رو ترش کردی مگر دی بادهات گیرا نبود
ساقیت بیگانه بود و آن شه زیبا نبود
یا به قاصد رو ترش کردی ز بیم چشم بد
بر کدامین یوسف از چشم بد آن غوغا نبود
چشم بد خستش ولیکن عاقبت محمود بود
چشم بد با حفظ حق جز باطل و سودا نبود
هین مترس از چشم بد وان ماه را پنهان مکن
آن مه نادر که او در خانه جوزا نبود
در دل مردان شیرین جمله تلخیهای عشق
جز شراب و جز کباب و شکر و حلوا نبود
این شراب و نقل و حلوا هم خیال احولست
اندر آن دریای بیپایان به جز دریا نبود
یک زمان گرمی به کاری یک زمان سردی در آن
جز به فرمان حق این گرما و این سرما نبود
هین خمش کن در خموشی نعره میزن روح وار
تو کی دیدی زین خموشان کو به جان گویا نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار، شاعر به بیان احساسات عاشقانه و دردهای عشق میپردازد. او از حالت غمگینی و ترشرویی ناشی از دوری معشوق سخن میگوید و میپرسد که چرا باید از چشم بد بترسد. شاعر به زیبایی معشوق اشاره میکند و بر این نکته تأکید دارد که عشق، حتی با وجود تلخیها و دشواریها، پر از لذتهای ویژهای مانند شراب و خوراکیهای شیرین است. او همچنین بر این باور است که تغییرات در زندگی (مانند گرما و سرما) تنها به اراده و فرمان خدا اتفاق میافتد و نهایتاً به این حقیقت اشاره میکند که در خموشیها نیز حقایق عمیق و صادق وجود دارد.
آیا به خاطر اینکه روز گذشته شراب تو دلپذیر نبود، ناراحت شدی؟مگر ساقیات ناشناخته بود و آن پادشاه زیبا ساقی تو نبود
هوش مصنوعی: شاید به خاطر ترس از چشم زخم، به قاصد روی ترش کردی. اما به کدام یوسف میتوانی اشاره کنی که از چشم بد آن همه دسیسه بیخود نبود؟
هوش مصنوعی: چشم زخم به او آسیب زد، اما در نهایت او به کمال و خوبی دست یافت. چشم زخم وقتی که حق محفوظ بماند، جز باطل و خیالات بیاساس نیست.
هوش مصنوعی: نگران نگاه بد دیگران نباش، و آن ماه را از دید پنهان نکن. آن ماه بسیار نایاب است و در خانه جوزا نیست.
هوش مصنوعی: در دل مردان، تمام تلخیهای عشق فقط به خوشیهای زندگی مانند شراب، کباب، شکر و حلوا تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: این نوشیدنی و شیرینیها فقط تلاشی هستند برای فراموشی و غفلت از واقعیتهای عمیق زندگی، زیرا در آن دریای بیپایان چیزی جز دریا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: زمانی در کارهایی که انجام میدهیم، گرمی و حرارتی وجود دارد و در زمانی دیگر، سردی و بیحالی. اما این تغییرات، تنها به فرمان و اراده خداوند است و از خود ما نیست.
آگاه باش که باید سکوت کنی چراکه در سکوت بسی نعره نهفته است. آیا تو تاکنون کسی را ندیدهای که در این سکوت، فریادی نهفته نداشته باشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تا همی جولان زلفش گرد لالستان بود
عشق زلفش را بگرد هر دلی جولان بود
تا همی نا تافته تاب اوفتد در زلف او
تافته بودن دل عشاق را پیمان بود
مرمرا پیدا نیامد تا ندیدم زلف او
[...]
مهتر گو را چو حاتم کهتر و در بان بود
گر کسی گوید چنو باشد کسی نادان بود
آنکه این اندیشه او را باشد او را مرده دان
گو چنو باشد کسی گر کالبد چون جان بود
همچنین باشد به صورت لیکن اندر باب فضل
[...]
تا بجان در عقل باشد تا بتن در جان بود
جان و تن را از لب و جام و لب جانان بود
جان و تن را خود غذا می باشد و جانان بدانک
می غذای تن بود جانان غذای جان بود
گرچه تن باشد غمی با جام می باشد قوی
[...]
تا بنفشستان جانان گرد لالستان بود
عاشق از جانان بنفشستان و لالستان بود
تا دل عشاق را رویش همی آتش دهد
آب دادن دیدهٔ عشاق را پیمان بود
تاب زلفش تا همی پیدا بود بر عارضش
[...]
روی او ماهست اگر بر ماه مشک افشان بود
قد او سروست اگر بر سرو لالستان بود
گر روا باشد که لالستان بود بالای سرو
بر مه روشن روا باشد که مشک افشان بود
دل چو گوی و پشت چون چوگان بود عشاق را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.