محیا شریعت در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۴ - نیایش کردن مجنون به درگاه خدای تعالی:
عزیزان دقت بفرمایید!
《یک شبی مجنون نمازش را شکست》، از مرتضی عبداللهی هست و مربوط به نظامی نیست.
محیا شریعت در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۵۹:
#گنجور_را_از_هوش_مصنوعی_نجات_دهید.
علی عموشاهی در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تأمّل فاسد:
در ادبیات از این شرمآورتر ندیده بودم که شاعر مشهور به عرفان، داستان آدمکشی آن هم به دست یک پزشک، آن هم کشتن نه یک بیمار خطرناک بلکه کشتن یک بیمار بیخطر را توجیه کند و بدتر از همه اینکه این آدمکشی را بستاید و به خدا نسبت دهد!
چرا همانگونه که کنیز را درمان کرد، زرگر را درمان نکرد؟ کنیزبازی خوب بوده ولی زرگرباشی بد بوده؟
بسیار شعر زشت و زنندهای است و توهین به فرهنگ ایرانی.
رضا نژاد گشتی در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۲۶ در پاسخ به م.علي زاده دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:
کاملا صحیح است.در مقدمه کتاب «کلیات عبید زاکانی » با مقدمه عباس اقبال آشتیانی به سال ۱۳۲۱ ه.ش ایشان در مقدمه کتاب با آوردن این چند بیت از شعر حافظ جهت نمایاندن اوضاع مشوش آن روزهای ایران ، میگوید حتی حافظ هم در کمال بی صبری چون از اوضاع آشفته مملکت به تنگ آمده بود ، خواهان آمدن سفاک و خونریزی چون تیمور لنگ (ترکِ سمرقندی) برای پایان دادن به آن اوضاع بوده است .
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۲۸ در پاسخ به 7 دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۷:
درود بر شما
ضمن تشکر از حاشیه حضرتعالی برای روشن شدن موضوع وتفاوت این دوحیوان پیشنهاد میکنم به کتاب فرهنگ ریشه شناختی در زبان فارسی (5جلدی) اثر دکتر محمد حسن دوست مراجعه بفرمایید
شاد باشید
سیاوش عیوضپور در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶:
زیبا بود
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۰۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۵:
درود
بعضی از حاشیه های این حکایت اصلا ربط موضوعی ندارند من که نفهمیدم یعنی چی ؟ منظور جناب گمنام از بادمجون ومیوه یعنی چه؟
ممنونم شاد باشید
محسن حسینی پور در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۱:
سلام
مدرار یعنی " بسیار بارنده" و کاشکست یعنی " که شکست"
محمد زارعی در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:
سلام و وقت بخیر
یک هویی اسم صورت پرستی رو اورد و تضاد اون با معنی و نیز مقدم بودن معنی بر صورت ...که مولانا واقعا بر لزوم اون تاکید داره ...براستی که زبان عرفان زبان شیرینیه و هر چی بیشتر وارد سخن بزرگان می شی اتحاد و یکصدا بودن اونا رو بیشتر درک می کنی
محمد سلماسی زاده در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۱:
در بیت :
ای پدر نشاط نو بر رگ جان ما برو
جام فلک نمای شو وز دو جهان کرانه کن
توضیحی که هوش مصنوعی کرده نادرست است
مراد مولانا ( به قدر فهم بنده ) آن است که :جان عاشق چون به بیداری و حضور برسد ، نشاطی پایدار و نو به نو در جانش رود ، هم چو خون که در رگ جاری باشد و در این حالت ، عارف آگاه در مرتبه مشاهده نشیند و از دوجهان کرانه کند ، جامی شود که دنیا و عقبی را به رهروان طریق معنا بنماید.
امین بیک در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۰:
کمالِ سِرِّ محبت ببین، نه نقصِ گناه
که هر که بیهنر اُفتَد، نظر به عیب کُنَد
حافظ
اگر نتوانیم شرایط تاریخی، جغرافیایی، فرهنگ حاکم در زمان شاعر را در نظر بگیریم، واضح است که درک درستی از شاعر پیدا نخواهیم کرد. سعدی قرن هفتم را اگر با جنبش فمینیسم قرن بیست یک مقایسه کنیم و نتیجه بگیریم که پس او با مقایس امروزی فمینیست نبوده، واضح است که به کژراه رفته ایم. عظمت یک دفتر پر مغز را کنار بگذاریم و با پیدا کردن یک بیت سعی کنیم شاعری را بکوبیم و کارش را بی ارزش کنیم. زهی بی انصافی!
رضا صدیقی در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۲۸ در پاسخ به کاوه جاوید دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷۰:
با سلام
به نظرم با اشاره ای که جناب آزاد کردند، مفهوم شعر کاملا درست میشه. اما درست خواندن شعر قطعا میتونه معنای صحیح این دو بیتی عجیب رو برسونه. بارها اشتباه خوندمش و به نظرم چندین بار باید خوانده بشه تا بشه خوانش درستی از این شعر داشت. بنده نظر خودم رو میگم تا دوستانی که استاد بنده هستند کمک کنند که اشتباهات سخنم اصلاح بشه: (( در مصرع اول: کلمات "آیین" و "عُجب" نباید جدا خوانده شوند. بلکه ترکیب "آیین عُجب" صحیح است که کلمۀ "عُجب" در لغت نامه دهخدا اینگونه آمده است: در اصطلاح عرفا عبارت از خودبینی و خوشنودی از کردار خویشتن باشد (خودبینی)
بنابراین ترکیب "آیین عُجب" اشاره به کسی است که شیوه اش اینگونه است: رأی خود را به صواب و رأی دیگران را خطا می بیند (لغت نامه دهخدا)
اما در مصرع دوم : کلمات "خودبین" و "عَجب" جدا از هم هستند که "عَجب" به معنای "شگفت" است.
رضا صدیقی در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۰۱ در پاسخ به حمید رضا آزاد دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷۰:
با سلام. همونطور که اشاره کردید عبور کردن از این دو بیتی کار ساده ای نیست. به نظر می آید که سخن شما درخصوص مصرع دوم کاملا درست است. چون غیر از این نمیتواند باشد وگرنه مصرع فوق بی مفهوم یا گنگ خواهد شد. سپاس
خلیل شفیعی در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲:
✅ نگاه دوم: عناصر برجستهی غزل ۲۴۲
⭐ طلوع دولت پس از دوران سختی
◻️ در بیت اول، شاعر از قعر چاه به اوج ماه رسیدن را تصویر میکند که تلمیحیست به داستان حضرت یوسف. این تعبیر، نمادی از دگرگونی ناگهانیِ احوال و آغاز دوران نوین دولت شاه منصور است.⭐ افشای ریا و بازگشت دین حقیقی
◻️ در بیت دوم، با طعنه به «صوفی دجّالفعل» و «ملحد شکل»، حافظ خوشحال است که با طلوع دولت شاهی، نقاب از چهرهی ریاکاران کنار میرود. این بیت پیوندی میان سیاست، دین و حقیقت برقرار میکند.⭐ شادی طبیعت در همدلی با بخت شاعر
◻️ در بیت سوم، با دمیدن نسیم و گشودن نقاب از چهرهی بخت، فضای شعر بهسوی نشاط و امید میرود. این تصویر همراستا با تحول درونی شاعر و جامعه است.⭐ امنیت دل و دانش در سایهی عدل
◻️ در بیت چهارم، قافلههای دل و دانش به سلامت از بیابان میگذرند. این بیت نماد باز شدن راه حقیقت و معرفت است، که پیشتر در دوران ظلم و ریا بسته بود.⭐ یادآوری یار با پیامرسانی باد صبا
◻️ در بیت پنجم، شاعر از باد صبا میخواهد که از جانب او برای شاه پیام ببرد. این بازتابی از سنت عاشقانهی پیامرسانی در غیاب معشوق است، همراه با نوعی خضوع و شوق.⭐ وصف جلوهی شاه در نگاه عاشق
◻️ در بیت ششم، حافظ در برابر رخ شاه، دچار حیرت و سرگشتگی میشود. او چنان محو تماشاست که اختیار از کف میدهد؛ این اغراق عاشقانه، میزان شور و دلبستگی او را نشان میدهد.⭐ شوق شاعر به دیدار شاه همچون کاه در آتش
◻️ در بیت هفتم، خود را کاهی در آتشِ شوقِ شاه توصیف میکند. این تمثیل، شدت اشتیاق و بیقراری حافظ را به شکلی شاعرانه و درخشان نشان میدهد.⭐ راه قبولی، دعا و مطالعه در دل شب
◻️ در بیت پایانی، حافظ بر دعا و تدبیر در دل شب تأکید میکند. شبزندهداری و تفکر، دو عنصر کلیدیاند که در نگاه او راهگشای سعادت و کامیابیاندخلیل شفیعی - مدرس ادبیات فارسی
فروردین ماه ۱۴۰۴
✅ نگاه دوم: عناصر برجستهی غزل ۲۴۲
⭐ طلوع دولت پس از دوران سختی
◻️ شاعر از قعر چاه به اوج ماه رسیدن را تصویر میکند که تلمیحیست به داستان حضرت یوسف. این تعبیر، نمادی از دگرگونی ناگهانیِ احوال و آغاز دوران نوین دولت شاه منصور است.⭐ افشای ریا و بازگشت دین حقیقی
◻️با طعنه به «صوفی دجّالفعل» و «ملحد شکل»، حافظ خوشحال است که با طلوع دولت شاهی، نقاب از چهرهی ریاکاران کنار میرود. این بیت پیوندی میان سیاست، دین و حقیقت برقرار میکند.⭐ شادی طبیعت در همدلی با بخت شاعر
◻️ با دمیدن نسیم و گشودن نقاب از چهرهی بخت، فضای شعر بهسوی نشاط و امید میرود. این تصویر همراستا با تحول درونی شاعر و جامعه است.⭐ امنیت دل و دانش در سایهی عدل
◻️ قافلههای دل و دانش به سلامت از بیابان میگذرند. این بیت نماد باز شدن راه حقیقت و معرفت است، که پیشتر در دوران ظلم و ریا بسته بود.⭐ یادآوری یار با پیامرسانی باد صبا
◻️شاعر از باد صبا میخواهد که از جانب او برای شاه پیام ببرد. این بازتابی از سنت عاشقانهی پیامرسانی در غیاب معشوق است، همراه با نوعی خضوع و شوق.⭐ وصف جلوهی شاه در نگاه عاشق
◻️حافظ در برابر رخ شاه، دچار حیرت و سرگشتگی میشود. او چنان محو تماشاست که اختیار از کف میدهد؛ این اغراق عاشقانه، میزان شور و دلبستگی او را نشان میدهد.⭐ شوق شاعر به دیدار شاه همچون کاه در آتش
◻️ خود را کاهی در آتشِ شوقِ شاه توصیف میکند. این تمثیل، شدت اشتیاق و بیقراری حافظ را به شکلی شاعرانه و درخشان نشان میدهد.⭐ راه قبولی، دعا و مطالعه در دل شب
◻️ حافظ بر دعا و تدبیر در دل شب تأکید میکند. شبزندهداری و تفکر، دو عنصر کلیدیاند که در نگاه او راهگشای سعادت و کامیابیاندخلیل شفیعی - مدرس ادبیات فارسی
فروردین ماه ۱۴۰۴
https://t.me/hafezkhanltelegram
خلیل شفیعی در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲:
✅ نگاه اول: شرح مختصر غزل ۲۴۲ حافظ
🔹 بیت ۱:
بیا که رایتِ منصورِ پادشاه رسید
نویدِ فتح و بشارت به مهر و ماه رسیدپرچم پیروزیِ شاه منصور برافراشته شد؛ مژدهٔ فتح و نوید رهایی، به سراسر عالم، از خورشید تا ماه، رسیده است.
