علی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۲۳ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۲۴:
در لغت فرس این بیت به طیان منسوب شده که با توجه به هزل بودنش بعید نیست. دهخدا هم معتقده کابیله اشتباهی در ضبط بوده.
نمیدونم اگر مقصود شاعر آسیا یا هاون بوده باشه بیت رو چطور باید معنا کنیم.
علی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۱۳ دربارهٔ رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۲۱:
توجبه (به کسر یا فتح جیم و به کسر یا فتح ب) یعنی سیلاب.
خوبی و زیبایی به دنبال توست، همانطور که سیلاب سراشیبی را میجوید.
علی احمدی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:
صبا اگر گذری اُفتَدَت به کشور دوست
بیار نَفحِهای از گیسوی مُعَنبَر دوست
در این غزل نوعی از ارتباط بین عاشق و معشوق بیان شده است .عاشق در هجران معشوق است و به باد صبا می گوید که از گیسوی معطر معشوق برایش نسیمی بیاورد .آنچه مهم است درک حضور معشوق توسط عاشق است .خیال یا دیدن معشوق یا حتی وصال معشوق در این دنیا الزام نیست .عاشق باید بداند که معشوق همیشه حضور دارد .این درک حضور نه تنها در مورد خداوند بلکه در مورد منجیان زمینی عشق هم صادق است .
به جانِ او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سویِ من آری پیامی از برِ دوست
به جان معشوق قسم که اگر از سمت دوست پیامی بیاوری از روی شکر گزاری جانم را می دهم
و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برایِ دیده بیاور غباری از درِ دوست
اگر هم اجازه ورود به بارگاه ندادند کمی از غبار آن مکان را برایم بیاور .
منِ گدا و تمنایِ وصلِ او هیهات
مگر به خواب ببینم خیالِ منظرِ دوست
من چون گدایی هستم که آرزوی وصال او را دارم و این بعید است مگر اینکه فقط خیال چهره دوست را آن هم در خواب ببینم.یعنی وصال غیرممکن است.
در دو حالت وصال غیر ممکن است .حالت اول وصال با معشوق ازلیست چون انسان از سنخ خداوند نیست . او اطمینان کامل است و انسان هرگز نمی تواند کاملا مطمئن به همه چیز باشد پس وصال ممکن نیست .
حالت دوم در مورد منجیان مقتدر عشق است که در آینده چرخ عشق را می گردانند و طبعا در زمان حافظ حضور ندارند ولی حافظ به حضور آنها در آینده باور دارد ولی امکان وصال ندارد.
دل صِنوبَریَم همچو بید لرزان است
ز حسرتِ قد و بالای چون صنوبرِ دوست
وقتی دل (قلب)به صنوبر تشبیه می شود منظور مخروط صنوبر است نه درخت صنوبر.قلب وارونه شکلی شبیه مخروط صنوبر دارد .می گوید قلب من مثل بید می لرزد چون قد و بالای تو ای دوست مثل درخت صنوبر است .حالت خوف عاشق در برابر معشوق را نشان می دهد.
اگر چه دوست به چیزی نمیخرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سرِ دوست
حتی اگر دوست (معشوق )ارزشی برای من عاشق قائل نباشد من و سایر عاشقان ،عالمی را به مویی از او نمی فروشیم .دلبستگی و امید به معشوق را نشان می دهد.
چه باشد ار شود از بندِ غم دلش آزاد
چو هست حافظِ مسکین غلام و چاکر دوست
وقتی حافظ مسکین غلام دوست می شود چه تعجبی دارد که از بند غم دلش آزاد نشود.یعنی همین که عاشق آماده بندگی و غلامی معشوق باشد دلش از غم آزاد خواهد بود .این بردگی نیست عین آزادی است آزادی از غم .آزادی از ترس عدم اطمینان با بندگی منبع اطمینان کامل .یعنی آزادی ظاهری را از دست دادن و دل به منبع اطمینان سپردن.یعنی هم نه گفتن به آزادی اگزیستانسیالیستی و هم نه به پوچ گرایی .فلسفه ای جدید برای رهایی انسان در آینده.
حسین رحیمیان در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۱۶ در پاسخ به 7 دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:
(کسان گویند چونی سعدی جفا دیدی تحول کن)
ازاغازخلقت شعروشاعری تاکنون هیچکس چنین بلایی سرسعدی نیاورده بود
حسین رحیمیان در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۰۸ در پاسخ به ۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:
بله بعدسعدی هم میگه خوبم مرسی ممنونم...وقتی باوزن ومفهوم ابیات اشنایی ندارید مجبورنیستید حاشیه بنویسید
حسین رحیمیان در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۰۶ در پاسخ به زلف پریشان دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:
دراجرای خصوصی گنج شایگان هستش
علی احمدی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:
آن پیکِ ناموَر که رسید از دیارِ دوست
آورد حِرزِ جان ز خطِ مُشکبارِ دوست
آن پیکی که از جانب دیار دوست حامل نامه بود در حقیقت امان نامه ای با خط عطرآگین دوست را برایم آورده است.
