برخیز که صبح است و صبوح است و سکاری
بگشای کنار آمد آن یار کناری
برخیز بیا دبدبه عمر ابد بین
رستند و گذشتند ز دمهای شماری
آن رفت که اقبال بخارید سر ما
ای دل سر اقبال از این بار تو خاری
گنجی تو عجب نیست که در توده خاکی
ماهی تو عجب نیست که در گرد و غباری
اندر حرم کعبه اقبال خرامید
از بادیه ایمن شده وز ناز مکاری
گردان شده بین چرخ که صد ماه در او هست
جز تابش یک روزه تو ای چرخ چه داری
آن ساغر جان که ملک الموت اجل شد
نی شورش دل آرد و نی رنج خماری
بس کن که اگر جان بخورد صورت ما را
صد عذر بخواهد لبش از خوب عذاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوت به زنده بودن و لذت بردن از زندگی است. شاعر از طرفی به سپیدهدم و جوانی اشاره میکند و از طرف دیگر به گذر زمان و زودگذری عمر میپردازد. او به محبوب خود اشاره میکند و میخواهد که از لحظات زیبا بهرهبرداری کنند. شاعر همچنین به ارزشهای درونی و گنجینههای پنهان در وجود انسان اشاره میکند و میتوان گفت که باید از خود و زندگیمان مراقبت کنیم. در نهایت، به اهمیت شادی و عدم نگران بودن از مرگ و پایان زندگی میپردازد.
هوش مصنوعی: بیدار شو که صبح شده و وقت خوشحالی و نوشیدن است. محبوب من که در کنارت بود، حالا نزدیک شده است.
هوش مصنوعی: برخیز و نگاهی به عظمت زندگی بکن، که عدهای از انسانها از زمانهای گذشته به سرعت عبور کردهاند و رفتهاند.
هوش مصنوعی: آنکه خوشبختی و شانس به سراغش آمد، از میان ما رفت. ای دل، شانس تو هم از این بار سنگین و دردناک دور شده است.
هوش مصنوعی: تو گنجی هستی که در میان خاک پنهان شدهای، و شگفتی نیست اگر در میان غبار و آلودگیها نیز نوری از وجودت تابید.
هوش مصنوعی: در خانه کعبه، خوشبختی بهسرعت و با آرامش گام برمیدارد، چون از بیابانهای خطرناک به مکان امنی رسیده است و از زیبایی و ناز خود به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: آسمان در گردش است و در آن ستارهها و ماههای زیادی وجود دارد، اما ای آسمان، تو چه چیزی داری جز نور یک روزهات؟
هوش مصنوعی: چشیدن این جام جان، از آنجا که فرشته مرگ را به سراغ خود میآورد، نه دردی از دل ایجاد میکند و نه احساس خستگی و خماری به همراه دارد.
هوش مصنوعی: بس کن، چون اگر جان من هم به چهرهی ما نگاه کند، لبهایش به خاطر زیباییاش به هزار عذر خواهی خواهند پرداخت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای باد بهاری خبر از یار چه داری
پیغام گل سرخ سوی باده کی آری
هم ز اول روز از تو همی بوی خوش آید
گویی همه شب سوخته ای عود قماری
زلف بت من داشته ای دوش در آغوش
[...]
ای آنکه تو بر ساعد اقبال سواری
ای آنکه تو بر مرکب فرهنگ سواری
آرام دل شهری و کام دل شاهی
خورشید بزرگانی و امید تباری
نام تو جوانشیر نه بیهوده نهادند
[...]
گرد باد خزان کرد به ما به رحیل آری
وز لشکر نوروز برآورد دماری
دارم چو تو بت روی و دلارام نگاری
سازم ز جمال تو من امروز بهاری
با چشم چو بحرم ز گهر خنده نگاری
با عیش چو زهرم به شکر بوسه شکاری
برگرد بناگوش چو عاجش خط مشکین
چون دای رخ کز شب بکشی گرد نهاری
خورشید نماینده بتی ماه جبینی
[...]
ای جان گذرکرده از این گنبد ناری
در سلطنت فقر و فنا کار تو داری
ای رخت کشیده به نهان خانه بینش
وی کشته وجود همه و خویش به زاری
پوشیده قباهای صفتهای مقدس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.