جواب نامه ام از نزد دوست دیر آمد
دلم ز دیری آن از حیات سیر آمد
بلی چگونه دلی از حیات گردد سیر
که زیر حلقه گیسوی او اسیر آمد
رهائی دل از آن بند زلف ممکن نیست
ز بسکه دلکش و دلجوی و دلپذیر آمد
من ابلهانه بجائی برم کمال و هنر
که در کمال و هنر فرد و بی نظیر آمد
شعار او همه فضل است و شعر من ببرش
اگه چه غیرت شعری کم از شعیر آمد
ستاره در بر نور قمر بود تاریک
سفال بر در گنج گهر حقیر آمد
چه آفتی تو که چشم سیاه و زلف کجت
بلای جان جوان بند پای پیر آمد
تو آن درخت بلندی که زهره بهر نماز
در آستان تو از آسمان بزیر آمد
ز هرچه هست به گیتی توان گزیر ولی
مرا محبت و عشق تو ناگزیر آمد
خوشا دمی که نهم دیده بر خطت بینم
ز مصر جانب بیت الحزن به شیر آمد
ز پا فتاده و از دست رفته ام نظری
که التفات تو بر خسته دستگیر آمد
مرا به شاه و وزیر احتیاج نیست از آنک
گدای کوی تو هم شاه و هم وزیر آمد
امیریا غم بدرت بکاست همچو هلال
چرا شکایتت از آفتاب و تیر آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عاشقانه شاعر است. شاعر از دیر آمدن جواب نامه دوستش ابراز ناامیدی میکند و میگوید که دلتنگی و غم او ناشی از وابستگی به معشوقش است. او اشاره میکند که چقدر سخت است که دل را از بند زلف و زیبایی معشوق آزاد کند، زیرا او بسیار دلکش و دلپذیر است. شاعر به این فکر میکند که تلاش برای رسیدن به کمال و هنر در غیاب عشق بیفایده است. همچنین، او بیان میکند که عشق و محبت به معشوق برای او ناگزیر است و هیچ چیز دیگری نمیتواند جایگزین آن شود. در نهایت، شاعر به طور کلی به عشق و وابستگی خود به معشوق میپردازد و از دردی که این عشق برایش به همراه دارد، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: پاسخ نامهام از جانب دوست با تأخیر رسید و این تأخیر باعث شد که دلم از زندگی و حیات خسته و بیحوصله شود.
هوش مصنوعی: چطور ممکن است کسی از زندگی سیر شود در حالی که تحت تأثیر زیبایی و جذبه او قرار دارد و به نوعی اسیر محبت اوست؟
هوش مصنوعی: آزادی دل از آن گیسوی زیبا امکانپذیر نیست، زیرا او چنان دلربا و دلنشین و جذاب است که نمیتوان از او جدا شد.
هوش مصنوعی: به طرز احمقانهای به جایی میروم که در آن، فردی خاص و بینظیر در زمینه کمال و هنر وجود دارد.
هوش مصنوعی: شعار او به تمام جوانب دانش و فضیلت اشاره دارد، در حالی که شعر من نوعی نشانه از برتری است؛ هرچند که ممکن است در مقایسه با شعر او، به نظر کمتر بیاید.
هوش مصنوعی: ستارهای که در آغوش نور ماه است، مانند سفالی تیره بر در گنجی از لؤلؤ خرد و کمارزش جلوه میکند.
هوش مصنوعی: چقدر تو آسیبزایی، با آن موی پیچ خورده و چشمهای سیاهت، که دل جوانان را میسوزانی و سبب زحمت و دردسر پیران میشوی.
هوش مصنوعی: تو مانند آن درخت بلندی هستی که زهره (سیاره زهره) برای نماز و پرستش، از آسمان به پای تو فرود میآید.
هوش مصنوعی: در دنیای پر از تنوع و امکانات، میتوان از هر چیزی فاصله گرفت و دور شد، اما عشق و محبت تو برای من اجتنابناپذیر است و نمیتوانم از آن جدا شوم.
هوش مصنوعی: خوشا لحظهای که بتوانم چشمانم را بر روی چهرهات بگذارم و از مصر به سوی خانهای پر از غم بیایم.
هوش مصنوعی: افتادهام و از حال رفتهام، ولی وقتی که نگاه تو به من میافتد، برای این دل خسته تسکین میآورد.
هوش مصنوعی: من به پادشاه و وزیر نیازی ندارم؛ زیرا حتی در نقش یک گدا در کوی تو، حس میکنم که هم پادشاه هستم و هم وزیر.
هوش مصنوعی: ای امیر، غم پدرت به اندازهی هلال کم شده است؛ چه نیازی به شکایت از آفتاب داری که تیرگیها نمیتوانند تو را آزار دهند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به بام قصر چو آن ماه دلپذیر آمد
دل شکسته من باز در نفیر آمد
سحر بشیر ملکزاده اردشیر آمد
مرا دوباره به پستان شوق شیر آمد
نگشته بود تباشیر صبح فاش هنوز
که سوی من زره آن ماهرو بشیر آمد
سیه غلامکم از خوشدلی صفیری زد
[...]
دگر چو نوبت آن کودک صغیر آمد
ز چرخ پیر خروش ملک به زیر آمد
به جان نثاری بابا، ز گاهواره ی ناز
نخورد شیر تو گفتی چو بچه شیر آمد
که گر، به جثّه صغیرم ولی به رتبه کبیر
[...]
نشسته بودم و دیدم ز در بشیر آمد
که خیز و جان و دل آماده کن امیر آمد
امیرِ مملکتِ حُسن با چنان حشمت
چه خواب دید که سر وقتِ این فقیر آمد
چو دید از غمِ هجرانش سخت دلگیرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.