خلیفه روزی چاشت میخورد، و برهٔ بریان پیش او نهاده بودند اعرابی از بادیه در رسید وی را پیش خواند، اعرابی بنشست و به شَرَه تمام در خوردن ایستاد.
خلیفه گفت: چه میشومی که چنان این بره را از هم میدری و به رغبت میخوری که گوییا پدر او تو را به سرو زده است. اعرابی گفت: این خود نیست اما تو چنان به چشم شفقت در وی مینگری و از دریدن و خوردن او ید میبری که گوییا مادر او تو را شیر داده است.
خواجه بر مال خود آن گونه رحیم است و شفیق
که به چشم شفقت مینگرد در همه چیز
گر فتد در بره و میش وی اندک خطری
به فداشان بدهد مادر و فرزند عزیز
فی المثل گر خواجه نان و بره بریان نهد
پیش تو بر خوان اگر روزی شوی مهمان او
گر کنی صد رخنه در دندانش از سنگ ستم
به که از دندانت افتد رخنهای در نان او
گر خورد از دست تو صد زخم بر پهلو و پشت
به که پر سازی تهیگاه خود از بریان او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.