🔹 بیت ۲:
جمالِ بخت ز رویِ ظفر نقاب انداخت
کمالِ عدل به فریادِ دادخواه رسیدچهرهٔ بخت از نقاب پیروزی بیرون آمد؛ عدالت کامل به فریاد مظلومان پاسخ داد.
🔹 بیت ۳:
سپهر، دورِ خوش اکنون کُنَد که ماه آمد
جهان به کامِ دل اکنون رسد که شاه رسیداکنون که شاه همچون ماه برآمده، فلک به نرمی و خوشی میگردد، و جهان بر مدار خواست دل عاشقان قرار گرفته است.
🔹 بیت ۴:
ز قاطعانِ طریق این زمان شوند ایمن
قوافلِ دل و دانش که مردِ راه رسیدقافلههای دل و معرفت، از گزند راهزنان راه عشق و علم ایمن میشوند، چرا که مرد راه، یعنی شاه منصور، به مقصد رسیده است.
▪️ «قاطعان طریق» استعاره از صوفیان ریاکار یا اهل قدرتی است که راه عشق و معرفت را بسته بودند.
▪️ «مرد راه» در اینجا شاه منصور است؛ کسی که حافظ او را شایستهٔ پیشوایی و اهل سلوک میداند.🔹 بیت ۵:
عزیز مصر، به رغمِ برادرانِ غیور
ز قعرِ چاه برآمد، به اوجِ ماه رسیدهمانند یوسف، که بهرغم برادران حسودش از چاه رهایی یافت و به عزیز مصر بدل شد، شاه نیز از تهمت و تبعید رها شد و به اوج قدرت رسید.
▪️ تلمیح به داستان یوسف و حسادت برادران او.🔹 بیت ۶:
کجاست صوفیِ دجّالفعلِ مُلحِدشکل؟
بگو بسوز، که مهدیِّ دینپناه رسیدآن صوفینمای فریبکار، بیدین و منافق کجاست؟ به او بگویید از حسادت بسوزد، زیرا منجی دینپناه (شاه منصور) رسیده است.
◼️ تلمیح به دجال و مهدی موعود:
دجال نماد دروغ و فریب و ریا در آخرالزمان است؛ در برابرِ او، مهدی موعود قرار دارد که میآید تا با عدالت، ظلم و فساد را نابود کند.
در این بیت، حافظ شاه منصور را همچون مهدی موعود میبیند که آمده تا صوفیان ریاکار، ستمگران و بدعتگذاران را نابود کند و مردم را از خرافهپرستی و بیدینی نجات دهد.🔹 بیت ۷:
صبا بگو که چهها بر سرم در این غم عشق
ز آتشِ دلِ سوزان و دودِ آه رسیدباد صبا، برو و بگو که در غم عشق، چه مصیبتی از آتش آه و ناله ی دل بر سرم آمد.
🔹 بیت ۸:
ز شوقِ رویِ تو شاها، بدین اسیرِ فراق
همان رسید، کز آتش به برگِ کاه رسیداز شوق دیدار تو، ای شاه، بر سر منِ اسیرِ فراق، همان آمد که آتش بر سر کاه میآورد: سوختنی بیفروغ، بیصدا، اما جانسوز.
▪️ کاه استعاره از جسم نحیف و دلسوختهٔ شاعر است.🔹 بیت ۹:
مرو به خواب، که حافظ به بارگاهِ قبول
ز وِردِ نیمشب و درسِ صبحگاه رسیدبه خوابِ غفلت مرو! حافظ با شبزندهداری، ذکر نیمهشب و مطالعهٔ سحرگاهی، به درگاهِ قبول رسیده است.
