... روی چون آب است پرچین ای دریغ

چرخ را جمشید و افریدون نماند

کز من مسکین کشد کین ای دریغ ...

... از صبح و شام هم به زر شام و سیم صبح

سلطان چرخ را به غلامی خریده ایم

در خاک کوی ریخته ایم آبرو از آنک ...

... جام جم بر سنگ زن کز جام و از جم فارغیم

چرخ و اختر چیست طاق آرایشی و طارمی است

ما خراب دوستیم از طاق و طارم فارغیم ...

کمین گشادن دهر و کمان کشیدن چرخ

برای چیست ندانی برای کینه من ...

آبم ببرد بخت بس ای خفته بخت بخ

نانم نداد چرخ زهی سفله چرخ زه

در خواب رفته بختم و بیدار مانده چشم ...

... گو قالب نیاز ممان هرگز و مزه

دولت به من نمی دهد از گوسفند چرخ

از بهر درد دنبه و بهر چراغ په ...

... هست مغبون اندر این بازارگاه

عمر کاهد تن گدازد دور چرخ

اینت چرخ تن گداز عمر کاه

جزوی از من کم شود جزوی ز میر ...

... مستسقی را چه راحت از کوزه

از چرخ طمع ببر که شیران را

دریوزه نشاید از در یوزه ...

ای چرخ لاجوردی بس بوالعجب نمایی

کآیینه خسان را زنگارها زدایی ...

... دست طمع کفچه چون کنی که به هردم

طعمی ازین چرخ کاسه وار نیابی

چرخ تهی کز پی فریب تو جنبد

کاسه یوزه است کش قرار نیابی ...

... به مصاف و غزا فرستادی

کرکسان را ز چرخ چون گنجشک

در دم اژدها فرستادی ...

... آتش اندر وغا فرستادی

آخر نام خویش را بر چرخ

بیم نار بلا فرستادی ...

... که کلید دعا فرستادی

باش تاج کیان که بر سر چرخ

تاج عز و علا فرستادی

... تضمینش کن در این دو سه منظوم گوهری

ای در قمار چرخ مسخر به دست خون

از چرخ بادریسه سراسیمه سرتری

غوغای سرکشان فلک پایدام توست ...

... عنقا کمر ببست برای کبوتری

چرخ کبود را ز حسام بنفش او

تهدید می رسد که رها کن ستمگری ...

... تیغش ز چار شهر خراسان خراج خواست

از چار شهر چه که ز نه چرخ چنبری

شمشیر گوشت خواره او را مزوری است ...

... شاید دریغ مبدع سحر آفرین خوری

خوردی دریغ من که اسیرم به دست چرخ

آری به دست دیو دریغ نگین خوری ...

... از نور و نور و سور و سرور و چراغ و باغ

چرخ چهارمی نه که فردوس هشتمی

هستت ز رنگ و بوی همه چیزها ولیک ...

... از غایت احاطت و از قوت و شرف

هم جرم آفتابی و هم چرخ اعظمی

وقت است کز برای هلاک مخالفان ...

... بر آسمان فتح خرامی چو آفتاب

از برج خرمی به سوی چرخ خرمی

... بر این ابلق روز و شب کردمی

وگر کرده چرخ بشمردمی

شمارش سوی دست چپ کردمی ...

... ای دهر بد کنی که بدان تیغ نگروی

نه چرخ هشت بیدق شطرنج ملک او

او شاه نصرت از ید بیضای موسوی ...

... که با گردنده گرداننده ای هست

از آن چرخه که گرداند زن پیر

قیاس چرخ گردنده همان گیر

اگر چه از خلل یابی درستش ...

... یکی سنگی دو اصطرلاب کرده

ز گردش های این چرخ سبک رو

همان آید کزان سنگ و از آن جو ...

... به فتح هفت کشور سر برآرد

سر نه چرخ را در چنبر آرد

گهش خاقان خراج چین فرستد ...

... اگر چه هم عنان گاومیش است

کله بر چرخ دارد فرق بر ماه

کله داری چنین باید زهی شاه ...