گنجور

حاشیه‌ها

محمدحسین مسعودی گاوگانی در ‫۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۳:

در راه رهزنانند، وین همرهان ...

در راه عشق ، رهزنان بسیارند و اگر همراهان ، زن باشند و در پای بند زینت و نگاریا حنا و وقار ، شایسته این کار و این راه نیستند. این راه پای چابک می خواهد نه پای نازک ، این راه را ، این پای را ،  پیرایش باید نه آرایش. زنان اهل آرایش و اضافه کردن هستند اما این راه ، راه پیرایش و کاستن است ، پس باید رنگ و نگار از  پای راه  گرفت و خود را آماده مصاف رهزنان ساخت نه انگیزه آنان

محمدحسین مسعودی گاوگانی در ‫۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۳:

در عشق زنده باید، کز مُرده ...

گویی ملزومات عشق را می خواهد بشمارد:
در عشق چه چیزی مجاز و ممکن است و چه چیزی محال و ناممکن.
پس لازمه عشق ، زنده بودن است چون هیچ عملی از مرده ها بر نمی آید یعنی عشق یک عمل و حرکت است فقط ذهن و ... نیست. البته لازمه زنده بودن نیز ، عشق است و برای همین است که زنده را ، در بیت بعدی معنی می کند. زنده آن است که ازعشق بزاید یعنی اولا عشق داشته باشد و حتما باید عشق داشته باشد و ثانیاً عشقش زاینده باشد. یعنی اگر کسی این دو ویژگی را داشت زنده است " عشقی زاینده و خالق"

محمدحسین مسعودی گاوگانی در ‫۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۱:

با درد باش تا درد آن سوت ره ...

درد رهبر است و رهبر درد است. تا درد چیزی نباشد آن چیز حاصل نمی شود. تا درد خانه نداشته باشی به سراغ خانه نمی روی و خانه ای حاصل نمی کنی اما وقتی درد خانه داری ، عقل و عشق و اسباب و علل را به خدمت می گیری و با دست فرمان درد ، خانه ای می سازی در خور عشق و عقل و .... پس این درد ، درد و بیماری نیست ، طلب و دغدغه است و هرچه این درد و این دغدغه ، بیشتر و مضطر باشد ، حاصل ، زودتر و بهتر خواهد بود و سرعت و دقت در مسیر ، بیشتر . شاید هم ، تنها کسانی آن سو را می بینند و یا خواهند دید که مضطر باشند. کسانی که درد و دغدغه شان به  مرحله اضطرار نرسد به مرحله دیدن هم نمی رسند و در مراحل اول متوقف خواهند شد. پس الکی به درد و شبه درد خوش ناشید و درد مضطر بجوئید تا محصول را ببنید نه اینکه بشنوید

  با درد باش تا درد ، آن سوت رهبر آید 
آن سو که بیند؟ آن کس ، کز درد مضطر آید
یعنی با اجازه مولانا
آن سو  کسی ببیند ، کز درد مضطر آید

الله اعلم بالصواب

محمدحسین مسعودی گاوگانی در ‫۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۱:

آن پادشاه اعظم در بسته بود ...

قبل از امروز یعنی قبل از خلقت انسان ، " آن پادشاه اعظم ، در بسته بود محکم "، یعنی کسی از مخلوقات قبل را یارای شناخت او نبود . هیچ مخلوقی نمی توانست چون انسان درهای شناخت او را کاملاً باز کند و رموز عشق به او را باز و بازی نماید و هیچکس توان نداشت این بار امانت را به دوش بکشد تا اینکه انسان خلق شد و احسن الخالقین ؛ خود خالق انسان ، دلق آدم پوشید و بر در آمد و اینگونه بود که درهای شناخت و عشق باز شد. الله اعلم بالصواب

محمدحسین مسعودی گاوگانی در ‫۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۱:

گویی که آن چه سویست آن سو که ...

پیشنهاد مولانا جستجو است. اگر می پرسی کدام طرف است ، پاسخم این است جستجو کن. اگر می پرسی کجا را جستجو کنم ، پاسخم این است خودت را جستجو کن . آن سمت و سویی را جستجو کن که سربلندی باشد، سوئی که این یعنی خودم و خودت ، سرآمد باشد یا از آن سر آمده باشد. انسانیت را جستجو کن بطوریکه در مصرع اول بیت بعد هم می گوید : آن سویی را جستجو کن که ترا به پختگی برساند و در مصرع دوم ادامه می دهد سنگ تو را به گوهر تبدیل کند

احمد اسدی در ‫۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵:

عَماری دارِ لیلی را که مَهدِ ماه در حکم است

خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد

 

عَماری به معنای کجاوه است و محمل، اتاقک چوبی روباز یا دارای سایبان که دو تای آن را در دو طرف شتر یا قاطر می‌بندند و بر آن سوار می‌شوند. در زمان قدیم که خودرو وجود نداشته برای سفر در این اتاقک می نشستند. عَماری دار به معنای ساربان است که کنترل حرکت در دست اوست. 

 

حافظ از خدا می‌خواهد که در دل ساربانِ قافله لیلی بیندازد که از مسیری برود که مجنون در آنجاست. مفهومی که دقیقا حافظ برای شیرین و فرهاد نیز به کار برده است:

 

یا رب اندر دلِ آن خسرو شیرین انداز

که به رحمت گذری بر سرِ فرهاد کند

 

اما حافظ در مورد عماری دار لیلی به نکته دیگری هم اشاره می کند. اینکه مهدِ ماه در حکم اوست. مهد به معنای گهواره است و معنای کجاوه و محمل هم می‌دهد. ماه نیز اشاره به لیلی است و زیبایی او. لذا مهد ماه همان عماری لیلی است که حرکتش در اختیار ساربان است. اما اینکه چرا حافظ از عبارت زیبای مهد ماه استفاده کرده است جدای از شیوایی ترکیب این دو کلمه به باوری قدیمی در خصوص ماه نیز اشاره دارد. 

 

در گذشته باور بر این بوده است که ماه کامل باعث بروز پریشانی روان و جنون در برخی انسانها می‌شود. منابع زیادی در مورد این باور در فرهنگهای مختلف از جمله ایران نوشته اند. در ادبیات ایران نیز این باور به شکل تاثیر ماه در افزایش شیدایی و مجنون شدن عاشقان تصویر شده است. به عنوان مثال حافظ میگوید:

 

شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو

ابرو نُمود و جلوه‌گری کرد و رو ببست

 

و مولانا میگوید:

 

سرِ ماهست و من مجنون مجنبانید زنجیرم

مرا هر دم سرِ مه شد، چو مه بر خوان من باشد

 

با این برداشت می‌تواند گفت که اضافه بر تشبیه زیبایی لیلی به ماه، واژگان ماه و مجنون با نگاهی هم به این باور شاعرانه ی تاثیر ماه بر جنون در یک بیت قرار گرفته اند.

امیر عباس طیبی در ‫۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۱۲ دربارهٔ میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۲۸ - عشق وطن:

درود. در بیت هشتم "که" اضافه است.

دکتر صحافیان در ‫۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷:

ای باد صبا دریغ نکن و گذری به منزل معشوق کن و خبری از او به این عاشق بی‌دل برسان!
۲- ای گل! اکنون که با نهایت کامیابی، شکوفا شده‌ای نسیم وصلی برای پرنده عاشق سحری بفرست!
۳- آنگاه که چون هلال بودی همراه عشق تو بودم، اینک که ماه کاملی( تعبیر دیگری از شکوفایی) نگاهت را از من دریغ نکن!
۴- جهان و هر آنچه در اوست آسان و ناچیز است، همین را از آگاهان عشقت دریغ نکن!
۵- آری اکنون که لبانت از شیرینی چون چشمه قند است، سخن بگو و این شهد و شکر را از طوطی عاشق، که لب به زببایی‌هایت گشوده دریغ نکن!
۶- شاعر بزرگی‌های تو را در سراسر جهان پراکنده می‌کند از او مقرری و توشه سفر دریغ نکن( چرخش شاعر در این دو بیت از ستایش معشوق به پادشاه، گرچه خود معشوق نیز می‌تواند مراد باشد و وظیفه، زاد، سیم و زر ایهام به برخورداری از زیبایی او باشد)
۷- اگر خواهان نام نیک هستی، جان کلام این است که در ازای سخن طلا و نقره بپردازی!
۸- آری غبار غم رفتنی است و حال خوش برقرار خواهد شد، تو از آب چشمانت برای فرونشاندن این غبار دریغ نکن!
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی 

کلاس اولی در ‫۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۴۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۱:

شاه بیت حکایت اینه:

دلارامی که داری دل در او بند

گر چشم از همه عالم فرو بند

هر لحظه را دل به او بده تا عشق در زندگی جاری و ساری باشد

سعدی عزیز دوست دارم

سپاس از گنجور

کوروش در ‫۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۰۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۶ - مثال عالم هست نیست‌نما و عالم نیست هست‌نما:

ساحران مهتاب پیمایند زود

 

پیش بازرگان و زر گیرند سود

 

سیم بربایند زین گون پیچ پیچ

 

سیم از کف رفته و کرباس هیچ

 

یعنی چه ؟

 

یک ایرانی در ‫۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:

شعر از مولاناست، هوش مصنوعی نوشته از حافظ است!! خیلی ضایعست

سیروس م در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۹ دربارهٔ جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - وله:

درود دوستان.  در بیت ۱۳ که آمده :

 

یک از صد گونه اوصاف تو ننویسد کس، ار گرد

 

مداد البحار وکلک اشجار و هفت آسمان دفتر

 

— در اینجا مداد وکلک یک معنی رو میده و تشبیه مداد به ابحار بی تناسب و اشتباه هست. به عبارتی برای نوشتن به ۳ ماده یعنی جوهر (دوات) و قلم و کاغذ نیاز داریم که در اینجا شاعر به زیبایی میگه :

 

 "دوات ابحار" و "کلک اشجار" و "هفت آسمان دفتر"

 

که به این ترتیب هر عنصر با همزاد خودش سنخیت داره یعنی "دوات" یا همون جوهر به "دریاها" و "قلم" به "درخت" و "کاغذ" به "هفت آسمان" زنجیر شده.. در حالی که "مداد با دریا" هیچ سنخیتی نداره ضمن اینکه با وجود جمله "کلک اشجار" که شاعر بلافاصله در جمله بعدی اون رو آورده، یعنی از مترادف مداد که همون کلک باشه بلافاصله در جای درست استفاده شده، پس مداد اول اضافه ست و در کنار بحر (بدلیل عدم سنخیت) اشتباه است.

 

پس بجای:

 

(مداد ابحار و کلک اشجار و هفته آسمان دفتر)

 

باید نوشته میشد:

 

(دوات ابحار وکلک اشجار و هفت آسمان دفتر)

غلامرضا نوروزی گرجی در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۴ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱ - دیباچه:

خدمت  حاشیه نویسان عزیز سلام  عرض  میکنم ، آقای  ناآشنای عزیز       عشق را بی معرفت معنا مکن   زر نداری مشت خود را وامکن    گر نداری دانش ترکیب رنگ بین گلها زشت و زیبا نکن       خوب دیدن شرط انسانیت است عیب را در این و آن پیدا مکن    گفتید در تمام دنیا دنبال کشف واکسن و... هستند این درست  است اما همه اینها در رشته تخصصی خودشان دنبال کشف واکسن و....هستند معمولا در رشته ادبیات  و فلسفه و غیره دنبال کشف واکسن نرفتن  مثلا هومر حماسه سرا بود یا هردوت تاریخ نویس بود  ولی واکسن کشف نکردن و یا نیچه و شوپنهاور و هایدگر هم همینطور، جایی هم نخواندم کسی به اینها گفته باشد چرا دنبال کشف  رشته  پزشکی نرفتن، نوشته های شما در اینجا جایگاهی ندارد  لازم بذکر است که سطح شعر شاعر  هم بسیار بالاست خود شاعر در شعرش اشاره کرد  گفت    هر ان کس کاندر این معنی است حیران    ضرورت میشود دانستن آن .        با تشکر  

رضا از کرمان در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۵ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۶:

حالم اینست و حرص و عشقم پیش ...

درود برشما 

  جدا از ترجمه بی ربط هوش مصنوعی الجنون فنون ضرب المثلی بدین معنی که دیوانگی به جلوه‌های گوناگون است ،میباشد

مثنوی دفتر دوم 

پس فنون باشد جنون ،این شد مثل

خاصه در زنجیر این میر اجل

شاد باشید

ایمان مصدق در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۱۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۲:

به نگر من، نگارش این رباعی این گونه می‌تواند باشد: ای دوست حقیقت شنو از من سخنی: «با باده‌ی لعل باش و با سیم تنی»... کان کس که جهان کرد فراغت دارد، از رنجش چون تویی و ریش چو منی...این کیهان چنان بزرگ است که غم‌های من و تو اهمیتی برای سازنده‌ی آن ندارد...ما ناچیز هستیم...پس زیاد سخت نگیر...

افشار سعدی‌خوانی در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۱ در پاسخ به صالح دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۷ - حکایت سلطان طغرل و هندوی پاسبان:

دوست عزیز همه‌ی ستاره‌ها چشمک می‌زنند، این ستاره قطری هفتاد برابر خورشید دارد و دومین ستاره‌ی پرنور آسمان شب است، به دلیل پر نوری و درخشانی بیشتر، چشمک و لرزشش بیشتر مشخص است.

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

 خانم جان نثاری

شرح سرکار عالی است

پایدار باشید

فرهاد دلفان آذری در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۱۹ در پاسخ به عبدالله دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷:

البته شعر شما هم در حد ذهن شماست. آنقدر به ذهنت فشار نیار تا برای دفاع شر نسرایی

رضا از کرمان در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۴ در پاسخ به همایون دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۹:

درود بر آقا همایون گرامی 

مقصود از حاشیه حقیر فقط و  فقط شفافیت موضوع شاعری از منظر شخص مولانا  با استناد به کلام خود ایشان یود  .

برادر گرامی در پناه حضرت حق پویا ، پاینده وشاد  باشی 

 

مهرداد صفری در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۰۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۷۶:

دقیقاااااا 

خیام ، هم شاعر بودن هم دانشمند و هم یک فیلسوف

به نظر بنده ، ابوسعید در حدی نبوده ک بخواهد جواب ایشان را بدهد

۱
۶۳
۶۴
۶۵
۶۶
۶۷
۵۴۰۵