خوش میدهد نشانِ جلال و جمالِ یار
خوش میکند حکایتِ عِزّ و وقارِ دوست
این امان نامه هم زیبایی و جلوه و وقاردوست را در خود دارد چون زیبا نوشته شده و هم نشانه شکوه و قدرت و عزت اوست چون امنیت به همراه دارد و مرا از دشمنان مصون نگه می دارد.
مثل بسیاری از غزلها جناب حافظ از دلبر قدرتمند صحبت می کند .دلبر قدرتمند انسانیست نظیر سلیمان نبی که در راه عاشقی قدرتمند است و عاشقان را یاری می کند حافظ بر این باور است که در طول تاریخ این دلبران قدرتمند گردونه عشق را پیش برده اند
دل دادمش به مژده و خِجلَت همیبرم
زین نقدِ قلبِ خویش که کردم نثارِ دوست
و من عاشق در برابر هدیه دوست که نوید بخش است شرم دارم که فقط دلم را نثارش می کنم .عاشق در برابر معشوق چیز زیادی برای نثار کردن ندارد.
شکرِ خدا که از مددِ بختِ کارساز
بر حسبِ آرزوست همه کار و بارِ دوست
خدا را شکر که با یاری اش شرایط مساعد روزگار را فراهم کرد تا همه امور دوست هم بر اساس خواسته هایش پیش رود .و این یعنی رونق بیشتر راه عاشقی .
سیرِ سپهر و دورِ قمر را چه اختیار؟
در گردشند بر حَسَبِ اختیار دوست
وقتی خداوند چنین بخواهد دیگر گردش آسمان و ماه چه اختیاری دارند چون گذر زمان هم تابع خواسته های دوست است .یعنی خداوند شرایط را برای تحقق اراده دوست فراهم کرده و دور دور اوست.کسی که در راه عاشقی با قدرت گام می نهد و ساقی وش حرکت می کند خداوند هم پشتیبان اوست.
گر بادِ فتنه هر دو جهان را به هم زند
ما و چراغِ چَشم و رهِ انتظارِ دوست
حتی اگر هر دو جهان را فتنه ای بزرگ در بر گیرد و همه چیز به هم بریزد ما عاشقان می مانیم و چشم ماست که در انتظار دوست بر جا مانده است .(نگاه به منجیان عشق که فتنه ها را از بین می برند)منجیان عشق فقط مذهبی نیستند .اگر کسانی بتوانند دارویی بسازند که یک ویروس یا میکروب فراگیر را از دنیا ریشه کن کند آنها هم منجیان عشق هستند چون عاشقانه در این میدان گام نهاده اند و خداوند نیز با آنهاست .در سایر عرصه ها هم همین طور است.
کُحلُ الجَواهری به من آر ای نسیمِ صبح
زان خاکِ نیکبخت که شد رهگذارِ دوست
ای نسیم صبح از خاک خوشبختی هرجایی که دوست قدم می گذارد سرمه گرانبهایی برایم بیاور تا بر چشمانم گذارم
ماییم و آستانهٔ عشق و سرِ نیاز
تا خوابِ خوش که را بَرَد اندر کنارِ دوست
ما نیاز به آستانه عشق داریم و سر بر آن آستان می نهیم چون دوست در آن جای دارد و در کنار دوست وقت آرمیدن نیست و باید از او بهره گرفت و در خدمتش بود
دشمن به قصدِ حافظ اگر دم زند چه باک؟
مِنَّت خدای را که نیَم شرمسارِ دوست
با وجود چنین دوستی که حامی عاشقان است حتی اگر دشمن هم به قصد دشنام یا بدگویی یا از بین بردن حافظ حرفی هم بزند باکی نیست چون خدا را شاکرم که در پیش دوست شرمنده نیستم و او مرا با امان نامه ای که داده پذیرفته است.
