گنجور

 
واعظ قزوینی

زهر مرگ دوستان در مغزم از بس کار کرد

در تنم هر استخوانی، کار نیش مار کرد

بس که شد از هر طرف آوازه مرگی بلند

قیل و قال آن، ز خواب غفلتم بیدار کرد

سهل شد راه عدم از دیدن مرگ کسان

کثرت این کاروان، ره را به ما هموار کرد

در نظر دارالشفائی شد مرا روی زمین

آسمان در خاک از بس نرگس بیمار کرد

از پس قطع رگ جانم قطار رهروان

جاده راه عدم را، تیغ جوهر دار کرد

از پی هم دوستان رفتند از من همچو موج

روزگار آخر باین سوهان مرا هموار کرد

من که میمردم برای یکدم آب زندگی

رفتن یاران مرا از عمر خود بیزار کرد

لخت لخت آمد جگر از دیده من زین فراق

طرفه زهری روزگار آخر مرا در کار کرد

جز رضا دادن بحکم دوست واعظ چاره نیست

زین شکایت گونه ها میباید استغفار کرد

 
 
 
فرخی سیستانی

ماه فروردین جهانرا از در دیدار کرد

ابر فروردین زمین را پر بت فرخار کرد

باد گویی نافه های تبتستان بردرید

باغ گویی کاروان شوشتر آوار کرد

گلبن سرخ آستین صد ره پر یاقوت کرد

[...]

امیرخسرو دهلوی

آن همه دعوی که اول عقل دعوی دار کرد

دید چون رویت به عجز خویشتن اقرار کرد

رنج بیداری شبهای غم روشن نبود

خفته بودم پیش ازین، هجر توام بیدار کرد

سجه گر زنار شد بر مشکن، ای پرهیزگار

[...]

امیرعلیشیر نوایی

حسن روی حور جنت را فلک اظهار کرد

چون رخ خوب تو دید از کعبه استغفار کرد

وه چه کافر بود آن کز دیر مست آمد برون

بهر قیدم رشته تسبیح را زنار کرد

باغبان تا کرد تشبیه دهانش غنچه را

[...]

اهلی شیرازی

باز شمعم خانه روشن، کوری اغیار کرد

عاقبت دود چراغ شب نشینان کار کرد

صد هزاران عاشق گل گشت و کس آهی نزد

مدعی از زخم خاری شکوه بسیار کرد

در سر بازار حسنش گل خریداری نیافت

[...]

هلالی جغتایی

شمع، دوش از ناله من گریه بسیار کرد

غالبا سوز دل من در دل او کار کرد

حال دل می داند آن شوخ و تغافل می کند

این سزای آنکه سر عشق را اظهار کرد

ناله من این همه زان ماه خوش رفتار نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه