گنجور

 
۲۲۱

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

... میتوان با خون من شستن گناه خویش را

جاده نتواند بگرد جلوه شوقم رسید

زین سبب گم میکنم هر لحظه راه خویش را ...

واعظ قزوینی
 
۲۲۲

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

هر قدر نیکی بود پوشیده تر نیکوتر است

پا نهاد از جاده چون بیرون زن بی چادر است

دور نبود جنگجو سازد غرور زر ترا ...

واعظ قزوینی
 
۲۲۳

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

... قدم برون منه از راه راستی واعظ

که این ترا به دیار نجات جاده بس است

واعظ قزوینی
 
۲۲۴

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

گردباد از خودنمایی روز وشب پا درگلست

جاده را ز افتادگی سر در کنار منزل است

برگ گل از خاکساری گشته خود سر در چمن ...

واعظ قزوینی
 
۲۲۵

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

... گر غرض شهرت نباشد راه عزلت تنگ نیست

چون بود گمگشتگی مقصد بیابان جاده است

میشود فردا بسی افتادگان را دستگیر ...

واعظ قزوینی
 
۲۲۶

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

... تاکی گله از کوتهی جذبه معشوق

گردن چو نهی بر تو ز هر جاده کمندیست

دل از غم بیهوده دنیا چو فگندیم ...

واعظ قزوینی
 
۲۲۷

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

... هر قدم در دانه ها از بس بخاک افتاده اند

چشم دل گر واکنی هر جاده عقد گوهریست

گوش هوش مردمان از پنبه غفلت پر است ...

واعظ قزوینی
 
۲۲۸

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸

 

... از پس قطع رگ جانم قطار رهروان

جاده راه عدم را تیغ جوهر دار کرد

از پی هم دوستان رفتند از من همچو موج ...

واعظ قزوینی
 
۲۲۹

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳

 

... بر آینه خاطر خود آینه دان باش

از جاده منه پای برون در ره مقصود

گر زآنکه بمنزل نرسی سنگ نشان باش ...

واعظ قزوینی
 
۲۳۰

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۶

 

... از دل چه عقده ها که گشادم بفکر خویش

خود جاده ایم کعبه مقصود خویش را

منظور اوست زینکه فتادم بفکر خویش ...

واعظ قزوینی
 
۲۳۱

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۰

 

... آتشین رو دلبری دارم که هنگام خرام

آب سازد جاده را در زیر پا مانند شمع

میکند از بس نمو واعظ ز سیل عمر ما ...

واعظ قزوینی
 
۲۳۲

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۸

 

... هر دمی از زندگی پامال فکری میشود

عمر خود را جاده غمهای عالم کرده ام

سر نپیچیده است از تأثیر افغانم دلی ...

واعظ قزوینی
 
۲۳۳

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۸

 

... پای بند خانه داری چون کمان ما همچنان

یک جهت شد جاده آخر دامن منزل گرفت

هر طرف سرگشته چون ریگ روان ما همچنان ...

واعظ قزوینی
 
۲۳۴

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۷

 

... بسکه از باده وصف تو سیه مست شده است

نبرد حرف سر از جاده آواز برون

بربایندگی نسبت رخسار تو کبک ...

واعظ قزوینی
 
۲۳۵

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۴

 

... سرگشتگان نسازند با راه و رسم دنیا

ریگ روان نگیرد هرگز به خویش جاده

حسنش زند ز شوخی هر دم ز روزنی سر ...

... دیوانه در بیابان خود سر دود به هر سو

عاقل ز جاده زنجیر در پای خود نهاده

از بس فگنده دل را در ورطه هوسها ...

واعظ قزوینی
 
۲۳۶

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۱

 

... یک داغ ازین لاله ستان هر شب تاری

یک جاده بگلزار تو هر قامت سروی

یک روزنه از بزم تو هر چشم خماری ...

واعظ قزوینی
 
۲۳۷

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در بی قدری جهان و ستایش شاه مردان، دستگیر روز جزا، حضرت امیرالمؤمنین علی مرتضی «ع »

 

... همچنان کز تار مژگان بگذرد نور نگاه

صد قدم در پیش بود از جاده در راه هدی

رفت از آن ساعت بخود نقش نگین از غم فرو ...

واعظ قزوینی
 
۲۳۸

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۴۶ - در زاد روز کودکی

 

... تا برد ره بکعبه مقصود

جاده شرع باشدش مسلک

تا برد ره بکعبه مقصود

جاده شرع باشدش مسلک

گردد از نخل عمر برخوردار ...

واعظ قزوینی
 
۲۳۹

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵

 

... قطار شترها پی یکدگر

ببستند بر ناوک جاده پر

به هر منزلی بار انداختند ...

واعظ قزوینی
 
۲۴۰

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - مثنوی سفرنامه مازندران واعظ و تعریف شهر اشرف و مدح شاه عباس ثانی

 

... ز هم پاشیدن اوراق دل و جان

بکن از جاده ها شیرازه آن

از این خفت سرا وقت گریز است ...

واعظ قزوینی
 
 
۱
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۳۰