گنجور

حاشیه‌ها

علی احمدی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۲۵ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۲:

با توجه به قافیه ی غزل بیت سوم باید به این شکل باشد
بودی بسیط خاک پر از های و هوی ما
واکنون جهان ز گریه پر از های های ماست

حمید رضا۴ در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

000 گرامی،
پاسخم به شما پس از دو روزی، فرصت بررسی از سوی گنجور یافت و درج شد.
اگر فرصتی یافتید لطف کنید و بخوانید.
گفتگو با شما موجب افتخار است، حتی اگر به نتیجه ای نرسیم.
با احترام

۷ در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:

اول چراغ بودی آهسته شمع گشتی
آسان فراگرفتم در خرمن اوفتادی
چراغ در اینجا چراغ پیه سوز که در برابر شمع نور آن ناچیز است.
شمع برکردی چراغت باز نامد در نظر
گل فرادست آمدت مهر از گیا برداشتی

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۳۲:

5465

nabavar در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

اشتباه نفرمایید
هر زنی مادر نیست ، ولی هر مادری زن است
مادر محترم شما هم زنی ست که موهبت مادر بودن را تجربه کرده است ،زنده باشند ، انشاالله ، شما اگر مادرتان را به جان نمی پرستید ، مختارید ، ولی من به این کفر افتخار می کنم

رها صوفی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۵۷ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات

موج است و حباب و آب و دریا
هر چار یکی بود بر ما
هم آب و حباب و آب دریا
دریا داند حقیقت ما
بنگر به یقین که جز یکی نیست
هم قطره و جود سیل و دریا
می دانکه حجاب ما هم از ماست
ما را نبُود حجاب جز ما
بیگانه شوی ز هر دو عالم
گر زانکه تو را بود سر ما
تا رسته نگردی از من و ما
سید نشوی تو واصل ما

رها صوفی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۵۶ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:

سلام بست سوم بجای یقین ، نباید تعین باشه ؟
مرسی
فقط یک سوال بود ؟خودمم نمیدونم

امیر در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۶:

بیت آخر اشتباه است:
حافظ این خرقه ی پشمینه بیانداز که ما
درست است
کلمه ی میانداز غلط است

نادر.. در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

لطفا جمله ها را کامل ملاحظه فرمائید دوست عزیز!
"به جان پرستیدن زن" برابر نیست با "زن"
و هرچند که مادر مفهومی جداگانه از زن دارد - شاید شما به هر زنی بگوئید مادر! - در عین حال "مادر پرستی به جان" هم کافریست در این بیت..

nabavar در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

آقا نادر.. گرامی
مرحبا که از روی منطق { نمی دانم کدام منطق} زن را ” نماد شاخص شهوت پرستی ” دانسته اید .
مهناز خانم جواب شما را داده اند
ایشان مادرشان را به جان می پرستند و من نیز ، حتا کودکانم را مخصوصاً دخترم را
چشم ها را باید شست ، دگرگوبه باید دید
زنده باشی

کسرا در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۳۸ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۳۸:

بابا طاهر در پاسخ به ادعای دیوانه بودنش توسط عوام ... این دو بیت زیبا را سرود

میثم هدا قمشه در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۱۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۱۷:

سگ بر آن آدمی شرف دارد
که چو خر ، دیده بر علف دارد
(حکیم نظامی،هفت پیکر)
جناب سعدی مصراع اول این بیت حکیم نظامی را تضمین کرده است.

ابوالفضل در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۱۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۳۱ - حکایت زورآزمای تنگدست:

خداوند رحمت کند سعدی را و خیر فراوان نصیب گنجور سخن بفرمایاد که این امکان بسیار بزرگ و پر و خیر و برکت ادبی را فراهم آورده‌اند. این حکایت چقدر پندآموز و زیباست. برای شخصی که بسیار از زندگی شکایت داشت خواندم خیلی بر روح او اثر گذاشت.

نادر.. در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

درود بر دوستان عزیزم..
از روی منطق، یزدان می تواند کافری را تنها و تنها به انواعی از "اعمال" انسان دوخته باشد - به واسطه ی اختیاری که گویا تنها در نهاد انسان است- و نه به هیچ چیز دیگر..
بنا براین بسیار واضح است که منظور مولانا از "این دو" ، همان "به جان پرستیدن زر" و "به جان پرستیدن زن" به عنوان دو نماد شاخص و بارز مال پرستی و شهوت پرستی که برخی دوستان ارجمند نیز بدان اشاره نموده اند می باشد:
بر این دو -کار- دوخت یزدان کافری را ..

احمد در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۱۳ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

میثم جان برای سوال شما جوابهای زیادی وجود دارد. اما جواب کوتاه من به شما این است: "سخت نگیر"

امیر محمد در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۹ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس:

احمد خیالی بخارایی
قرن: 9
وفات: (ح 850 ق)
شاعر. در بخارا متولد شد. وی شاگرد و معاشر خواجه عصمت بخارایی بود و چون مدتی در هرات زیست برخی او را هراتی دانسته‌اند. خیالی معار با الغ‌بیگ بود و در بخارا درگذشت. او مردی مستعد و خوش طبع بود و دیوان اشعارش در ماوراءالنهر و بدخشان و خراسان و ترکستان شهرتی عجیب داشت.
از وی «دیوان» شعری به جای مانده است. شهرت خیالی بیشتر از رهگذر غزل معروف وی با مطلع زیر است که شیخ بهایی آن را در مخمسی تضمین کرده است.
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه خلقی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

وفایی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵:

فرهنگ معین جلد چهارم: 1- نظاره با فتح نون و تشدید ظا، صفت است یعنی تماشاگر.2- نظاره با کسره نون و بدون تشدید، اسم مصدر است یعنی تماشا. در بیت نهم وزن شعر ایجاب می کند
که اولی باشد ( تماشاگر) پس هرگز نمی تواند پسوند" گر " بگیرد چون در آن صورت معنی اش می شود " تماشا گرگر" شاید معنی درست تر مصراع باشد: بگو در این راه نظاره( تماشاچی) و منتظر نباشید یا همانطور که قبلا نوشتم : به نظاره و منتظر بگو که در این راه نباشید .

محمدرضا در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۱ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » در هجو کیدی (یاری) شاعرنما:

خدایا به کجا رسیدیم که باید برای خوندن شعر از فیلتر شکن استفاده کنیم ،
اگر حاصلی زندگی بندگیست
دو صد بار مردن به از زندگیست
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سرانجام بد داشتیم

کیانی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۸ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۶ - در صفات ذات اقدس باری:

در صفات ذات اقدس الهی
عارفا فخر به من کن که خداوند جهانم
غیب من دانم وکس غیب نداند به جز از من
پاک و بی‌عیبم و بینندهٔ عیب همه خلقان
همه من بینم و بیننده بی دیده و چشمم
ذره ذره ز تو طاعت به کریمی بپذیرم
کفر صد ساله ببخشم به یک اقرار زبانی
حی و قیومم و آن دم که کس از خلق نماند
نه بترسم نه بلرزم نه بخندم نه بگریم
نه ز تحتم نه ز فوقم نه ز نورم نه ز ظلمت
هرچه درخاطرات آید که من آنم نه من آنم
شیئم از روی حقیقت نه از این شیء مجازی
هر عطایی که فرستم برت ای بندهٔ مومن
من فرستادهٔ توراتم و انجیل و زبورم
بعد مردن برمت زیر لحد باز در آنجا
پس برانگیزمت ای بنده به فردای قیامت
بگذرانم ز صراط و برهانم ز عذابت
شربت شوق دهم تا تو شوی مست تجلی
هر چه گویند خدا را به قیامت نتوان دید
بار الاها تو بر آور همه امید سنایی ملک عالمم و عالم اسرار نهانم
منم آن عالم اسرار، که هر غیب بدانم
در گذارنده و پوشندهٔ عیب همگانم
همه من گویم و گوینده بی کام زبانم
کوه کوه از تو معاصی زکرم در گذرانم
جرم صد ساله به فضل و کرمم در گذرانم
من یکی مقتدر و قادر و قیوم بمانم
نه بخوابم نه بخیزم نه کنارم نه میانم
نه ز جوهر نه ز عنصر ملک کون و مکانم
وانچه در فهم تو گنجد که چنینم نه چنانم
آفرینندهٔ اشیاء و خداوند جهانم
خوش نشین بنده که من دادهٔ خود را نستانم
من فرستادهٔ قرآن به ماه رمضانم
خوش بخوابانم و راحت به روانت برسانم
در چنان انجمنی پرده ز کارت ندرانم
در بهشت آرم و بر خوان جلام بنشانم
پرده بردارم و آن گه به خودت می‌نگرانم
کس ندیده است و نبیند نه از آن گمشدگانم
که مسلمانم و یارب نه از آن بی‌خبرانم

امیرعلی داودپور در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:

با سلام
این غزل زیبا از حضرت فروغی بسطامی چند مطلع و چند پیام عالی برای اهل معرفت دارد که ایشان را به مقام پیامبری اهل معرفت میرساند اول در این بیت که میفرماید ترسم نفروشند متاعی که خریدند به این معناست که از جانب غیب متاعی مانند نبوت و پادشاهی به اهل عرفان داده میشود که این در قامت این مردم ممکن است اندازه نباشد، مثلا به کسی بفرمایند ما ارسلناک الا رحمه للعالمین و این رسول رحمه للعالمین نباشد یا وعده پادشاهی یهود بدهند و صلیبش سازند، اما مقام عبد بدهند و پادشاه جاهلانش سازند. لذا مردان خدا از هر دست که بدهند از همان دست ممکن است نگیرند و این فایده از نوع دیگری باشد ، پس
اهرمن وعده دهد بی فایده
ایزدت رحمت کند بی زایده
هرکسی باشد بلند اینجا کج است
نزد ما دلدادگان این مخرج است
کی کند مهدی ظهورش فاش فاش
عجِّله گفتی چو مانده در معاش
نزد ما یکصد هزاران بُد رسول
نزد تو یک بد پیمبر ای کسول
ما همه یک گوهریم از نزد رب
تو روی نزد نشسته آن عرب
حاصلش خاک است و آتش در جهان
چون گرفت او مایه بد از نهان

امیرعلی(یاحق)

۱
۳۴۴۴
۳۴۴۵
۳۴۴۶
۳۴۴۷
۳۴۴۸
۵۴۷۰