محسن رضایی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۰:
سلام
این غزل هم مثل بقیه غزل های حافظ بسیار زیبا بود خواهش میکنم این هوش مصنوعی رو حذف کنید اصلا حافظ یه چیز دیگه گفته اون یه حرف کاملا بی ربط زده
علی میراحمدی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:
گَرَت هواست که چُون جَم به سِرِّ غیب رسی
بیا و همدمِ جامِ جهاننما میباشاگر خواهی که جهانهای غیب بر تو رخ نمایند و اسرار خود را با تو بگویند باید که در صحبت قدیسان و پاکان و سمن بویان و فرشته خویان باشی، زیرا:
گر تو سنگ خاره و مرمر بوی
چون به صاحبدل رسی گوهر شوی
مولاناسیصد و شصت و پنج روز در صحبت حافظ | حسین الهی قمشه ای
علی میراحمدی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:
چو غنچه گر چه فروبستگیست کارِ جهان
تو همچو بادِ بهاری گرهگشا میباش
اگر میبینی کار جهان بستگی در بستگی و
مشکل در مشکل و پیچ در پیچ است و همه را از پای درآورده است، بیندیش که تو میتوانی این مشکل را اندکی بر مردمان سهل کنی: به هنری که از خود نشان دهی و چراغ شادی ایشان شوی یا علمی که به کار آوری و در گشایش مشکلات خرج کنی، یا خیری کنی که دلها در ایمان به خیر و خوبی بدان گرم شوند و سرمشقی برای خوبی از کار تو برگیرند: این است معنی عشق به زیبایی و دانایی و نیکویی.سیصد و شصت و پنج روز در صحبت حافظ | حسین الهی قمشه ای
علی میراحمدی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:
نگویمت که همه ساله مِی پرستی کن
سه ماه مِی خور و نُه ماه پارسا میباش
اگر تمامی سال نمیتوانید خود را از سیل خروشان شهوتها و لذتهای وهمی و خیالی برهانید باری چند گاهی به صحبت اهل معرفت در آیید و از عیش و عشرت کمال بخش ایشان بهره گیرید تا مگر شوری و اشتیاقی در شما پدید آید و به برکت آن تمامی عمر را از گرداب بیهوده خوردن برای زیستن و زیستن برای خوردن برهانید .
سیصد و شصت و پنج روز در صحبت حافظ
حسین الهی قمشه ای
پارسای جان در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶ - زندان زندگی:
سلام. استاد شهریار این شعر رو برای امام حسن گفته . خودش گفته این شعر از زبان امام حسن به جعده است . شرح حال خیانت و خطاب به اون هستش
حمزه علیدادی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۴ در پاسخ به فریبرز مالکی دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۳ - عذر انگیزی در نظم کتاب:
بله همین سی منطقیتره. آخه ده ساله که هنوز کودکِ.
من هم یک نسخه از حضرت نظامی میخوندم نوشته بود سی.
علی میراحمدی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۱۳ در پاسخ به karim habibi دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:
با لمس علامت ستاره در ردیف زیر نام و تصویر شاعر، آن شعر به اشعار مورد علاقه شما اضافه و در لیست علاقه مندیها ذخیره خواهد شد.
برای دیدن فهرست اشعار مورد علاقه ذخیره شده میتوانید علامت ستاره دیگری که در نوار قهوه ای رنگ بالای صفحه موجود است را لمس کنید.
رضا از کرمان در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۳۴ در پاسخ به کوروش دربارهٔ سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۲ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۱-۷۵]:
درود بر شما
میل کند یعنی کج شود هروقت که دیواری کج بشه میگن دیوار به فلان سمت میل کرده
منظور اینه پادشاه وحاکمی که عادل ومردم دار باشه مثل یک دیوار استوار ومحکمه وهروقت از این مسیر خارج بشه مثل دیواری است که به یک سوی میل کرده در این صورت این را بدان که ،نهایتا فرو میریزه و ویران میشه
شاد باشی عزیز
رضا از کرمان در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۲۹ در پاسخ به کوروش دربارهٔ سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۲ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۱-۷۵]:
درود بر شما
کارگزار وحاکم مردم آزار را نباید به کار بگیرد چون اگر مردم اورا نفرین کنند وناسزا بگویند تنها او را نمیگویند و تنها بدو نمیرسد بلکه همه حتی شاه نیز مشمول این نفرین میشه واون رو فهم میکنه .
شاد باشی
رضا از کرمان در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۰۷ در پاسخ به Mahdi Kalhor دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۵:
درود بر شما
میگه مردی یا شوهری که دارای زن زشت رو باشه همون بهتر که نابینا باشه ونبینه روی زشت زنش را و گرنه ممکنه از او جدا بشه حتی یک مثل داریم برای کسی که زشت رو یا معیوبه میگن موش کور بخور تورو که نبینه چی میخوره .
این جور که شما فرمودید این معنا را القا نمیکنه عزیز بینایی مربوط به چشمه نه روی
شاد باشی
رضا از کرمان در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۵۴ در پاسخ به کوروش دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳:
درود بر شما
هرچند که تو از من وامثال من بیزاری ولیکن من فقط به دیدار تو مشتاق و خشنودم واز غیر تو اندوهگینم
شاد باشی
رضا از کرمان در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۴۹ در پاسخ به کوروش دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶:
درود بر شما
برتاس نوعی پوستین ظریف ونرم است که از پوست روباه درست میشده ومیگه بدون تو ، این پوستین همچون خار پشت بدنم را آزار میده
شاد باشی
علی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۰۶ در پاسخ به مازیار دربارهٔ رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۲۵: