گنجور

حاشیه‌گذاری‌های همایون

همایون

تاریخ پیوستن: ۲۶م دی ۱۴۰۰

آمار مشارکت‌ها:

حاشیه‌ها:

۷۴۱


همایون در ‫۳ روز قبل، سه‌شنبه ۱۷ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰:

شاهرخ گرامی اگر شما غزلی را دوست داشته باشید کافی است که آن غزل خوب باشد و دلنشین

من در مقایسه با غزل های طلایی و آتشین و شگفت جلال‌دین و با علم به اینکه غزل ها مربوط به دوران مختلف شاعر است این غزل را بسیار ابتدایی غیر عاشقانه و مملو از خودنمایی در قافیه پردازی و صوفی مآبانه و کمی ناشی گری در فنون غزل و معنا یافتم  که بهتر بود در قالب مثنوی باشد 

همایون در ‫۶ روز قبل، شنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۰:

غزل "آفتاب" غزلی جمشیدی

همایون در ‫۶ روز قبل، شنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۷:

آفتابا سوی مه‌رویان شدی چرخ را چون ذره‌ها بر‌هم‌زدی

مطلع‌ای زیباتر از‌این در غزل نیست

سو هم رو و هم روشنی است

همایون در ‫۶ روز قبل، جمعه ۱۳ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۷:

چشمه درون چشمه، آتش بر آتش، سجده در پای سجده، با وجودی باید پیدا شود تا وجود شمس را ببیند که وجودی درون وجود است دینداری بیرون از همه دین ها 

بی گمان شمس به تمامی و رسامندی خود را به جلال‌دین نمایانده است در زندگی و مرگ خود و‌این کشف و آشکارگی از راه جلال‌دین به ما رسیده است بی آنکه بخت دیدار این شگفتی شگفت را داشته باشیم

همایون در ‫۶ روز قبل، جمعه ۱۳ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۳:

غزل "تو" غزلی کلیدی در اندیشه و پندار نیک جلال‌دین

که بنیاد جنبش و سخن نزد اوست، در عرفان و باور های پیشین او‌ این تو در آسمان ها بود اما پس از دوستی با شمس این تو چهره‌ای زمینی و مردمی یافت و پس از شمس شد صلا‌ح‌دین و سپس حسام‌دین 

این غزل پیشکش به این دریافت فرخنده است

همایون در ‫۸ روز قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۴۰ در پاسخ به پرویز شیخی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰۲:

درست است ولی کف اینجا بی ارزش نیست کف موج دریای عدم است نه کف معمولی

از این موجند شیرین گشته شوران

همایون در ‫۸ روز قبل، چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۳:

غزل "تو" کسی که به من نرسد هرگز به تو نمیرسد

به پیش آر سغراق گلگون من

ندانم که باده‌ست یا خون من

هنگامی که باده من ساخته و پرداخته و نوشیده شود من و تو یکی میشود و گربه وجود آدمی شیر میگردد 

هنگامی که من به شاهی و جهانجویی خود می‌رسد تو به اندازه جهان میشود این ارزش ها در زبان جلال‌دین بخوبی شکوفاست

همایون در ‫۸ روز قبل، چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۰:

غزل "من" از غزل های جمشیدی جلال‌دین است 

جمشید نخستین کسی است که من را پادشاه میکند و به همگان شاهی میبخشد، کاری که در جهان غرب هفده هجده سده پس از مسیحیت که از فرزندان آیین مهر است صورت می‌گیرد و من پیدا میشود و سابجکت از درون آبجکت بیرون می آید

 

چنین گفت با سالخورده مهان

که جز خویشتن را ندانم جهان

هنر در جهان از من آمد پدید

چو من نامور تخت شاهی ندید

جهان را به خوبی من آراستم

چنان است گیتی کجا خواستم

خور و خواب و آرامتان از من است

همان کوشش و کامتان از من است

بزرگی و دیهیم شاهی مراست

که گوید که جز من کسی پادشاست

 

جمشید خورشید بیرونی را به درون آدم می آورد و اینگونه بی زمانی و بیمرگی را پدید می‌آورد و نوروز به پا میکند

زهی آب حیوان زهی آتشی

که جمعند هر دو به کانون من

همایون در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۱۴:

از غزل های اولیه و حال هوای پیش از پدیدار شمس و عشق کلاسیک و صوفیگرانه

همایون در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۷:

از فصاحت و شیوایی و بلاغت و رسایی غزل برمی‌آید که شاعر در بیت نخست و مطلع بتواند پیام غزل را به فشردگی برساند که اینجا برخلاف آمده‌است قلمی که نمیتواند از عشق بگوید و ناتوان است جسارت را به جایی میرساند و از عشق شمس سخن هایی میگوید که بالاتر ازآن چیزی نیست گویی شاعر بکلی از خرد و روح و هستی تهی گشته و تنها میخواهد با همگان لجبازانه بستیزد و از شمس تمجید کند تا سرحد جنون و سرگشتگی، و ناتوان از سخنی دستگیر 

همایون در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۰:

از تمرین های اولیه عشق بازی و تبلیغ عشق و راه دلبازی

همایون در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۸:

از غزل های اولیه و خالی از عشق شمس که دست‌اندازی ناشیانه است به غزل 

همایون در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۹:

در این غزل جلال‌دین پای را از پهنه خود بیرون می نهد و گستاخی عشق را به نمایش میگذارد و به جنگ با بزرگان برمیخیزد چون رودکی و فردوسی

چهار چیز مر آزاده را زغم بخرد:

تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد

هر آن که ایزدش این هر چهار روزی کرد

سزد که شاد زید جاودان و غم نخورد

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد

نمیتوان واژگان این غزل را تصادفی انگاشت

به ویژه آنکه با بی باکی به آشیان سیمرغ رفته و برای او که آورنده مهر است نیز رهنمود و راهکار مینویسد

