گنجور

حاشیه‌ها

روح و ریحان در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷:

شاید بهترین غزل سعدی، لذت بردم

سفید در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۹:

 

آن یار نکوی من بگرفت گلوی من

گفتا که چه می خواهی؟ گفتم که همین خواهم!!

 

صالح ۲۹reza@gmail.com در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۵۲ در پاسخ به نفیسه علیپور دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

سلام برتمامی ذرات تشکیل دهنده هستی

تمامی ۸۸ تعبیر ها را خواندیم

به شخصه هر پرسشی از هر فردی داشتم تمام تلاشم را کرده ام تا از خود وی پاسخ بدانم.

افراد پاسخ ها یا به تعبیری امضایشان را در آثار خود ، آشکار یا مستتر بیان کرده اند.

پاسخی که دریافتیم این است : 

۱) اصل اثر به  آیات متعدد از قرآن مجید که در آنها دو مقوله بشیراً و نذیرا میباشد است که دو راهی های مهم را که در هر لحظه دنیوی با آن رو برو میشویم یاداور میشود و در مطلع مصرع اول به آن به وضوح با یک پرسش به آن پرداخته شده است .

۲ ) همان قدرت و نیروی جاذبه و دافعه ای است که هم باعث ثبات در حیات مادی میباشد و هم باعث تغییرهای بسیار زیاد در ابعاد مختلف روح انسانها می باشد.

۳ ) به نام دیگر قرآن که میزان است ، پرداخته است

۴ ) نقطه ثقل غزل پرداختن  به  شعیب و واقعیت  زندگی او و طی کردن مراحل عرفان نظری و عملی او است که از طلب و توبه به فنا و فقر سیر سلوک میکند ،است. 

۵) ۲ بیت آخر متعلق به این غزل نیست و با کمی دقت می‌توان متوجه شد که دو بیت آخر ، غزل را ناکوک کرده است و به همین دلیل است که اغلب قاطع به ۲ بیت آخر پرداخته اند. به چند دلیل که به ۲ دلیل آن در این مجال می‌پردازیم؛

_ این ۲ بیت را بخش ناخودآگاه مغز انسان همگن با ۲۰ بیت قبل از آن نمی‌داند و برایش منطقی نیست

_از طرفی به دلیل اینکه کل غزل را بصورت یکپارچه متعلق به انسانی با روح متعالی و بدون خطا می‌داند ، می‌خواهد به آن بپردازد تا راهی پیدا کند تا مقبولیت موجودی و ماهیتی حضرت مولانا و آثارش را بدون خطا بپذیرد . غافل از اینکه از زاویه دیگری به موضوع بنگرد و آن زاویه دیکر همان متعلق نبودن ۲ بیت آخر به این غزل است و البته منظور این نیست که ۲ بیت آخر متعلق به حضرت مولانا نیست . و اگر نفرات نخستین که نظرشان را اعلام می‌کردند هر یک از زاویه های دیگری به کل غزل می‌پرداختند حتماً باقی نظر ها سمت و سوی دیگری داشت .

سلامت و پیروز و مانا باشید. 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۴:۴۹ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۱۲ - قطران تبریزی:

بنگریم ایا قطران بهتر پارسی میدانسته با ناصر خسرو
از سروده قطران است

 چه باید کشتن ان تخمی  که بی کشتن  ببار اید
 چه باید کندن  ان کانی که بی کندن دهد گوهر

چه باید مایه انکس را که یابد سود بی مایه
چه باید داد انکس را که یابد داد بی داور

 تو چون جمشید دانایی چو افریدوین توانایی
به دانش همچو بهرامی بمردی همچو زال زر

 بزخم تیر  چون آرش بزخم خشت چون ماکان
بزخم  گرز چون رستم بزخم تیغ چون نوذر

 بنگرید کان و کندن را چگونه  بکار برده و   داد نخستین را با داد دادن چگونه بکار برده  و دگر انکه جمشید و فریدون و بهرام و زال زر  و آرش و ماکان و رستم و نوذر هشت نام پارسی اند که در دو بیت اورده  و بنگرید که در سروده اش همه واژگان پارسی است و یک واژه عربی ندارد و  بیشتر سروده های او چنین است و  گاه یک قصیده  هفتاد هشتاد بیتی  جز در پنج  شش بیت  ان واژه عربی نمیبینی و همه سروده اش پارسی است  - دگر انکه بیت  چهارمش را میتوان در دو وزن خواند یکی  همان که با دگر بیتهاست و دگر مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
بزخم تیر چو ارش بزخم خشت چو ماکان
بزخم گرز چو رستم بزخم تیغ چو نوذر


جهن یزداد در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۴:۲۰ در پاسخ به گمنام-۱ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۱۲ - قطران تبریزی:

تهماسپ زاده نیز فرمودند که زبان اذریان  پارسی  پهلوی آذری  بوده   و خود قطران هم زبان خویش را  پارسی  نامیده  که پارسی  پهلوی اذری است

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۴:۱۸ در پاسخ به جی 7 دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۱۲ - قطران تبریزی:

چگونه از اینجا چنین چیزی دانستی؟
برای اینکه بدانید تا سده یازده هجری هنوز در تبریز  یک واژه ترکی وجود نداشت
 قطران بزرگ سال بود که تازه ترکان به اذربایجان  امدند  و  سخت در هم شکستند  چگونه قطران  در بزرگسالی یکبارگی  زبان نیکان خود را از یاد میبرد  و  ترک زبان میشود؟ که فارسی نداند ؟  -
قطران برخی واژگان  پارسی دری خراسانی را  نمیدانسته   همانگونه که اکنون نیز استاد دانشگاه ادبیات بسیاری از ان   را  نمیداند
 بهتر است بدانید که پس از قطران اسدی طوسی نیز یک کتاب نوشت که برای اذربایجانیان  واژگان خراسانی را بگوید چون زبان اذربایجانیان پهلوی بود

Miremad Jalali در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۱۷ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل پنجم - این سخن برای آنکس است که او به سخن محتاج است:

بسیار ممنون از محمد رضای گرامی به خاطر عنایتی که به نگاشته ما داشت.

نیکو اشارتی کردی حفظک الله.. 

بنده به قدر فهم ناچیز خود،  تبیین نمودم که چرا چنین است..  اینکه آدمی کژی‌های خویش نمی بیند و اگر ببیند هم به چیزیش نمیگیردو نا روایش نمی‌انگارد.. علت چیست؟ آیا مانند خطاهای دیداری که در پردازشهای بصری برامان رخ میدهد و دیده کس را نه گریز از آن باشد و نه گزیر، نوعی کژبینی ناخواسته است؟  یا حاصل خصائص نامطلوب اخلاقی؟ آیا حاصل وراثت و برخواسته از تناسل است یا به علت همنشینی آموخته می گردد؟

ما به اختصار توضیح  و نظر مختار شیخنا و مولانا فروید را ارائه کردیم.. باقی به قبول دوستان و اندیشه‌گران فاضل.

و نیز بسیار مشتاقم تا تبیین و نگاه توضیحی شما را نیز بدانم.  

bahman bahman۱۳۶۴m@gmail.com در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:

لنگ ظرف شمع است 

bahman bahman۱۳۶۴m@gmail.com در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:

لگن ظرف شمع میشه

بنده صاحب دیوان در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۵۴ در پاسخ به حسین عابدی دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

با سلام خدمت شما دوست عزیز جان
جداً اشاره خوبی کردید و نکته ای بسیار ظریف فرمودید، لذت بردم. بنده نظرم طور دیگری است ولی. به نظرم هنگام احساس درد تمام اعضا تحت تأثیر قرار میگیرند و با همکاری هم پیغام را به مغز، همان عضو رئیسه منتقل میکنند تا گامی در دفع بیماری بردارند، که به حساب فرمایش شما اگر اعضا را صرفا اندام هایی جدا در نظر بگیریم که از هم دیگر تأثیرپذیر نیستند درست است ولی طبق عرض بنده عبارت یک پیکرند هم میتواند مناسب باشد. جسارت نباشه یاد این بیت افتادم همینطوری چون واژه ارکان در اون آمده: ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشد/ که خطّی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی

سفید در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵:

 

نفاق و زرق نبخشد صفای دل حافظ

طریق رندی و عشق اختیار خواهم کرد

 

م نظرزاده در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۳۵ در پاسخ به حسامپور دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق:

به نظر مصرع رو اشتباه خوندید «موسیِ عمران» یعنی موسی پسر عمران

ح.ا.ا ا.ا.ه در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

دوستان هر جور که مایل هستید میتونید بخونید.

سخن شاعر گاهی تحمل چند قرائت رو داره.

سلیقه و خواست مخاطب هم از طرف شاعر مورد نظر بوده گویا.

این آیات قرآن نیست«نعوذ بالله» که لغت ها و اعراب درش مهم باشه.

هر کسی از ظن و سلیقه خودش(تاجایی که معنا و وزن رو خراب نکنه) میتونه یار غزل و شعر بشه!

برای سلیقه، استدلال نه نیازه نه مفید.

یا علی!

 

حسین عابدی در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۲۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

بنی آدم اعضای یکدیگرند درسته. چرا؟

چون از لحاظ منطقی اعضای بدن درد همدیگه رو نمی فهمند. فقط مغز است که درد همه‌ی اعضا رو می‌فهمه. مثلا دست راست متوجه درد دست چپ نمی‌شه. پس اینکه همه انسان‌ها عضو یک پیکر باشند باعث نمی‌شه که از درد یکدیگر اطلاع پیدا کنند.

اما اگر هر کسی عضوی از بدن دیگری باشه، وقتی هر انسانی دچار مشکلی بشه سایر انسان‌ها درد و مشکل او رو احساس می‌کنند.

فاطمه یاوری در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۰۷ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ ابوعلی عثمانی » برگردان رسالهٔ قشیریه » باب ۴ تا ۵۲ » باب سی و ششم - در خُلْق:

اگه براتون واقعا سواله بپرسید🙏🍃

و به قول شاعر:

افتادگی آموز اگر طالب فیضی

هرگز نخورد آب زمینی که بلند است

نصیحت رو به کسی میکنن که طالبش باشه. وگرنه تفاوتی با قضاوت نداره. باز هم تشکر

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۵۶ در پاسخ به فاطمه یاوری دربارهٔ ابوعلی عثمانی » برگردان رسالهٔ قشیریه » باب ۴ تا ۵۲ » باب سی و ششم - در خُلْق:

 

        سلام

      لطف کنید به زبانی که فرمودید توضیح دهید تا شاید من هم بفهمم ودر کل بقول جناب سعدی :

مرادما نصیحت بود وگفتیم

حوالت با خدا کردیم ورفتیم 

  شاد وسرافراز باشی عزیزم

فاطمه یاوری در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۴۳ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ ابوعلی عثمانی » برگردان رسالهٔ قشیریه » باب ۴ تا ۵۲ » باب سی و ششم - در خُلْق:

طبیعیه. نام کاربریم گویا نیست؟!

با این حال اگه براتون سوال هست میتونید بپرسید به زبون ادمیزاد فهم(!!) توضیح بدم براتون🙏🍃

محسن جهان در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۰۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۴:

با تشکر از برداشت آقا سعید، تفسیر بنده از رباعی فوق:

عارف و شاعر بزرگوار قرن چهارم در رباعی حاضر اشاره به ناتوانی عقل در درک عشق دارد: می‌فرماید آن عشق الهی که از روز ازل در وجود ما به امانت گذاشته و همواره به او زنده هستیم، هرگز عقل جزئی ما که البته‌ ابزار شناخت قدرتمندی است به ماهیت کامل آن پی نخواهد برد. و لذا شاعر نوید می‌دهد که با تجلی نورالله در روز موعود شک ما به یقین تبدیل شده و عشق او ما را نجات خواهد داد.

کبری پورحسن خیاوی در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:

بیت ۵  زعقل من عجب اید صوابگویان را

که دل به دست تو دادن/دادم خلاف در جان است

در تصحیح فروغی و اقبال آشتیانی "دادم" ضبط شده است اما با هر واژه معنایی لطیف دارد.

۱.(زیرا صوابگویان میگویند که) "دادن" دل به دست تو مخالفت کردن با جان و زنده بودن است.

۲.من با صوابگویان در گفته های شان موافقم فقط اختلاف من با آنها این است که می‌گویند من دل به تو "دادم" و عاشقت شده ام در حالیکه من جانم را هم به تو دادم و فدای تو هستم.

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۲۸ در پاسخ به فاطمه یاوری دربارهٔ ابوعلی عثمانی » برگردان رسالهٔ قشیریه » باب ۴ تا ۵۲ » باب سی و ششم - در خُلْق:

سلام

        من که به نوبه خودم هیچ چیز از حاشیه های حضرتعالی دستگیرم نمیشه  بقیه دوستان رو نمیدونم الله اعلم 

 شاد باشی

۱
۹۰۶
۹۰۷
۹۰۸
۹۰۹
۹۱۰
۵۴۵۷