این قوم نگر که باز هستند
در ملک قوام بی قوامان
از خبث عقیده زرد رویان
وز خون پیاله سرخ فامان
از دم سردی فقاع طبعان
یخ در بغلان بی نظامان
چون شام سیاه کاسه رنگان
چون صبح دوم فراخ گامان
ای دهر ترا تمام دستی است
در همدستی ناتمامان
آنراست غلام خواجه دولت
کو آب دهن شد از غلامان
هر نان درست کاسمان راست
هست از قبل شکسته نامان
وآتش صفتان ز چرخ اطلس
در اطلس آتشی خرامان
سامانی و سروری به نسبت
وانگه همه را نه سر نه سامان
عیسی نفسان پاک دامن
پامال خسان شده چو دامان
صد دیگ به زیر کاسه چرخ
پخته ست ولی برای خامان
مندیش مجیر و کام خوش کن
از هجو خسان و خویش کامان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در کوکبهٔ چنین غلامان
شرط است برون شدن خرامان
ز آن مایه که افتدت به دامان
تنها نخوری چو ناتمامان
گر بر سر خاک من خرامان
آیی مفشان ز خاک دامان
گه باز زدی به کوه دامان
با کبک دری شدی خرامان
بنشینم و پا کشم به دامان
تا کار وفا شود به سامان
بنشینم و پا کشم به دامان
تا کار وفا شود به سامان
بنشینم و پا کشم به دامان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.