گنجور

 
خاقانی

گنج عمری داشتی خاقانیا

کم کم از گنج تو گم شد آه آه

شد سیاهی دیدهٔ دولت سپید

شد سپیدی چهرهٔ سلوت سیاه

در زیان عمر یکسانند خلق

خواه درویش است، خواهی پادشاه

از کیا درگیر کز زر یافت تاج

تا شبانی کز گیا دارد کلاه

بامدادان روز چون سر برزند

بر همه یکسان درآید شام‌گاه

هرکه را بی‌صرف کم شد نقد عمر

هست مغبون اندر این بازارگاه

عمر کاهد تن گدازد دور چرخ

اینت چرخ تن گداز عمر کاه

جزوی از من کم شود، جزوی ز میر

روزی از من بگذرد، روزی ز شاه

از گدائی چون من و میری چو تو

عمر یکسان می‌ستاند سال و ماه

کام ثعبان را چه خرچنگ و چه مور

سیل طوفان را چه خرسنگ و چه کاه

آتش سوزان و داس تیز را

یک صفت باشد تر و خشک گیاه

شمع را از باد کی باشد امان؟

پنبه را ز آتش کجا باشد پناه

شاه محجوب است و من آگه ز کار

شاه مشغول است و من فارغ ز جاه

بلکه من آزادم او در بند آز

بلکه من آگاهم او غافل ز راه

 
 
 
انوری

ای ممالک را مبارک پادشاه

ای سزای خاتم و تخت و کلاه

تیغ خونخوارت پذیرفتار فتح

عفو جان‌بخشت خریدار گناه

روز کوشش بحر گردون کر و فر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
امامی هروی

ای جهانت بر جهانداری دلیل

وی خدایت بر خداوندی گواه

وی ز مهر سایه ات خورشید روی

در جهان، آورده هر روزی پگاه

هم جهان جاه را انصاف و امن

[...]

مولانا

پیش جوش عفو بی‌حد تو شاه

توبه کردن از گناه آمد گناه

بس که گمره را کنی بس جست و جو

گمرهی گشته‌ست فاضلتر ز راه

منطقم را کرد ویران وصف تو

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۱۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه