گنجور

 
واعظ قزوینی

چو آماده شد لشکر کینه خواه

به سوی خراسان روان گشت شاه

به پیشش همه فتح و اقبال بود

دعای ضعیفان دنبال بود

روان گشت چو آن سپه فوج فوج

تو گفتی که دریا درآمد به موج

قطار شترها پی یکدگر

ببستند بر ناوک جاده پر

به هر منزلی بار انداختند

ز نو روزگاری دگر ساختند

ز هر وادییی کوچ کردند باز

نشیبی شد از گرد ایشان فراز

بدینگونه وادی به وادی شدند

به ملک خراسان چو شادی شدند

به تعظیم آن شاه با اقتدار

ز جا خاست ناامنی آن دیار

شدش جامه جان اهل ستم

به سان کتان از مه سر علم

چو افتاد بر سبزوارش گذر

ز خاک رهش کان مس گشت زر

قدومش نشابور را چون نواخت

شرف کان فیروزه را زنده ساخت

چنین رفت تا مشهد طوس شاه

به دل شوق درگاه عرش اشتباه