شاها تویی آنکه از بزرگی
بر سقف سپهرت آستانهست
دست ستم زمانه بکشست
تا دست تو بر سر زمانهست
از دور فلک نصیبه تو
اقبال و بقای جاودانهست
هر تیر که هیبت تو انداخت
آن را دل دشمن نشانهست
چون بنده رای تست خورشید
شک نیست که چرخ بنده خانهست
از رشک تو دشمنت که کم باد
پرخون شده دل چو نار دانهست
میخواست کمینه بنده تو
کاندر ره بندگی یگانهست
شعری گفتن به رسم نوروز
زان شکل و نمط که در خزانهست
لیکن چو بدید روز نوروز
واپس تر و کوچ در میانهست
خود راست بگوید این چه شوخیست!
زیرا که دروغ خوش فسانهست
با یاد تو داد خویشتن را
نوروزی و تهنیت بهانهست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرکس که غم ترا فسانهست
دستخوش آفت زمانهست
هرکس که غم ترا میان بست
از عیش زمانه بر کرانهست
تو یار یگانهای و بایست
[...]
ما را سخنِ مولّهانه ست
تو پنداری مگر فسانه ست
گرچه سخنی رود دو وجهی
لیکن زدویی یکی یگانه ست
این یک به اضافت است و کثرت
[...]
هر مرغ سخن که در ترانه ست
توحید سرای آن یگانه ست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.