◼️ نتیجهگیری عرفانی:
راه نجات و قبولی، نه در ادعا و ریا، که در شبزندهداری، تلاش، دانش و دعاست.✨ جمعبندی:
این غزل، ستایشیست از شاه منصور و تجلی عدالت و حقیقت. حافظ در آن، شاه را همچون مهدی موعود تصویر میکند و صوفیان ریاکار را در هیئت دجال، که باید بهدست این پادشاه دادگر نابود شوند.
در این شعر، پیوندی لطیف میان عشق، سیاست، عدالت و عرفان برقرار شده و شاعر، با زبانی سرشار از نماد، تلمیح، و استعاره، بازگشتِ منصور را نوید پایانِ ظلم، خرافه، و گمراهی میداند.غزلیست سیاسی، عاشقانه، عارفانه و آگاهانه.
✍️ خلیل شفیعی – مدرس ادبیات فارسی
📅 فروردین ۱۴۰۴
خلیل شفیعی در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲:
✅ نگاه اول: شرح مختصر غزل ۲۴۲ حافظ
🔹 بیت ۱:
بیا که رایتِ منصورِ پادشاه رسید
نویدِ فتح و بشارت به مهر و ماه رسیدپرچم پیروزیِ شاه منصور برافراشته شد؛ مژدهٔ فتح و نوید رهایی، به سراسر عالم، از خورشید تا ماه، رسیده است.
🔹 بیت ۲:
جمالِ بخت ز رویِ ظفر نقاب انداخت
کمالِ عدل به فریادِ دادخواه رسیدچهرهٔ بخت از نقاب پیروزی بیرون آمد؛ عدالت کامل به فریاد مظلومان پاسخ داد.
🔹 بیت ۳:
سپهر، دورِ خوش اکنون کُنَد که ماه آمد
جهان به کامِ دل اکنون رسد که شاه رسیداکنون که شاه همچون ماه برآمده، فلک به نرمی و خوشی میگردد، و جهان بر مدار خواست دل عاشقان قرار گرفته است.
🔹 بیت ۴:
ز قاطعانِ طریق این زمان شوند ایمن
قوافلِ دل و دانش که مردِ راه رسیدقافلههای دل و معرفت، از گزند راهزنان راه عشق و علم ایمن میشوند، چرا که مرد راه، یعنی شاه منصور، به مقصد رسیده است.
▪️ «قاطعان طریق» استعاره از صوفیان ریاکار یا اهل قدرتی است که راه عشق و معرفت را بسته بودند.
▪️ «مرد راه» در اینجا شاه منصور است؛ کسی که حافظ او را شایستهٔ پیشوایی و اهل سلوک میداند.🔹 بیت ۵:
عزیز مصر، به رغمِ برادرانِ غیور
ز قعرِ چاه برآمد، به اوجِ ماه رسیدهمانند یوسف، که بهرغم برادران حسودش از چاه رهایی یافت و به عزیز مصر بدل شد، شاه نیز از تهمت و تبعید رها شد و به اوج قدرت رسید.
▪️ تلمیح به داستان یوسف و حسادت برادران او.🔹 بیت ۶:
کجاست صوفیِ دجّالفعلِ مُلحِدشکل؟
بگو بسوز، که مهدیِّ دینپناه رسیدآن صوفینمای فریبکار، بیدین و منافق کجاست؟ به او بگویید از حسادت بسوزد، زیرا منجی دینپناه (شاه منصور) رسیده است.
◼️ تلمیح به دجال و مهدی موعود:
دجال نماد دروغ و فریب و ریا در آخرالزمان است؛ در برابرِ او، مهدی موعود قرار دارد که میآید تا با عدالت، ظلم و فساد را نابود کند.
در این بیت، حافظ شاه منصور را همچون مهدی موعود میبیند که آمده تا صوفیان ریاکار، ستمگران و بدعتگذاران را نابود کند و مردم را از خرافهپرستی و بیدینی نجات دهد.🔹 بیت ۷:
صبا بگو که چهها بر سرم در این غم عشق
ز آتشِ دلِ سوزان و دودِ آه رسیدباد صبا، برو و بگو که در غم عشق، چه مصیبتی از آتش آه و ناله ی دل بر سرم آمد.
🔹 بیت ۸:
ز شوقِ رویِ تو شاها، بدین اسیرِ فراق
همان رسید، کز آتش به برگِ کاه رسیداز شوق دیدار تو، ای شاه، بر سر منِ اسیرِ فراق، همان آمد که آتش بر سر کاه میآورد: سوختنی بیفروغ، بیصدا، اما جانسوز.
▪️ کاه استعاره از جسم نحیف و دلسوختهٔ شاعر است.🔹 بیت ۹:
مرو به خواب، که حافظ به بارگاهِ قبول
ز وِردِ نیمشب و درسِ صبحگاه رسیدبه خوابِ غفلت مرو! حافظ با شبزندهداری، ذکر نیمهشب و مطالعهٔ سحرگاهی، به درگاهِ قبول رسیده است.
◼️ نتیجهگیری عرفانی:
راه نجات و قبولی، نه در ادعا و ریا، که در شبزندهداری، تلاش، دانش و دعاست.✨ جمعبندی:
این غزل، ستایشیست از شاه منصور و تجلی عدالت و حقیقت. حافظ در آن، شاه را همچون مهدی موعود تصویر میکند و صوفیان ریاکار را در هیئت دجال، که باید بهدست این پادشاه دادگر نابود شوند.
در این شعر، پیوندی لطیف میان عشق، سیاست، عدالت و عرفان برقرار شده و شاعر، با زبانی سرشار از نماد، تلمیح، و استعاره، بازگشتِ منصور را نوید پایانِ ظلم، خرافه، و گمراهی میداند.غزلیست سیاسی، عاشقانه، عارفانه و آگاهانه.
✍️ خلیل شفیعی – مدرس ادبیات فارسی
📅 فروردین ۱۴۰۴
جعفر عسکری در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۲۹ دربارهٔ کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:
این سطرهای چین که ز پیری به روی ماست
هر یک جدا جدا خط معزولی قواست
دل در جوانی از پی صد کام میدوَد
پیری که هست موسم آرام، کمبهاست
چشم دگر ز عینک، گیرم به عاریت
اکنون که وقت بستن دیده ز ماسواست
ضعفم به جا گذاشته از خرمن وجود
کاهی که در برابر صد کوه غم به پاست
سامان ساز و برگ سراپا کجا بود؟
در کلبهام که موجهی سیلاب بوریاست
هر بی جگر کجا ز قناعت رسد به کام؟
آری! نهیب فقر بر این گنج، اژدهاست
کی میدهد رهَم برِ آن پادشاه حُسن؟
این بخت دون که پستتر از همّت گداست
دستی که وا نشد ز قناعت به نزد خلق
انگشت آن به یُمن، بِه از شهپر هماست
خون حیا به گردن اهل طلب بوَد
قتل گدا به قصد قصاص حیا رواست!
غم میخورم به جای غذا، چون کنم کلیم؟
این است آن غذا که نه محتاج اشتهاست
سفید در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۵:
هرگز نبود جسم بدین حسن و لطافت
گویی همه روح است که در پیرهن است آن
علی میراحمدی در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۳۹ در پاسخ به برمک دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷ - کاوهٔ آهنگر و درفش کاویانی و ساخته شدن گرز گاوسر:
بسیار زیبا،حماسی و شورانگیز است .براستی متنی است که هیچگاه رنگ کهنگی و روی تکرار به خود نمیگیرد و شکست ضحاک دقیقا از همین صحنه آغاز میشود،صحنه ای که یک نفر تصمیم میگیرد در برابر ظلم و بیداد او بایستد.
علی در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۲۲ در پاسخ به Avesta Gdzi دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۸ - گفتار اندر فراهم آوردن کتاب: