گنجور

حاشیه‌گذاری‌های فاطمه زندی

فاطمه زندی

معلم بازنشسته ای هستم .. عاشق طبیعت ،شعر و ادبیات ..و دلم می خواهد روزی بیاید ..هیچ کجای این کره خاکی جنگی نباشد ..عشق و صلح و انسانیت بر جوامع انسانی حاکم باشد...

به امید آن روز..🌺🙏


فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶:

وزن : مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن 

معنی بیت اول 

ای کسی که جان خردمندان در خم چوگان تو اسیر مانده است ، بدان که هر گویی که به میدان تو افتد ، هرگز از آن بیرون نمی رود  ، به سخن دیگر ، خردمندان اسارت در خم چوگان تو را  بر آزادی ترجیح می دهند .

[ تناسب : گوی ، چوگان / تشبیه : جان به گوی مانند شده است .]

معنی بیت دوم 

برای همگان روز هنگامی فرا می رسد که خورشید از کوه سر بر می آورد ، اما خورشید درخشان چهره ات در شب ما فقط از گریبان تو سر بر می زند .

[ گریبان : یقه / کنایه : سر بر کردن ( سر بلند کردن ، بیرون آمدن ) /پارادوکس : سر بر کردن خورشید در شب /تشبیه مضمر : چهره به خورشید مانند شده است .]

معنی بیت سوم 

اگر باد شاخه ای را از گلستان وجود تو به حرکت در آورد و اشتیاق را در  عاشقانت به پا کند ، جان آنان در تنشان به رقص و پای کوبی خواهد  پرداخت .

[ مشتاقان : عاشقان و شیفتگان /ذوق : نشاط،و شادی ./استعاره ء مکنیه : ( تشخیص ): جان ( به قرینه ء به رقص آمدن ) / استعاره ء مصرحه : گلستان ( وجود چون گل معشوق )]

معنی بیت چهارم

دیوار خانه ات به صورتگر نیازی ندارد ، زیرا آنچه سرایت را می آراید ، نقش دیوارهای آن نیست ، بلکه تو خود موجب زیبایی و آراستگی آن هستی .

[ بایستن : لازم و شایسته بودن / صورت : نقش و تصویر ./تناسب : دیوار ، سرا ، ایوان ، نقاش ، صورت .]

معنی بیت پنجم 

دل سخت تو بر من نمی سوزد و به رحم نمی آید ،گویی ، دل من در بی قدری به سنگی می ماند که در چاه زنخدانت افتاده است.

[ آرایه ء تکرار: دل ، سنگ /تشبیه : دل به سنگ با دو وجه شبه : در مورد معشوق سختی و در مورد سعدی بی قدری /جناس زاید : سنگین ، سنگ 

معنی بیت ششم 

جان فشانی در پیش تو کار دشواری نیست ، اما من این جان بی قدر خود را که به لاشه ای می ماند ،شایستهء قربان کردن در راه تو نمی دانم .ما پیش از نثار جان در راهت بی جان گشته ایم.

[ جان باختن : جان را نثار کردن / نظر : نگاه و چشم / لاشه : تن بی جان و مرده .]

معنی بیت هفتم 

رنجوری در اثر داغ تو برای من بسی بهتر از آن است که از تو دور بمانم .در زیر گام هایت جان دادن شایسته تر است از اینکه در اثر دوری از تو بمیرم .

[ داغ : آتش و حرارت ،/رنجوری : دردمندی و ملالت /تشطیر : رنجوری ، دوری ] 

معنی بیت هشتم 

ای بیابان جدایی ، تازمانی که شور و شوقی برای رسیدن به حرم وجود دارد ،دشواری های راه ، عاشقانت را به هراس نمی افکند .

[ بادیه : صحرا و بیابان /حرم : گرداگرد خانه و مکان مقدس( جایی که بیگانه اجازه ورود ندارد ) /مغیلان : نوعی درختچه خار ،در بیابانهای عربستان /تشبیه : هجران به بادیه /استعاره ء مصرحه : خار مغیلان ( دشواری های راه )]

معنی بیت نهم 

از زمانی که قامت دلربا و سحر کننده ات مرا مجذوب ساخت ، دیگر حذر کردن از فتنه برایم مقدور نبوده است .

[ حذر کردن : دوری کردن /فتان : فتنه انگیز و فتنه جو ، زیبا و دلفریب که به زیبایی مردم را مفتون می سازد .]

معنی بیت دهم 

شایسته است که سعدی به دلیل آنکه تو را مثل جان خویش می داند ، بلکه بیش از جانش دوست دارد، در این دنیا مرگی نداشته باشد ،و جاودانه گردد.

[ شاید : از مصدر شایستن ، شایسته و سزاوار است /تشبیه : تو ( معشوق ) به جان ]

معنی بیت یازدهم 

این تشنه ای که در کنار چشمهء آب حیات تو جان می دهد ، مثل اسکندر جهان را برای دست یابی به آن چشمه زیر پای نهاده است.

]ذوالقرنین : در لغت به معنی صاحب دو گیسو ، صاحب دو قرن زندگی ...."فرهنگ لغت " /تلمیح : اشاره به داستان اسکندر و جست و جویش برای آب حیات /استعارهء مصرحه : چشمه ء حیوان ( لبان حیات بخش معشوق )]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

 

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵:

غزل ۱۴۵ سعدی 

وزن : فاعلاتن مفاعلن فع لن 

معنی بیت اول 

درود خدای بر تو باد که چه لب و دندان شیرینی داری !

[آفرین : دعا و تحسین .]

معنی بیت دوم 

به هر کس که دلش مثل یوسف گم شده است ،بگو که آن را در چاه زنخدانت ببیند .

[تشبیه : دل به یوسف ( اضافه ء تشبیهی ) /استعاره ء مصرحه : چَه : ( گودی چانه در زیر لب ) ]

معنی بیت سوم 

در پارس هیچ آشوبی به پای نمی شود ، مگر آنکه چشمان فتنه انگیز تو آن را به وجود آورده باشد .

[ فتنه : آشوب و غوغا / فتان : فتنه انگیز و فتنه جو ، زیبا و دلفریب که به زیبایی مردم را به مفتون سازد /جناس اشتقاق : فتنه ،فتان ]

معنی بیت چهارم 

اگر سرو حرکت هم می داشت و رفت و آمدی می کرد ، باز هم به گرد حرکات تو نمی رسید .

[ شدن : رفتن / جولان : گردیدن و گشتن / کنایه: به گردچیزی یا  کسی نرسیدن ( نرسیدن به کسی یا چیزی به جهت سریع رفتن و یا در نیافتن پایه و مقام کسی یا چیزی ) /تشبیه مضمر و تفضیلی : تشبیه خرامیدن معشوق به سرو و  برتری خرامیدن او بر آن .]

معنی بیت پنجم : 

تو مثل آفتابی و شبستان تو بر اثر وجودت مثل روز روشن می گردد ، پس شب تو با روز دیگران برابر است .

[ شبستان : خوابگاه و شب خانه ، اندرونی و خلوت خانه ./تضاد : شب ، روز / تناسب : روز ، آفتاب /تشبیه مضمر : معشوق به آفتاب مانند شده است /جناس زاید : شب ، شبستان /]

معنی بیت ششم 

ای معشوق زیبا و روحانی  ، تا کی باید از دست نگهبان تو شکوه داشته باشیم ؟ 

[ استعاره ء مصرحه : بوستان روحانی  ( معشوق زیبا و لطیف ) ،بوستان بان ( رقیب ) ]

معنی بیت هفتم 

ما همانند بلبلان نغمه سرای رخسارت هستیم ، پس بگذار لحظه ای در گلستان وجودت ناله سر دهیم .

بلبل : پرنده ای ست که نماد عاشق نالان است و معشوق او گل سرخ /یک نفس : یک دم و یک لحظه / نالیدن : به آواز اندوه خود را بیان کردن ،بانگ و فریاد زدن ./تشبیه : ما ( عاشقان ) به بلبلان و معشوق به گلستان مانند شده است ]

معنی بیت هشتم 

اگر هزار بار بر من جور و جفا روا داری ، باز هم هزار برابر دوستت دارم .

[ هزار چندان : هزار برابر.] 

معنی بیت نهم : 

توانایی بازوی شکیبایی را امتحان کردیم ، گویی توانایی آن  مثل توانایی شیشه است در برابر سندان دوری تو .

[ آبگینه : شیشه /سندان:  ابزاری است که آهنگران و مسگران بر آن چیزها کوبند./استعارهء مکنیه : زور بازوی صبر /تضاد : آبگینه ، سندان .]

معنی بیت دهم 

اگر تو بر سر پیمان خویش بمانی یا نه ، ما عهد خویش را  باتو به پایان می بریم و وفادار می مانیم .

[ به آخر بردن : به پایان رساندن و به عهد خود وفا کردن .] 

معنی بیت یازدهم 

اگر در دوری از تو جان بسپارم ، این مرگ را مژده ای دان که برای رسیدن به تو می پردازم .مردن من رسیدن به توست .

[ تضاد : وصل ،هجران .]

معنی بیت دوازدهم 

ای سعدی ، اگر در راه طلب معشوق جانت را فدا سازی   ،عارفی زنده و جاوید خواهی بود .

[ عارف : دانا و شناسنده  /کنایه : جان بر آمدن ، رنجور و دردمند گشتن .]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

 

 

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴:

غزل ۱۴۴ 

وزن :فاعلاتن فاعلاتن فاعلن 

معنی بیت اول 

۱  _ ای کسی که دلت بر من نمی سوزد ، درود بر جانت و رحمت و بخشایش بر تنت باد ! 

[ نوعی رد الصدر علی العجز : رحمت ]

معنی بیت دوم 

۲  _ سراپای تو حُسن است . نمی دانم قامتت را به دلبندی و خوبی بستایم ، یا سخن گفتن و آمدن  و رفتنت را ؟ 

[ دلبند : اسیر کننده ء دل ، عاشق و شیفته کنندهء دل ./ تضاد : آمدن ، رفتن ]

معنی بیت سوم 

۳ _ آفتابی که هر بامداد از دریچه ء خانه ات به درون می تابد ، باید از چهره ء تابانت شرمسار باشد .

[ تشبیه مضمر و تفضیلی : تشبیه چهره ء معشوق به آفتاب و برتری روی یار بر آن ]

معنی بیت چهارم 

۴  _ ضرورتی ندارد که از زیبایی و تناسب اندام تو مشروح سخن بگویم ، زیرا پیراهن تو به خوبی این زیبایی را بیان می دارد .

[ حسن : جمال و زیبایی .]

معنی بیت پنجم 

۵  _ ای زیبا رویی که سراپایت خرمنی از گل است ، بر این گدای خرمنت رحمتی آور و او را محروم مساز !

معنی بیت ششم

۶  _ ای معشوق ماه رو ، مهربانی پیش گیر   زیرا باید رفتارت هم مثل صورتت نیکو باشد .

[ مستحسن : زیبا و نیکو ./تشبیه : ماهرو / ایهام تناسب : بین " مهر " در معنای غیر منظورش با " ماه " /تضاد : سیرت   ، صورت ]

معنی بیت هفتم 

ای زیبایی که چونان کعبه روی پوشانده ای ، پرده برافکن و چهره ای بنما تا در گردا گرد حرمت بگردم .

[ روی باز کردن : ظاهر گشتن و خود را آشکار نمودن ، پرده بر افکن و چهره ای بنما تا در گردا گرد حرمت بگردم .]

معنی بیت هشتم 

۸ _ در این زندگانی پنج روزه ء کوتاه یاری ام کن تا در قیامت برای این بی توجهی دامنت نگیرم و داد خواهی و تظلم نکنم .

[ کنایه : پنج روز ( مدت اندک عمر ) ، دست گرفتن ( یاری کردن ) ،دامن گرفتن ( داد خواهی و تظلم کردن ) /جناس اشتقاق : گیر ،نگیرم ]

معنی بیت نهم 

۹_ بر سر آنم که تو را از دل بیرون کنم و در میان  جان جای دهم ، زیرا دل برای تو جایگاه مناسبی نیست .

[ آرایه ء تحویل ( زشت و زیبا یا استدراک ) : زشت نشان دادن در مصراع اول و زیبا خواستن در مصراع دوم‌.]

معنی بیت دهم 

۱۰  _چه سودی دارد که عاشق ، غم دل با معشوق سنگدل در میان نهد ؟ آری ، دم سرد من در دل آهنینت اثری ندارد.

[کنایه : سنگدل ( جفا کار ،سخت دل ) ،باد سرد ( آه حسرت ) ، آه سرد در آهن دمیدن ( کار بی فایده و بیهوده کردن ) / استعاره ء مصرحه : آهن ( دل سخت ).]

