... گامی فراخ در ره حکمش همی رود

این چرخ تنگ بسته که چون کره توسن است

راتب ده وجد که بر خوان قدرتش ...

... تیغی کشیده خاک که این کیست سوسن است

بر لون چرخ نام شفق چون بهانه ایست

او خود به خون مرد و زن آلوده دامن است ...

... در چنبر قضاش اسیرند و ممتحن

هر هستیی که در خم این چرخ چنبریست

کز آرزوی بزم تو کز آسمان بهست ...

... چون بنده رای تست خورشید

شک نیست که چرخ بنده خانه ست

از رشک تو دشمنت که کم باد ...

به خدایی که ید قدرت او

گردش چرخ را به فرمان کرد

که چنانم ز آرزومندی ...

... همی داند به عقل کامل و رای رفیع خود

که چرخ ازرق الازرق و دستان را نمی شاید

نباتی کز فضای بی ثبات او همی روید ...

... جگر خسته و جامه پیروزه بهتر

کله گوشه چرخ خواهی سپردن

ترا پای بی زحمت موزه بهتر ...

... چون وطن بر ستانه تو کنم

سر چرخ برین سزد جایم

شکر یزدان که عقد مدحت تست ...

... مجلس ما که بود هشت بهشت

همچو نه چرخ گشت اصل محن

ده تنش باد بر ده اندر گور ...

... از پی جانداری سلطان عالی هیکلش

شحنه جوشن وران چرخ بردارد کمان

دور باش عکس او لاحول دیو آمد که هست ...

... هست از قبل شکسته نامان

وآتش صفتان ز چرخ اطلس

در اطلس آتشی خرامان ...

... پامال خسان شده چو دامان

صد دیگ به زیر کاسه چرخ

پخته ست ولی برای خامان ...

... بر گردن آفتاب بسته

بویی ز تو چرخ شیشه کردار

دزدیده و بر گلاب بسته ...

خرد را دوش گفتم کز که نازند

طبایع هر چهار و چرخ هر نه

پس از اندیشه شافی مرا گفت ...

... اگر برون شود اشتر ز روزن سوزن

شود مقابل تو چرخ از توانایی

من آن کسم که الف را ندانم از اشتر ...

... غیر ممزوج بماء بل کنار فی الحباب

خسروا بر تخت شاهی همچو بر چرخ آفتابی

باده خور کز بخت فرخ هرچه می خواهی بیابی ...

... من زنم با تو گر از بخت خطایی نرود

میکنم جهد گر از چرخ قضایی نرسد

به دل من که به صد گونه غم آزرده تست ...

... حلقه وار از چه سبب بیهده بر در زده ای

دست بر نه که نه از چرخ یکم تافته ای

سینه کم کن که نه بر لشگر سنجر زده ای ...

... جسته هر صبحدمی چون رسن از چنبر اوست

چرخ از آن شادی او خورد که در بزم جلال

آب حیوان به صفت قطره ای از ساغر اوست ...

... در سر آید تو نپرسی که چه تا من گویم

توسن چرخ چو بی حکم تو یک گام نهد

صدمه تیغ تو و قوت حلمت به اثر

در زمین جنبش و اندر فلک آرام نهد

چرخ نیلوفری آن لحظه زند خنده چو گل

که چو نرگس مثلا بر کف تو جام نهد ...

... عرصه بارگهت راست که بیند خورشید

چرخ را بنگه لوری سزد ار نام نهد

لوح محفوظ که از دفتر قدرت ورقی است ...

... هم خاک در دو دیده گردون پراکنید

ای روزگار کینه کش و چرخ خیره کش

هر دو به خون مرد و زن آلوده دامنید ...

... هر دولتی که دور فلک راست در نهان

قسم تو چرخ صولت خورشید رای باد

فرسوده باد دشمن ملک تو زیر خاک

فرق جلال و قدرت تو چرخ سای باد

عمر تو باد بیشتر از عمر آسمان ...