ریخت دندان و، گره در بند نان ما همچنان
رفت چشم از کارو، در خواب گران ما همچنان
باغ هستی راست فصل برگ ریزان حواس
در تلاش رنگ، چون برگ خزان ما همچنان
راست کیشان پر بر آوردند از این منزل چو تیر
پای بند خانه داری، چون کمان ما همچنان
یک جهت شد جاده، آخر دامن منزل گرفت
هر طرف سرگشته چون ریگ روان ما همچنان
نام عنقا شد جهان پیما ز فیض نیستی
از وجود خویش بی نام و نشان ما همچنان
تا سحر بر گرد شمع خویشتن پروانه ام
میکنیم از دوری او، خود کشان ما همچنان
کاست از خط ماه رویش، مهر ما یک مو نکاست
پیر شد آن شوخ و، از عشقش جوان ما همچنان
همچو مه ز آن مهر تابان، گشته پر آغوش ما
از فراغش باز میکاهیم جان ما همچنان
تار زلف از سرگذشت و، رو بپای او نهاد
چون گره وامانده در موی میان ما همچنان
از طراوت بوستانی را گلش سیراب کرد
تشنه آن چهره آتش فشان ما همچنان
با دل او رحم و، با لب خنده، با چشمش نگاه
آشنا گشتند و، از بیگانگان ما همچنان
ابرسان واعظ بما غیر از عرق ریزی نماند
در طلب مانند برق آتش عنان ما همچنان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشک شد خون در وجود آهوان ما همچنان
سنگ خارا لعل شد در صلب کان ما همچنان
راه با خوابیدگی دامان منزل را گرفت
بر زمین چسبیده چون سنگ نشان ما همچنان
تخم قارون سر برون آورد از مغز زمین
[...]
شد بهار و گشت عالم گلستان، ما همچنان
کرد گل از خاک اسرار نهان، ما همچنان
شبنم از شب زنده داری تکیه بر خورشید زد
چون شرر در سنگ در خواب گران ما همچنان
ذره با بال سبک روحی هواپیما شده است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.