معنی بیت یازدهم 

به معشوق گفتم : از دست غمت خود را هلاک خواهم ساخت .گفت : در این صورت خونت به گردن خودت است.

معنی بیت دوازدهم 

۱۲ _ به یار گفتم : همه ء جهان را به آتش می کشم ، گفت : ای سعدی ، با این حال ، آتش تو بر من موثر نخواهد بود 

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

 

 

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:

وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن  فع لا ن 

 

معنی بیت اول 

۱ _ تو آن یار نیستی که بتوان از مصاحبت تو دل بر کند و یا چنانچه دلتنگ گردی ، بتوان به جای تو به همنشینی دیگر دل بست 

[ صحبت : مصاحبت ، همنشینی / ملول : آزرده و دلتنگ / صاحب : ملازم و همراه ، انیس و دمساز /کنایه : دل از کسی یا چیزی بر گرفتن ( ترک و چشم پوشی از کسی یا چیزی کردن ) /جناس اشتقاق : صحبت ، صاحب /جناس زاید : گر ، دگر ]

معنی بیت دوم 

۲_ و اگر با خشم ، عاشق را از خویش برانی ، راهی جز ماندن با تو ندارد ،به راستی راندگان تو به کجا روند که یاری بهتر و زیباتر از تو بیابند ؟ 

[ خوبتر : زیباتر /جناس زاید : گر ، گیر /جناس اشتقاق : رفتن ، روند ]

معنی بیت سوم 

۳ _ اگر بی محابا با شمشیر بزنی و بر گردی ، به محض اینکه روی بگشایی ،عاشقانت دوباره عشق و دوستی از سر می گیرند .

[ برگشتن : گردیدن ، گردا گرد گشتن /روی باز کردن : نقاب بر داشتن و چهره نشان دادن .]

معنی بیت چهارم 

۴  _ اگر چه هلاک کردن خود کاری است بزرگ ، اما مراد جویان و طالبان یار ، این جان سپاری در راه دوست را حقیر می شمارند 

[نفس : خود و خویش / طالبان مراد : خواهندگان و جویندگان کام و آرزو .]

معنی بیت پنجم 

۵  _ شایسته است که تمام زیبا رویان عالم در برابر همنشین ما سر تسلیم فرودآورند.

[ روا بودن : شایسته و سزاوار بودن / خوبان آفرینش : زیبا رویان عالم / صاحب : معشوق و همدم / کنایه : دست بر کمر گرفتن ( اظهار عجز کردن ، تسلیم شدن )]

معنی بیت ششم 

۶  _ ماه قادر نیست که در برابر چهره ء او دعوی زیبایی و درخشندگی نماید و چنانچه چنین ادعایی داشته باشد ، مردم در می یابند که ماه نیست و بر او عیب می نهند .

[ مقابله : رویارویی و در برابر هم قرار گرفتن / یارستن : توانستن / تشبیه تفضیلی : بر تری چهره زیبا و درخشان معشوق از ماه /ایهام تناسب : بین " مقابله " در معنای غیر منظورش در اینجا با "قمر " ]

معنی بیت هفتم 

۷_ سر زمینی  را که شاهان ملاحت با یک نگاه تسخیر می کنند ، در چند سال هم نمی توان تصاحب کرد .

[ نشاید : از مصدر شایستن ، نتواند / ملاحت : نمکین بودن ، زیبا و دلربا بودن /نظر : نگاه /استعاره مکنیه : خسروان ملاحت .]

معنی بیت هشتم 

۸  _ کرشمه های زیبا رویان به سان تیری است که به خطا نمی رود ، اگر چه برخی از مردم در پناه پرهیز گاری خود ، که چونان سپری است ، پناه گیرند .

[ خدنگ : بیت دوم در غزل ۳۸ /غمزه : ناز و عشوه ، اشاره به چشم و ابرو /طایفه ء زهد : گروه و جماعتی که اهل زهد و پارسایی اند ، در اینجا مصدر در معنی اسم فاعل به کار رفته است ، یعنی زهد در معنی زاهد می باشد.] 

معنی بیت نهم 

۹  _ ای کاش اکنون که باغبان نمی گذارد از بوستان زیبای سلطان ملاحت میوه ای بر گیرند ، دست کم اجازه دهد تا نگاهی بر آن بیفکنند !

[ کم از : لا اقل ، اقلا / مطالعه : نگریستن ، نظر کردن / ثمر : میوه / تناسب : بوستان ، باغبان   ،ثمر ]

معنی بیت دهم 

۱۰  _ ای سعدی رسیدن به کعبه میسر نخواهد شد ،مگر آنکه خطر راه بیابان را به جان بخرند .

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶:

غزل ۶۶ سعدی 

وزن : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات 

هر کسی را نتَوان گفت که صاحب نظر است عشق بازی دگر و نَفس پرستی دگر است

۱_به هر کس نمی توان عنوان صاحب نظر داد و او را عارف دانست . زیرا عشق ورزیدن و هوس بازی با هم تفاوت ها دارد .

 [ صاحب نظر : روشن دل و آگاه ، آن که به چشم دل در کارها نگرد / نَفس پرستی : خود خواهی ، هوا پرستی ]

نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید 

یا سپیدی ز سیاهی بشِناسد بصر است

۲_ هر چشمی که سیاهی و سپیدی دارد یا قادر است میان سپیدی و سیاهی تمایز قایل شود . چشم نیست و بصیرت ندارد . 

[ بصر : چشم / تضاد : سیاه ، سپید ]

هر که در آتش عشقش نبُوَد آتش سوز 

 گو به نزدیک مرو کآفت پروانه پر است

۳_ به آن کس که طاقت سوختن در آتش عشق را ندارد ، بگو که به عشق نزدیک نشود . زیرا عشق سوزانندۀ عاشق است ، همچنانکه پرِ پروانه که او را به شمع نزدیک می کند . سبب سوختن پروانه می شود . ( در حقیقت عشق که عاشق را به معشوق نزدیک می کند ، سبب سوختن عاشق هم می شود . )

[ تشبیه : عشق به آتش ( اضافه ء تشبیهی ) /جناس زاید : پروانه ، پر ]

گر من از دوست بنالم ، نفَسم صادق نیست 

 خبر از دوست ندارد که ز خود با خبر است

۴_ اگر من از دست دوست شِکوه سر دهم . دمی که برمی آورم صادقانه نیست . زیرا در آن صورت از خود خبر دارم و در برابر دوست ، خود را به چیزی گرفته ام و هر کس از وجود خویش خبری دارد ، از دوست بی خبر است . ( شرط باخبری از دوست بی خبری از خود است . )

 [ کنایه : صادق بودن نَفَس ( درست بودن سخن است) / تضاد : خبر نداشتن ، با خبر بودن ]

آدمی صورت اگر دفع کند شهوت نَفس 

 آدمی خوی شود ، ور نه ، همان جانور است

۵_اگر این موجودات به ظاهر انسان هوا و هوس را از خود برانند ، به خوی و خصلت آدمی آراسته می گردند و به حقیقت آدمی می شوند ، وگرنه همچنان حیوان هستند .

شربت از دست دلآرام چه شیرین و چه تلخ 

بده ای دوست ، که مستسقی از آن تشنه تر است

۶_ شربتی که از دست معشوق دلآرام داده شود ، چه تلخ و چه شیرین فرقی نمی کند . ای دوست ، آن را بیاور که این بیمار آب طلب تشنه تر از آن است که به تلخ و شیرینی نوشیدنی بیندیشد . [ مستسقی = مبتلا به بیماری استسقا ، که آن نام مرضی است که بیمار آبِ بسیار خواهد و هرچه آب می نوشد . عطشش برطرف نمی گردد و سرانجام به سبب کثرت شرب در می گذرد/تضاد: شیرین ، تلح / تناسب : مستسقی ، تشنه . ]

من خود از عشق لبت فهم سخن می نکنم 

 هرچ از آن تلخ ترم گو تو بگویی ، شکر است

۷ _ من چنان به لبانت عاشقم که اصلاََ به سخنانی که از آنها برمی آید توجّهی ندارم و آنها را نمی فهمم . بنابراین هر سخنی که تلخ تر از آن وجود نداشته باشد ، اگر تو آن را بگویی ، برای من چونان شکر شیرین است .

[ تضاد : تلخ ،شکر ] 

ور به تیغم بزنی با تو مرا خصمی نیست 

 خصم آنم که میان من و تیغت سپر است

۸ _ اگر مرا با شمشیر بزنی ، با تو دشمنی ندارم . بلکه دشمن کسی هستم که میان من و شمشیر تو قرار می گیرد و مثل سپری نمی گذارد شمشیر تو به من اصابت نماید .

 [ خصمی : خصومت و دشمنی/ تناسب : تیغ ، سپر ]

من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر 

 بندِ پایی که به دست تو بُوَد ، تاجِ سر است

۹ _ من نمی خواهم در تمام عمر از بندی که عشق تو به پایم نهاده و مرا گرفتار ساخته ، بیرون آیم . زیرا بندی که تو بر پای عاشق نهی ، مثل تاجی است که بر سر او نهاده ای . به سخن دیگر بندۀ تو سلطان است . 

[ تشبیه : بند ِ پا به تاج ِ سر مانند شده است /تضاد : پا، سر/ تناسب : دست ، پا ، سر ]

دست سعدی به جفا نگسَلد از دامن دوست 

ترک لؤلؤ نتَوان گفت که دریا خطر است

۱۰_ دست سعدی با جفایی که تو بر او روا می داری ، از دامنت جدا نخواهد شد . مگر می توان به دلیل خطرناک بودن دریا از مروارید چشم پوشید ؟. 

[ گسلیدن : جدا شدن / لؤلؤ : مروارید ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:

غزل ۶۵ سعدی 

وزن : فاعلاتن مفاعلن فعلات 

 

عیب یاران و دوستان هنر است 

سخن دشمنان نه معتبر است

۱_ خرده هایی که یاران و دوستان می گیرند ، عیب نه بلکه فضیلت ماست . امّا سخن و عیب جویی دشمنان اعتباری ندارد .

[ هنر = فضل و فضیلت / معتبر = با اعتبار و قابل اطمینان ]

مُهرِ مِهر از درون ما نرود 

ای برادر ، که نقشِ بر حجر است

۲_ ای برادر ، نشان مِهر و محبّت از د ما زدوده نمی شود . هم بدآن سان که نقشی که بر سنگ حک شود تا دیر زمانی دوام می آورد .

[تناسب : مُهر ، نقش /تشبیه و جناس ناقص : مِهر به مُهر ( اضافهء تشبیهی )/تشبیه،مرکب : نقش بستن ِ مِهر تو بر دل ما مثل نقش بستن چیزی است بر سنگ .]

چه توان گفت در لطافت دوست ؟ 

 هر چه گویم از آن لطیف تر است

۳_ در مورد لطافت و نازک بدنی دوست چه می توان گفت ؟ زیرا هر چه در آن مورد بگویم ، باز هم او لطیف تر است .

 [ لطافت = نرمی و لطف ، طراوت و تازگی ]

آن که منظور دیده و دل ماست 

 نتَوان گفت شمس یا قمر است

۴_آن کسی که چشم و دل ما او را در نظر دارد ، نمی توان گفت که خورشید یا ماه است ، بلکه بهتر از ماه و خورشید است .

 [ منظور = مقصود و مراد ]

هر کسی گو به حال خود باشید 

 ای برادر ، که حال ما دگر است

۵_ ای برادر بگو هر کس به کار خود بپردازد و به حال خود باشد ، زیرا حال ما غیر از حال دیگران است .

تو که در خواب بوده ای همه شب 

چه نصیبت ز بلبل سَحر است ؟

۶_ای کسی که تمام طول شب را به غفلت خفته ای ، تو که دم صبحگاهی را درنیافته ای . از نوای خوش بلبل سحَر ، چه نصیبی برده ای ؟.

 [ همه شب : سراسر و تمام شب ، هر شب. ]

آدمی را که جان معنی نیست 

در حقیقت درخت بی ثمر است

۷_ انسانی که حقیقت معنی را درنیافته باشد ، حقیقتاََ مثل درختی است که میوه ای ندارد . [ معنی : حقیقت /تشبیه : معنی به جان /آدم غافل از معنی به درخت بی ثمر مانند شده است ]

ما پراکندگان مجموعیم 

 یار ما غایب است و در نظر است

۸_ ما در حین آشفته حالی و بی سر و سامانی خاطری به سامان داریم . زیرا یار ما در عین حال که غایب است ، در دل ما حضور دارد و ما با چشم دل او را می بینیم . 

