گنجور

 
مولانا

به پیش آر سغراق گلگون من

ندانم که باده‌ست یا خون من

نجاتی است جان را ز غرقاب غم

چو کشتی نوحی به جیحون من

مرا خوش بشوید ز آب و ز گل

رساند به اصل و به عرجون من

در اجزای من خوش درآمیخته

به خویشی چو موسی و هارون من

زهی آب حیوان زهی آتشی

که جمعند هر دو به کانون من

چو نایم ببوسد چو دفم زند

چه خوش چنگ درزد به قانون من

برو باقی از ساقی من بجوی

کز او یافت شیرینی افسون من

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۰۹۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم