دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه داده
دل داده است، بس نیست، جان هم به سر نهاده
زاهد برای دنیا، کرده است ترک دنیا
آیینه از پی نقش، از نقش گشته ساده
وحشت ز خلق عالم، سرمایه سرور است
در شهر نیست صحرا، ز آنست روگشاده
فیض از شکستگان جو، ز آن رو که شخ کمانان
دارند زور بازو، از همت کباده
سرگشتگان نسازند، با راه و رسم دنیا
ریگ روان نگیرد، هرگز به خویش جاده
حسنش زند ز شوخی هر دم ز روزنی سر
زآنسان که میکند گل، از چشم مست باده
دیوانه در بیابان، خود سر دود به هر سو
عاقل، ز جاده زنجیر در پای خود نهاده
از بس فگنده دل را، در ورطه هوسها
نور نگاه چون اشک، از چشم من فتاده
دنیا طلب، گر او را دنیا بدل نشسته
در خدمتش همه عمر، او هم بجان ستاده
این عشق آتشین را، نتوان نهفت در دل
پنهان نمیتوان کرد در شیشه رنگ باده
با این فتادگی خاک، بر رو جهد صبا را
از خشم نرمخویان، اندیشه کن زیاده
با لقمه می توان کرد تسخیر تندخویان
نبود ز طعمه دادن، به شیر را قلاده
ظالم چو افتد از کار، استاد ظالمانست
سر حلقه کمانهاست، چون شد کمان کباده
نبود بروز سختی بر دولت اعتمادی
چون ره فتد بکهسار، رهرو شود پیاده
واعظ از آن گشایند وقت دعا دو کف را
کآنجا مقام دیگر، دارد کف گشاده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به نقد دنیاطلبی و وابستگی به دنیا میپردازد. او به زاهدانی اشاره میکند که به خاطر دنیا، از آن دل میکند، ولی در واقع دل خود را به دنیا دادهاند. شاعر میگوید که وحشت از انسانها برای او سرمایه و سرور است و در این دنیا نمیتوان به راحتی آسوده زندگی کرد. عشق و احساسات عمیق انسانی در برابر دنیا طلبی قرار دارد و نمیتوان این عشق را مخفی کرد. همچنین، شاعر بر این نکته تأکید میکند که در دنیای سخت و پر از زحمت، هیچ اعتمادی به خوشبختی وجود ندارد و همچنین دعا و نیایش باید همراه با خلوص نیت باشد. به طور کلی، این شعر انتقادی به زندگی دنیوی و وابستگیهای آن دارد و بر ارزشهای معنوی تاکید میکند.
هوش مصنوعی: دنیا طلبی و عشق به دنیا، دل را چه کرده است؟ آیا تنها به دل بسنده کرده است؟ نه، جان خود را نیز فدای این طلب کرده است.
هوش مصنوعی: زاهد به خاطر دنیا، دنیا را ترک کرده است. اما در واقع، او همچنان در پی نقش و فرم آن دنیا است و به سادگی دچار فریب شده است.
هوش مصنوعی: ترس از مردم دنیا، باعث خوشحالی و شادی است؛ چون در شهری که صحرا وجود ندارد، به همین دلیل راه آن باز است.
هوش مصنوعی: بخشش و نعمت از کسانی به دست میآید که در زندگی دچار شکست و سختی شدهاند، زیرا آنهایی که با اراده و تلاش خود به هدف میرسند، نیروی بیشتری دارند و میتوانند به دیگران کمک کنند.
هوش مصنوعی: سرگشتگان نمیتوانند با قوانینی که دنیای مادی تعیین کرده، به راحتی راه رفتن را آغاز کنند. در واقع، کسی که به خود اعتماد ندارد، هرگز نمیتواند راهی را بیابد.
هوش مصنوعی: زیبایی او به قدری دلرباست که هر لحظه از گوشهای به ما نگاهی میکند، همانطور که گل به زیبایی خود میبالد و از چشمهای سرمست نوشیدنی جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: دیوانه در بیابان با آزادی و بیخیالی به هر سمتی میرود، در حالی که عاقل به زنجیرهایی که به پایش بسته شده، وابسته است و نمیتواند به راحتی حرکت کند.
هوش مصنوعی: به خاطر احساساتی که به دل من فشار آورده، نور نگاه من مانند اشک از چشمانم ریخته و در چنگال آرزوها افتاده است.
هوش مصنوعی: اگر کسی به دنیای فانی بها بدهد و تمام عمرش را در خدمت آن بگذراند، حتی اگر در نهایت به آرزوهایش برسد، باز هم باید با جان و دل آماده بایستد که این دنیا به راحتی در تغییر است.
هوش مصنوعی: این عشق سوزان را نمیتوان در دل پنهان کرد؛ مانند این است که بخواهیم رنگی را در شیشه شراب مخفی کنیم.
هوش مصنوعی: با این وضعیتی که خاک دارد، بر روی جهد و تلاش نسیم صبحگاهی بیندیش، و از خشم افرادی که نرمخو و ملایماند، بیشتر تفکر کن.
هوش مصنوعی: با یک لقمه میتوان شدت خوی تندخوها را کاهش داد، اما نمیتوان با دادن طعمه، شیر را به بند کشید.
هوش مصنوعی: وقتی ظالم از کار خود باز میماند، نشاندهنده این است که او استاد ظالمان است و در رأس همهی افراد ظالم قرار دارد. اما زمانی که قدرت و تسلط او کاهش پیدا کند، مانند کمان که دیگر قابل استفاده نیست.
هوش مصنوعی: زمانی که سختی و مشکلاتی بر زندگی انسان وارد میشود، نباید به دولت و قدرتهای حاکم اعتماد کرد. اگر در یک مسیر دشوار قرار بگیریم، بهتر است خودمان به تنهایی و با اراده قوی پیش برویم، حتی اگر لازم باشد پیاده حرکت کنیم.
هوش مصنوعی: واعظ در زمان دعا دستان خود را به سوی آسمان بالا میبرد، زیرا در آنجا جایگاه و مقام متفاوتی وجود دارد که نیازمند باز بودن دستان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آفتاب یغما ای خَلُّخی نژاده
هم ترک ماه رویی هم حور ماه زاده
هستی به مهر و خدمت استاده و نشسته
هم در دلم نشسته هم پیشم ایستاده
گه راز منگشایی زان زلفکان بسته
[...]
سر پا برهنگانیم اندر جهان فتاده
جان را طلاق گفته دل را به باد داده
مردان راهبین را در گبرکی کشیده
رندان رهنشین را میخانه در گشاده
با گوشهای نشسته دست از جهان بشسته
[...]
در خانه دل ای جان آن کیست ایستاده؟
بر تخت شه کی باشد جز شاه و شاهزاده؟
کرده به دست اشارت کز من بگو چه خواهی؟
مخمور می چه خواهد جز نقل و جام و باده؟
نقلی ز دل معلق جامی ز نور مطلق
[...]
عید آمد ای نگارین بردار جام باده
وز بند غم برون شو تا دل شود گشاده
عهد صبوح نو کن جام می کهن ده
کم کن به عیش شیرین، تلخی جام باده
گوئی شبی ببینم من شادمان نشسته
[...]
ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده
من در میانه پیری دین را به باد داده
مجلس میان بستان گل با صبا به بازی
نرگس به ناز خفته، سرو سهی ستاده
خوبان به باده خوردن، من جرعه نوش مجلس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.