[ پراکندگان = جمع پراکنده ، شوریدگان و مجذوبان / مجموع = آسوده و دارای جمعیّت خاطر / نظر = نگاه / متناقض نما ( پارادوکس ) : پراکندگان مجموع و غایب در نظر ]

برگِ تر خشک می شود به زمان 

 برگ چشمان ما همیشه تر است

۹_ هر برگ تر و تازه ای با گذشت زمان خشک می گردد . امّا چشمان ما مثل برگی است که همیشه تر و مرطوب است . زیرا همواره در حال گریستن هستیم . 

[ برگِ تر = برگ تازه و با طراوت / تشبیه : چشمان به برگ ( اضافه ء تشبیهی ) /کنایه :تر بودن چشم ( کنایه از گریان بودن) ]

جان شیرین فدای صحبت یار 

شرم دارم که نیک مختصر است

۱۰_ ما جان شیرین خود را نثار همنشینی با دوست می کنیم . امّا از اینکه جان ما بسیار کم بها و ناچیز است شرمساریم .

 [ صحبت : مصاحبت و همنشینی / مختصر : کوتاه ، کم ]

این قدَر دونِ قدر اوست ، ولیک 

 حدّ امکان ما همیشه قدَر است

۱۱_ این مقدار در خور شأن و منزلت دوست نیست . امّا امکان محدود ما اجازۀ ایثار بیش از این را نمی دهد .

 [ این قدر : این اندازه / قدر : ارزش و مقام ]

پرده بر خود نمی توان پوشید 

ای برادر ، که عشق پرده در است

۱۲_ ای برادر نمی توان خود را از عشق ورزیدن مبرّا نشان داد و محبوب ماند . زیرا عشق نافذ و پرده در و رسوا کننده است .

 [ پرده بر خود پوشیدن ( کنایه از راز دار بودن و حفظ سرّ کردن) / تضاد : پرده پوشیدن ، پرده دریدن .]

سعدی از بارگاه قربت دوست 

 تا خبر یافته ست ، بی خبر است

۱۳_همین که سعدی از آستانۀ قرب یار آگاهی یافت ، از خود بی خود شد . 

[ بارگاه : درگاه و پیشگاه/ تشبیه : قربت و نزدیکی به معشوق به بارگاه (اضافه ء تشبیهی ) ]

ما سر اینک نهاده ایم به طَوع 

تا خداوندگار را چه سر است ؟

۱۴ _ما سر خویش را به نشانۀ فرمانبرداری فرود آورده و تسلیم شده ایم تا ببینیم که خداوندگار ما چه اندیشه ای در سر دارد ؟ 

[ طَوع : اطاعت و فرمانبرداری / سر (در مصراع دوم) : قصد و آهنگ ، تصمیم /جناس تام : سر (راس ) سر ( فکر ) /مجاز مرسل : سر ( اندیشه ) /کنایه: سر نهادن (تسلیم شدن ) ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴۳:

غزلی زیبا از مولانای جان 

که در اوج گزافه گویی و غلو است.(که از زیباییهای شعر پارسی است ) 

معنی بیت اول 

تخته : استعاره از عالَمِ هستی است ( در قدیم به جای دفتر و کاغذ بر روی لوح های فلزی یا چوبی می نوشته اند ..با مرکب و پس از استفاده ء از مطلب و یا حفظ کردن آن لوح را می شستند ..یعنی لوح عالم هستی را شستم و دیگر در فکر هستی نیستم و سرِ آن را هم ندارم یعنی برایم مهم نیست .(در فکر آن نیستم ) ،پردهء اسرار خدای ِ بی چون را هم دریدم و در فکر آن هم نیستم ..بعنی ما حق نداریم با خدا چون و چرا کنیم ..(خدای بی چون )

 

معنی بیت دوم 

مرا چون دایه ء پاک نهاد و پاک سرشت با شیر لطف و مهربانی و زیبایی پروده است ، دیگر ملامت ِ ملامت گویان به من نخواهد رسید چون هیچ غمی در من راه ندارد ..

بیت سوم 

چنان نیست شده ام که اگر معشوق بگوید لحظه ای با من بنشین ،با او نخواهم نشست ،چون نیست شده ام ..و چگونه نیست ،می تواند با کسی بنشیند ..

بیت چهارم 

از آن لحظه ای که آدم را خداوند بوحود آورد .هم بیزارم !و به آن هم فکر نمی کنم ...

بیت پنجم 

به یک فرد فضول و زبان دراز که یک لحظه ( یا یک دم ) هم از آن خودش نیست چه می گویی چه می خواهی .هزار بار خواهم گفت در فکر بودن ِ خودم هم نیستم ..چون خودی وجود ندارد ..و هر چه هست اوست ..

البته میشود ساعتها برایش نوشت و ...چون بسیار زیبا و ژرف است این غزل 

حافظ : میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز..

در حقیقت همه ء این غزل فنای فی الله هست...👆🏻🙏🏻

شاد و تندرست باشید

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:

غزل ۶۳ 

وزن : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات 

معنی بیت اول 

۱_نیکو ترین چیز از میان همهء چیزهایی که پیش میآید و می گذرد ، سخن دوست و از دوست سخن گفتن است ، زیرا پیام کسی که با وی انس،و الفتی داشته ایم ، دمی است  که روح را صیقل می دهد.

[از هرچه می رود : در باره ء هر چیزی که سخن  گفته می شود /دوست : معشوق و محبوب /آشنا: آشنای دل ، یار و دوست .[

معنی بیت دوم 

۲_هر گز شنیده ای کسی هم حاضر باشد و هم غایب ؟ آن کس منم که خود در میان جمع حضور دارد ، ولی دلم در جای دیگر و در گرو عشقی دیگر است .

[ وجود حاضر غایب: وجود و شخصی که در عین اینکه حاضر است غایب باشد .متناقض نمایی ( پارادوکس ) : وجود حاضر غایب ‌]

معنی بیت سوم 

۳_اگر شاهد و زیبا روی در میان مجلس نباشد ، به شمع بگو که خاموش شود ( زیرا در مجلس کسی که شایستهء دین باشد وجود ندارد .) و اما اگر معشوق در محفل حاضر باشد، به چراغ و شمع هم نیازی نیست ، چون وجود نورانی او روشن کنندهء مجلس است .( در هر حال در صورت ِ بودن یا نبودن معشوق نیازی به چراغ و شمع نیست.)

[ شاهد: معشوق زیبا /مردن شمع : خاموش شدن /منوّر : روشن و درخشان ./تناسب : شمع ،چراغ ،منوّر  ]

معنی بیت چهارم 

۴_ مردم روزگار ما برای بهجت خاطر به باغ و صحرا می روند ، اما برای عاشقان زنده دل کوی محبوب نشاط انگیزترین باغ و صحراست .

[ ابنا: جمع ابن ، پسران  و فرزندان ، مردم / آرایه ء تکرار : صحرا ، باغ / تشبیه : کوی دلبر به صحرا و باغ مانند شده است.]

معنی بیت پنجم 

۵_ می روم که جان خویش را بر گامهای او نثار کنم ، اما همچنان در این اندیشه ام که جان من تحفه ای ناچیز است و لایق ریختن به پای دوست نیست .

[ جان می روم که  : می روم که جان را / شوق : اشتیاق و آرزو / نزل : آنچه از اطعام و جز آن پیش مهمان نهند ./کنایه : جان در قدم انداختن ( خود را فدا کردن )

معنی بیت ششم 

۶_ای کاش محبوب من که از سر خشم و تند خویی مرا ترک کرده است ،باز می گشت ، زیرا چشم این آرزو مند یار هنوز بر در است و آمدن اورا انتظار می کشد .

[ کنایه : دیده بر در بودن ( منتظر بودن )

معنی بیت هفتم 

۷_ای عزیز من ، قلب مرا همانند عود بر آتش نهاده و سوزاندی و این نفسی که در غم تو بر می آورم ، دود دل سوخته ای است که از آتشدان سینه ام بر می آید .

[ جانا: ای معشوق همچون جان عزیز /عود : --> بیت سوم غزل ۵۹ /دم زدن : نفس کشیدن /مجمر : منقل و آتشدان ./کنایه : دل بر آتش سوختن ( بی تاب و قرار کردن ) /تشبیه : دل به عود .]

معنی بیت هشتم 

۸_شب هایی که بی تو در خیال به سر بردم ، مثل شبهایی است که آدمی در گور تنها می ماند و چنانچه شب بی تو سپری شود و صبح گردد ، آن روز ،روز قیامت است ، یعنی شب جدایی تو به درازی شبی است که فردایش قیامت است.

[ روز محشر : روز قیامت /تشبیه : شب ها به شبِ گور مانند شده است /آرایهء تکرار : شب ، تو / تضاد : شب ،روز .]

معنی بیت نهم 

۹_ عنبر گیسوانت به سان گردن بندی گردنت را به خوبی می آراید و زیبا رویی چون تو نیازی به زیور دیگری ندارد.

[عنبرینه : زیوری است که در میان آن عنبر کنند و در گردن اندازند / تمام : درست و کامل و بی عیب /خوب رو : زیبا رو /تشبیه : گیسو به عنبرینه مانند شده]

معنی بیت دهم 

۱۰_ای سعدی، امیدواری تو برای رسیدن به معشوق و بر خورداری از وصال او خیالی باطل بوده است ،زیرا هجران  او تو را از پای در آورد ،ولی هنوز تصوّر می کنی که وصال وی میسّر است .

[تضاد : وصل ، هجر / کنایه : خیال بستن ( تصور کردن )

معنی بیت یازدهم 

۱۱_این امید درازی که برای وصل او در دل می پرورانی ، باعث  دریغ و تاسف است !  و دور باد از تو که خیال ناممکن ِ رسیدن به او را در سر داشته باشی 

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۴۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

غزل۷۸. وزن مفعولن فاعلاتن مفاعیلن فاعلات(بحرمضارع مثمن آخرب مکفوف مقصور). ۱-علی رغم:برخلاف میل وخواهش. تشبیه: شب مابه روزووصال دوست به عید(اضافه ی تشییعی)/تضاد: دوست ودشمن/. جناس زاید: امشب، شب. معنی: امشب به راستی شب مامثل روز روشن ودرخشان است؛زیراپراین شب برخلاف خواست دشمن به وصال دوست رسیده ایم وصال دوست مثل عیدنورانی است. ۲-نسیم صبح: نسیم سحرگاهی،بادصبا/نهکت:بوی خوش/لادن: نام صمغی است خوشبوی که ازگیاه عشقه حاصل میشود( گل وگیاه درادبیات منظوم فارسی). تجاهل المعارف: میان بادیهشت ونسیم صبح وبوی لادن وبوی دهان دوست مردداست. معنی:آیااین بادی که ازجانب بهشت وزیدن گرفته،نسیم صبح گاهی است؟! وآیااین بوی خوش دهان توست که به مشام می رسدیابوی لادن؟! ۳- تناسب:تن،جان، چشم ،سر،روان وتن. این بیت شاهدمثالی است برای آرایه ی«تتمیم» درعلم معانی وازموارداطناب است وناگفته پیداست که درچشم درسروروان درتن جای دارد. معنی: جسم وروانم که درسروجسم جای دارندوبی آنهازندگی دیدن ممکن نیست،هرگزازجسم ‌وجان توبرای من عزیزترنیست ۴-خاطر: دل/معلق:آویخته وابسته، گرفتارودربند(لغت نامه). کنایه: گردن به خدمت نهادن(اطاعت وفرمانبری کردن) آرایه یقلب: گردن وگوش، گوش ‌و. گردن معنی:تاذهن وخاطرمن دلبسته ی گوش وگردن توست،برای خدمت به تو تسلیم هستم وبه سخنانت گوش فرامیدهم. خوشه چین ۱۲/۶. کنایه: سایه برگرفتن(بی توجهی کردن)/ تشبیه مرکب:مصراع اول مشببه ومصراع دوم مشبه به. استعاره‌ی مرکب: بیت درمعنایی غیرازمعنای حقیقی خود،به قرینه ی ابیات دیگربه کاررفته است/تضاد: پادشاه،درویش/تناسب: خوشه چین، خرمن. معنی: ای پادشاه،به درویش عنایتی داشته باش؛زیراهرجاخرمنی وجودداشته باشد، ناچارخوشه چینی درکنارآن خواهدبود.

۶-فراخ: وسیع وگسترده،بزرگ/چشم سوزن:سوراخ سوزن. ایهام:دورازتو. ۱- درفراق ودوری تو. ۲- ازتودورباد/کنایه:تنگدلان(ملولان وافسردگان واندوهگینان). تشبیه مرکب: مصراع اول مشبه،مصراع دوم مشبه به/ آرایه ی تکرار:چشم/. تضاد: تنگ در«تنگدلان»بافراخ. معنی: دورازتوبساط گسترده ی گیتی برای من جای جولان نیست.آری،دنیادرنگاه غمگینان به اندازه ی سوراخ سوزن تنگ ‌وکوچک است. ۷-شوق:اشتیاق وآرزومندی/متعلق: درآویزنده. کنایه:دست متعلق به دامن بودن(محتاج بودن)/تناسب: دست،دامن. معنی:عاشق نمیتواندازنفوذعشق رهایی یابد،زیرابه هرکجاکه روی می آورد،دستانمقرون به شوق او به دامن معشوق آویخته است

۸-رقیب:۸/۹/بادبیزن:بادبزن/ شکر:نام یکیازمعشوقه های خسروپرویزاست،شیرین باآنکه علاقه ی مفرطی به خسروداشت، درمقابل هوس اومقاومت می کرد وخسروبرای تحریک حسادت شیرین به اصفهان رفت وبازنی پرآوازه ‌وجمیل،به نام شکراصفهانی ،ازدواج کردوشکردرمدت کوتاه زندگی خودباخسرواورافریفت وکام خسرورانیاورد(فرهنگ تلمیحات ذیل خسروپرویز). تلمیح:اشاره به داستان خسروشیرین/متناسب: شیرین،شکر/. ایهام:شیرین. ۱- معشوق به طورکلی۲- معشوق فرهاد. ایهام تناسب: بین«شیرین وشکر» درمعنای غیرمنظورشان با« مگس»/تشبیه مرکب: مصراع اول مشبه،مصراع دوم مشبه به. معنی: معشوق بدون نگهبان ازخانه بیرون نمی رود،زیراهمانطور که برای دفع مگس ازگردشگربادبزن لازم است،رقیب هم میتواندهوسبازان راازگردمعشوق براند

۹- دهل نوعی طبل ونقاره/ گاودهل زن، گاوی بودکه دهل نوازبرپشت آن دهل می کوفته است.مانندشترنقاره خانه که گوشش ازاین صداهاپراست ‌وهراسی ندارد. تشبیه مرکب: مصراع اول مشبه، مصراع دوم مشبه به/. تلمیح: اشاره به داستان گاودهل زن درکلیله ودمنه. معنی:ستمی که ازنگهبان معشوق به من می رسد وملامت هایی که مردم زمانه برمن روا می دارند آنچنان برمن بی تاثیراست که صدای دهل برای گاودهل زن

۱۰- بازپرنده ای است شکاری که درقدیم شاهان برای شکارازآن استفاده می کردند ‌وغالبا برروی دست ‌شانه ی خودجای می دادند،وشاهبازبازی باشدسفیدوبزرگ، این پرنده به رنگ های زردخرمایی یاخرمایی تیره وسفیدفام دیده می شود،ولی بیشترنوع سفیدرنگ آن رابدآن نام خوانند(لغت نامه)/ نشیمن:آشیانه. استعاره ی مصرحه:شاهباز(معشوق). معنی: بازهای شکاری شاه برای شاهبازی که دل سعدی رامنزل خویش ساخته، حسادت می ورزند، زیراآنهابربازومی نشینندواین شاهباز بردل. ۱۱-قلب رقیق:دل نازک ونرم مهربان/ حدیث:سخن، حکایت وماجرا/ آبگینه:شیشه/. مبین: پیداوآشکار. تشبیه مرکب:مصراع اول مشبه،مصراع دوم مشبه به. معنی: دل نازک چگونه می تواندداستان عشق رادرخود پنهان نگه دارد؟همان طورکه چیزی را که درشیشه پنهان کنی،کاملاآشکاراست وپوشیده نمی ماند،حدیث عشق هم ازپشت قلب رقیق،آشکارامشاهده می شود

با تشکر از همکار و دوست خوبم مهربانو طاهره طاهری 🙏

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱:

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)

١. پارادوکس:کشته او، زنده ابد است.

معنی :سفر برای پای کسی که دوست را خواستار است، طولانی نیست، زیرا انسانی که

در راه او کشته شود، زنده جاوید است. 

٢.معنی:حقیقت، معرفت /سماع:نغمه و آواز ٧١/٣

کنایه :پوست بر خود دریدن(رنج فراوان بردن) 

معنی :آن کس که شراب حقیقت و معرفت نوشیده باشد، وقتی که به پای کوبی بر خیزد، از شوق، جامه نه، بلکه پوست بر تن خویش خواهد درید. 

٣.منظور:مقصود ومراد/نظر داشتن: توجه داشتن/عربده جو:ستیزه جو. 

جناس اشتقاق :منظور، نظر/مجاز :منظور (معشوق). 

معنی :هر کس به چهره محبوب مورد نظر ما توجهی داشته باشد، باید خویش را فدا

سازد، زیرا او چونان دشمنی ستیزه کار و تندخوست. 

٤.تا: زنهار و آگاه باش/ با هم آمدن: جمعِ شدن. 

جناس لاحق: حقیر، فقیر/ تلمیح: اشاره است به ضرب المثل ((قطره قطره جمع گردد

وانگهی دریا شود)) 

معنی: مبادا به اشک چشم درویش بی توجّه بمانی و آن را به چیزی نشماری، از آن روی

که قطرات اشک او وقتی به هم پیوست جوی می شود. 

 ٥.مشتاق: شیفته و عاشق / که: بلکه.

معنی : مشتاق دوست، خود نمی رود، بلکه کمند عشق او را می برد و دیگر جایی برای

اندرزهای نصیحت کنندگان یاوه سرای باقی نمی ماند. 

٦. چوگان و گوی: ١٧/١.

کنایه: بر خاک افتاده(عاشقِ زار و ناتوان).

معنی : وقتی در میان راه افتاده ای را دیدی، از معشوق که مثل چوگان ضربه زده است 

بپرس که این افتاده کیست، نه از افتاده که همانند گوی ضربه خورده و حیران است. 

٧. چرا و چون: بحث و گفتگو، مناقشه و چگونگی / مخلص: خالص و بی ریا. 

تضاد: بد، نیکو/ جناس اشتقاق : بکن، می کنی. 

معنی : چون و چرا کردن و دلیل خواستن، حق بندگان مخلص نیست، اگر تو یکسره با ما

بد رفتاری کنی نیکوست، همان کن که خواهی. 

٨. سرو سهی: ١٣/١٤ / قدر: ارزش واعتبار / غالیه: ٨٩/٦.

تشبیه تفضیلی : برتری قامت و خاک پای معشوق بر سرو و غالیه / ایهام تبادر: راست

(مرکب از ((را+است)) راست در معنی مستقیم را به ذهن متبادر می کند. 

معنی: کدام سرو راست قامت با بودن راستی قامت تو قدر و منزلتی دارد؟ و کدام غالیه در برابر خاک خوشبوی کوی تو می‌تواند ادّعای خوشبویی کند؟ 

٩.خداوند عقل: صاحب عقل، دانا /غمزه: ناز و عشوه، اشاره به چشم و ابرو/ خوبان: جمعِ

خوب، زیبارویان. 

کنایه: دل دادن(عاشق و شیفته شدن)، سنگ و سبو: (تعبیر از آنکه دو مخالف برابر

یکدیگر قرار گیرند، پایداری و فنا پذیری) / تشبیه مرکّب:دل به غمزه خوبان دادن به سنگ و سبو مانند شده است / تضادّ معنوی: سنگ و سبو. 

معنی : آن که خرد و عقلی داشت، مرا بسیار نصیحت کرد که دل به کرشمه و ناز خوبان دادن، همانند قرار دادن کوزه است در برابر سنگ. (اما دریغا که به نصایح او گوش فرا ندادم!) 

١٠- به دوستی: قسم به دوستی/ دوست:معشوق و محبوب. 

تضاد: دشمن، دوست/ جناس زاید:دوستی، دوست/ ایهام :بر سر ١-افزون و بیشتر ٢-بر

سر و روی. 

معنی : اگر بیش از هزار دشمن بر سر سعدی گرد آیند، به دوستی سوگند که او جز حدیث

دوست چیزی نخواهد گفت. 

١١- تو بر تو: لا به لا، به دنبال هم، فراوان و بسیار. 

تناسب: نوشتن، صفحه. 

معنی: داستان عشق با اشک خونین نوشته شده است. فقط به صفحه ی اوّل و آغاز عاشقی منگر، همه ی آن را مطالعه کن تا دریایی که حکایت عشق لایه به لایه است و زیر هر لایه سوز و گدازی دیگر وجود دارد. 

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:

غزل ۶۲ سعدی 

وزن : مفعول مفاعیل مفاعیل مفاعیل 

معنی بیت اول 

۱_ ای معشوق زیبا روی من ، چه کسی لبان سرخت را مکیده است ؟ وای یار لطیف ، چه کسی چهرهء همانند به ِ تو را به دندان گرفته است ؟

[لعبت : در لغت به معنی عروسک و پیکر نگاشته / لعل : سنگ قیمتی سرخ رنگ / مزیدن : مکیدن ، مزه کردن و چشیدن / گزیدن : به دندان گرفتن ، گاز گرفتن / تشبیه : لب به لعل ، لطافت به باغ ، روی به "بِه" ( اضافهء تشبیهی ) ] 

معنی بیت دوم 

۲_ کسی که لب لعلت را مکیده و به رویت را به دندان گرفته ، در تمام عمر خود صیدی زیباتر از این به دست نیاورده و هرگز خر بزه ای به این شیرینی نبریده است .

[ تشبیه : معشوق به صیدی زیبا و خر بزه ای شیرین مانند شده است .]

معنی بیت سوم 

۳_ ای خضر بهره مندی از چشمهء آب حیات حلالت مباد .آیا میدانی که اسکندر برای رسیدن بدان چه محنت و مرارتی را متحمل شده است ؟ 

[خضر ---> بیت سوم غزل ۵۳ / 

چشمهء حیوان ---> بیت سون غزل ۵۳ /سکندر : اسکندر (برای اطلاعات بیشتر به لغت نامه مراجعه گردد) /تناسب: خضر ،چشمهء حیوان / تلمیح : به داستان خضر و چشمهء حیوان و نیز سکندر و طلب چشمهء حیوان /... شاید مراد سعدی این باشد که ای کسی که بی مرارت و سختی به معشوق دست یافتی ، آیا می دانی که من در طلب او چه محنتی کشیدم ؟ 

معنی بیت چهارم 

۴_ آیا آنچه بر جامه ات ریخته ، خون کسی است که کشتهء عشق توست یا شراب سرخ یا آب توت سیاه است ؟ 

[تجاهل العارف : سعدی میان خونی که بر لباس او چکیده ، با توت سیاه و می سرخ فرقی ندیده است.]

معنی بیت پنجم 

۵_ با همگان معاشرت و اختلاط می کنی ، ولی از ما می گریزی ، این گریختن گناه تو نیست ، بلکه بد اقبالی من است که بخت از من رمیده است .

[جمله : همه / بخت رمیده : سعادت و اقبال گریزان و نافرمان ]

معنی بیت ششم

۶_چه نیکو شد که حصار باغ دوشیزگی تو یکباره فرو ریخت !تا دیگر نتوانی مدعی شوی که هیچ کس باغ عصمت و دوشیزگی مرا ندیده است .

معنی بیت هفتم 

۷_ اگر عوام بدانند که میوهء روی درخت رسیده و شیرین است ، نمی گذارند آن میوه خیلی روی درخت بماند 

[ بر بار : بر درخت و شاخه /عام : مردم /جناس زاید : بر ،بار /ایهام ترادف : بین "بر" در معنی 

" میوه " که در اینجا مراد نیست با " بار و میوه " / استعارهء مرکب : بیت با توجه به ابیات دیگر غزل در معنای دیگری به کار رفته است : اگر مردم از رسیدگی و بلوغ تو آگاه شوند ، به سراغت خواهند آمد ]

معنی بیت هشتم 

۸_ با توجه به مضمون بیت قبل ، گل نمی خواست شکو فایی اش یک هفته دوام داشته باشد ،اما چه می توان کرد که امروز نسیم سحر گاهی پردهء گل را درید، همچنانکه تو به دست اغیار افتادی و دوشیزگی ات از بین رفت .

[ استعارهء مرکب : بیت در معنای غیر حقیقی به کار رفته است .

معنی بیت نهم : 

۹_ در دجله که پیشتر مرغابی کوچک هم از ورود بدآن هراس داشت ، اینک به دلیل اینکه تاتار ویرانگر پل آن را درهم دریده است ، کشتی بزرگ بدآن وارد می شود .

[ اندیشه : ترس و بیم / تتر : تا تار --> بیت سوم غزل ۵۹ / جسر : پل /تناسب : دجله ، مرغابی ،کشتی ، جسر ،/ ایهام تبادر : با توجه به دجله و کشتی ، رَوَد ،رود را به ذهن متبادر می سازد .]

معنی بیت دهم 

۱۰ _ گذشت آن روزگاری که به خود می بالیدی و می شد از دست تو باده گرفت .ما را به کوزه ای که بیگانه از آن نوشیده باشد ، نیازی نیست .

[ فقاع : شرابی که از جو و مویز و جز آن گیرند ، آب جو (لغت نامه ) /کنایه : فقاع گشودن ( تفاخر کردن ، بالیدن ، نازیدن ) استعارهء مرکب : بیت دارای معنای مجازی است ]

معنی بیت یازدهم 

۱۱_ معنی بیت یازدهم 

۱۱_ ای سعدی درِ باغ سعدی و عشق دیگری را بکوب و این مزرعه را که در آن گله ای چریده است ،رها کن . به دنبال کسی باش که دست خوردهء دیگری نباشد .

[ تشبیه : هوا به بستان / کنایه : درِ چیزی را زدن ( چیزی را طلب کردن ) /تناسب : گله ،چریدن /استعارهء مرکب : این بیت هم علاوه بر معنای حقیقی ، با توجه به فضای غزل ، معنایی مجازی دارد .]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:

وزن : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات 

معنی بیت اول 

۱_این بوی خوش که روح را صیقل می دهد ، از خصایل آن معشوقه بر خاسته و این آب حیات از  سر چشمهء جاودانی او جاری گشته است 

[ اب زندگانی : ---> بیت سوم غزل ۵۳ 

کوثر : ---> بیت پنجم غزل ۵۷ ]

معنی بیت دوم

۲_ای نسیم بوستانی ،مگر نافه ای به کمر بسته ای که چنین خوشبویی؟ و ای مرغ آشنا ،آیا نامه ای از معشوق به پرت بسته شده است ؟!

[نافه --->مشک در  بیت دوم غزل ۲۲ / میان : کمر /مرغ آشنا : مرغ دست آموز ./تناسب : مرغ ،نامه ،پر " نامه را به پر مرغ می بسته اند " /آرایهء موازنه : تقابل واژگان هم وزن در دو مصراع /جناس لاحق : نافه ، نامه ]

معنی بیت سوم

۳_آیا این دوست است که در گذر گاه خود بوی خوش بهشت را می پراکند ؟!  و آیا این روشنایی دوست است یا قافلهء سپیده دمان که جهان را بدین سان روشن کرده است ؟!

[تجاهل العارف : نادان نمایی میان بوی بهشت و نسیم دوست / تشبیه صبح به کاروان "اضافهء تشبیهی "]

معنی بیت چهارم 

۴_این پیک از کدام سرزمین خوشبوی آمده است ؟! و این نامه که عنوانش چنین معطر است ،در خود چه خبر خوشبویی دارد؟! یا در چه چیز خوشبویی  پیچیده شده است ؟! 

[قاصد: پیک /مشک بوی : معطر و خوش بوی /تناسب : قاصد ، نامه ، عنوان / ایهام : از کدام زمین است مشک بوی  ۱_از کدام زمین مشک بوی است .۲_در اثر بودن در کدام سرزمین مشک بوی شده است .این نامه در چه داشت . ۱_ در این نامه چه داشت .   ۲_ این نامه را در چه چیزی پیچیده بود ]

معنی بیت پنجم

۵_ آیا در مسیر حرکت باد عود بر آتش نهاده اند ؟ یا در آن سرزمین که تو هستی ،به تاثیر پذیری از تو خاک هم عنبر می شود؟

[عود: ---> بیت سوم غزل ۵۹ /عنبر : ---> بیت هفتم غزل ۵۷ /  تناسب : باد آاش ، خاک /تشبیه : خاک به عنبر / تجاهل العارف : عود به آتش نهادن یا عنبرین بودن خاک .]

معنی بیت ششم 

۶_ باز آی و در رندان مشتاق را بکوب ، زیرا که دو چشم دوستان مثل میخ که بر روی در کوبیده شده ،بر در مانده و انتظار ورود تو را می کشند.

[ رندان : جمع رند ---> بیت دوم غزل ۱۱ /رندان شوق : رندان عاشق و مشتاق / مسمار : میخ /کنایه : حلقهبر در کسی زدن "کمک و یاری از کسی خواستن " دیده بر در بودن "منتظر و چشم به راه بودن ]

معنی بیت هفتم  

۷_ باز گرد که در دوری از تو چشم امیدوار ما مثل گوش روزه دار بر الله اکبر است.دیدن تو برای چشم امیدوار ما مثل شنیدن صدای اذان است برای روزه داران که آنان را از ریاضت گرسنگی می رهاند و ما را از مرارت فِراق .

[تناسب : چشم، گوش ]

معنی بیت هشتم 

۸_ می دانی که ما روزگار را بی تو چگونه سپری می کنیم ؟ آن روزی که بدون تو می گذرد ، برای ما مثل روز محشر طولانی و سخت و عذاب آور است .

[ روز محشر : روز قیامت ]

معنی بیت نهم 

۹_ در این اندیشه بودیم که بیماری عشق خود را با شکیبایی مداوا کنیم ، اما چه سود که هر روز عشق افزون می گردد و شکیبایی کم.

معنی بیت دهم 

۱۰_ چهرهء تو از برابر چشمان ما غایب، ولی خلق و خوی خوشت در نظر ما مجسم است، همچنانکه دیدار و ظاهر امری در حجاب و معانی باطن آن آشکار باشد 

[ دیدار: چهره /معانی : جمع معنا ، حقایق ]

معنی بیت یازدهم 

۱۱_در فضای محدود نامهء عشق چه مقدار می توان داستان عشق را گنجاند ؟ پس سخن کوتاه می کنم ، زیرا بیانِ عشق ما کارِ نامه نه، بلکه کار دفتری است با مجالی فراخ .

[ تناسب : نامه ،حدیث ، دفتر 

معنی بیت دوازدهم 

۱۲_سعدی مثل درختی در بیابان که آذرخش آن را می سوزاند ،اما باز هم میوه ای بر آن دیده میشود ، از شوق می سوزد   ،ولی میوه ء درخت سخنش همچنان تر و تازه است 

[ بادیه : صحرا و بیابان ./کنایه : تر بودن سخن " دلنشین و نغز بودن شعر /تشبیه: سعدی به درخت بادیه ، شوق به برق "اضافهء تشبیهی " /استعارهء مکنیه : میوهء سخن "میوه درخت سخت " ]

معنی بیت سیزدهم 

۱۳_آری ، لحظه های اهل بزم از بوی خوش عود از لذت سرشار است ، اما آنان از آتشی که در درون مجمر وجود دارد و عود را می سوزاند ، آگاهی ندارند 

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:

 

۱-خوبان:جمع خوب،زیبارویان/سلسبیل:نام چشمه ای است در بهشت که فقط یک بار در قرآن آیه ی ۱٨ سوره ی انسان(۷۶)به کار رفته است:عَینا فیها تُسمّی سَلسبیلاً،از شمه ای که آن را سلسبیل می گویند.

سبیل:راه و طریق/سبیل بودن:رایگان بودن

جناس زاید:سلسبیل،سبیل/جناس مطرّف:خوب خون

معنی: اگر زیبارویان شراب دهند،مثل آب چشمه ی بهشتی است؛حتی اگربرای نوشیدنش خون نوشندگان آن رایگان باشد و ریخته شود،آن شراب به جان می ارزد.

 

۲:رطب:رمای تر و تازه/چاشنی:مزه/نخیل:نخل و درخت خرما

استعاره ی مصرّحه:رطب(لب معشوق)/کنایه:خرما بر نخیل بودن(دور از دسترس بودن)

تناسب:رطب ،خرما،نخیل.

معنی:من مزه ی رطب(لب شیرین یار)را نمی دانم،فقط می بینم که لبان شیرین بر بلندای نخل قامت او قرار دارد و دست یافتن بر آن دشوار است.

۳:وسمه:۵۲/۲ دلبندی:دلبری و دلکشی/خضیب:ممال خضاب،رنگ کردن با حنا و گلگونه/سرمه:مادّه ای است سیاه رنگ که سبب ازدیاد نور چشم و زیبایی است،توتیا/

کحیل:چشم سرمه کشیده،مکحول

تناسب:وسمه،خضیب،سرمه،کُحل.

معنی:آن چیزی که ابروان را بدان آراسته ای وسمه نیست؛بلکه خضابی است که بدآن دل می بری و آنچه بر چشمان کشیده ای سرمه نیست؛بلکه چشمان سرمه کشیده و فریبنده ی توست.

 

۴.حنا:گیاهی که دارای برگ معروفی است که بدآن رنگ کنند.

تشبیه مضمر:حنّا به خون مانند شده است.

معنی:آن سرانگشتانی که دل از کف صاحبدلان می رباید،به حنا آراسته نیست؛بلکه با خون کشتگان سرخ شده است.

 

۵.الا حرف تنبیه است برای آگاهی،هان/محمل:کجاوه،هودج/ رحیل:کوچ و رفتن.

استعاره ی مکنیّه:پای رحیل

معنی:هان ای کاروانیان،کجاوه ی یار را به حرکت در آورید! زیرا بند ما بر پای کوچ و رفتن کاروان بسته شده است. چون ماکشیده می شویم،پس محمل را هم برانید تا از وی جدا نمانیم.

 

۶.لیلی و مجنون-> ۷/۱۰ جناس مرکب:لیلی(بسیط)لیلی(مرکّب از لیلی +ی)تلمیح:به داستان لیلی و مجنون

معنی:هر شبی که در جدایی از روی لیلی بر مجنون بگذرد،شب درازی خواهد بود.

 

۷.مشتاق:عاشق و شیفته /میل:واحد مسافت،مناره و نشانه ای که در راه می گذاشتند تا کاروان ها راه خود را گم نکنند.هر سه میل برابر با یک فرسخ بوده است.(لغت نامه)

معنی:کمند معشوق،پای عاشق را به بند کشیده و می دواند.دلداده ی شیفته فقط به دنبال معشوق می رود و نمی پرسد که مسافت بیابان چند میل است.

 

٨.تشبیه:رهرو راه عشق به مور مانند شده است/ تضادّ معنوی:مور،پیل/ تضاد:افتان و خیزان/ کنایه:افتان و خیزان(به سختی راه رفتن).

معنی:در راه معشوق باید مثل مور،افتان و خیزان ره سپرد؛هرچند این راه بر زیر پای پیل و احتمال خطرِ درهم نوردیده شدن،وجود داشته باشد.

جناس اشتقاق:حبیب ، محبّ.

معنی:در جایی که دوست اشارتی کند،اگر عاشق جان نثار نکند،بخل ورزیده است.

 

۱۰. طاعت:اطاعت و فرمانبرداری/ قبیح:کار زشت/جمیل:زیبا و پسندیده.

  معنی:اگر ما سر بر خط فرمان خوبان داشته باشیم،ازاز عمل خویش شرمساریم؛اما اگر خوبان کار ناروایی انجام دهند،آن را زیبا و پسندیده می دانیم.

 

۱۱.بدیل:مثل و مانند

نوعی ردّالصّدر علی العجز:بدیل

 معنی:برای دوستان و یاران بدلی می توان در نظر گرفت؛امّا محبوب زیبای ما نظیری ندارد و بی همتاست.

 

۱۲.قال و قیل:سر و صدا و هیاهو.

آرایه ی تکرار:سخن/جناس لاحق:قال،قیل.

 معنی:ای سعدی،جز سخن عشق سخنی به میان میاور؛زیرا سخن فقط سخن عشق است و سخنان دیگر سر و صدا و هیاهویی بیش نیست.

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:

 غزل ۴۸ سعدی

وزن : مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات

صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست

چارۀ عشق احتمال ، شرط محبّت وفاست

ای دل ، شکیبایی پیش گیر که صبر کردن شیوۀ پسندیدۀ پاک دلان است . چاره و درمان عشق تحمّل کردن و شرط دوستداری به سر بردن پیمان است . [ سیرت = طریقه و رفتار ، عادت / اهل صفا = اهل اخلاص و مودّت و یکرنگی / احتمال = تحمّل و پایداری نمودن / وفا = مقابل جفا به معنی وعده به جا آوردن و به سر بردن دوستی و عهد و پیمان ، ثبات در قول و سخن و دوستی ]

 بیت دوم

مالک ردّ و قبول ، هر چه کند پادشاست

گر بزند حاکم است ، ور بنوازد رواست

راندن و پذیرفتن با او و در اختیار اوست و چون فرمانرواست ، گردن نهادن به حکمش لازم و ضروری می نماید . می تواند بزند و براند یا جایز است که بنوازد . [ مالک ردّ و قبول = کنایه از خداوند است ]

 بیت سوم

گر چه بخوانَد ، هنوز دست جَزَع بر دعاست

ور چه برانَد ، هنوز روی امید از قفاست

اگر معشوق ، عاشق را به سوی خویش فراخواند . عاشق باز هم او را می طلبد و امّا اگر معشوق ، عاشق را از خود براند ، عاشق باز هم روی امید به سوی او دارد و به سوی او می نگرد و او را می خواهد . [ جَزَع = ناله و زاری ، ناشکیبایی / از = به سوی ، به طرف / قفا = پشت سر ]

بیت چهارم

برق یمانی بجَست ، باد بهاری بخاست 

طاقت مجنون برفت ، خیمۀ لیلی کجاست ؟

برق درخشان یمنی برجَست و باد بهاری وزیدن گرفت و شور عاشقی مجنون در بهاران افزون گشت و او را بی تاب کرد . سر منزل لیلی کجاست تا مجنون دمی در او آرام گیرد ؟ [ یمانی = منسوب به یمن ، یمنی / برق یمانی = کنایه از فیض الهی ، عشق / مجنون و لیلی = لیلی ، دختر مهدی بن سعد یا مهدی بن ربیعه بود که مجنون بن قیس بن ملوّح عاشق او شد و در عشق او سر به بیابانها نهاد و در فراق معشوقه شعرها گفت و خاک ها بر سر ریخت . در ادب عرفانی فارسی ، لیلی مظهر عشق ربّانی و الوهیت و مجنون مظهر روحِ ناآرامِ بشری که بر اثر دردها و رنج ها ی جانکاه ، دیوانه شده و در صحرای جنون و دلدادگی سرگردان است و در جستجویِ وصالِ حق به وادی عشق درافتاده و می خواهد به مقامِ قربِ حضرتِ لایزال واصل شود اما بدین مقام نمی رسد ، مگر آن روزی که از قفسِ تن رها شود . از داستان عشقِ لیلی و مجنون شاید بیش از هر داستانِ عشقی دیگری در ادب فارسی سخن گفته شده است . ادب غنایی فارسی و ترکی مملوّ است از داستان این دو دلداده که سرآغاز آن تقریباََ از « لیلی و مجنونِ نظامی گنجوی » است . این اثر بعدها موردِ توجه و تقلیدشعرای متعدد قرار گرفته است . ( فرهنگ اساطیر )]

 بیت پنجم

غفلت از ایّام عشق پیش محقّق خطاست 

اوّل صبح است خیز کآخر دنیا فناست

غفلت ورزیدن از زمان دوستداری و مهرورزی نزد عارف پذیرفتنی نیست . اینک که آغاز روز است . عشق را دریاب ، زیرا پایان دنیا جز فنا چیزی نیست .

– محقّق = عارف ، در اصطلاح صوفیه کسی است که بر او حقیقت اشیا کماینبغی منکشف گشته باشد و این معنی کسی را میسّر است که از حجّت و برهان گذشته ، و به مرتبۀ کشف الهی رسیده باشد و به عین العیان مشاهده نموده باشد که حقیقت همۀ اشیا حق است و به غیر از وجود احد مطلق ، موجودی دیگر نیست و موجودیّت اشیای دیگر به جز اضافت بیش نیست .

بیت ششم

صحبت یار عزیز ، حاصل دَور بقاست / یک دمه دیدار دوست ، هر دو جهانش بهاست

حاصل دوران زندگی چیزی جز همنشینی با یاری عزیز نیست . زیرا یک لحظه دیدن دوست به هر دو جهان می ارزد . [ صحبت = همنشینی و مصاحبت / دور بقا = گردش هستی و روزگار / یک دمه = یک دم ، یک لحظه ]

 بیت هفتم

درد دل دوستان ، گر تو پسندی رواست

هر چه مراد شماست ، غایت مقصود ماست

دردی که در دل دوستان است ، در صورتی که تو بپسندی جایز است و درد به شمار نمی آید . زیرا نهایت آرزوی ما چیزی است که شما اراده کرده اید . [ غایت مقصود = آخر و نهایت خواست و آرزو ]

بیت هشتم

بنده چه دعوی کند ؟ حکم ، خداوند راست / گر تو قدم می نهی ، تا بنَهم چشمِ راست

بنده در برابر خداوندگار خویش چه ادّعایی می تواند داشته باشد ؟ زیرا خداوندگار است که حکم می راند و وظیفۀ بنده فرمانبرداری است . اینک اگر تو می خواهی گام نهی ، بگو تا من چشم راست خود را زیر پایت بگسترم . [ دعوی = ادّعا / حکم = فرمان ]

بیت نهم

از درِ خویشم مران ، کِاین نه طریق وفاست

در همه شهری غریب ، در همه مُلکی گداست

مرا از درگاه خویش مران که این شیوۀ وفاداری نیست . همانطور که در هر شهری غریب و در هر سرزمینی نادار و فقیر وجود دارد . من مثل غریب و نادار به تو پناه آورده ام . مرا از درگاه خویش بی نصیب بازنگردان . [ از در راندن = کنایه از بی توجّهی کردن و از نظر دور داشتن ]

 بیت دهم

با همه جرمم امید ، با همه خوفم رجاست 

گر دِرَم ما مِسَ است لطف شما کیمیاست

با وجود گناهانی که مرتکب شده ام ، از درگاهت ناامید نیستم و با همۀ ترسی که بر وجودم مستولی است ، هنوز امیدوارم . زیرا اگر هستی ما مثل درم مسین است امّا لطف شما همانند کیمیایی است که می تواند آن را به زر تبدیل کرده و به کمال رساند . [ جرم = گناه / خوف = بیم / رجا = امیدواری / درم مس = زر و سیم تقلّبی / کیمیا = از علوم خمسۀ محتجبه ، اکسیر و مادّۀ مکمّلی که بوسیلۀ آن اجسان ناقص کامل گردد . / در این بیت «لطف» به «کیمیا» تشبیه شده است . ]

 بیت یازدهم

سعدی اگر عاشقی ، میل وصالت چراست ؟ 

هر که دل دوست جُست ، مصلحت خود نخواست

ای سعدی ، اگر عاشق هستی . چرا به رسیدن و وصال می اندیشی ؟ هر کس دل معشوق و مراد وی را بخواهد . ناگزیر باید مصلحت اندیشی و عاقبت خواهی خویش را رها کند . [ مصلحت = صلاح کار ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:

غزل شماره ۶۰

وزن:مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان(بحر مجتثّ مثمّن مخبون اصلم مسبّغ)

1.چند است:چه قدر واندازه است.

تضاد :شب، سحر/تشبیه:عشق به زندان(اضافه تشبیهی) :جناس تام:که(ضمیر) ،که

(حرف ربط).

معنی:چه کسی جز گرفتار زندان عشق می داند که شب جدایی چه قدر طولانی است؟

2.گرفتن:انگاشتن وفرض کردن/بالا :قد وقامت.

جناس اشتقاق:گرفتم، گبرم/تشبیه مضمر و تفضیلی:تشبیه معشوق بر سرو و برتری او بر آن. 

معنی:بر فرض که از غصه دل راه بوستان در پیش بگیرم و به باغ بروم، کدام سرو را در

بوستان خواهم دید که شبیه قد و قامت یار باشد؟ 

3.مهرگسل:آنکه پیمان دوستی و محبت می شکند، بی وفا. 

جناس تام:که (ضمیر) ،که (حرف ربط) /جناس مطرّف:من، ما/جناس لاحق:ما، را

معنی:چه کسی پیغام مرا به یار پیمان شکن می رساند؟ بدین مضمون که تو پیمان خویش نگه نداشتی، ولی من هنوز بر سر پیمان و پیوند خویش هستم.

4.عزّت:کرامت و بزرگی

معنی :به جان تو سوگند یاد کردن شیوه بزرگ داشتن معشوق نیست، پس به خاک پای تو که آن هم سوگند عظیمی است، قسم یاد میکنم،

5.آرزومند:شیفته و مشتاق.

کنایه:دل بر گرفتن(ترک و رها کردن) /جناس اشتقاق :دیده، دیدار

معنی:که با وجود پیمان شکنی تو و دل بر گرفتن از من هنوز چشمانم آرزوی دیدار تو را دارد.

6.بساط:فرش و گستردنی

تشبیه :جهره به بساط(اضافه تشبیهی) /جناس لا حق:بر، سر/ایهام تناسب :بین((سر)) و

در معنی(عضو بدن) که در اینجا منظور نیست با(چهره و پا) 

معنی :برای آنکه ما چهره خویش را مانند فرشی بر سرکویت افکنده ایم و تو مجبور

نیستی قدم بر خاک بگذاری، قدمی رنجه کن و به دیدار ما بیا

7.خیال:تصور چیزی در ذهن هنگامی که در پیش چشم نباشد، تصویر معشوق /نشاندن:

کاشتن، غرس کردن. 

استعاره مکنیه، تشخیص :خیال روی تو/استعاره مکنیه:بیخ امید، بنیاد صبر/تشبیه :عشق 

به بلا(اضافه تشبیهی) /تضاد :بر کنده، بنشانده. 

معنی:تصور روی تو ریشه درخت امیدواری را در دل ما کاشته است، اما عشق تو به سان.

بلا و گرفتاری پیِ بنای شکیبایی رابرکنده و ما را بی تاب کرده است. 

8.مجموع:آسوده خاطرو خاطر جمع/قیاس کردن:سنجیدن و مقایسه کردن/خم مو:پیچ و 

تاب زلف. 

کنایه:پراکنده شدن دل(پریشان و آزرده خاطر شدن دل) /تضاد :مجموع، پراکنده 

معنی :شگفت‌انگیز است که آسوده خاطری،در حالی که اگر بسنجی معلوم می شود که

در هر خمی از گیسوانت یک دل پریشان وجود دارد! 

9.شخص:تن و بدن/گل آکنده :آکنده و پر شده از گل

تشبیه مضمر :بدن به گل مانند شده است. 

معنی:اگر برهنه نباشی و بدنت را بدون جامه در معرض دیدنگذاری، مردم گمان 

می برند که جامه تو پر از گل است، یعنی در لباس تو بدنی نمی بینند، بلکه گل می بینند

10.سودا:عشق 20/1

کنایه:از دست رفتن(مدهوش و بی قرار و پریشان گشتن). دست بر چیزی یا کسی بودن

(از چیزی یا کسی کمک ویاری خواستن) /مجاز مرسل:سودا به علاقه سببیت(عشق) 

معنی :در این عشق و دلدادگی تنها من عاشق و دل باخته نگشته ام، زیرا دست های بسیاری به شکوه و استغاثه از این عشق به سوی خداوند بلند گشته است. 

11.کاه برگ:برگ کاه/کوه الوند :کوه معروفی است در همدان. 

کنایه :کاه برگ(چیز بسیار اندک) /تشبیه جمع:فراق به کاه برگ(در نظر معشوق) وبه کوه

الوند (به نظر سعدی) مانند گشته است /جناس لا حق و تضاد :کاه، کوه. 

معنی :فراق و جدایی از یار که در نظرتو به اندازه برگ کاهی وزن ندارد، بیا و ببین که مثل کوه دماوند بر دل من سنگینی می کند. 

12.ترسیدن:بیم داشتن، مطمئن بودن/خردسند:راضی و خشنود. 

معنی: در اثر ناتوانی تاب آه کشیدن هم برایم نمانده است و می ترسم مردم این ناتوانی را خرسندی بپندارند و گمان برند که سعدی غم یار ندارد.

با تشکر از دوست خوبم مهربانو پروین اختیارزاده 🙏

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹:

وزن:فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات(بحر رمل مثمّن مقصور عروض)

1. رفتار:رفتن و خرامیدن/صورت مردم:صورت وشکل مردم و انسان.

تجاهل العارف:سعدی معشوق را از سرو بوستانی و ملک، تمیز نداده است.

معنی: ای محبوب من، نمی دانم این تو هستی یا سرو بوستانی است که به حرکت در آمده است؟! یا شاید فرشته ای است که همانند مردم سخن می گوید؟!

2.پری:جنّ مؤنّث که موجودی است از عالم غیر مرئی که با جمال خود انسان را می فریبد. استعاره مصرّحه:پری(معشوق زیبا).

معنی:آن معشوق پری وشی که مدّت های دراز از چشم مردم نهان بوده، باز می بینم که در جهان آشکار گشته است.

3.عود:به چوب هر درخت گفته می شود، چوب سیاه رنگی است که چون بر آتش قرار دهند، دودش بوی خوش می دهد/دمیدن:پراکنده شدن بوی خوش(لغت نامه) /مشک:22/2/

تاتار:نام قبیله ای از مغول بود که بعدها بربعضی از قبایل اسیای مرکزی اطلاق می شد و آهوی مشک در ختا، ختَن و تاتارستان زندگی می کرد و مشک تاتاری معروف بوده است.

تجاهل العارف:نادان نمایی در باب بوی گل و عود و آمدن کاروان مشک/جناس لاحق:

بوستان، دوستان.

معنی:ای دوستان، این بوی خوشی که به مشام می رسد، بوی گل است یا بوی عود که فضا را پر کرده است؟! یا کاروانی است که با خود مشک حمل می کند؟!

4. نقش:نشان و اثر، عکس و تصویر.

معنی:از زمانی که با نقش و نگار چهره اش اشنا شده ام، هر نقش و نگار دیگری که می بینم، در نظرم نقش بی جان روی دیوار است.

5.ساربان:(بان پسوند محافظت و نگهداری است و سار به معنی شتر است)، کاروان سالار، کسی که پیشاپیش شتران حرکت میکند و آنها را هدایت می کند/نظر:نگاه/نگار:13/8.

معنی:ای ساربان، اگر آن محبوب زیبارو برای یکبار نگریستن بر چهره اش جانی طلب می کند، اینک من خریدار آن هستم.

6.معنی:من دیگر اسیر و دردمند در خانه نمی مانم، به ویژه در این لحظه که پنداری گل به تجلّی در آمده است.

7.جناس زاید و ناقص:انکار، این کار/استعاره مصرّحه:گل(معشوق زیبا روی).

معنی:اگر تو نگریستن برصنع الهی را باور نمی داری، من می گویم که دیدگان انسان فقط برای دیدن این آفریده ها در سر نهاده شده است.

8.وه:صوت است، کلمه ای است که برای تحسین و شگفتی به کار می رود، خوشا، نیکا، چه نیک و خوش باشد/با:به معنی((به)). (لغت نامه)

تشبیه مرکّب:مصراع اوّل مشبّه، مصراع دوم مشبّه به/جناس لا حق و خط:یار، بار/جناس

زاید:گر، دگر/مصراع اوّل این بیت عیناً در غزل13 بیت اوّل آمده است.

معنی:چه نیکوست، اگر من دوباره چهره یاررا مشاهده نمایم، تومرده ای را خواهی دید

که باردیگر زنده شده و حیات یافته است!

9.بند:گرفتاری،زندان.

کنایه:آرام جان(محبوب و معشوق) /آرایه تکرار:بند.

معنی:ای آرام دل من، مشقّتی را که من در بند بلای عشقت تحمّل می کنم، فقط به کسی

می گویم که خود پیشتر گرفتار چنین رنجی شده و تجربه ای در آن باب دارد.

10.عکس:نالد همی، همی نالد/جناس مضارع:می، نی.

معنی:نی که همواره در محفل آزادگان ناله سر می‌دهد، بدین دلیل است که آن را به

ضرب تیغ ازنیستان جدا کرده اند و هنگام سوراخ کردن داغ هایی بر وی نهاده اند(برای

اینکه نی در هنگام سوراخ شدن ترک نخورد، میله فلزی ای را داغ کرده، بر آن می نهاده اند)

11.تا(اوّل):زنهار.

جناس تام:تا(زنهار)،تا(حرف ربط) /تضاد :خواب آلود، بیدار/تضاد /برفتی، آمده است

معنی:زنهار، تصور نکنی که بعد تماشای دیدگان خمار تو از آن پس که مرا ترک کردی،

خواب به چشمان بیدارم آمده است.

12.همّت:در لغت به معنی بلند نظری، و در نظر صوفیان قصد و کوشش دل است به جمیع قوای روحانی به جانب حق برای حصول کمال خود ویا دیگری.

آرایه تکرار:جور، یار.

معنی :ای سعدی، اگر در عشق کمر همت بسته و قصد وصال داری، از جفای یار شکوه

مکن، زیرا تا دنیا بوده، این رسم جفای معشوق بر عاشق وجود داشته است.

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:

وزن : مفعول مفاعیل مفاعیل مفاعیل

افسوس بر آن دیده که روی تو ندیده ست 

 یا دیده و بعد از تو به رویی نگریده ست

[جناس اشتقاق : دیده ، ندیده ، دیده ، /آرایه ء تکرار : روی /تناسب : : دیده ،نگریده ]

اگر چشمی روی تو را ندیده باشد و یا دیده باشد ولی از آن پس به چهره ای دیگر نگریسته باشد ، موجب تأسف و دریغ است . یعنی جز روی تو نباید به چهره ای نگریست .

گر مدّعیان نقش ببینند پری را 

 دانند که دیوانه چرا جامه دریده ست

اگر لاف زنان عشق تصویری از پری یا معشوقی که عاشق را دیوانه کرده است ببینند . دلیل جامه چاک کردن عاشقان حقیقی را فهم می کنند . [ مدّعیان = جمع مدعی به معنی ادعا کننده و لاف زن و کسی که دعوی هنر و عشق کند ولی کم مایه آن کیست که پیرامُن خورشید جمالش 

 از مُشکِ سیه دایرۀ نیمه کشیده ست

آن زیبارو کیست که گیسوان سیاه و معطّر او بر گِرد چهرۀ درخشانش نیم دایره ای ایجاد کرده است . [ مُشک = ماده ای است سیاه رنگ که در زیرِ شکم جنس نرِ آهوی خُتن قرار دارد و بسیار خوشبو و معطر است . ]و دروغگوست / نقش = نشان ، اثر ، عکس و تصویر / پری = جنّ مؤنّث که موجودی است از عالَم غیر مرئی که با جمال خود انسان را می فریبد . ]

ای عاقل اگر پای به سنگیت برآید / فرهاد بدانی که چرا سنگ بریده ست

ای عاقل که عشق را فهم نمی کنی . اگر روزی پایت به سنگ عشق برخورد کند ، علّت سنگ بریدن فرهاد را درخواهی یافت . [ بریدن = کندن و شکافتن / پای به سنگ برآمدن = کنایه از گرفتار گشتن و مأیوس و نومید شدن ]

 

_ فرهاد = عاشق شیرین و رقیب خسرو پرویز بود . در متون تاریخی و ادبی کهن اشاره ای به شخصیّت او نشده است . تنها در برخی از کتاب های کهن نام را به عنوان فرهاد حکیم که مهندس بود و کار ساختن برخی از نقوش در بناهای عصر خسرو پرویز به او منسوب است ، می توان یافت . از قرن ششم هجری به بعد که نظامی در داستان خسرو و شیرین ماجرای عشق او و شیرین را به نظم درآورده است . شهرت فرهاد در ادب فارسی به جایی رسید که از خسرو نیز معروف تر شد . شخصیّت فرهاد در هاله ای از افسانه به عنوان مظهر پاکبازی و عشق همچون اسطوره ای در شعر و ادب فارسی جاویدان شده است . بر طبق افسانه ها فرهاد شیفتۀ شیرین (معشوقۀ خسرو) شد و خسرو او را به کندن کوه بیستون واداشت . فرهاد با شوق و توانایی خاصی بدین کار پرداخت و پاره های سنگین و عظیم کوه را که صد مرد از برداشتن آنها عاجز بودند ، می کند و می افکند . پیرزنی به دروغ خبر مرگ شیرین را به او رساند و فرهاد با شنیدن این خبر از حسرت تیشه بر فرق خود فرود آورد و جان باخت » (فرهنگ اساطیر)

رحمت نکند بر دل بیچارۀ فرهاد 

آن کس که سخن گفتن شیرین نشِنیده ست

کسی که سخن گفتن معشوقی چون شیرین را نشنیده باشد . نمی تواند بر دل بیچارۀ فرهاد دل بسوزاند . [ رحمت = مهربانی و شفقت ، رحم ]

از دست کمان مهرۀ ابروی تو در شهر / دل نیست که در بر چو کبوتر نتپیده ست

از دست کمان ابروی تو که با مهرۀ چشمانت دل ها را نشانه رفته است . در شهر هیج دلی یافت نمی شود که مثل کبوتر به لرزه نیفتاده باشد . [ کمان مهره = کمان مهره اندازی است که کمان گلوله باشد / بَر = سینه / در این بیت «آبرو» از جهت هلالی بودن به «کمان مهره» تشبیه شده است ]

در وهم نیاید که چه مطبوع درختی / پیداست که هرگز کس از این میوه نچیده ست

وهم و گمان هم درنمی یابد که او چه معشوق پسندیده و دلخواهی است . چنین پیداست که هنوز دوشیزه است و دست کسی به دامن او نرسیده است . [ مطبوع = دلپذیر ، زیبا / درخت = منظور درخت سرو است چر که در ادبیات قامت معشوق به سرو مانند شده است . ]

سرّ قلم قدرت بی چون الهی / در روی تو چون روی ، در آیینه پدیداست

آینۀ چهره ات راز توانایی بی همانند خداوندی را آنچنان به نمایش می گذارد که آینه ای تصویر چهره ای را می نماید . [ بی چون = بی مانند ]

ما از تو به غیر از تو نداریم تمنّا 

 حلوا به کسی دِه که محبّت نچشیده ست

ما از تو ، تو را می خواهیم و به جز تو آرزویی نداریم . شیرینی نعمت های دیگرت را به کسانی بچشان که درد طلب تو به جانشان چنگ نینداخته است . [ حلوا به کسی دادن = کنایه از وعدۀ شیرین به کسی دادن ]

با این همه باران بلا بر سر سعدی 

نشگفت اگرش خانۀ دل آب چکیده ست

با این همه بلایی که به سان باران بر سر سعدی ریخته است . تعجبّی ندارد اگر از چشمان او که مثل خانۀ باران خورده است ، آب چکیده باشد . [ در این بیت «بلا» به «باران» و «چشم» به «خانه» تشبیه شده است . ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳:

غزل ۵۳

وزن : مفعول مفاعلن مفاعیل 

۱. دیدار: چهره و صورت.

ایهام: دیدار تو ۱- دیدن تو ۲- چهره ی تو.

معنی: رخسار و ملاقات تو تمام دشواری ها را آسان می سازد، ولی شکیبا ماندن در فراق تو امکان ندارد و برخلاف چیزی است که می تواند اتفاق افتد. ۲. دیباچه: معربش دیباجة است. نوعی جامه ی ابریشمین که قباچه ی سلاطین به آن باشد که به جواهر مکلل سازند و آن از لوازم لباس پادشاهی است. ( لغت نامه ) / بدیع: تازه و زیبا / عنوان: ابتدا و سرآغاز / حسن: زیبایی و جمال / ذات: هستی و وجود، سرشت و فطرت. استعاره ی مکنیه: دیباچه ی صورت ( صورت به کتابی تشبیه شده که دیباچه دارد ). یا می توان آن را تشبیه صریح دانست: صورت مانند دیباچه است / تناسب: دیباچه، عنوان. 

معنی: آنچه از چهره بدیع و زیبایت در اولین وهله به چشم می آید، سرآغازی است برای

نمودن کمال زیبایی گوهرین تو.

 ۳. خضر: « نام یکی از پیغمبران یا اولیاست. این نام در قرآن کریم نیامده است و تنها چیزی که هست، وصف او به عبودیت و حصول علم لدنی است. مطابق اکثر روایات اسلامی نام او خضر و کنیتش ابوالعباس است و بعضی نام او را الیسع گفته اند و درباره شهرت وی به خضر می گویند که او به هر جا می گذرد یا هر جا که نماز می گزارد، زمین در زیر پا یا در اطراف او

سبز و خرم می شود و بعضی گفته اند که نامش ایلیاست و مادرش روسی و پدرش از پارس بوده است. به روایتی خضر پسرخاله اسکندر بود، همچنین به روایتی خضر برادر الیاس است.

 اسم پدر الیاس مهراس بود و او از نظر داستانی با الیاس به معنی الیا ربطی ندارد.

