گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

خسروا! بر بساط خدمت تست

قدم طبع آسمان سایم

چون وطن بر ستانه تو کنم

سر چرخ برین سزد جایم

شکر یزدان که عقد مدحت تست

گوهر نظم عالم آرایم

پهن بگشای چشم ونقد ببین

تا کیم من چه نقد را شایم؟

از تو در سایه همای آمد

طوطی خاطر شکر خایم

فلکم نی گزاف میرانم

عالمم نی به هرزه می لایم

تو بهاری و من چمن چه شود؟

گر مطرز کنی سر و پایم

چونکه شایسته خزانه تست

هر گهر کز ضمیر پیرایم

تو هم از جنس اصطناع و صداع

آنچه بنمودنی است بنمایم

باسخای تو دی همی گفتم

که به تقدیر می کند رایم

آنکه دفع خزان بارد را

در حریم لباچه آرایم

گفت سهل است من به نیمچه ای

زینت و جاه تو بیفزایم

گفتمش در مصاف دشمن و دوست

چون علم نیمه ای میارایم

نیمه را نیمگان فرو آیند

من تمامم تمام فرمایم

باغبان بهشت مدح تو باد

وهم چالاک سحر پیمایم