گنجور

حاشیه‌گذاری‌های همایون

همایون


همایون در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۵ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۵:

ماه و دل در دریای دانش جلال دیّن دو واژه کلیدی هستند واژه های دیگر هم که به این دو واژه وابسته اند نیز همینطور مانند شب و غم و آتش و دیگرها

غم را به آرزومندی باید معنی کرد، و خواستن و عشق

مثنوی او را میتوان ماهنامه نامید و

دیوان شمس را دل نامه 

رابطه ای که میان ماه و دل هست نه به نور و نه بو و نه واسطه دیگری نیاز دارد گویی هر دو خانه هم را میدانند و صد گونه جنبش و راز و رمز میان آن دو هست، و ما نیازی به فهمیدن آن نداریم گویی با چیزی روشن و آشکار روبروییم و این بی نیازی به فهمیدن بالا ترین بی نیازی است و گنج بزرگی است که باید توانست از آن برخوردار شد

 

 

همایون در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۵ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۷:

از غزل  های دلانه که جلال دّین دل شناس به زیبایی با دل می گوید و از دل می گوید و به دل می گوید

ما دارنده دل هستیم اما دل را نمی شناسیم

سال ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد 

آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد 

این غزل به زیبایی از دل با ما میگوید، گویی کسی دارای باغی است اما خودش نمیداند

 و بسیار بیشتر، دارای یک رهایی و بزرگی و آسایش و آرامشی است ولی آن را گم کرده است

آتشی در دریایی که نه مرز و خاموشی دارد و نه خطر آتش سوزی و ویرانی، چه خوب است که ما در هر حالی هستیم از وجود دل بی خبر نباشیم 

 

همایون در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۳:

غزل در بیخودی است و عاشق هیچ از خود ندارد بجز دل که آنهم به دلبر وابسته است نه بخود

جلال دّین  میگوید با دلبر سخن گفتن مانند گفتگوی ترک و هندو است که سخن هم را در نمی یابند او باور دارد که این غزل ارزشی ندارد و جز ملامت و سرزنش چیزی به بار نمی آورد

مقام بیخودی خودش مثل این غزل بیخودی است

و در خود تناقض دارد ولی عارفان با آن بالا و بالاتر میروند

 

همایون در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۲:

اگر این شه دورو باشد نه آتش ...

اگر آن شه دورو باشد نه آنش خلق و خو باشد

آتش باید آنش باشد

 

همایون در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۲:

غزل روز عشق

غزل روشن و رسایی در باره شیوه عشق، که با دورویی سازگاری ندارد، اگر بخواهیم بدانیم که در جایی یا به چیزی و کسی عشق داریم بسنده است که ببینیم در خود دورویی حس می‌کنیم یا نه 

دورویی نشان سودجویی و ترس است که در میان جانداران هست که آنجا  خطر در پی است و اگر با انسان باشد آن دیگری هم در دورویی استاد است و آنرا چون آینه حس میکند و انسان های برتر اگر دورویی می‌کنند ازاینرو است که دیگران را بیازمایند بیگمان انسان والا دورویی نمی کند چون ارزش عشق و کارایی آنرا پی برده است که چون آینه صاف است و همه چیز را آشکار می سازد

 

همایون در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۶:

غزل برای سماع و‌ رخس و نوا است و جلال دین عزیز بخوبی به این پی برده است هستی را نمیتوان فهمید و یا تعریف کرد تنها با هستی میتوان رخسید 

 

همایون در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱:

از زیباترین غزل های جلال عزیز که زیباترین حس هستی را از زبان انسان می سراید و بالاترین رخس و سماع و‌آوا و نوا را می آفریند 

 

همایون در ‫۳ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۸:

از غزل های ابتدایی و آخوندی منبری پیش از ملاقات شمس و دوران مردگی و تکبر و خودخواهی  و  نصیحت  و تکرار مکررات بیهوده که رابطه خشم و تکبر را کشف کرده و مغرور است به آن 

 

همایون در ‫۳ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹۸:

غزل سبک و بی مایه ایست تقلیدی و بی نوآوری که   به روزگارگذشته شاعر تعلق دارد 

 

همایون در ‫۳ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵۱:

اینجا برعکس معمول شمس در مطلع غزل آمده است یعنی سخن از شمس است به تمامی و به انحصار

بابک عزیز بدرستی سخن از فرهنگ ایران در این غزل می راند 

تنها در فرهنگ ایران انسان به جای خدا می نشیند و جمشید وار خورشید گونه میشود به قول جلال دین:

آتش افکند در جهان جمشید 

از پس چهار پرده چون خورشید

یا به قول فردوسی بزرگ:

جهان جوی با فر جمشید بود

به کردار رخشنده خورشید بود 

شمس در این غزل نور آسمان و زمین نامیده میشود درست به معنی خدا در قرآن  که از فرهنگ ایران وام گرفته شده است

شمس مانند جمشید همه دیو ها را می‌تواند بکار بگیرد و چون نوروز جمشیدی به همگان نیکی و تندرستی و آبادانی می بخشد 

جلال دین باد صبا را که پر از عطر شمس است به آسمان ها میفرستد تا خبری از ما به او و خبری از او به ما و به همه آیندگان در تمامی قرن ها بدهد و آتشی به وجود و عدم در افکند و همه مرده ها را زنده سازد

براستی فرهنگ جلالی دنباله فرهنگ جمشیدی ایرانی است که با بزرگی کیومرث می آغازد و به فرهنگ سیمرغی و پهلوانی می گسترد و مهر را در پهنه هستی می گستراند

 

همایون در ‫۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۴:

غزل از یک خوشی پنهان در هستی میگوید که در همه جا خود را آشکار میسازد یک شادی نهفته در هستی که می تابد و می بافد و می تازد و می خواند و می رخسد و می نازد و می سازد 

حتی سنگ هم‌از بودن شاد است چه برسد به آب و گیاه 

چه برسد به حیوان و چه برسد به انسان  که شادی هستی را به اوج می‌رساند 

این دریافتن شادی در هستی از کرامات جلال دین است

 

همایون در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۴ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:

غزلیات جلال دین را بطور کلی به دو دسته میتوان بخش کرد پیش از دوستی با شمس و‌ پس از آشنایی با شمس البته غزلیات پس از آشنایی با شمس را نیز میشود سه گروه تقسیم کنیم
این غزل زیبا شاید به پیش از آشنایی او به شمس مربوط است و حال و هوای صوفیانه  دارد اگر عروسی واقعی در کار بوده باشد ولی اگر منظور عروسی خودش و وصال  به حق باشد آنگاه برعکس میشود و از غزل های پایانی اوست
به هر روی برای مجلس سماع خیلی مناسب و زیبا سروده شده است

 

همایون در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۴ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۱:

دوره  پس از شمس دوره ای عجیب در زندگی جلال دین است که شاید بسیار کمیاب و نایاب باشد و جای دیگری تکرار نشده باشد شاید بشود رابطه سقراط و افلاطون را مثال زد ولی هنوز بسیار با این پدیده فاصله دارد و متفاوت لست 

در غزل دیگری هم مشابه این گفتگو آمده:

سیمبرا ز سیم تو سیمبرم به جان تو

وز می نو که داده‌ای جان نبرم به جان تو

 اثر شمس پس از ناپدید شدن او بسیار زنده و جاندار و کارآمد باقی می ماند و این بسیار شگفت انگیز است 

یک بخش آن مربوط به نوع ناپدید شدن شمس است که هرگز جلال دین نتوانست آنرا بپذیرد و او میخواست شمس را زنده بدارد و تا ابد او را باقی نگاه دارد و به خوبی از عهده آن بر می آید

و بخش دیگر آن اثری بی مانند است که حضور شمس در زندگی شخصی مانند جلال دین داشته است که حکایت این دو را بسیار شیرین و شکرین کرده  که همه چون مگس ها به این حکایت کشیده می‌شوند 

 

همایون در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۴ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۶:

گفتگوی عاشقانه با شمس که در غزل مشابه دیگر هم آمده است:

در سفر هوای تو بی‌خبرم به جان تو

نیک مبارک آمده‌ست این سفرم به جان تو

 مربوط به دوره ای پس از شمس است که عشق جلال دین به شمس پدید می آید و پس از آن دوره نوینی در زندگی او آغاز میگردد این رویداد کوچکی نیست و مشابه آن بسیار کمیاب و شاید نایاب باشد 

این عشق هر روز در او کار میکند و او را تغییر می دهد و حکایت از اثری بی مانند است که شمس در زندگی او برجای گذاشته است که همواره زنده و جاندار و کارآمدتر می نماید

 

همایون در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۳:

از غزل های تقلیدی و بی ارزش و سست است که به دوران پیش از بیداری و آشنایی با شمس بر میگردد که خوشایند عرفان دولتی سلجوقی بوده است برای خودنمایی در برابر دین خلفایی و آخوندهای مذهبی 

 

همایون در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۵:

غزلیات شمس مانند معجزه دم عیسی  که مرده را زنده میکند میخواهد شمس را زنده جاوید کند و موفق میشود

شمس را از او گرفته اند و کشته اند ولی شمس هرگز برای جلال دین نمیتواند نباشد

او اراده میکند که شمس را دوباره زنده کند و کنار خود بیاورد، از همه چیز از همه حال و از همه واژه ها و لحظه ها برای این کار سود میبرد و عرفان تازه ای خلق میشود که نام شمس بر صدر آن میدرخشد و سماع تازه ای پدید می آورد که نام شمس را باز میگوید و حال و وصال شمس را برپای میدارد

 

همایون در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱۴:

شیرینی در درون ماست و از درون هستی می آید و از هستی ما می آید پس می و همنشین و دوست هرچه بیشتر به این شیرینی می افزاید و آهنگ و بانگ آن زیباتر و شنیدنی تر میشود 

این فرهنگ جلالی است که باید هرچه بیشتر گسترش یابد

 

همایون در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳۲:

غزل بسیار زیبا با روانی 

مستی باده معانی و نیروی جوانی

  لذت شب نشینی  پر از زیبایی، روشنایی 

  شمس مجلس شاه  و همنشین،  ماه و

 ناهید مطرب آسمانی   

حیرت جهانی در پی این همه بی نشانی 

دریغ از یک نکته در شعر از  معانی

سرشار از لذتی و عشرتی اما نهانی 

  شنیدن گر بیارد ارمغانی 

سماع  و شادمانی

 

 

همایون در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۶۲:

جلال دّین چون فردوسی شاعر بزرگی انسان بود

و آدمی را شایسته تاج و تخت می دید این نگاه همواره در ستیز با دین فروشان است که انسان را بنده و غلام می خواهند

فردوسی این بزرگی را در گروه و جمع و تجربه سرزمینی می جوید و جلال دّین  توجهی به این امور نمیکند چون در دوره او این مذهب است که حکومت میکند و انسان در ستیز با دین حکومتی روزگار میگذراند 

 

همایون در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵۲:

پدیده شمس و جلال موضوع بسیار مهم برای تفکر است، این رویدادی غریب و یگانه در هستی انسان است که جلال دّین به هزار زبان کوشش در وصف آن میکند و در ثبت آن در تاریخ انسان تا آیندگان به آن بیندیشند و آنرا مورد واکاوی و ژرف نگری قرار دهند هرچند انسان در مسیری کژراهه پیش می‌رود و ارزش انسان را پایین و پایین تر می برد و آن تبر راست همواره در کمانی کژ قرار می‌گیرد 

آن باده که شادی آن باعث شادی هستی است  مستی آن نمی گذارد که به خود باده پی برد 

باده و مستی و ساقی و جام و باده نوش در هم چنان می آمیزد که تنها از نادانی باید کمک گرفت که دانایی را کاری ساخته نیست 

 

۱
۲
۳
۳۱
sunny dark_mode