سعد دین اسعد آن یگانه دهر
زو دو من باده خواستیم سه تن
تا بنوشیم با چهار حریف
پنجگان پنجگان می روشن
می فرستاد شش منی که از آن
هفت اندام ما گرفت وسن
مجلس ما که بود هشت بهشت
همچو نه چرخ گشت اصل محن
ده تنش باد بر ده اندر گور
سبلت او به کون یاده تن
از تبارش تبه دوازده مرد
وز نژادش پلید سیزده زن
تیز در ریش او چهارده ده
موی از سلبتانش پانزده کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این بیتها از سعدی، به توصیف مجالس سرشار از شراب و خوشگذرانی میپردازد. شاعر با استفاده از اعداد، حال و هوای جشن و لذت را به تصویر میکشد. او به حضور شراب، حریفان و زیباییهای مجلس اشاره میکند و تعداد افراد حاضر و ویژگیهای آنها را بیان میکند. در نهایت، به خانواده و نژاد خود نیز اشاره میکند، نشاندهندهی افتخار به تبار و نسبتهای خود است. این اشعار، روحیه شاد و جشنوارهوار سعدی و عشق او به زندگی و زیباییها را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: سعد دین اسعد، یک انسان بینظیر در زمان خود بود. از او دو جام میخواستیم، که در این جا به معنی طلب همراهی و دوستی است.
هوش مصنوعی: بیایید با چهار دوست و همراهی، خوش بگذرانیم و لحظاتی شاد و پر از زندگی را تجربه کنیم.
هوش مصنوعی: او مِیای به ما میفرستاد که از آن، هفت اندام ما بهره میبرد.
هوش مصنوعی: مجلس ما به اندازهای زیبا و دلنشین است که هشت بهشت را به یاد میآورد و مانند نُه دور زمین، پر از شگفتیها و تجربیات است.
هوش مصنوعی: در این بیت، به مفهوم فانی بودن انسان و ناپایداری زندگی اشاره شده است. به تصویر کشیده میشود که چگونه انسانها با مرگ و فراق روبهرو میشوند و در نهایت به سرنوشت مشترکی دچار میشوند. همچنین، بستر زندگی و سرنوشت همه، به رغم تنوع و تفاوتها، در نهایت به یک نقطه مشترک ختم میشود.
هوش مصنوعی: او از نسل دوازده مرد نابود شده و از نژادش سیزده زن ناپاک است.
هوش مصنوعی: در ریش او چهارده تار مو وجود دارد که نشانگر سن و تجربه اوست و از لباسش پانزده لباس دیگر نیز پیدا میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هست بر خواجه پیچیده رفتن
راست چون بر درخت پیچد سن
این عجبتر که: می نداند او
شعر از شعر و خنب را از خن
آمد آن نو بهار توبهشکن
بازگشتی بکرد توبهٔ من
دوش تا یار عرضه کرد همی
بر من آن عارض چو تازه سمن
گفت وقت گل است باده بخواه
[...]
شب آخر شد از جهان شب من
که نگرددش روز پیرامن
بست صورت مرا چو در پوشید
شب تیره سیاه پیراهن
که بر اطراف چرخ زنگاری
[...]
آمد آن تیر ماه سرد سخن
گرم در گفتگوی شد با من
زیر او در سؤال با من تیز
بم من در جواب او الکن
نه مرا با تکاب او پایاب
[...]
هر که چون کاغذ و قلم باشد
دو زبان و دو روی گاه سخن
همچو کاغذ سیاه کن رویش
چون قلم گردنش به تیغ بزن
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.