گنجور

حاشیه‌ها

علیرضا بدیع در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۱۹ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷:

درود شمع بیرون بر از شبستان صحیح است.

وزن اصلی: فعلاتن مفاعلن فع دوبار. بهمن عزیز دوست خوبم چهارده سال پیش اصلاح کرده ولی سخن شما در پاسخ ایشان درست است: اختیار آوردن فاعلاتن به جای فعلاتن دارد اکثر ابیات. بحر خفیف مضاعف شده است. به جز جمله اخرتان در پاسخ به ایشان مابقی درست است. قطعا بیرون درست است به جای برون.

 

علیرضا بدیع در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۱۲ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۹:

ای جفاکیش مکن درست است در بیت دوم

شایان شرقی در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۷:

در مثل است که جزاءُ مقبل الإسْتِ الضُّراط 

مصلح الدین در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۳ دربارهٔ غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷:

 به‌به آیت الله غروی اصفهانی مشهور به کمپانی

خلیل شفیعی در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵:

نگاه دوم :  عناصر برجسته غزل ۲۳۶

شوق و امید به وصال
یکی از عناصر محوری این غزل، شوق و امید به بازگشت معشوق است. شاعر با دلتنگی و آرزوی فراوان، از امید به بازگشت آن طایر قدسی سخن می‌گوید که اگر به آستانه‌اش برگردد، زندگی‌اش رونق دوباره‌ای خواهد گرفت. این عشق و شوق، نیرویی است که او را به زندگی امیدوار نگه می‌دارد.

حسرت و درد فراق
حسرت و درد فراق از دیگر عناصر برجسته این غزل است. در پی احساس دوری و جدایی از معشوق، با دل‌تنگی و اندوه سخن می‌گوید و در تلاش است تا با یادآوری آن معشوق، آتش عشق را در دل خود زنده نگه‌دارد. این حسرت به‌وضوح در بیان آرزوی بازگشت معشوق و تأثیر عمیق آن بر زندگی‌اش هویداست.

فداکاری و قربانی کردن
فداکاری و قربانی کردن خود به‌عنوان نمادی از عشق واقعی در این غزل به تصویر کشیده شده است. با تأکید بر نثار کردن جان و گوهر وجودش به پای معشوق، نشان می‌دهد که عشق حقیقی نیازمند از خودگذشتگی است و زندگی بدون این فداکاری بی‌ارزش است.

تجسم‌های دل‌انگیز و تصاویر شاعرانه
با استفاده از تصاویر شاعرانه و تجسم‌های زیبا، احساسات عمیق خود را به تصویر می‌کشد. از "ماه نوسفر" و "کوس نو دولتی" گرفته تا "غلغل چنگ" و "آه سحری"، همه اینها نمادهایی از زیبایی و عشق را به همراه دارند و به غزل عمق و رنگارنگی می‌بخشند.

تنهایی و جدایی
تنهایی و جدایی از دیگر عناصر بارز در این غزل است. در جستجوی یار و ارتباط با یاران خود، حس تنهایی و جدایی را به وضوح احساس می‌کند و این احساسات او را به عمیق‌ترین لایه‌های روحش می‌کشاند.

نتیجه‌گیری
غزل ۲۳۶ حافظ با ترکیب شوق و حسرت، فداکاری و تجسم‌های شاعرانه، به‌خوبی بیانگر عمق احساسات عاشقانه است. این غزل، علاوه بر تصویرسازی‌های زیبا، نگاه عمیق و فلسفی به عشق و زندگی را نیز به تصویر می‌کشد و باعث می‌شود که خواننده در دنیای روحی او غوطه‌ور شود.

 

خلیل شفیعی(مدرس ادبیات)

پیوند به وبگاه بیرونی

خلیل شفیعی در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵:

نگاه اول: شرح غزل ۲۳۶

🔸 اگر آن طایرِ قدسی ز دَرَم بازآید
🔹 عمرِ بگذشته به پیرانه سرم بازآید
اگر بار دیگر آن پرنده‌ی آسمانی‌سیرت به آستانه‌ی من بازگردد، در این روزگار پیری، جوانی از دست‌رفته‌ام نیز به من باز خواهد گشت.

🔸 دارم امّید بر این اشکِ چو باران که دگر
🔹 برقِ دولت که بِرَفت از نظرم بازآید
امید دارم که این اشک‌های چون باران، دوباره آن برقِ دولت و اقبالی را که از دیدگانم دور شده، به روشنیِ نظرم بازگرداند.

🔸 آن که تاجِ سرِ من خاکِ کفِ پایش بود
🔹 از خدا می‌طلبم تا به سرم بازآید
آن که خاکِ قدمش برای من همچون تاج سر بود، از خدا می‌خواهم که بار دیگر بر سرِ من سایه افکند.

🔸 خواهم اندر عقبش رفت به یاران عزیز
🔹 شخصم ار بازنیاید خبرم بازآید
اگر نتوانم به وصال یار برسم، تا پای جان در پی او خواهم شتافت؛ و اگر جسمم به نزد یارانم بازنگردد، لااقل خبری از من به آن‌ها خواهد رسید.

🔸 گر نثارِ قدمِ یارِ گرامی نکنم
🔹 گوهرِ جان به چه کار دگرم بازآید؟
اگر گوهر جان خود را نثارِ قدمِ یارِ عزیز نکنم، دیگر این گوهرِ گران‌بها چه ارزشی برایم خواهد داشت؟

🔸 کوسِ نو دولتی از بامِ سعادت بزنم
🔹 گر ببینم که مَهِ نوسفرم بازآید
اگر ببینم که ماهِ سفرکرده‌ی من بازمی‌گردد، از بامِ سعادت، طبلِ دولتِ نوین را به صدا درخواهم آورد.

🔸 مانِعَش غلغلِ چنگ است و شکرخوابِ صَبوح
🔹 ور نه گر بشنود آهِ سحرم بازآید
آنچه مانع بازگشت اوست، صدای ساز و نوای بزم و خوابِ شیرین بامدادی است؛ وگرنه اگر آهِ سحری‌ام را بشنود، بی‌شک بازخواهد گشت.

🔸 آرزومندِ رخِ شاهِ چو ماهم حافظ
🔹 همتی تا به سلامت ز درم بازآید
مشتاقِ دیدار آن شاه‌ با چهره‌ی چون ماه هستم؛ همتی کنید تا او به سلامت، بار دیگر به آستانه‌ی من بازگردد.

خلیل شفیعی، مدرس ادبیات

 

پیوند به وبگاه بیرونی

خلیل شفیعی در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶:

نگاه اول: شرح غزل ۲۳۶

اگر آن طایرِ قدسی ز دَرَم بازآید / عمرِ بگذشته به پیرانه سرم بازآید
اگر بار دیگر آن پرنده‌ی آسمانی‌سیرت به آستانه‌ی من بازگردد، در این روزگار پیری، جوانی از دست‌رفته‌ام نیز به من باز خواهد گشت.

دارم امّید بر این اشکِ چو باران که دگر / برقِ دولت که بِرَفت از نظرم بازآید
امید دارم که این اشک‌های چون باران، دوباره آن برقِ دولت و اقبالی را که از دیدگانم دور شده، به روشنیِ نظرم بازگرداند.

آن که تاجِ سرِ من خاکِ کفِ پایش بود / از خدا می‌طلبم تا به سرم بازآید
آن که خاکِ قدمش برای من همچون تاج سر بود، از خدا می‌خواهم که بار دیگر بر سرِ من سایه افکند.

خواهم اندر عقبش رفت به یاران عزیز / شخصم ار بازنیاید خبرم بازآید
اگر نتوانم به وصال یار برسم، تا پای جان در پی او خواهم شتافت؛ و اگر جسمم به نزد یارانم بازنگردد، لااقل خبری از من به آن‌ها خواهد رسید.

گر نثارِ قدمِ یارِ گرامی نکنم / گوهرِ جان به چه کار دگرم بازآید؟
اگر گوهر جان خود را نثارِ قدمِ یارِ عزیز نکنم، دیگر این گوهرِ گران‌بها چه ارزشی برایم خواهد داشت؟

کوسِ نو دولتی از بامِ سعادت بزنم / گر ببینم که مَهِ نوسفرم بازآید
اگر ببینم که ماهِ سفرکرده‌ی من بازمی‌گردد، از بامِ سعادت، طبلِ دولتِ نوین را به صدا درخواهم آورد.

مانِعَش غلغلِ چنگ است و شکرخوابِ صَبوح / ور نه گر بشنود آهِ سحرم بازآید
آنچه مانع بازگشت اوست، صدای ساز و نوای بزم و خوابِ شیرین بامدادی است؛ وگرنه اگر آهِ سحری‌ام را بشنود، بی‌شک بازخواهد گشت.

آرزومندِ رخِ شاهِ چو ماهم حافظ / همتی تا به سلامت ز درم بازآید
مشتاقِ دیدار آن شاه‌ با چهره‌ی چون ماه هستم؛ همتی کنید تا او به سلامت، بار دیگر به آستانه‌ی من بازگردد.

خلیل شفیعی، مدرس ادبیات 

 

پیوند به وبگاه بیرونی

.فصیحی در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷:

برگ بی‌برگی عزیز 

پی‌گیرشرح شما بر این غزل خواهم بود🙏🏻

.فصیحی در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۸ در پاسخ به بابک چندم دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷:

این  چه قیاسیه😂😂😂😂😂😂

.فصیحی در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۵۱ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲:

بسیارسپاسگزارم مثل همیشه عالی

.فصیحی در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۳ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۱:

🌹🙏🏻

ابراهیم احمدی در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳ - آموختن وزیر مکر پادشاه را:

این ابیات ادامه داستان «پادشاه جهود و نصرانیان» از دفتر اول مثنوی معنوی مولانا است. در این بخش، وزیر حیله‌گر پادشاه جهود، نقشه‌ای شیطانی برای نابودی مسیحیان طراحی می‌کند.

خلاصه ابیات:

وزیر پادشاه که فردی حیله‌گر و ریاکار است، به او می‌گوید که کشتن مسیحیان فایده‌ای ندارد، زیرا آن‌ها دین خود را پنهان می‌کنند و ظاهرشان با باطنشان متفاوت است. او به پادشاه پیشنهاد می‌دهد که دست و گوش و بینی او را ببرد و او را در ملاء عام به دار بیاویزد تا مسیحیان به او پناه ببرند و به این ترتیب، بتواند آن‌ها را شناسایی و نابود کند.

تفسیر ابیات:

وزیر گَبْر و عِشوِه دِه: وزیر نماد افراد حیله‌گر و ریاکار است که برای رسیدن به اهداف خود، از هر وسیله‌ای استفاده می‌کنند. آبْ از مَکر بَر بَستی گِرِه: این عبارت به مهارت وزیر در فریبکاری و نیرنگ اشاره دارد. دینْ ندارد بویْ، مُشک و عود نیست: این عبارت به این معنی است که دین یک امر درونی است و نمی‌توان آن را با ظواهر تشخیص داد. سِرّ پنهانست اندر صد غِلاف: این عبارت به پنهان بودن حقیقت دین در لایه‌های مختلف اشاره دارد. تَدبیر و تَزْویر: این دو کلمه به نقشه‌های حیله‌گرانه وزیر اشاره دارند. شَرّ و شور: این عبارت به آشوب و فتنه‌ای اشاره دارد که وزیر قصد دارد در میان مسیحیان ایجاد کند.

پیام داستان:

این ابیات به ما هشدار می‌دهد که باید از افراد حیله‌گر و ریاکار دوری کنیم و فریب ظواهر را نخوریم. همچنین، این ابیات به ما یادآوری می‌کند که دین یک امر درونی است و نمی‌توان آن را با ظواهر تشخیص داد.

نکات مهم:

مولانا در این داستان از تمثیل برای بیان مفاهیم عمیق اخلاقی و عرفانی استفاده می‌کند. داستان به موضوع ریاکاری، حیله‌گری و تأثیر منفی هواهای نفسانی بر قضاوت انسان اشاره دارد. این ابیات نشان میدهد که انسان های حیله گر برای دست یابی به اهداف خود، دست به هر کاری میزنند.

احمد اسدی در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸:

در خیال این همه لُعبَت به هوس می‌بازم
بو که صاحب نظری نامِ تماشا ببرد


لعبت در زبان فارسی در چند معنی به کار برده شده است که بر اساس لغتنامه های دهخدا، معین و عمید انچه با مفهوم این بیت سازگار است معنی "عروسک" است. دهخدا "لعبت بازی" را معادل عروسک بازی، خیمه شب بازی و شعبده بازی میداند. اما دکتر عباس زریاب خویی در بررسی دقیقی که در کتاب آئینه جام در خصوص این واژه و به خصوص کاربرد آن توسط حافظ انجام داده است، بر اساس شواهد شعری از سایر شعرا به این نتیجه رسیده است که "لعبت بازی" نوعی بازی بوده است که در قدیم با عنوانهای "خیال بازی" و "شب بازی" شناخته میشده است. تفاوت خیمه شب بازی و لعبت بازی در این بوده است که در خیمه شب بازی عروسک ها و لعبت ها از نخ های بسیار باریکی آویزان بودند و گرداننده با آن نخها این عروسکها را به حرکت در میاورده است. اما در لعبت بازی یا همان خیال بازی و شب بازی، سایه عروسکها بر پرده پدیدار میشده است و از این رو حتی در مواردی به آن سایه بازی نیز می گفته اند. این بازی در عربی هم به "خیال الظل" و یا "لعب الخیال یا لاعب الخیال" معروف بوده است. اجزای اصلی این بازی پرده و تاریکی شب بوده است که با استفاده از نور آتش، سایه عروسکها را بر پرده می انداخته اند و با حرکت عروسکها نمایش را اجرا می کرده اند.


حافظ در جای دیگری نیز به همین بازی با عنوان دیگرش یعنی "خیال بازی" اشاره کرده است:

 

سایه افگند حالیا شب هجر
تا چه بازند شبروان خیال


دهخدا در مورد شب بازی چنین مینویسد: 


"شب بازی . [ ش  ] (حامص مرکب ) بازی کردن در شب . نمایش (تئاتر) است . در قسمی از شب بازی ، لعبت ها نشان می دادند برای بازی تئاتر و از قدیم در فارسی دو لفظ بوده است اول شب بازی و دیگر شبیه درآوردن که دوم مخصوص تعزیه بود."


شعرای فارسی زبان لعبت بازی را در مفهوم نمایش سایه عروسک ها بر پرده در موارد زیادی استفاده کرده اند. به عنوان مثال نظامی گفته است:

 

چو در بازی شدند آن لعبتان باز
زمانه کرد لعبت بازی آغاز

 

جهان ناگه شبیخون سازیی کرد
پس آن پرده لعبت بازیی کرد

 

لذا در بیت حافظ


در خیال این همه لُعبَت به هوس می‌بازم
بو که صاحب نظری نامِ تماشا ببرد


واژگان خیال، لعبت میبازم (لعبت بازی میکنم)، نظر و تماشا همگی از اصطلاحات نمایش (تئاتر) خیال بازی یا لعبت بازی بوده اند. واژه هوس در این بیت به معنای آرزو و اشتیاق و واژه "بو که" به معنای "به امید اینکه" به کار رفته است.


حافظ در این بیت خود را به کارگردان این بازی تشبیه کرده است که لعبتک هایی از خیال خود انگیخته و بر پرده نمایش آورده است و در آرزوی تماشاگر هنرشناسی است که هنرنمایی او را ببیند. 


دکتر زریاب خویی در کتاب آئینه جام میگوید همچنانکه تصاویر خیال در پرده شب بازی منعکس میشود، تصاویر خیال شاعر نیز که معانی باشند در پرده الفاظ منعکس میشوند. آتشی که بازیگران لعبت بازی می افروزند سایه لعبت ها را بر پرده می افکند و خلاقیت شاعر نیز همچون شعله ای تصاویر معانی را در پرده الفاظ می نمایاند.

Moj Motaghi در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۵۳ در پاسخ به انوشه روان دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۲:

لطفا بیشتر توضیح میدهید درمورد اشتباههای فاحش هوش مصنوعی

علیرضا بدیع در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۴:

اگر آن طلبی درست می‌نماید به جای اگر جان طلبی چراکه وزن درین حالت خراب است.

Shabnam charkhesht در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۵۷ دربارهٔ باباطاهر » غزل:

با تشکر از گرداورنده اشعار اگر صدای خوانش هم داشت عالی میشد چون زبان محلی است و خواندنش گویش مخصوصی‌دارد 

علی در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۴۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب ششم در قناعت » بخش ۵ - حکایت در مذلت بسیار خوردن:

لت انبان یا حالا لت انبار به چه معناست؟ لت چیست؟ 

Reza Akbari در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۵۶ در پاسخ به محمدطهماسبی دهنو دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

تفسیخیلی عالی بود

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۲۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

که تویی همدم و همراز امشب

عبدالرضا فارسی در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۱۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزه‌گر » بخش ۳:

بفرمود تا سعد گوینده تفت سوی کلبهٔ مرد نخاس رفت

نخاس مرد کنیزک فروش 

۱
۵۳
۵۴
۵۵
۵۶
۵۷
۵۴۰۴