دلبر سرمست ما عزمی به دریا میکند
منع نتوان کردنش چون میل مأوا میکند
چشم ما پر آب کرده خوش نشسته در نظر
این عنایت بین که او با دیدهٔ ما میکند
آفتاب حسن او هرجا که بنماید جمال
هرچه آن پنهان بود چون نور پیدا میکند
چشم مردم دیدهٔ ما روشن است از نور او
این نظر صاحبنظر با چشم بینا میکند
در خرابات مغان مست خراب افتادهایم
هرکه دارد دولتی رغبت به آنجا میکند
کار دل از عشق بالایی چنین بالا گرفت
لاجرم جان عزیزان قصد بالا میکند
پادشاه است او و سید بندهٔ فرمان او
دلخوشست ارچه جفای جان شیدا میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تمجید از معشوق و عشق میپردازد. شاعر به زیباییهای دلبر اشاره میکند که دلش را به دریا زده و نمیتوان او را از این میل بازداشت. چشم شاعر از محبت معشوق پرآب شده و او را زیبا و دلنشین میبیند. زیبایی و نور او همه جا را روشن کرده و دلها را متوجه خود میسازد. شاعر به حالت مستی و سرمستی در خرابات اشاره کرده و بیان میکند که عشق همچون قدرتی او را به سمت بالا میبرد. در نهایت، معشوق را پادشاه و خود را بندهای میداند که با وجود جفاها، دلش خوش است.
هوش مصنوعی: یار ما که سرمست و شاداب است، به سمت دریا میرود و نمیتوان او را از این کار بازداشت، زیرا دلش به سوی خانهاش میکشد.
هوش مصنوعی: چشم ما به خاطر شوق و محبت پر از اشک شده، اما این اشکها خوشحالی را در دل ما نشان میدهد. توجه کن که او چطور با نگاهش با ما رفتار میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی او در هر مکانی ظهور کند، تمام زیباییهایی که پنهان بودند، مانند نور آشکار خواهند شد.
هوش مصنوعی: چشمهای مردم به واسطهی نور وجود ما روشن است و این دیدگاه از طرف فردی با بینش و درک بالا، با دقت و وضوح مشاهده میشود.
هوش مصنوعی: ما در جایگاه خراباتیها و میان مغان مست و زیر بار مشکلات افتادهایم؛ هر کس که قدرت و موقعیتی دارد، به ما و به این مکان کشیده میشود.
هوش مصنوعی: عشق و احساسات عمیق باعث شدهاند که دل به اوج برسد و در نتیجه جان عزیزان به سوی آسمان پرکشیده میشود.
هوش مصنوعی: او پادشاه است و سید، ولی بندهای که تحت فرمان اوست، با وجود اینکه آسیبهایی از عشق میبیند، باز هم خوشحال و راضی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از رضی الملک الحق شرمساری حاصلست
بس که اندر حقّ من لطف و کرمها میکند
لیک تا فصل خزان آغاز دم سردی نهاد
گوییا کآن دم سرایت با تن ما میکند
در خوی خجلت غرق گردد سراپایم همی
[...]
آفتابی از شکاف ابر ایما میکند
عاشقان را در هوا چون ذره رسوا میکند
باز در زیر نقاب فستقی رخسار گل
مینماید بلبلان را مست و شیدا میکند
لعل او با من به لطف و خنده میگوید سخن
[...]
این دل دریادل ما عزم دریا میکند
دارد او حب وطن میلی به مأوا میکند
دل چو پرگاری روان گردد به گرد نقطهای
دایره نقش خیالی را هویدا میکند
دیدهٔ ما روی او بیند به نور روی او
[...]
صانع بیچون که این عالم هویدا میکند
این همه قدرت ز صنع خویش پیدا میکند
چون درست مهر پنهان میکند
دامن گردون پر از لؤلؤ لالا میکند
در شب تاریک بهر روشنایی در سپهر
[...]
گوهر اشکم که راز دل هویدا میکند
ز آن نشد پنهان که بازش دیده پیدا میکند
اشک اگر بیوجه ریزد آبروی ما رواست
چون به رو میآید آخر آنچه با ما میکند
نافه گر برد از خطت عطری به صد خون جگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.