 خضر و الیاس و اسکندر در طلب آب حیات به ظلمات می روند خضر و الیاس از چشمه ی حیوان می نوشند و عمر جاویدان می یابند، اما هنگامی که اسکندر می خواهد از آب حیات بنوشند، ناگهان چشمه از نظر ناپدید می شود. چشمه ی حیات در صخره ای موسوم به صخره ی موسی کنار مجمع البحرین بوده است.

 در روایات مذهبی آمده است که موسی از خداوند طلب می کند تا او را با یکی از مردان حق آشنا سازد و خداوند او را با خضر آشنا می کند.

 به این ماجرا در قرآن کریم سوره کهف (۱۸) اشاره شده است." (فرهنگ تلمیحات) /چشمه ی حیات: آب حیوان، آب زندگی، آب خضر که در غزلیات سعدی همه این ترکیبات به کار رفته است. به عقیده قدما آبی بوده است در ظلمات که در انتهای دنیای مسکون جای دارد و هرکس از آن چشمه آب بنوشد، عمر جاودانی خواهد یافت.

در اساطیر آمده است که ذوالقرنین برای یافتن آن چشمه به ظلمات رفت؛ اما نتوانست بدان دست باید؛ ولی خضر پیغمبر که وزیر و پسر خاله ی او بود، به همراه الیاس نبی آن چشمه را یافتند و از آبش نوشیدند و عمر جاودان پیدا کردند. این افسانه علت مضامین بسیار در اشعار فارسی شده است. در اصطلاح صوفیان گاهی کنایه شده است از سرچشمه ی عشق و محبت که هر که از آن بچشد، هرگز معدوم و فانی نشود و نیز اشارت به دهان معشوق و گاهی به معنی سخنان پیر و مرشد است که به سالک حیات ابدی می بخشد.

 تلمیح: به داستان خضر و آب حیات / جناس تام: بین دو " لب".

معنی: اگر خضر لب های تو را می دید، آنها را لب چشمه ی آب حیات می پنداشت.

۴.کوزه ی نبات: آن کوزه ای که شیره ی نبات در آن ریزند تا منجمد شود. ( لغت نامه ) 

معنی: لبان خویش را بر کوزه ی نبات بگذار و بردار. از آن پس در اثر شیرینی لبابت کوزه ی آب به نبات تبدیل می شود.

۵. سحر: جادو/ غمزه: ناز و عشوه، اشاره به چشم و ابرو / دعوی: ادعا.

تشبیه: غمزه به سحر ( اضافه ی تشبیهی )

معنی: یقین دارم که تو روزی با این ناز و کرشمه ای که به سحر و جادو می ماند، ادعای معجزه خواهی کرد.

۶.قبل: سوی و طرف/ نوشدارو: پادزهر، نام معجونی است معروف که شیرین مزه و مفرح قلب و مقوی معده و دوایی است که دفع جمیع آلام و جراحت ها کند. (لغت نامه )/ فحش:ناسزا/طیبات: جمعِ طیبه، سخنان پاکیزه و زیبا.

تضاد: زهر و نوشدارو، فحش و طیبات/ 

ایهام:طیبات ۱- بخشی از غزل های سعدی ۲- جمع طیبه، سخنان پاکیزه و زیبا. 

معنی: زهر اگر از جانب تو باشد، مثل داروی بی مرگی است، و ناسزا اگر از دهان تو برآید، همانند سخنان پاک و ظریف و دلپسند است.

۷.مبطل صلات: باطل کننده ی نماز.

معنی: در شهر چهره ای مانند تو که بتواند نماز نمازگزاران را باطل سازد ندیدم؛ یعنی چهره ات چنان زیباست که نمازگزار با دیدن آن، قبله را رها می کند و نمازش باطل می شود.

۸. عهد: پیمان

معنی: می بینم که عهد و پیمان تو در دوستی و نیز توبه ی من از عشق، هر دو شکـننده و ناپایدار است.

 ۹.دولت: ثروت و مکنت و مال / زکات: "در فقه آنچه به حکم شرع، درویش و مستحق را دهند." (لغت نامه )

تشبیه:حسن به دولت ( اضافه ی تشبیهی ). معنی: چهره ات زیباست و این زیبایی ثروت است که باید برای آن زکات بپردازی و زکات چهره ی زیبایت توجه و نگریستن به عاشق است. 

۱۰. فرات: آب صاف شیرین خوشگوار، نهر عظیمی است که به دجله پیوندد و هر دوی آنها یک نهر شوند در عبادان و به خلیج فارس ریزند. (لغت نامه )

معنی: اگر تشنه ای در بیابان، در اثر تشنگی از پای درآید، دیگر چه سودی دارد که تمام

دنیا مثل فرات ( پر آب ) باشد؟

۱۱.معنی: سعدی از اینکه در راه دوست جان نثار کند، باکی ندارد؛ زیرا جان دادن عاشقان در راه عشق و دوستی برای آنان نوعی رهایی و نجات به شمار می آید.

با تشکر از دوست و همکار خوبم مهربانو مرضیه دارنگ 🙏

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱:

وزن: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات (بحر رمل مثمّن مخبون مقصور)

۱. بناگوش:نرمه و پسِ گوش / بالا: قد و قامت/ صنوبر:⬅️۳/ ۳۴/ درخت رطب: درخت خرما و نخل

تشبیه ملفوف: زلف و بناگوش به شب و روز / تشبیه: بالای صنوبر به درخت رطب مانند شده‌ است.

معنی: آن گیسوان بر چهره ریخته، شب و روز است به هم‌آمیخته. قامتش درخت صنوبر؛ نه، بلکه درخت خرمایی است؛ یعنی افزودن بر بلندی، شیرین است.

۲. گمان و خیال: قوه ادراک/ در سنت ادبی شاعران دهان معشوق را به هیچ مانند کرده‌اند و دهان هرچه کوچک‌تر باشد، زیباتر است.

 غلوّ: کوچکی دهان تا جایی‌که وهم آن را در نیابد.

معنی: دهان تو ازلحاظ کوچکی چیزی است که نیروی واهمه سخندان نیز آن را درنمی‌یابد؛ مگر این‌که سخن بگویی و او بفهمد که لب و دهانی وجود دارد.  

۳. گرفتن: اثر کردن و سوزاندن.

 تشبیه: روی از جهتی سرخی و درخشندگی به آتش( اضافه تشبیهی)/ تضاد: سوختگی، خامی.

معنی: بدین‌سان که چهره‌ات مثل آتش مردم را به کام می‌کشد، اگر آدمیان در آتش عشقت بسوزند عجیب نیست؛ بلکه عجیب آن است که اینان دل به تو نسپارند و در عشقت نسوزند.  

حطب:هیزم.

تشبیه مرکب: مصراع اوّل مشبّه، مصراع دوم مشبّه‌به.

معنی: آن که در شور و غوغای بهاری عشق‌ورزی پیش نگیرد، از آدمیت بویی نبرده‌ است. آری، هر گیاهی که نفس روح‌بخش بهاری در نوروز آن را به نشو و نما واندارد.هیزم است.

باد صبا:⬅️ ۳/ ۳۴ /چمن: سبز و گیاه/ طرب: شادی و نشاط.

مجاز: چمن (باغ)/ کنایه: مرغان چمن (بلبلان).

معنی :آیا تصور می‌کنی جنب‌ و جوش سرو در اثر وزیدن باد صبا است؟ نه، بلکه سرو در اثر نغمه‌های عاشقانه بلبلان به نشاط درآمده است.

۶. کوتاه نظر: بی‌بصیرت و کوردل/ مرغ شب: جغد و خفاش.

 تشبیه: معشوق به آفتاب و کوتاه نظر به مرغ شب مانند شده‌است.

معنی: دیگران بدین‌سان که من به تو گرایش دارم به تو تمایلی نشان نمی‌دهند؛ زیرا تو همانند آفتاب می‌درخشی و کوته‌بینانه مثل خفّاش اند و از آفتاب گریزان .  

۷ طلب :در لغت به معنی خواستن و جستجو کردن است و در اصطلاح صوفیه،از مراحل نخستین سیر الی‌الله است. سالک ابتدا باید حسن طلب را در وجود خود بیدار کند و آنگاه آداب آن را فراگیرد.در کلمات بابا طاهر آمده‌است:" هر کس خوب طلب نکند و در طلب جدی نباشد، به مطلوب نمی‌رسد؛ زیرا پیدا کردن مطلوب نتیجه حسن طلب است."

(عین‌القضاه،... شرح احوال و آثار دوبیتی‌های باباطاهر عریان...، ۵۳۳ به نقل از شرح غزل‌های حافظ، دکتر حسینعلی هروی ۹۶۴.

معنی: آرزو می‌کنم که عمرم را در طلبت به پایان برسانم ، گرچه می‌دانم که پای من آن توانایی را ندارد که این راه را طی کند.

 ۸. قضا: حکم الهی، سرنوشت/ اجل: مرگ

معنی: هر رویداد و اجلی علّتی دارد، مرگ من هم در غم دوست به‌سبب جدائی و فراق از اوست.

۹.یارستن: توانستن. 

تشبیه مرکّب: مصراع اول مشبّه و مصراع دوم مشبّه‌به/ ایهام تضاد: بین "خویش" در معنای غیر منظورش (خویشاوند) با "بیگانه" / تضاد: دوست،دشمن.

معنی: حرف دلم را نمی‌توانم با بیگانگان در میان نهم. آری، از دوست پیش دشمن شکوه کردن از ادب به‌دور است.

۱۰.لیکن: حرف ربط است در معنی استدراک، اما، ولی / پرده: لباس و جامه / قصب: جامه کتانی.

 جناس زاید: حال، محال/ ایهام تناسب: بین "غصب" در معنی" تیر و نیزه "که در این‌جا مراد نیست، با "زره".

معنی: ممکن نیست که احوال عشق سعدی نسبت‌ به تو پوشیده بماند؛ زیرا حتّی می‌توانی زره آهنین را پاره کنی چه رسد به سعدی.

با تشکر از دوست فرهیخته ام خانم دکتر مریم سنجابی 🙏

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

غزل ۱۴۳ سعدی 

وزن : مفتعلن فاعلات مفتعلن فع 

۱[کرامت: بخشندگی و بزرگواری / جناس زاید : قیامت ، قامت ]

۱_ این که تو داری قد و قامت نه، بلکه قیامتی است که به پا گشته است !و این خندهء شیرین نیست ، بلکه همچون معجزه و کرامت و خارق عادت بشری است.

۲ [ ملامت : عتاب و سرزنش /تشبیه : روی به قمر ، سینه به سپر ، ملامت به تیر " اضافه ء تشبیهی " 

۲_ معنی : هرکس به روی همچون ماهت بنگرد ، عاشق می گردد و از آن پس باید در برابر تیر های سر زنش سینه ء خویش را سپر سازد و از ملامت نهراسد .

۳[ نفس : دم و لحظه / ندامت : پشیمانی ./تضاد : شب، روز ]

۳_ برای هر نفسی از عمرم که بی تو در شبانه روز سپری می شود ، هزار بار پشیمانی احساس می کنم.

۴ [غرامت :خسارت ، تاوان / تضاد : نشستن ،ایستادن ]

۴_معنی : روزگارانی را که از تو غافل بوده ام ، از شمار عمر خویش محسوب نمی دارم و آماده ام که برای تلافی آن غفلت بقیه ء عمر را تاوان  بپردازم .

۵  [ سرو خرامان : سروی که به ناز تکان خورد/ معتدل : نیکو و زیبا /تشبیه تفضیلی : بر تری قامت معشوق بر سرو خرامان  ]

۵ _ معنی : سرو که به خاطر قامت بلندش ستوده می شود ، از لحاظ اعتدال قامت به پای تو نمی رسد .

۶  [جمال : حسن و زیبایی / عزم رحیل : قصد و کوچیدن و رفتن /  بدل شدن : تغییر یافتن ./تضاد : رحیل ، اقامت / تناسب : مسافر ،رحیل ]

۶_  معنی اگر چشم مسافری در حال سفر بر قامت تو بیفتد ، تصمیم او برای سفر به عزم ماندن تبدیل می شود 

۷  [ فریفتن : تثنیه ء فریق ،دو گروه و فریق شیعه و سنّی ، جنّ و انس  ]

۷_ معنی : انگاه که تو برای محاسبه ء قیامت حاضر می آیی ، جنّ و آدمیان در جمال تو به تحیّر می مانند .

۸ [ نامرادی : ناکامی و بی موفقیتی . ]

۸_ معنی : این همه عذاب و سختی و ناکامی را که سعدی تحمل می کند، اگر تو می پسندی ، برای او در حُکم خوشبختی و تندرستی است 

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۳
sunny dark_mode