لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
واعظ قزوینی

هر قدر نیکی بود پوشیده تر، نیکوتر است

پا نهاد از جاده چون بیرون، زن بی چادر است

دور نبود جنگجو سازد غرور زر ترا

غنچه با مشت گره، پیوسته از مشتی زر است

نقص شاهان نیست خود کار جهان بردن براه

در حقیقت بادبان هم پای کشتی، هم سراست

زنگ غفلت، کی شود پاک از دل چون آهنت

کار تو چون زنگ آهن، روز و شب خواب و خور است

مرده ای دل مگذر از لوح مزار رفتگان

کاین زبانها جمله گویایند و، گوش ما کراست

خشک کن در آفتاب توبه، ای دل دامنی

کآتش افروز جزا، در حشر دامان تراست

دیده گریان دهد کام تو در دریای شب

صید ماهی دام را از همت چشم تراست

در کلامم گر بندرت خامیی باشد، چه باک؟

میوه این باغ واعظ، تا به آخر نوبر است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

عنبر است آن حلقه گشته زلف او یا چنبر است

چنبر است آری ولیکن چنبر اندر عنبر است

اصل او از زنگ و بر یک اصل او سیصد شکن

هر شکنجی را که بینی ز اصل او سیصد سر است

هر سری را باز سیصد بند گوناگون چنانک

[...]

قطران تبریزی

شهریارا خرمی کن کاول شهریور است

با دلارامی که با هر شادئی اندر خور است

جان و دل را مونس است و با گل و با نرگس است

نوبهار مجلس است و آفتاب لشگر است

این جهان همچون صدف گشت و تو او را گوهری

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
سوزنی سمرقندی

ای جوانبختی که تخت بختت از کیوان براست

در فلک فرمانبر رأی تو سعد اکبر است

بر بداندیشان تو بهرام کینه گستر است

مجلس بزم ترا خورشید رخشان ساغر است

چون قدح گیری بمجلس زهره چون رامشگر است

[...]

عطار

ذره‌ای اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است

هر که گوید نیست دانی کیست آن کس کافر است

کافری شادی است و آن شادی نه از اندوه تو

نی که کار او ز اندوه و ز شادی برتر است

آن کزو غافل بود دیوانه‌ای نامحرم است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
امیرخسرو دهلوی

کوس شه خالی و بانک غلغلش درد سر است

هر که قانع شد به خشک و تر شه بحر و بر است

تا ز هر بادی به جنبی ، پا به دامن کش چو کوه

کادمی مشتی غبار و عمر باد صرصر است

شکرگو ، ار فقر نفست را کشد ، زیرا خلیل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه