گنجور

 
ادیب الممالک

چون پدرم باغ خلد داد به خشتی

ما به بهشتی فروختیم بهشتی

خاک وطن را بظلم و جور سرشتیم

زانکه در او نیست مرد پاک سرشتی

ما به بهشتی شدیم و مسلم و ترسا

بهر بهشتی به کعبه ای و کنشتی

حاصل تحصیل علم و دانش ما شد

یاری و جام شرابی و لب کشتی

وز نفس ما خدا بمردم ایران

طالع شومی بداد و طلعت زشتی

بیضه اسلام را بسنگ بکوبیم

گر رسد از روس تخم نیم برشتی

سنگ ملامت بما اثر نکند هیچ

بحر نفرساید از تحمل خشتی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode