گنجور

حاشیه‌ها

کوروش در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲ - سؤال سایل از مرغی کی بر سر ربض شهری نشسته باشد سر او فاضل‌ترست و عزیزتر و شریف‌تر و مکرم‌تر یا دم او و جواب دادن واعظ سایل را به قدر فهم او:

تا ز راه خاتم پیغامبران

بوک بر خیزد ز لب ختم گران

 

تفسیر لطفا

 

کوروش در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۳۵ در پاسخ به فرهود دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲ - سؤال سایل از مرغی کی بر سر ربض شهری نشسته باشد سر او فاضل‌ترست و عزیزتر و شریف‌تر و مکرم‌تر یا دم او و جواب دادن واعظ سایل را به قدر فهم او:

سپاسگزارم

من به نادرستی برمیکَند رو برمیکُند میخوندم که الان درست شد

کوروش در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲ - سؤال سایل از مرغی کی بر سر ربض شهری نشسته باشد سر او فاضل‌ترست و عزیزتر و شریف‌تر و مکرم‌تر یا دم او و جواب دادن واعظ سایل را به قدر فهم او:

چون نبودش آن فدای آن نشد

دست بشکسته مطیع جان نشد

 

منظور از آن اول چیست ؟

 

سیدامیر موسوی در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۰۸ دربارهٔ کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - کتابخانه دولتخانه اکبرآباد:

این شعر کلیم کاشانی رو اولین بار در قلعه سرخ آگرا خوندم. توی یک خط بالای دیوار در یکی از ایوان‌ها نوشته شده. کمی این سو تر از دور هم میشه تاج محل زیبا رو دید. اکبرآباد نام قدیمی آگرا است.

سیده فاطمه حسینی در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۴۶ در پاسخ به Minoo Shalchizadeh دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۷ - دیر زیاد آن بزرگوار خداوند:

لغت‌نامه دهخدا گرم . [ گ ُ ] (اِ) غم و اندوه و زحمت سخت و گرفتگی دل و دلگیری باشد. (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) :
گر درم داری گزند آرد بدین
لیکن او را گرم درویشی گزین .

رودکی .


بدین زاری و خواری وگرم و درد
پراکنده بر تارکش خاک و گرد.

فردوسی .

علی میراحمدی در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶:

گفت آسان گیر بر خود کارها  کز روی طبع
سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش
یکی از مسایلی که در دیوان حافظ با آن روبرو می‌شویم همین روحیه آسان گیری اوست و یکی از لوازم رندی هم همین آسان گیری است.
رند کار دنیا را آسان میگیرد و اگر بالش زر زیر سر ندارد به خشتی هم میسازد :
چون بالش زر نیست بسازیم به خشتی.
هرچند اندوه دنیا گاهی مهمان ناخوانده کاشانه دل رند میشود :
وگر غمی بگشاید کمین ز گوشه دل...
ولی رند اهل غم خوردن و دل به غصه دادن نیست و معتقد است:
دمی با غم به سر بردن جهان یکسر نمی ارزد.
غمخوار خویش باش،غم روزگار چیست؟.
آسان گیری یعنی خوشی را در هر لحظه ای و هر دمی با هر شرایطی جستجو کردن :
هر وقتِ خوش که دست دهد مغتنم شمار .
آدمی حتی در خلوت خویش هم میتواند خوش باشد:
خلوت گُزیده را به تماشا چه حاجت است.
رند کار جهان را بر خود سخت نمیگیرد و به آنچه دارد راضی است:
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای.
یکی دیگر از لوازم آسان گیری ،در بند سود و زیانهای بیش از حد دنیوی نبودن است:
سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد
رند معتقد است به دست آوردن هر چیزی در جهان  بهایی هم دارد :
نقدِ بازارِ جهان بِنگر و آزارِ جهان
و بر این اساس  ترجیح میدهد به آن چه دارد قناعت کرده و با همان هم خوش باشد:
گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست .
رند را آب عمل یاقوت رمانی بود.
او معتقد است زندگی گاهی ارزش اینهمه تلاش وتقلا را ندارد
و آدمی را به آرامش و سکون بیشتر دعوت میکند:
پنج روزی که در این مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست.
و فراغت را توصیه میکند:
سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن
رند در امور دینی هم سخت گیری ندارد  ولی به حفظ شعائر دینی تاکید دارد و آسانگیری او مانع از انجام وظایف دینی و بی مبادلاتی و بی مسئولیتی  نمیشود:
فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم.
او به فصل و رحمت خداوندی امیدوار است :
فصل خدا بیشتر از جرم ماست.
و با همین روحیه آسان گیری به آخرت نیز مینگرد:
هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا
فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم.
حافط در اشعار خویش بر طی کردن زندگانی با بینشی آسان نگر و متعادل و همچنین نگرشی روشن ، مثبت و امیدوارانه به مسائل تاکید ورزیده است :
چرا که حال نکو در قفای فال نکوست.
به ناامیدی ازین در مرو بزن فالی
بود که قرعه دولت بنام ما افتد.
این نوع نگاه و بینش روشن، شاید بخشی از همان کیمیای هستی باشد که میتواند رنگ و رویی دگر به زندگانی بدهد:
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدارا

فاطمه رضائیان در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۸:

یکی از بارز ترین ویژگی های عاشق در ادبیات ما، بی خوابی و بی قراری عاشق هست. یه رباعی هست منصوب به ابوسعید ابوالخیر که میگه: در دیده به‌جای خواب، آب است مرا / زیرا که به دیدنت شتاب است مرا 

گویند بخواب، تا به خوابش بینی / ای بی‌خبران چه جای خواب است مرا

یه رباعی دیگه هست منصوب به حضرت شیخ اجل سعدی : آن یار که عهد دوستداری بشکست / می‌رفت و منش گرفته دامن در دست 

می‌گفت دگر باره به خوابم بینی / پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست 

حالا با این وجود عاشق هم انسان بوده و نیاز به خواب داشته ... سعدی به زیبایی هر چه تمام تر در این دو بیت فوق خواب عاشق رو توصیف می‌کنه که همچنان در خواب هم، لحظه ای از یاد معشوق فارغ نمیشه 

افسانه چراغی در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۲۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۹ - رفتن شیرین به کوه بیستون و مردن اسب وی:

شده بر کوه کوهی بر دل تنگ سری ...

شده بر کوه؛ کوهی بر دلِ تنگ

سری بر سنگ، می‌زد بر سر سنگ

به کوه برگشت در حالی که کوهی از غم بر دلش بود.

تیشه بر سنگ کوه می‌زد در حالی که از شدت اندوه، سر بر سنگ گذاشته بود.

رضا از کرمان در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۳۴ در پاسخ به نسرین دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:

نسرین گرامی درود 

نه عزیزم این رسم این سایت نیست بلکه عده‌ای به ظواهر بیش از باطن وجان کلام علاقه دارند  واین را سنت وروش خود نموده اند که آنهم در جای خود لازم است ولی اوجب واجبات نیست بقول مولانای بزرگ 

ما برون را ننگریم وقال را 

ما درون را بنگریم وحال را

 

  یا در جای دیگر میفرماید

 

غیر نطق وغیر ایما وسجل 

صد هزاران ترجمان خیزد زدل 

 

 

ضمنا غزل از مولاناست عزیزم شاد باشی

رضا از کرمان در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۲۰ در پاسخ به ساغر دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:

ساغر گرامی درود بر شما

  امیدوارم پس از گذشت این مدت مدید به پاسخ خود رسیده باشید  گرچه در این مدت دوستان در حواشی همه چیز بی‌ربط ومربوط را نوشته‌اند بجز پاسخ شما  بگذریم

بر اساس باور فلاسفه ،وعرفای مسلمان جهان هستی دارای ۴ عالم است که  به اختصار عبارتند از :

 ۱_عالم لاهوت  که همان عالم خداوندی است که بر تمام عوالم دیگر محیط بوده ومستولی است واز نام الله گرفته شده یا عالم غیب

۲_ عالم ناسوت  همین عالم مادی است یعنی عالم محسوسات وطبیعت 

۳_عالم جبروت  نظر بر اینکه خلقت ملایکه وفرشتگان قبل از آفرینش آدم صورت گرفته ایشان در عالم جبروتند وچون ملایک موجوداتی مجردند وعاری از غرایز به آن عالم عقل هم میگویند 

۴_عالم ملکوت به عقیده ایشان ( فلاسفه وعرفا) پس از ناسوت عالم ملکوت بوجود آمده که محل تجلی حقایق مجرد مادی است  که به عالم مثال ویا صورت نیز نامیده شده است.

در این بیت مقصود هبوط  آدمی از عالم ماهوت به عالم ناسوت در پی نافرمانی از دستور الهی واسارت در بند امیال وفرامین ابلیس است .

امیدوارم راهگشا باشد شاد باشی عزیز

 

رضا از کرمان در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۲۰ در پاسخ به مجتبی آموزگار دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:

درود بر شما 

جناب آموزگار چه جمله زیبا وچه حقیقت محضی را نوشتید" گمشده جامعه کنونی ما ادب است نه ادبیات "

بنده به دلیلی به این غزل  وحواشی آن مراجعه کردم ، بخوانید و خود با انصاف قضاوت کنید بجز تعداد قلیلی  از نوشتارهای همراهان گنجور در قالب حاشیه در ذیل این غزل   زیبا ، الباقی چه نفعی در فهم مقصود سراینده دارند  بسیاری از حواشی شرم آور، ملال انگیز ویا بی‌ریطند تا جایی که  تعابیر هوش مصنوعی با تمام ایرادات به نوشتار بعضی از  این حضرات شرف دارد  جالب اینکه سوالات دوستان در این میان مهجورند 

بقول شما ادب حکم میکند که به ادبیات خیانت نکنیم حال با هر نام ،تحصیلات ومقام علمی واجتماعی  که داریم 

از ادب نبود به پیش شه، مقال

خاصه خود لاف دروغین و محال

شاد باشید 

امیر گیاهچی در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰:

"کز سنگ گریه خیزد " ؟! ... مگر گریه برخاستنی است ؟ 

"کز سنگ ناله خیزد"

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۴۴ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۲ - درستایش اصفهان:

در مصرع  نخست بیت 26، «کرخ» محله‌ای از بغداد و «جِیْ» محله‌ای از اصفهان بوده است.

سوره صادقی در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۴۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸ - ستایش اتابک اعظم شمس‌الدین ابوجعفر محمدبن ایلدگز:

کُله بر چرخ دارد فرق بر ماه ...

کله داشتن: سلطنت کردن. کله بر چرخ دارد: سلطان عالم است، بر تقدیر چیره است. فرق: بلندترین نقطه چیزی، کنایه از رتبه و جایگاه. بلندی؛ فرق بر ماه دارد: جایگاهش چنان بلند (و محترم) است که به ماه می‌رسد.

سوره صادقی در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۱۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸ - ستایش اتابک اعظم شمس‌الدین ابوجعفر محمدبن ایلدگز:

به بارش تیغ او چون آهنین میغ ...

تیغ منظور شمشیر. توصیف جنگاوری اتابک است. ضربات شمشیرش چونان قطرات باران پیوسته و سریع فرو می‌آید.
کلید می‌تواند کنایه از فتح باشد: فتح همه سرزمین‌ها را    به نام این شمشیر زده‌اند/ این شمشیر ممکن می‌کند.

سوره صادقی در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۰۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸ - ستایش اتابک اعظم شمس‌الدین ابوجعفر محمدبن ایلدگز:

فلک با او کرا گوید که برخیز ...

با وجود او، فلک چه کاره است که به کسی امر کند که بلند شو/ کسی را بلند کند.

که این اتابک که شکست‌دهنده‌ی افراد‌ی است که استوار و قوی و در جایگاه بلندند (=قایم افکن)، خودش کسی‌ست که وسیله بلندی و استواری بخشیدن به افراد است (قایم‌آویز). آویز نه به معنی آویختن و آویزان شدن بلکه بعنوان پسوند باید در نظر گرفته شود که معنی بهانه و وسیله می‌دهد ـــ برداشت من.

لازم نیست گفته آید که بیت اغراق دارد :-)

سوره صادقی در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۴۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸ - ستایش اتابک اعظم شمس‌الدین ابوجعفر محمدبن ایلدگز:

به ترکان قلم بی‌نسخ تاراج یکی ...

درباره قلم اتابک اعظم صحبت می‌کند. اول آن را به ترکان تشبیه می‌کند (ترکان قلم: اضافه تشبیهی). علاوه بر اشاره به ترک بودن اتابک اشاره اصلی به شهرت ترکان به هجوم و غارت است. بی‌نسخ تاراج: بدون آنکه این قلم تاراج را بنویسد، یعنی فرمان تاراج بدهد. مصرع دوم هنوز در ادامه دو بیت قبل در حال توصیف دو میم موجود در اسم محمد است که اسم کوچک اتابک اعظم است. یکی از این میم‌ها کمر می‌بخشد ـــ کمر معنای خدمت و بندگی و فروتنی می‌دهد، و دیگری تاج: کنایه از سلطنت و شکوه. کمر و تاج به نوعی تضاد و یا دو معنی مقابل هم را که همدیگر را کامل می‌کنند و سبب می‌شوند پادشاهی به خوبی پیش‌ رود، معرفی می‌کند.

پس معنی بیت چنانکه من می‌فهمم اینست که اتابک اعظم چنان مقتدر و مدیر و مدبر است در کار اداره پادشاهی‌اش که با قلمش بدون آنکه فرمان غارت و تاراج بدهد یک سلطنت کامل و مقتدر را تضمین می‌کند.

مهم ست که نقش اتابک اعظم را که از کودکی مربی شاه طغرل سوم سلجوقی بوده و در پوشش مربی و اتابک در واقع اداره اصلی پادشاهی در دست او بوده، را در نظر داشته باشیم. در این بیت اشاره به همین دارد که بدون آنکه تاراجی کرده باشد در آن واحد هم خدمت می‌کند به پادشاه و هم خودش در واقع قدرت و سلطان اصلی‌ست.

سوره صادقی در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۲۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸ - ستایش اتابک اعظم شمس‌الدین ابوجعفر محمدبن ایلدگز:

جهانگیر آفتاب عالم افروز ...

قرین‌سوز اشاره به بی‌همتایی اش می‌کند که رقیب برایش باقی نمی‌گذارد. خورشید هم با طلوعش همه ستارگان در آسمان محو می‌شوند.

۱
۶۵
۶۶
۶۷
۶۸
۶۹
۵۵۴۹