گنجور

حاشیه‌ها

یوسف شیردلپور در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۵۱ در پاسخ به محمدرضا دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷:

جناب محمد رضاعزیز

واقعاً که چنین است که گفتی وگل گفتی

چقدر این شعر وادبیات مان باارزشند وصفش نتوانم کرد 

ابوالفضل عفتی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹۵:

گفتند در این میان نگنجد موئی

من موی شدم از آن مرا گنجانیست

yalda R در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۵۳ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰:

میشه لطفا یک فایل صوتی ازین شعر بگذارید؟ چون بعضی قسمت هاش رو درست نمیتونم بخونم. 

علی‌اکبر مصورفر در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۴۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » عزیزه ( با ترجمهٔ فارسی):

وقتی بیت ۱۲:

کور قضا ئوز یولون گئدن وقته
چاره نین یوللارین داراتمیشدی

 

(سرنوشت نابینا زمانی که راه خود را طی می‌کرد، راه‌های چاره و تدبیر را تنگ کرده بود.)

را از زبان خود شهریار می‌شنویم، به جای «گئدن وقته» که ثقیل است، می‌گوید: «گنلدنده»:

کور قضا ئوز یولون «گنلدنده»
چاره‌نین یوللارین داراتمیشدی

یعنی:

وقتی روزگارِ کور راهِ خود را گشاد می‌کرد،
راه‌های چاره را تنگ کرده بود

این بیت در دیوان ترکی شهریار نیز که من در اختیار دارم، به همین صورتی که در گنجور هست آمده است. حالا خود شهریار آن را عوض کرده، یا ناشر فکر کرده این طور مودبانه‌تر است (!) یا دست سانسور در کار بوده، خبر ندارم.

با این تغییر، نه تنها آن مراعات‌النظیر زیبا بین گشاد و تنگ از بین رفته است، از نظر معنا هم غلط شده است. مگر این که «وقته» را «وقت‌ده» بنویسیم و «وخ‌ده» بخوانیم.

ضمنا با این دستکاری طنز تلخ شهریار که در اشعار ترکی‌اش موج می‌زند، از بین می‌رود.

یوسف شیردلپور در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳:

به توحاصلی ندارد غم روزگار گفتن 

که شبی نخفته باشی به در زنای سالی

چققققدر زیبا پرمعنا ومفهوم وزبان حال دیروز امروز وآینده وآیندگانمان چه شیوا ورسا وروان است این غزل واین بیت

هم عاشقانه هم عارفانه وتذکر همدلی وهمد دردی هرساعت وگویای درد یک جامعه، 

براستی که اگر کسی تادردرد نکشد چه داند که حال دردمندی؟

غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد

که چنین نرفته باشد همه عمربر تو حالی،

به به، به به، روحت تاابد شاد است سعدی جان،

برای درک مفاهیم وغرق شدن درشعر سعدی ورهایی ازاین دنیای مجازی و فانی 

بشنوید این غرل را بااجرای استاد شجریان درآلبوم غوغای عشق بازان 🙏

سوآتای در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷:

زنده‌یاد محمد مختاری مصرع اول بیت هفتم را در "منظومۀ ایرانی" آورده‌اند(در فصل "روز اروند").

بخشی از این منظومه:

«ذهن از کدام نقطه بیاغازد

تا با عذاب نیامیزد؟

 

این وهن کهنه را

بر شانه‌های ایوب هم که بگذاری

                                        می‌گندد.

موج مذاب مردمکهای درد

                            در چشمه‌های هذیان

و روز

        انفجار برشهای سرخ

                              در دوایر نیلوفرین...

 

کبود می‌شود

جبین دشت در هجوم لخته‌ها

                                     کبود می‌شود.

و خیمه می‌زند مصیبت خاک

بر آفتاب نیلوفری.

 

نوایی از کرانه‌های مبهم جنوب می‌نواید:

                                                  -«از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت...»

»

مهدی فصیحی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۴:۳۷ در پاسخ به مستر مهدی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸:

چه خوبه  هر مزخرفی رو از جایی میشنویم  بیخود نشر ندهیم !!  با احترام   تمام  نوشته های شما مبتذل  و بی سند و خالی از وجاهت علمی ست !!!!                              این خزعبلات و بیهوده گویی ها    با حافظی که میفرماید  عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ 

قران ز بر بخوانی در چارده روایت   

سنخیتی ندارد  و بیشتر سعی مفتضحانه ایست  که حافظ را  شخصیتی مقابل دین  نمایش دهید 

آنهم  حافظی که  هر آنچه  که دارد را از دعای نیم شبی و ورد سحری و  دولت قران  می داند.

 

فیراس در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۴۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۰ - آزاد شدن دختران جمشید از بند ضحاک به دست فریدون:

ظاهرا واژه لاجرم عربی است دراینصورت استفاده از آن کمی به نظرم عجیب است. شاید با کمی تغییر این امکان بود که واژه ناچار یا ناگزیر بکار می رفت. اساتید اگر توضیحی بدهند سپاسگزار خواهم بود.

قطره بقایی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۴۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۴:

امکان دارد(هر دانه ی امید )باشد در چیدمان و زیبایی کلام و مفهوم در خوشه اول (هم) نادرست و بی مفهوم و حشو است.

یاید هر دانه ی امید...

بااحترام

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۰:

سلام و عرض ادب

بیت هشتم مصرع دوم

من لَهُ یَقتُلُ داءٌ دَنَفٌ کیفَ یُنام

یُنام باید یَنام باشد

چون یُنام فعل مجهول است و چون این فعل لازم است نمی تواند مجهول شود

فعل ثلاثی مجرد است

کسی که دردی کشنده او را می کشد چگونه می خوابد؟

اگر فرض کنیم ثلاثی مزید از باب إفعال بوده و مجهول شده است، آنگاه اصلا این معنی را نمی دهد

أَنامَ خواباند - یُنیمُ می خواباند - یُنامُ خوابانده می شود

در این صورت معنا چنین می شود:

کسی که دردی کشنده او را می کشد چگونه خوابانده می شود؟

متین عبدالهی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۵۵ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد دوم » مردم‌فریب:

درودها رهی ....

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶:

وزن : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات 

۱_فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد

دودش به سر درآمد و از پای درفتاد

معنی بیت اول :وقتی نظر فرهاد بر رخ شیرین افتاد،آه از نهادش بلند شد و از پای در آمد .[فرهاد و شیرین :---->غزل ۵۵ بیت دوم /نظر : نگاه / کنایه : دود به سر آمدن (شیفته و بی قرار گشتن ). از پای در افتادن (بیچاره و درمانده شدن )/ تلمیح : اشاره به داستان فرهاد و شیرین ]

۲_مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد

فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد

معنی بیت دوم : و هنگامی که مجنون از شراب رخسار لیلی از خود بی خود شد ، دیگر به پدر و مادر خویش نیندیشید و از زر و سیم هم چشم پوشید [ مجنون و لیلی : بیت دهم غزل هفتم / طلعت : چهره و رخسار / فارغ افتادن : بی نیاز و مستغنی گشتن . /تشبیه : طلعت به جام ( اضافه ء تشبیهی ) / تلمیح : اشاره به داستان لیلی و مجنون 

۳_ رامین چو اختیار غم عشق ویس کرد 

یکبارگی جدا ز کلاه و کمر فتاد 

معنی بیت سوم : وقتی که رامین غم عشق ویس را برگزید ، از تاج و تخت پادشاهی جدا افتاد . [رامین و ویس : --->بیت دهم غزل هفتم / کلاه و کمر : تاج و کمر بند شاهی ]

۴_وامق چو کارش از غم عَذرا به جان رسید 

کارش مدام با غم و آه سحر فتاد 

معنی بیت چهارم : و هنگامی که کار وامق در غم عشق عذرا از حدّ تحمّل گذشت ، از آن پس مدام ، کارش غصّه خوردن و در سحر گاهان آه کشیدن بود.[وامق و عذرا : --->بیت هشتم غزل چهارم/کنایه : به جان رسیدن ( به هلاکت نزدیک شدن ، تا حدّ مردن آمدن ) / تلمیح : اشاره به داستان وامق و عذرا ]

۵_ زاین گونه صد هزار کس از پیر و از جوان 

مست از شراب عشق چو من بی خبر فتاد 

معنی بیت پنجم : صد هزار نفر پیر و جوان مثل من از شراب عشق سرمست افتاده اند./ تشبیه : عشق به شراب /کنایه : بی خبر افتادن ( مست و بی خویش و مدهوش گشتن ).

۶ _بسیار کس شدند اسیر کمند عشق

تنها نه از برای من این شور و شر فتاد

معنی بیت ششم : این شور و شر عشق فقط گریبان مرا نگرفته است ، بلکه مردمان بسیاری اسیر کمند عشق گشته اند .[ شور و شر : ترکیب عطفی ،فتنه و آشوب / تشبیه : عشق به کمند ]

۷_ روزی به دلبری نظری کرد چشم من 

زآن یک نظر مرا دو جهان از نظر فتاد 

معنی بیت هفتم : روزی چشم من از سر عشق به دلبری نظری افکند و در اثر آن یک نگاه هر دو جهان در نظرم بی ارزش شد .[نظر : نگاه / کنایه : از نظر افتادن ( بی ارزش و خوار شدن ، بی اعتبار گشتن ) / آرایه ء تکرار : نظر

۸_عشق آمد آن چنان به دلم در زد آتشی

کز وی هزار سوز مرا در جگر فتاد

معنی بیت هشتم : عشق آمد و چنان آتشی در دلم زد که در اثر آن هزار سوز به جگرم افتاد .[ کنایه : آتش به دل زدن ( بی قرار و شیفته کردن ) سوز در جگر افتادن ( مشوّش و پریشان و نا آرام گشتن )

۹_ بر من مگیر اگر شدم آشفته دل ز عشق

مانند این بسی ز قضا و قدر فتاد

معنی بیت نهم : اگر در اثر عاشقی دلی پریشان دارم ، بر من خرده مگیر ،نمونه هایی از این دست در اثر قضا و قدر ، بسیار به وجود آمده است.[گرفتن ،مواخذه کردن ، ایراد گرفتن / قضا و قدر : سرنوشت ]

۱۰ _سعدی ز خلق چند نهان راز دل کنی

چون ماجرای عشق تو یک یک به در فتاد

معنی بیت دهم : ای سعدی ، از آنجا که حکایت عشق تو تماما آشکار گشته است ، چگونه می توانی راز دل خویش را از مردم پنهان داری؟[ماجرا : سر گذشت ، آنچه اتفاق افتاده باشد / به در افتادن : فاش گشتن ،آشکار شدن ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید ..

علی حسنی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز:

در بیت هشتم

بلبلی زینجا برفت و باز گشت

بهر صید این معانی بازگشت

یعنی بلبلی از اینجا رفت و تبدیل به باز شکاری شد

برای صید کردن این معانی عمیق به اینجا برگشت

بیگانه در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۳۷ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۹ - ای رنجبر:

بسیار زیبا 

 

محمد مرادی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۱۶ دربارهٔ ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۶۵ - قلب مادر:

از زیبایی و غم‌نهفته در این شعر هر چه بگوییم کم گفته ایم...

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵:

  وزن : مفعول مفاعیل مفاعیل مفاعیل 

۱_زانگه که بر آن صورت ِ خوبم نظر افتاد 

از صورت بی طاقتی ام پرده بر افتاد 

معنی بیت اول

از آن زمانی که چهره ء زیبایت را مشاهده کردم، از رخسار بی تابی من پرده بر افتاد و سخت بی قرار شدم [زانگه : از آن زمان / خوب : زیبا / نظر : نگاه / استعاره ء مکنیّه : صورت بی طاقتی / کنایه : پرده بر افتادن ( آشکار شدن )

۲_گفتیم که عقل از همه کاری به در آید 

بیچاره فرو ماند چو عشقش به سر افتاد

معنی بیت دوم 

می پنداشتم که عقل از عهدهء هر کاری بر  می آید اما بیچاره وقتی عاشق شد،به کار عشق فرو ماند.[بیچاره :صفت جانشین موصوف ،درمانده و ناتوان / به سرافتادن : دریافتن و متوجه شدن ،کنایه : از کاری به در آمدن ( از عهده ء کاری بیرون آمدندو آن را به نیکی انجام دادن )/ تضاد : عقل و عشق ،به در آمدن  ،فرو ماندن 

۳_ شمشیر کشیده ست نظر بر سر مردم 

چون پای بدارم که ز دستم سپر افتاد ؟

معنی بیت سوم  : نگاه بر سر مردم شمشیر کشیده است.من که سپر از دستم افتاده است ،چگونه می توانم مقاومت نمایم ؟[ نظر : نگاه /سپر از دست افتادن (تسلیم و عاجز شدن )/ایهام :مردم ۱_آدمیان ۲_مردمک چشم /تناسب : شمشیر و سپر ،پای و دست /کنایه : پای داشتن (پایداری و بردباری کردن )]

۴در سوخته پنهان نَتوان داشتن آتش 

ما هیچ نگفتیم و ، حکایت به در افتاد 

معنی بیت چهارم :همان طور که آتش در چیز سوخته و مشتعل پنهان نمی ماند ،حکایت سوزش درون ما نیز گرچه سخن نمی گوییم  آشکار شده است.[سوخته :آتشگیر و آن جامهء سوخته که بر آن از سنگ و چقماق آتش گیرند  ،آنچه بدان آتش افروزند (لغت نامه )/ تناسب : سوخته ،آتش / به در افتادن : آشکار شدن ]

۵_با هرکه خبر گفتم از اوصاف جمیلش 

مشتاق چنان شد که چو من بی خبر افتاد 

معنی بیت پنجم:خبر وصف جمال او را با هرکس در میان نهادم ،آنچنان شیفته و مشتاق وی گردید که مثل من بی خبر و حیران ماند.[اوصاف جمیل : نیکویی ها و خصلت های زیبا / مشتاق : شیفته و عاشق /بی خبر : حیران و سرگشته ]

هان ،تا لب شیرین نسِتانَد دلت از دست !