همایون در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۰:

جلال‌دین داستان سترگ سیمرغ را که یاریگر پهلوان ایران است و پس از آنکه در شاهنامه ناپدید میشود همه تاکنون بدنبال آنند از پورسینا و غزالی و سهروردی و عطار، با یافتن شمس یار بی همتایش به پایان میبرد 

امروز باید همگی جستجوی سیمرغ را از سر بگیریم

همایون در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۹:

بازی هنرمندانه با آتش بیرونی و سوز درونی که نشان از مهارت و چیرگی جلال‌دین به شگردهای شعری و کلامی دارد و عارفان از این زبان برای گرمی پیرامون خود سود میبرده‌اند و شوقی در دل ها بیدار میکرده‌اند و ذوقی درون خود می‌پروراندند 

همایون در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۸:

سیمرغ و خلیل و یوسف  و مصطفی 

 ابر قافیه ساز باریدن گرفت باز 

مرغ و عنکبوت و شیر پی آهوی ما

میل ردیف سوی بوییدن گرفت باز

 

همایون در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶:

فردوسی شبانه داستان زیبای بیژن و منیژه را در شبی تاریک از همسر خود میشنود و می نویسد، شب یلدا

 

شبی چون شبه روی شسته به قیر

نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر

دگرگونه آرایشی کرد ماه

بسیچ گذر کرد بر پیشگاه

شده تیره اندر سرای درنگ

میان کرده باریک و دل کرده تنگ

ز تاجش سه بهره شده لاژورد

سپرده هوا را به زنگار و گرد

سپاه شب تیره بر دشت و راغ

یکی فرش گسترده از پرّ زاغ

نموده ز هر سو به چشم اهرمن

چو مار سیه باز کرده دهن

چو پولاد زنگار خورده سپهر

تو گفتی به قیر اندر اندود چهر

هرآنگه که برزد یکی باد سرد

چو زنگی برانگیخت ز انگشت گرد

چنان گشت باغ و لب جویبار

کجا موج خیزد ز دریای قار

فرو ماند گردون گردان به جای

شده سست خورشید را دست و پای

سپهر اندر آن چادر قیرگون

تو گفتی شدستی به خواب اندرون

جهان از دل خویشتن پر هراس

جرس برکشیده نگهبان پاس

نه آوای مرغ و نه هُرّای دد

زمانه زبان بسته از نیک و بد

نبد هیچ پیدا نشیب از فراز

دلم تنگ شد زان شب دیریاز

بدان تنگی اندر بجستم ز جای

یکی مهربان بودم اندر سرای

خروشیدم و خواستم زو چراغ

برفت آن بت مهربانم ز باغ

مرا گفت شمعت چه‌ باید همی

شب تیره خوابت بباید همی

بدو گفتم ای بت نیم مرد خواب

یکی شمع پیش آر چون آفتاب

بنه پیشم و بزم را ساز کن

به چنگ آر چنگ و می آغاز کن

بیاورد شمع و بیامد به باغ

برافروخت رخشنده شمع و چراغ

می آورد و نار و ترنج و بهی

زدوده یکی جام شاهنشهی

مرا گفت برخیز و دل شاددار

روان را ز درد و غم آزاد دار

نگر تا که دل را نداری تباه

ز اندیشه و داد فریاد خواه

جهان چون گذاری همی بگذرد

خردمند مردم چرا غم خورد

گهی می گسارید و گه چنگ ساخت

تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت

دلم بر همه کام پیروز کرد

که بر من شب تیره نوروز کرد

بدان سرو بن گفتم ای ماهروی

یکی داستان امشبم بازگوی

که دل گیرد از مهر او فر و مهر

بدو اندرون خیره ماند سپهر

مرا مهربان یار بشنو چه‌ گفت

ازان پس که با کام گشتیم جفت

بپیمای می تا یکی داستان

بگویَمْت از گفتهٔ باستان

پر از چاره و مهر و نیرنگ و جنگ

همان از در مرد فرهنگ و سنگ

بگفتم بیار ای بت خوب چهر

بخوان داستان و بیفزای مهر

ز نیک و بد چرخ ناسازگار

که آرد به مردم ز هرگونه کار

نگر تا نداری دل خویش تنگ

بتابی ازو چند جویی درنگ

نداند کسی راه و سامان اوی

نه پیدا بود درد و درمان اوی

پس آنگه بگفت ار ز من بشنوی

به شعر آری از دفتر پهلوی

همت گویم و هم پذیرم سپاس

کنون بشنو ای جفت نیکی‌شناس

همایون در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵:

غزل بی مایه از نویی و آفرینندگی، بسیار قالبی و ادعایی و ناجور خدا را هستی زیبد و مرا مستی و من به اندازه هستی مستی میکنم، پس خوش به حالم 

پیمانه من دریا ها را در خود جای میدهد ادعایی سبک و پوچ

همایون در ‫۳ ماه قبل، جمعه ۲۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹:

غزلی میانه نه چنان خوب که با دیدار شمس میشود

او همواره در اندیشیدن بوده و در کار خودسازی بسر میبرده‌است ولی گویا مشغول کارهای دیگری هم  که  جانشینی مسند پدر و همراهی سلاطین سلجوق از آن جمله بوده‌است 

همایون در ‫۳ ماه قبل، جمعه ۲۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۳:

غزل ضعیف و تمرینی و سست و بازیچه ای 

بالا منبری و بی سر و ته با ردیف بی ربط نترسد برای غزلی که برای ترس سروده‌ شده‌است

۱
۲
۳
۳۸