گنجور

حاشیه‌ها

سایه سپیدار در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۲۸ در پاسخ به علی جلالی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:

با سلام

من گمان می‌کنم همان پای بلبل نتوان بست درست‌تر باشد. پای‌بستن به معنای محدود کردن؛ مقید کردن.

سوره صادقی در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۵۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب:

ز دولتخانهٔ این هفت فغفور سخن ...

فغفور لقب پادشاهان چین است. منظور از هفت فغفور هفت جرم آسمانی‌اند که تا قبل از اختراع تلسکوپ شناخته شده بوده و برای هر یک فلکی قائل بودند و هر کدام را واجد تاثیر و قدرت خاصی می‌دانستند (خورشید، ماه، مریخ، مشتری، زحل، عطارد و زهره). در بیت قبل اشاره به سلطانی خورشید شده. ابیات آغازین این بخش دارند صبحگاه رو توصیف می‌کنند. بنابر این دولتخانه هفت فغفور هم یعنی جایی که این هفت پادشاه رو در خود جای داده = آسمان.

کاظم رمضانیان در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۳۶ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸:

این متن هم از هوش مصنوعی Claude Sonnet 4

استفاده شده:

بر اساس نجوم دوران خاقانی (قرن ۱۲ میلادی) و نجوم اسلامی کلاسیک، اجرام آسمانی به دو دسته تقسیم می‌شدند:

۱. کواکب ثابت (النجوم الثوابت)ثوابت هستند که به اونها ستارگان بیابانی هم گفته میشه. ثوابت در نظر ما دارای حرکتی بسیار کند هستند و حرکت اونها رو تنها از طریق رصد میشه متوجه شد. در ضمن فاصله ثوابت از همدیگه همیشه یکسانه و هرگز تغییر نمیکنه (Wikipedia)

در شعر شامل:

شعری (سیریوس) - درخشان‌ترین ستاره آسمان

فرقد - دو ستاره در خرس کوچک (نگهبانان قطب)

سهیل (کانوپوس) - ستاره راهنمای کشتیرانی

سماک (آرکتوروس) - ستاره درخشان شمال

جوزا (صورت فلکی دوپیکر)

پروین (ثریا) - خوشه ستاره‌ای

سها -ستاره کم‌نور در دب اکبر

 

۲. کواکب سیار (السیارات)

سیارات هستد که به ترتیب نزدیکی اونها به زمین عبارتند از:

۱- قمر(ماه)

۲- عطارد(تیر) یا مرکوری

۳- زهره(ناهید) یا ونوس

۴- شمس(خورشید)

۵- مریخ(بهرام) یا مارس

۶- مشتری(برجیس) یا ژوپیتر

۷- زحل(کیوان) یا ساترن

میدانید که اورانوس،نپتون و پلوتون در آن زمان قابل دید نبودند از این رو اسم فارسی یا عربی ندارند

(Wikipedia)

در شعر شامل:

ماه (قمر)

ناهید (زهره/ونوس)

خورشید (شمس)

برجیس (مشتری/ژوپیتر)

نسبت میان ستارگان ثابت:

در نجوم اسلامی، ستارگان ثابت نسبت‌های معنادار داشتند:

فرقد و سها: هر دو در خانواده خرس‌ها و مرتبط با ناوبری

شعری و سهیل: ستارگان راهنمای دریانوردی

پروین و جوزا: در تقویم کشاورزی اهمیت داشتند

سماک: نماد پایداری و ثبات

مفهوم شعر:

خاقانی در این ابیات، جمال معشوق را با کواکب سیار (متحرک و متغیر) تشبیه کرده، در حالی که ستارگان ثابت را در برابر آن خوار و پست می‌داند. این نشان‌دهنده برتری زیبایی پویا و زنده بر زیبایی ثابت و بی‌تغییر است.در نجوم آن عصر، سیارات نماد تحرک، حیات و تأثیرگذاری بودند، در حالی که ستارگان ثابت نماد پایداری ولی جمود محسوب می‌شدند. 

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:

نکته‌ای در بارۀ بیت شماره 9 به شکل «من پیر سال و ماه نیَم یار بی‌وفاست/بر من چو عمر میگذرد پیر از آن شدم»

 

ظاهرا حافظ در مصرع نخست، پیر شدنش را به گردن بی‌وفایی یار می‌اندازد. اما ناگهان در مصرع دوم می‌گوید که به دلیل گذران عمر پیر شده است. و این یک تناقض آشکار است؛ آن هم برای حافظ که در انسجام سخن از توانمندترین سخنوران ایران به شمار می‌آید. بجز کهن‌ترین نسخه خطی سال 801 قمری با دیباچه محمد گل اندام (انتشارات میراث مکتوب)، مصرع نخست در همۀ نسخه‌های خطی به همان شکل بالا دیده می‌شود. به دلیل در دسترس نبودن چنین نسخه‌ای در زمان شادروان قاسم غنی، محمد قزوینی، پرویز ناتل خانلری و امیر هوشنگ ابتهاج، هیچکدام به وجود آن اشاره نکرده‌اند.

خوشبختانه وجود نسخه سال 801–که 10 سال پس از مرگ حافظ نگاشته شده‌–تناقض بیت یاد شده را از میان می‌برد:

«من پیر سال و ماه نیَم عمر بی‌وفاست/از من چو عمر می‌گذرد پیر از آن شدم»

دکتر صحافیان در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵:

از کام و دهانت کامم شیرین نشد، بر این شوق و امید پیوسته شراب را تا ته جام(دردهای جام)سر می‌کشم.
۲-باز کام و دهانت کامم شیرین نشد، بر این شوق و امید پیوسته شراب را تا ته جام(دردهای جام)سر می‌کشم.
۲-با شروع عشق دینم را بر سر موهای دلکشت به باد دادم(کفر ممدوح: خروج از دین متعارف و درآمدن به مذهب عشق)
۳- اکنون ای ساقی از آن شراب چون آتش جرعه‌ای بپوشانم! چه آنکه من در خیل پختگان عشقش، خام هستم(خانلری: یک جرعه‌ای ده)
۴- موهای زیبا و خوش‌بویت را به غلط مشک ختن نامیدم، از شرم و حسرت اشتباه هر لحظه موهای تنم چون تیغ بر من فرود می‌آیند.
۵- از آنگاه که خورشید چهره تو را در خلوت با من دیده است چون سایه پیوسته به دنبال من است(خورشید از شوق یا از حسادت چون سایه به دنبال یافتن توست)
۶- یک روز اشتباهی یا تصادفی معشوق، نامم را صدا زده است، اهل دل از این نوای شیرین هنوز بوی جانان می‌شنوند(حسن تعلیل برای شهرت حافظ و بیان راز لسان الغیبی)
۷- آری این لطف ازلی است و لبان شیرینت چون ساقی از ازل جرعه‌ای به من چشانده که هنور از آن سرمست و بیخودم( ادامه بیت قبل)
۸-و این بی‌تابی آرام نمی‌شود آری گفته بودی آرام جانت در جان دادن است ولی من به غمهای عشقش جان سپردم، و آرام نیستم(بی‌قراری عشق)
۹- حافظ حکایت شیرینی لبش را به رشته نوشتار آورد، از انواع خطوطی که می‌نویسم آب زندگانی می‌چکد( خانلری: لعل لبت- ایهام: در قلم اوردن: جمع بستن به اعتبار تعدد قلم‌ها درون قلمدان-ادامه بیت ۶ و ۷)
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

کاظم رمضانیان در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۲۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸:

بیت اول را در جایی دیگر اینطور دیده‌ام :

ای تیر هنر سهیل و برجیس لقا

شعری وش و فرقدقد و خورشید ضیا

شِعرَی الیَمانی (با کسره روی ش، فتحه روی ع، فتحه روی ر، کسره در انتها + یای نسبت)تلفظ: شِعرَی (شِ-عرَی)

شعری یمانی و شعری شامی دو تا از پرنورترین ستاره‌ها در صورتهای فلکی سگ بزرگ و کوچک هستند

فرقد نام دو ستاره در صورت فلکی خرس کوچک (دب اصغر) است:این دو ستاره در انتهای دم یا دسته صورت فلکی خرس کوچک قرار دارند.نسبتاً کم‌نور هستند و در آسمان‌های روشن شهری به سختی قابل مشاهده‌اند

نام‌گذاری: کلمه فرقد در عربی به معنای "جوان گوساله" است. این نام به دلیل قرارگیری این دو ستاره در کنار ستارگان درخشان‌تر صورت فلکی خرس کوچک انتخاب شده است.اعراب‌گذاری: الفَرقَد (با فتحه روی ف، فتحه روی ر، فتحه روی ق)این ستارگان در نجوم سنتی عرب و ایرانی برای تعیین جهات و ناوبری استفاده می‌شدند.

نسخه دوم احتمال بیشتری دارد که از خاقانی باشد، زیرا:ساختار محکم‌تر: «شعری وش، فرقدقد، خورشید ضیا» ترکیب منسجم‌تری دارد

تناسب بهتر: تقابل عناصر آسمانی با اعضای بدن (وش=چهره، قد=قامت)

سبک خاقانی: این شیوه ترکیب‌سازی و استعاره‌های پیچیده مشخصه سبک خاقانی است نسخه اول ممکن است تحریف شده باشد یا نسخه‌ای متأخر از همان شعر باشد.

این متن با استفاده از هوش مصنوعی Claude Anthropic تهیه شده

کوروش در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۷۸ - مجرم دانستن ایاز خود را درین شفاعت‌گری و عذر این جرم خواستن و در آن عذرگویی خود را مجرم دانستن و این شکستگی از شناخت و عظمت شاه خیزد کی أَنا أَعْلَمُکُمْ بِاللَّهِ وَ أَخْشیکُمْ لِللَّهِ وَ قالَ اللهُ تَعالی إِنَّما یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبادِهِ العُلَماءُ:

فضل تو گوید دل ما را که رو

ای شده در دوغ عشق ما گرو

چون مگس در دوغ ما افتاده‌ای

تو نه‌ای مست ای مگس تو باده‌ای

کرکسان مست از تو گردند ای مگس

چونک بر بحر عسل رانی فرس

 

تفسیر لطفا 

 

فرید سیف در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۵:

هر چقدر مشاهده کردم در مورد مصراع زیر حاشیه ای ندیدم جز یک مورد که به نظرم اشتباه بود 

"مردمی کن، برو از خدمتشان مردم شو"

"زان‌که این مَردُمِ دیگرْ، همه، مَردُمخوارند"

در این بیت جناب مولانا شاره می‌فرمایند که در میان مردم بودن و خدمت کردن به هر نوع از مردم فارغ از خوب و بد بودنشان و سیاه و سفید بودنشان چون نشان از یک صورت غیبی دارند باعث می‌شود که ما بتوانیم آدمی وار زندگی کنیم ، زیرا که بیرون از قبیله آدم هیچکس نیست که شایسته چنین بررسی و مصداق خوب و بد قرار گرفتن باشد

در واقع چون فقط انسان می‌تواند انتخاب اخلاقی بکند در میان آنها بودن و در خدمت آنها زندگی کردن ه ما راه و رسم اخلاقی زندگی کردن را فرا می‌دهد.

علی میراحمدی در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۴۸ در پاسخ به HRezaa دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:

این غزل واین  مصراع از آن دسته از اشعاری است که باید با تاکید گفتاری بیان شود تا مخاطب منظور را دریابد .
بنده از زبان استاد حسین آهی (خدایش رحمت کناد) شنیدم که می‌گفت :درین غزل بایست نیست اول را با تاکید و نیست دوم را بدون تاکید خواند .نیست اول را باید کمی کشید و نیست دوم را کوتاه آمد و به صورت نیست که نیست که کلا نبودن را معنا کند نخواند.
وقتی میگوید: ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست یعنی خبری نیست که نباشد ،پس منظور آنست که در مجلس رندان خبرهای زیادی هست.
مثالی میزنم ،اینکه بگویند« جایی در این دنیا نیست که ظلم نیست»یعنی ظلم در همه جا هست.
با این تفاسیر معنای بیت  اینطور میشود که:
مصراع اول:فقط یک نام و نشانی از من مانده است.انقدر که بگویند یک شخصی اینجا هست.
اینجا چون واژه هست آمده معنای بالعکس میدهد یعنی اشاره به کم و بی مقدار میکند که این هم از شگفتیهای کار شاعر است.
مصراع دوم:در وجودم اثری از ضعف نیست که نباشد.

جایی در وجودم نیست که ضعف نباشد.

یا ضعف تمام وجودم را گرفته است.
آنجا در مصراع دوم برمیگردد به وجود در مصراع اول.
ملاحظه میکنید که کار کمی پیچیده به نظر می‌رسد .اما اگر تاکید لازم را بگذارید و همانطور که استاد آهی فرمودند بخوانید منظور نظر شاعر را درمیابید.

سام در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ شهریار » حیدر بابا گلدیم سنی یوخلیام (قسمت دوم منظومهٔ حیدر بابا):

حیدربابا گلدیم سنی یوخلیام

بیر ده یاتام قوجاغوندا یوخلیام

این هوش مصنوعی بدبختانه قدرت تشخیص زبان ترکی را نداره . ' یو' در یوخلیام اول مثل کلمه  ' نو '( جدید، تازه)  یا مو ( درخت انگور ) تلفظ میشه . 'یو' در یوخلیام مصراع دوم مثل 'بو '( در بوییدن ) یا 'مو'( زلف سر) تلفظ میشه .در نگاه اول برای کسانی که به زبان ترکی آشنایی ندارند از جمله این هوش مصنوعی کنونی بنظر میاد که بیت مشکل قافیه داره و‌ یوخلیام در دو‌مصراع بمنزله ردیف هستند که این توهین به استاد سخن شهریار حساب خواهد شد . یوخلیام اول به معنی  جویای حال کسی شدن یا همان سر زدن به کسی و یوخلیام دوم به معنی خوابیدن است.

حیدر بابا آمده ام که احوالت را جویا شوم 

یکبار دیگر در آغوشت بخوابم و آرام گیرم

HRezaa در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:

سلام و درود بر همه اساتید

 

این کمترین، تمام تفسیرهای دوستان رو خوندم، و سپاسگزارم

ولی در مورد مصرعی که حضرت حافظ فرمودند:

ورنه از ضعف در آنجا اثری نیست که نیست

نه خودم مفهوم قانع کننده‌ای به ذهن ناچیزم رسید، و نه از صحبتهای اساتید برداشت راضی کننده‌ای گرفتم

 

مخصوصا کلمه‌ «در آنجا» در این مصرع رو نمیشه با اطمینان تفسیر کرد

 

اگر از اساتید کسی بتونه راهنمایی کنه ممنونم

HRezaa در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۱ در پاسخ به م- ط دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:

عاااالی

رضا از کرمان در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۶۶ - پشیمان شدن آن سرلشکر از آن خیانت کی کرد و سوگند دادن او آن کنیزک را کی به خلیفه باز نگوید از آنچ رفت:

هم درین عالم بدان که مامنیست ...

آقا کوروش درود 

تفسیر خاصی نداره مولانا میفرماید

این را بدان که در این جهان جای امنی وجود داره و گوش به منافق نکن که منکر این موضوعه

از بیت بعد به دلایل عقلی منافقان در رد آخرت و پاسخ به ایشان میپردازد 

شاد باشی

 

رضا از کرمان در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۷۷ - تفسیر گفتن ساحران فرعون را در وقت سیاست با او کی لا ضیر انا الی ربنا منقلبون:

رب بر مربوب کی لرزان بوَد‌؟ ...

آقا کوروش درود 

 آفریننده کی از آفریده خود خوفناک میشود  (رو به فرعون) اگر تو معنای من را درگ میکردی  اسیر جسم حیوانی نمی‌شدی به بیت قبل توجه بفرمایید باز رو به فرعون میگن که:  توبه مردم میگی که من پروردگارم ولی حقیقت وماهیت این دو نام را نمیدونی   دونام من وپروردگار 

شاد باشی

امین مروتی در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰:

 

شرح غزل شمارهٔ ۴۶۰ (در دو جهان جای ماست)

مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)

 

 ظاهراً غزل خطاب به شمس است.

 

عاشق آن قند تو، جان شکرخای ماست

سایه‌ی زلفین تو، در دو جهان جای ماست

جان شکردوست و شکرخوار من، عاشق سخن های شیرین توست.

 

از قد و بالای اوست عشق که بالا گرفت

و آنک بشد غرق عشق، قامت و بالای ماست

اوج گرفتن و بالا رفتن و  برشدن عشق، از برکت قدو بالای اوست. یعنی شمس، قد عشق را بلندتر کرد و بدان رفعت بیشتری داد به گونه ای که آب عشق از سر ما گذشت و ما را در خود غرق کرد.

 

هر گل سرخی که هست، از مدد خون ماست

هر گل زردی که رُست، رُسته ز صفرای ماست

گل های عالم، متاثر از این عشق می رویند. کل سرخ با خون ما آبیاری می شود و گل زرد از زردی روی ما رنگ می گیرد.

 

هر چه تصور کنی خواجه، که همتاش نیست

عاشق و مسکین آن، بی‌ضد و همتای ماست

ای خواجه همان چیزی را که تو بی مانند تصور کنی، عاشق معشوق بی مانند ماست.

 

از سبب هجر اوست شب که سیه‌پوش گشت

توی به تو، دودِ شب، ز آتش سودای ماست

شب از هجران اوست که سیاه پوشیده و تارک شده است. این دود تو در تو لایه در لایه ی شبانگاهان، حاصل آتش عشق ماست.

 

نیست ز من باورت؟ این سخن از شب بپرس

تا بدهد شرحِ آنک، فتنه ی فردای ماست

اگر باورت نمی شود از خود شب بپرس تا به تو بگوید فردا چه کسی قرار است بیاید و فتنه برانگیزد. منظور مولانا این است که امیدوارم شمس فردا روزی برگردد و فتنه ای دیگر در عالم دراندازد.

 

شب چه بود روز نیز شهره و رسوای اوست

کاهش مه از غمِ ماه دل‌افزای ماست

نه تنها شب، بلکه روز هم از عشق او مشهور شده و اگر ماه کم کم باریک و هلالی می شود، به سبب غمی است که از فراق معشوق ماه وش و دلبر ماست.

 

آه! که از هر دو کون، تا چه نهان بوده‌ای

خه! که نهانی چنین، شهره و پیدای ماست

چطور تو از هر دو جهان پنهانی و خوشا که بر ما آشکار شدی. یعنی بدا که جهانیان تو را نمی شناسند و قدر نمی دانند و خوشا که من تو را می شناسم.

 

زان سوی لوح وجود، مکتب عشاق بود

و آنچ ز لوحش نمود، آن همه اسمای ماست

لوح وجود یعنی دنیا، آن سوی دنیا مکتب عشق برقرار است و بر لوح عشق اسامی ما عاشقان یا اسمای الهی نوشته شده است.

 

اول و پایان راه، از اثر پای ماست

ناطقه و نفس کل، ناله ی سرنای ماست

جای پای ما و سلوک ما در همه مسیر پیداست. عقل کل و نفس کل، حاصل نوایی است که ما در سرنا یا نی می دمیم. یعنی عقل و نفس کل هم آفریده عشق اند.

 

گر نه کژی همچو چنگ، واسطه نای چیست؟

در هوس آن سری، اوست که هم پای ماست

مولانا به خود و عاشقان خطاب می کند می گوید اگر ریگی در کفش ندارید و مانند چنگ، کج و کوله نیستید، چرا باید بین خود و معشوق واسطه ای مثل نی یا هر آلت موسیقی دیگری بطلبید. عاشق نیاز به واسطه ندارد. اگر هوس آن سر یعنی اگر سر عشق داشته باشی، خود عشق به پای ما تبدیل می شود و بی واسطه و سریع ما را به معشوق می رساند.

 

گرچه که ما هم کژیم در صفت جسم خویش

بر سر منشور عشق، جسمِ چو طغرای ماست

هر چند ما هم به واسطه داشتن جسم و اسارت در جسم، کژی هایی داریم اما وقتی فرمان عشق دررسد، جسم ما حکم مهر دارد بر منشور عشق. یعنی جسممان فدای دستور عشق می شود.

 

رخت به تبریز برد، مفخر جان شمس دین

باز بیاریم زود، کان همه کالای ماست

شمس که افتخار جان ماست، به تبریز سفر کرد. اما ما او را -که همه چیزمان است- باز می گردانیم.

 

28 مرداد 1404

رضا از کرمان در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۵۴ در پاسخ به علی میراحمدی دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵ - در نعت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم:

درود 

سپاس از جنابعالی وسوره گرامی در تکمیل  نوشتارشما سروران ،   دقیقا در اینجا مقصود جناب نظامی حضرت رسول اکرم است و در خیلی جاها کنایه از ایشانه ولی قابل تعمیم به کل ادبیات که فرمودند نیست مثلا

در یتیم گوهر یکدانه را ز اشک
جزع دو دیده پر ز عقیق یمان شود. سعدی

 

دی بدان رسته ٔ صرافان من بر در تیم
کودکی دیدم پاکیزه تر از در یتیم   سنایی

 

شمس دین بر دل مقیم و شمس دین بر جان کریم

شمس دین در یتیم و شمس دین نقد عیار  مولانا

 

شیلا راد در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۲۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۴:

  واقعا یعنی معانی این اشعار انقدر سخت بوده که از هوش مصنوعی استفاده کردید حداقل اجازه بدید  کسی که بلده معنی رو اصلاحه کنه یا از سایتای دیگه بردارید

مسعود شریفیان در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲:

با درود و تشکر از برگزار کنندگان این سایت که امکان تبادل نظر و نهایتا درک بهتر مفاهیم ادبیات کشورمان را فراهم میکنن 

تشکر از جناب ساقی که در تفسیر و تاویل این غزل مفاهیم کلیدی برای درک بهتر منظور و مقصود جنا حافظ را فراهم نمودند 

درک و تفسیر عزلهای حافظ در مورد هر غزل متفاوت است بعضی از غزلها بعلت شرایط خاص زمان نیاز به استفاده از کنایات و استعاره های بیشتری است و لذا نیاز است که آگاهان عزیزی همچون جناب ساقی توضیحات مفصل تری ارائه دهند و این نشانه اطاله کلام نیست بلکه سعی در رساندن پیام و حرف دل شاعر است 

موفقیت همگان را آرزومندم 

محمد مهدی حامدی در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۳۷ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۴۱:

با درود به همه استادان و دوستان گرامی 

گذشته از حال و هوای زیبای عارفانه این شعر، وقتی آن را می خوانم به یاد این نکته می افتم که بیشتر افراد  ناشادمان و افسرده، زمینه هایی از تربیت، کودکی و ژنتیک دارند: 

مرا نه سر نه سامون آفریدند.... پریشونم پریشون آفریدند:

یعنی من از همان اول همین طور بوده ام و با آدم های دیگر مخصوصاً آدم های موفق متفاوتم. حالت روانی من مربوط به خلقت من است. امکان تغییر هم وجود ندارد. 

.... پریشون خاطرون رفتند در خاک، مرا از خاک ایشون آفریدند

من و امثال من همین هستیم و گوهر وجودی و شالوده ما همین پریشانی است، گویا از خاک پریشانی ما را سرشته اند و درست کرده اند. 

علی میراحمدی در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۴۵ در پاسخ به سوره صادقی دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵ - در نعت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم:

جناب رضا از کرمان پاسخی در باب حاشیه شما نوشته اند که اتفاقا پاسخ ایشان میتواند همانا وصف وجود گرامی پیامبر اسلام باشد.

پیامبر اسلام هم یتیم بود و هم وجودی منحصر به فرد  است و مانند او دیگر زاده نخواهد شد.

و حافظ چه زیبا اشاره کرده است که پیامبر گرامی، نمونه عالم بشریت بود و هست و مانند حضرت محمد(ص)دیگر نخواهد آمد:
دل بدان رود گرامی چه کنم گر ندهم
مادر دهر ندارد پسری بهتر ازین
نیک است که دوستان این بیت حافظ را هم  دریابند تا  راهی به عظمت فکری و بیان شعری این شاعر بزرگ پیدا کنند تا هرکجا واژه پسر در شعر حافظ خواندند ذهن‌شان به سمت مسائل دیگر نرود .

۱
۶۹
۷۰
۷۱
۷۲
۷۳
۵۵۴۹