گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

آب چشم ما به روی ما فتاد

مردم دیده در این دریا فتاد

رند سرمستی به میخانه رسید

سر به پای خم نهاد از پا فتاد

برنخیزد جاودان هر کس که او

در خرابات آمد و آنجا فتاد

ما ز دریائیم و دریا عین ما

چشم ما روشن به عین ما فتاد

همدم جامیم و با ساقی حریف

این چنین ذوق خوشی ما را فتاد

دل برفت از ما و در دریا نشست

عاقبت محمود با مأوا فتاد

نعمت الله چون مقام خویش دید

بر در یکتای بی همتا فتاد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شاه نعمت‌الله ولی

آب چشم ما به روی ما فتاد

سو به سو گشت او ولی دریا فتاد

روی ما خوش بود خوشتر شد از آن

آبرو داریم بروتا فتاد

آب دیده اشک مردم ‌زاده بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه