گنجور

 
جامی

بخش ۱: از حضرت رسالت - صلی الله علیه و سلم - آرند که ...

بخش ۲: رسول صلی الله علیه و - مر عجوزه را گفت که عجایز ...

بخش ۳: روزی اصمعی بر مایده هارون حاضر بود، ذکر پالوده ...

بخش ۴: خلیفه روزی چاشت می خورد، و بره بریان پیش او نهاده ...

بخش ۵: بهلول را گفتند: دیوانگان بصره را بشمار گفت: آن از ...

بخش ۶: فاضلی بر یکی از دوستان صاحب راز خود نامه می نوشت، ...

بخش ۷: مستی از خانه بیرون آمد، و در میانه راه بیفتاد و ...

بخش ۸: قاضی بغداد به عزیمت مسجد آدینه پیاده بیرون آمد ...

بخش ۹: جولاهی در خانه دانشمندی ودیعتی نهاد، چون یکچند ...

بخش ۱۰: نابینایی در شب تاریک چراغی در دست و سبویی بر دوش ...

بخش ۱۱: عمرو لیث یکی از لشکریان خود را دید بر اسبی لاغر نشسته،

بخش ۱۲: علویی در بغداد زنی را به خود خواند آن زن از وی ...

بخش ۱۳: فاضلی که صورتی قبیح و هیئتی کریه داشت به فرزدق ...

بخش ۱۴: جاحظ گوید: هرگز خود را چنان خجل ندیدم که روزی مرا ...

بخش ۱۵: شخصی زشت رویی را دید که از گناهان استغفار می کرد ...

بخش ۱۶: زشت رویی پیش طبیب رفت که بر زشتترین جایی دملی ...

بخش ۱۷: شخصی بزرگ بینی زنی را خواستگاری می کرد و در تعریف ...

بخش ۱۸: ظریفی شخصی را دید که موی بسیار بر روی دمیده بود گفت: این موی ها را بکن پیش از آن که روی تو سر گردد!

بخش ۱۹: معاویه و عقیل بن ابی طالب با هم نشسته بودند ...

بخش ۲۰: علویی با شخصی در اثنای خصومت گفت: مرا چون دشمن می ...

بخش ۲۱: مدعیی خود را به صورت علویان آراسته و به دعوی آن نسبت عالی برخاسته،

بخش ۲۲: خلیفه با اعرابیی از مایده طعام می خورد، در آن ...

بخش ۲۳: جمعی نشسته بودند و سخن کمال و نقصان رجال در ...

بخش ۲۴: بهلول بر هارون الرشید درآمد یکی از وزرا گفت: ...

بخش ۲۵: توانگری در عهد یکی از ظالمان بمرد. وزیر آن ظالم ...

بخش ۲۶: ترکی را گفتند کدام دوستتر داری غارت امروز یا بهشت ...

بخش ۲۷: گدایی بر در سرایی چیزی خواست کدخدای خانه از درون ...

بخش ۲۸: معلمی را پسر بیمار شد و مشرف به موت گشت، گفت: ...

بخش ۲۹: پسر معلمی را گفتند: چه بلا احمقی! گفت: اگر من احمق نبودمی ولدالزنا بودمی!

بخش ۳۰: از معلمی پرسیدند که تو بزرگتری یا برادر تو؟ گفت: ...

بخش ۳۱: بیماری بر شرف موت بود ابخری که از دهانش بوی ناخوش ...

بخش ۳۲: مردی به شخصی رسید و آغاز گله کرد که روا باشد که ...

بخش ۳۳: کوژپشتی را گفتند: آن می خواهی که خدای تعالی پشت ...

بخش ۳۴: شخصی نماز گزارد و بعد از نماز دعا کرد و در دعای ...

بخش ۳۵: زنی از شوهر خود شکایت پیش قاضی برد که مرا یک لحظه ...

بخش ۳۶: پیری که کام جوانی رانده بود و از قوت کامرانی ...

بخش ۳۷: شخصی ده درم بر جوحی دعوی کرد. قاضی پرسید که گواه ...

بخش ۳۸: اعرابی شتری گم کرد، سوگند خورد که چون بیابد به یک ...

بخش ۳۹: اعرابیی شتری گم کرد، بانگ زد که هر که شتر مرا به ...

بخش ۴۰: طبیبی را دیدند که هرگاه به گورستان رسیدی ردا در ...

بخش ۴۱: روزی در فصل بهاران با جمعی از دوستداران به هوای ...

بخش ۴۲: پسری را گفتند می خواهی که پدر تو بمیرد تا میراث ...

بخش ۴۳: شخصی بر شاعری بیتی خواند که قافیه در یک مصراع راء ...

بخش ۴۴: دو شاعر بر مایده ای جمع آمدند، پالوده ای آوردند ...

بخش ۴۵: شاعری پیش صاحب عباد قصیده ای آورد، هر بیت از ...

بخش ۴۶: فرزدق ملک بصره را که خالد نام داشت مدح کرد. صله ...

بخش ۴۷: شاعری بر فاضلی شعری خواند، چون به اتمام رساند ...

بخش ۴۸: شاعری پیش طبیب رفت و گفت: چیزی در دل من گره شده ...

بخش ۴۹: واعظی بر بالای منبر شعری از هر چه گویند بی مزه تر ...

sunny dark_mode