کو نزل عاشقان که به منزل رسیدهایم
جان نورهان دهیم که نادیده دیدهایم
آزاده رسته از در دربند حادثات
رستی خوران به باغ رضا آرمیدهایم
چون چار هفته مه که به خورشید درخزد
یک هفته زیر سایهٔ خاصان خزیدهایم
بیجوش خون چو موکب ساغر گذشتهایم
بیچتر زر چو لشکر آتش دویدهایم
در نیم شب چو صبح پسین درگرفتهایم
در ملک نیمروز به پیشین رسیدهایم
از پشت چار لاشه فرود آمده چو عقل
بر هفت مرکبان فلک ره بریدهایم
گلگون ما که آب خور وصل دیده بود
بر آب او صفیر ز کیوان شنیدهایم
در عالمی که راه ز ظلمت به ظلمت است
از نور سوی نور شبیخون گزیدهایم
ای دل صلای قرصهٔ رنگین آفتاب
کز ره بلای آخور سنگین کشیدهایم
ای ساقیالغیاث که بس ناشتا لبیم
زان می بده که دی به صبوحی چشیدهایم
ای میزبان میکده ایثار کن به ما
بیغولهای که از پی غولان رمیدهایم
بیم است از آن که، صبح قیامت برون دمد
تا ور آه صور در دمیدهایم
ما ناوکی و دعوت ما تیر ناوکی
تیری کز او علامت سلطان دریدهایم
از صبح و شام هم به زر شام و سیم صبح
سلطان چرخ را به غلامی خریدهایم
در خاک کوی ریختهایم آبرو از آنک
ترسیدهایم از آب که ما سگ گزیدهایم
دل را کبود پوش صفا کردهایم از آنک
خاقانی فلک دل خورشید دیدهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف عشق و سفر عاشقان به منزل گمشده است. شاعر بیان میکند که عاشقان به منزل رسیدهاند و در حالی که نیاکان خود را دیدهاند، از دشواریهای زندگی رهایی یافتهاند. آنها پس از مدتها دوری، به سراغ خورشید و روشنی آمدهاند. شاعر با استفاده از تصویرسازیهای زیبا، حال و هوای عاشقان را به تصویر میکشد و از زندگی معصومانه و شیرین برمیشمارد. او همچنین به خطرات و اضطرابهای وجودی اشاره میکند و از ساقی میخواهد که با بخشیدن می، لحظات تلخ را فراموش کنند. در نهایت، شعر به غم و شادیهای زندگی میپردازد و از تضادهای آن میگوید.
هوش مصنوعی: کجا است محل عاشقان که به مقصود خود رسیدهایم؟ روح خود را به نورانیت ببخشیم، چرا که چیزهایی را که باید دیدهایم، هنوز ندیدهایم.
هوش مصنوعی: ما از محدودیتها و دشواریهای زندگی رهایی یافتهایم و اکنون در آرامش و رضایت به سر میبریم.
هوش مصنوعی: ما چهار هفته مانند ماهی که در کنار خورشید میدرخشد، درخشان بودهایم و یک هفته را در سایهٔ دوستان خاص خود گذراندهایم.
هوش مصنوعی: بدون هیچ جنب و جوش و حرکتی مانند یک کاروان بیتحرک هستیم و از زیر باران یا آتش گذر کردهایم بدون اینکه چتری برای محافظت داشته باشیم.
هوش مصنوعی: در نیمه شب مانند صبح زود نشستهایم و در سرزمین نیمروز به زمانی گذشته بازگشتهایم.
هوش مصنوعی: از میان چهار جسم بیجان پایین آمدهایم، مانند عقل که بر هفت اسب آسمان سوار شده و راه را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: ما که رنگش گلگون است و وصلش را در آبها دیدهایم، صدای جریانش را از کیوان (زحل) شنیدهایم.
هوش مصنوعی: در جهانی که مسیرها همه به تیرگی میرسند، ما از روشنایی به روشنایی دیگر منتقل شدهایم.
هوش مصنوعی: ای دل، بشنو صدای زیبای خورشید را که از مسیر دشواری که به سنگینی افتادهایم، آمده است.
هوش مصنوعی: ای ساقی مهربان، ما هنوز گرسنهایم و چیزی نخوردهایم. از آن می خوشمزه به ما بده که دیروز صبح نوشیدیم و طعمش در ذهنمان باقی مانده است.
هوش مصنوعی: ای میزبان، لطف کن و ما را به جایی که در آن از ترس غولها پناه بردهایم، راهنمایی کن.
هوش مصنوعی: نگرانیای وجود دارد از اینکه صبح قیامت بیدار شود و ما در حال غفلت و خواب باشیم.
هوش مصنوعی: ما نشانهای هستیم و دعوت ما مانند تیر است. این تیری است که به وسیله آن، نشان سلطنت را به دست آوردهایم.
هوش مصنوعی: ما از صبح تا شب برای خریدن سلطانی که بر گردونه زمان نشسته است، با طلا و نقره معامله کردهایم.
هوش مصنوعی: ما در کوی دوست آبرو و حیثیت خود را فدای ترس از آب کردهایم، زیرا که ما از سگ گزیده شدهایم.
هوش مصنوعی: دل خود را با آرامش و صفا پر کردهایم، زیرا خاقانی، شاعر بزرگ، زیباییهای زندگی و روشناییهای روز را در دل خود جا داده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما خدمت تورا که بجانش خریده ام
بهر سعادت دو جهانی گزیده ایم
بر تو برای خدمت منّت نمی نهیم
ما خود برای خدمت تو آفریده ایم
انصاف درگه تو بهانه ست ورنه ما
[...]
پنجاه سال خون دلِ رز مکیدهایم
جان را چو جانِ خویش به جان پروریدهایم
نزدیکِ عقل هیچ دگر نیست جانِ جان
جزمیکه ما به تجربه این جا رسیدهایم
از جامِ باده بارکشی ساختیم وزو
[...]
دور از تو دلبرا چه جفاها کشیده ایم
وز طعن دشمنان چه سخنها شنیده ایم
آنها که دیده از غمت ای نور دیده دید
نشنیده ایم از کس و هرگز ندیده ایم
در دور چرخ سفله ز دست حریف هجر
[...]
نوروز و عید ماست که روی تو دیدهایم
وز شام غم به صبح سعادت رسیدهایم
ای نور دیده! چهرهٔ روشن به ما نمای
کز بهر دیدن تو سراپای دیدهایم
از آرزوی روی و لب جانفزای تو
[...]
روز الست جرعه عشقت چشیدهایم
قالو بلی به گوش ارادت شنیدهایم
ما شاهباز گلشن قدسیم و عمرهاست
با طایران عالم علوی پریدهایم
منزلگه خرابه نه آرامگاه ماست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.