صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۸۸
... باد مراد زود نفس گیر می شود
دامن گره به دامن موج خطر کنیم
یا همچو موج بر لب ساحل شویم محو
یا چون حباب سر ز دل بحر بر کنیم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۹۵
... برگرد خویش سیر چو گرداب می کنیم
چون موج بوسه بر لب جیحون نمی دهیم
هر چند زیر خرقه بود خون غذای ما ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۹۶
... آن سوخته جانم که به هر سوی دواند
مانند سگ هرزه مرس موج سرابم
خونابه اشک است مرا باده گلرنگ ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۹۷
... فریاد که در رفتن ازین پیکر خاکی
بیتاب تر از موج سراب است حیاتم
جایی که بود عمر خضر نقش بر آبی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۹۸
... آن مشت خسم در کف این قلزم خونین
کز جنبش هر موج به دام دگر افتم
صد نامه حسرت کنم ارسال و ز غیرت ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۲۷
... نشنیدنی از همسفران بس که شنیدیم
چون موج نشد قسمت ما گوهر مقصود
هر چند که از طول امل دام کشیدیم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳۵
... سر در پی هر بادیه پیما نگذاریم
پیداست که از موج سرابی چه گشاید
ما دل به تماشاگه دنیا نگذاریم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳۸
... از رهگذر گوش صدف کان گهر شد
ما هرزه در ایان همه چون موج زبانیم
در بتکده بیگانه تر از قبله نماییم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۰
... جگر گداز محیط است داغ تشنگی من
کلاه گوشه به دریا شکسته موج سرابم
به خوان چرخ نکردم دراز دست تهی را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۲
... هزار شکر کز این خونی حجاب گذشتم
اگر چه موج سراب است شیشه خانه مشرب
رسید جان به لبم تا ازین سراب گذشتم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵۱
... همچو کتان پیش ماهتاب وجودم
موج سرابم کز این بساط ندارد
هیچ به کف غیرپیچ و تاب وجودم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵۸
... که مقصد چو تیر هوایی ندارم
به بال محیط است چون موج سیرم
شکایت زبی دست و پایی ندارم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۳
... دل گرداب بود ساحل ما
ما نه چون موج کناری داریم
خاکساریم زما چشم مپوش ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۶
... در پناه مهر خاموشی بود خوشتر زبان
کشتی از موج خطر پیوسته می لرزد به خویش
رفت آسایش ز دل تا گشت بی لنگر زبان
همچو آب گوهر از موج حوادث ایمن است
هر که را در عالم آب است کوته تر زبان ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۹
... هیچ نقشی بر دل روشن ضمیران بار نیست
موج هیهات است بر آب روان باشد گران
خشک مغزان را دماغ دولت و اقبال نیست ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸۲
... ساحل آن باشد که امنیت در او لنگر کند
جای دست انداز موج بحر را ساحل مخوان
فیض عام حق به ذرات جهان تابیده است ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۹۴
... مانده کردی مرکب تن را ز بی جا تاختن
دارد آتش زیر پای خویشتن موج سراب
از سبک مغزی بود دنبال دنیا تاختن ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۰۰
... مصحف خود چند کاغذ باد خواهی ساختن
می کند موج حوادث رخنه چون جوهر در او
گر حصار خانه از فولاد خواهی ساختن ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۰۲
... تا ز چشمم یاد گیرد رنگ طوفان ریختن
آنقدر موج حلاوت زد دهان او که مور
می تواند قندها از شیره جان ریختن ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۰۷
پیچ و تاب عشق را نتوان ز جان برداشتن
نیست ممکن موج از آب روان برداشتن
چون صدف من هم ز گوهر دامنی می داشتم ...
... از سبوی می گرانی می توان برداشتن
نیست در دریای شورانگیز عالم موج را
هیچ تدبیری به از دست از عنان برداشت ...