کآن کز غم او کوه گرفت ،از کمر افتاد

معنی بیت ششم :آگاه باش که لب شیرین دل از کفت نرباید و به عشق مبتلایت نکند !زیرا کسی که از دست غم عشق شیرین لبان به کوه پناه می برد ، ناچار خود را از کمرگاه آن به زیر پرتاب میکند.[هان: صوت ، کلمه ای برای تنبیه و آگاهانیدن / کوه گرفتن : سر به کوه گذاشتن و به کوه رفتن ./ایهام :لب شیرین ۱_ لب زیبا ۲_ لب شیرین معشوقه ء خسرو پرویز که فرهاد به او دل باخت.-->۵۵/۲/ کنایه : از دست ستاندن (شیفته و عاشق کردن )از کمر افتادن (بی صبر و طاقت گشتن )/ تلمیح : اشاره به ماجرای فرهاد و شیرین /ایهام : از کمر افتاد ،از کمر کوه افتاد ۲_از پای در آمد 

۷_صاحب نظران این نفَسِ گرم ِ چو آتش 

دانند که در خرمن من بیشتر افتاد

معنی بیت هفتم :صاحب دلان می دانند که نفس گرم عشق که چونان آتشی است ،خرمن مرا بیش از دیگران به آتش کشیده است .[صاحب نظران : روشن دلان و آگاهان ،کسانی که به چشم دل در کارها نگرند ./ کنایه : نفس گرم ( دم ِ گیرا نفس اثر بخش ،آه سوزناک )آتش در خرمن افتادن (هستی و وجود به باد دادن و نابود شدن )/تضاد : آتش ،خرمن / تناسب : گرم ،آتش

۸_ نیکم نظر افتاد بر آن منظر مطبوع 

کَاوَّل نظرم هر چه وجود از نظر افتاد 

معنی بیت هشتم : برآن چهره ء زیبا به دقّت نگریستم .در همان نگاه اول هر چیز که در هستی وجود داشت ،در نظرم بی قدر گردید [منظر : چهره و صورت /مطبوع : خوش آیند و زیبا /وجود : صفت است جانشین موصوف ،موجود ./جناس زاید و اشتقاق : نظر ،منظر /آرایه ء تکرار:نظر ]

۹_سعدی نه حریف غم او بود ،ولیکن 

با رستم دستان بزند هرکه در افتاد 

معنی بیت نهم :سعدی از عهد ه ء غم عشق او بر نمی آمد ،اما هرکس که با کاری بزرگ چون غم عشق در گیر شود حتی می تواند با رستم دستان هم بجنگد .[ حریف : رقیب و همآورد /رستم دستان :رستم پسر زال و دستان لقبی برای پدر رستم بود /زدن : پیکار کردن /کنایه : در افتادن ( ستیز کردن )]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید ..

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۰۵ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۷ - دل هوس سبزه و صحرا ندارد:

خون شود این دل که مدارا ندارد ندارد این آهنگ بسیار سخت است که اساتید بزرگ در برگردان آن عاجز هستند و ایتاد شجریان از خواندن آن صرف نظر کرده و لذا استاد سیما بینا با ارکسترکوچک و ضعیفی که سر هم کرده بود اراده بازخوانی کرد من ویدیورا که دیدم دقت کردم ببینم چه میشود ارکستر اول خارج رفت و سیما بینا با اشاره یک توقف کوتاه به آنها داد بعد فوراخودش گام را گرفت و موزیک را در قفای خود براه انداخت

H Gh در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی‌ام:

درود

در انگاره شیعیان تندرو به ویژه برخی روحانی نماها مولانا سنی مذهب بوده و با این اندیشه مخاطب این سروده علی نیست

در دوره دبیرستان آموزگار ادبیاتی داشتیم که می گفت برای عارفان بزرگ مذهب تنها و تنها عشق است و بس

نیشتر در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۲۶ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد چهارم » پیر هرات:

سلام /در بیت چهارم  «دام صیاد از چمن» تصحیح نشده

تشنه معرفت در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:

به به

نباش در پی آزار و هر چه خواهی کن

واقعا حافظ اون موقع چیزیو گفته که تا صد سال آینده هم شاید نشه به بعضی آدم های مدعی توضیح داد.

واقعا اینهمه درگیری ها سر دین و عقاید برای چیه؟

وقتی کسی به دیگران آزار نرسونه گناهی نداره و دیگه مهم نیست عقیده اش چیه

اون آدم کارش درسته حالا میخواد اسمش رو اصلا اسلام نذاره

عرفا و انسان های بزرگ از مرز عقاید خشک خودشون گذشتن و به جایی رسیدن که جز محبت و انسان دوستی چیزی نیست

این بیت نشون میده حافظ بیشتر از اینکه مسلمون باشه انسان هست

۱
۹۲۸
۹۲۹
۹۳۰
۹۳۱
۹۳۲
۵۴۵۰