گنجور

حاشیه‌ها

رضا ساقی در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵:

با مدّعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی
مدّعی: کسی که ادّعایی دارد.
مدّعی،زاهد،صوفی وواعظ دریک صف وازشخصیّتهای منفور ومنفی درفرهنگ حافظانه هستند. روشن است که هیچیک ازاین شخصیّتها ذاتاً منفی ومنفورنیستند امّا زمانی که مدّعی دیگران راباطل وخودرابرحق می پندارد وتصمیم می گیرد ادّعای خودرابازور شمشیربه دیگران تحمیل کند ویا زاهد وعابد ریاکاری پیشه گرفته وبه فریب مردم مشغول می شود وواعظ پس ازجلوه فروشی درفرازمنبر چون به خلوت می رود به آن کاردیگرمی پردازد منفور ومنفی می گردند وحافظ به مقابله باآنها برمی خیزد ودست به آگاهسازی مردم میزند.
معنی بیت: بامدّعی که عشق راانکارمی کند ودگراندیشان را باطل می شماردصحبت نکنید واز اسرارعشقبازی وعیش وعشرت بازنگوئید اورابادرد خودپرستی وخودبینی خویش رها کنید تا با این درد ازبین برود.
حافظ جهان بینی جالبی دارد برخلافِ مدّعی که ادّعای خودرا بادیکتاتوری وزورشمشیربه دیگران تحمیل می کند حتّا بادشمنان خویش نیزمدارا پیشه می کند واگرکسی حاضربه پذیرش اعتقادات وباورهای او نگردد اورابه حال خویش رها می کند.
سرتسلیم من وخشت درمیکده ها
مدّعی گرنکندفهم سخن گوسر وخشت
عاشق شو اَر نه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
معنی بیت: اگرسعادت ورستگاری آرزوی توست عاشق شو وبه هرکه برسرراهت قرارگرفت بی قید وشرط عشق به ورزومحبّت کن عمرآدمی ناپایدار است وخیلی زود روزی فرامی رسد که بناچاربایداین دنیاراترک کنی اگرعشق ورزی پیشه نکنی درحالی باید دنیا راترک کنی که کارنامه ی قابل قبولی نداری هیچ معرفتی کسب نکرده واز فلسفه ی زندگانی غافل وبی خبرمانده ای.
ای دل مباش یکدم خالی زعشق ومستی
وانگه برو که رَستی ازنیستی وهستی
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مُغانم
باکافران چه کارت گربت نمی‌پرستی
مُغان : مغان در اصل قبیله ای از قوم ماد بودند که مقام روحانیت منحصراً به آنان تعلق داشت . آنگاه که آیین زرتشت بر نواحی غرب و جنوب ایران یعنی ماد و پارس مستولی شد مغان پیشوایان دیانت جدید شدند. در کتاب اوستا نام طبقه ٔ روحانی را به همان عنوان قدیمی که داشته اند یعنی آترون می بینیم اما در عهد اشکانیان و ساسانیان معمولاً این طایفه رامغان می خوانده اند.
" مغان" نیز همانندِ بعضی ازواژه ها مانند "خرابات و...." ازواژه های کلیدی دردیوان حافظ است. ستونهای اعتقادات سرحلقه ی رندان جهان خواجه ی شیراز برعرصه ی "خراباتِ مغان" برافراشته شده وبنای میکده یِ او راچنان استوار نگاهداشته که قرنهاست ازگزند وآفاتِ دورانها دراَمان مانده است. حتّاپتک های کینه ونفرت تندروهای متعصّبین وجاهلان آن دوره تا به امروز نیز نتوانسته کوچکترین خللی براستحکام این بناواردکرده وآن رافروریزد. علاوه براین روزبروز نیزاین میکده ی عشق پررونق تر شده وانسانهای فرهیخته ورندان آزادمنش بیشتری راگِرد خود جمع وجذب کرده است. درمجلس مُغان حافظ یا همان میکده ی عشق، از میهمانان باباده ی خوشگوارعشق ومحبت به رایگان پذیرایی می گردد وسازوکار شادمانی و کامروایی، مهربانانه وبی هیچ منّت وکِبروناز دراختیار آنان قرار می گیرد.افکاروعقایدخواجه معمولاًدراین مجلس مغان است کهدرقالبِ جملات نابِ انسانساز وآگاهی بخش، طرح وبعضاً اززبان "پیرمُغان" بیان می گردد.
درمجلس مغانِ حافظ، هیچ اجباری برای ورودیاخروج کسی نیست
هرکه خواهد گوبیا وهرکه خواهد گوبرو
کِبرونازوحاجب ودربان بدین درگاه نیست.
"مجلس مغان یا همان خرابات مغان"برای حافظ مکانی بی ریا و مقدّس است. حافظ دراین مکان مقدّس است که به باورها وعقایدِ خویش سروسامان می بخشد.
علاقمندیِ حافظ به "خراباتِ مغان، دیرمغان، پیرمغان" وبکاربردن مکرّر آنها به صحّت این شائبه قوّت بخشیده که شاید حافظ به مذهب زرتشت گرویده بوده است!
بنظرمی رسد چنین باوری صحّت نداشته باشد. ازآن رو که اندیشه های ناب حافظ فراشمول، فراقومی وفرامذهبیست تاحدّی که خودیک مَسلک مستقل ومنحصربفردمحسوب می شود. مَسلکی که منتقدان وموافقان جدّی وسرسخت خودرادارد.
بی تردید این برداشت نادرستِ گرایش حافظ به زرتشت، ازآنجا به وجودآمده که معتقدان به این گمان، مشاهده کرده اند که حافظ هرگاه ازواژه ها واصطلاحات کلیدیِ "خراباتِ مغان، دیرمغان، وپیرمغان" رابکارمی گیرد آنقدر ادب واحترام وارادت را چاشنی کلام خویش می کند وعلاقه ی قلبی خویش به زرتشت رابروزمی دهد که گویی یکی ازپیروان پروپاقرص اوبوده است!
درحالی که این نشانه ها تنها بیانگر علاقه واحترام وناشی ازوسعت بینش حافظ وارادت به باورهای نیاکان خویش بوده وبیش ازاین نیست. تنهابااستنباط ازچندبیت شعر، نمی توان به مذهب وعقیده یِ شاعری که به ایهام گویی و درپرده سخن گفتن شهرت دارد بصورت قطعی پی برد. دراین مورد تنها می توان به این سخن اکتفاکرد که ارادت اوبه زرتشت واندیشه های نابش انکارناپذیروبی پایان است واین علاقه واحترام قلبی بی چیزی نیست وگویی که مَشعل آتش ارادت به زرتشت همیشه درخراباتِ جانِ شاعر مشتعل بوده وهرگزخاموش نشده است.
ازآن به دِیر ِمغانم عزیز می دارند
کآتشی که نمیردهمیشه دردلِ ماست
یا:
به باغ تازه کن آئین ِ دین زرتشتی
کنون که لاله برافروخت آتش نمرود
منظورشاعراز"مجلس مُغان" دراین غزل، می تواندکنایه ازمیکده های شیرازنیزبوده باشد که دربعضی دوره ها توسطّ زردتشتیان اداره می شده است.
پس از ورود اسلام به ایـران ، مسلـمـانان اجـازه‌ی ساختـن شراب و فـروش ومصرف آن را نـداشـتـنـد ولی زردشتیان ، یهودیـان و مسیحیان شـراب تولید می‌کـردنـد و مسلمانانی که می‌خواستـنـد شراب بنوشـند ، پنهانی از آنـهـا شراب می‌خـریـدنـد و یـا همانجـا در خـانه ها و دیـرها مصرف می‌کـردند و یـا به خرابه‌ای می‌رفتند و دور از چشم مردم ومامورین شراب می‌نـوشیـدنـد.
صنم: دلبر، بت،معشوق،شاهد
معنی بیت: دیشب درمیکده آن شاهدِ زیباروی چه دلنشین وزیبا گفت: ای فضول ِمتعصّب تواگر خداپرست هستی وبُت نمی پرستی با کافران چه کارداری؟
عیب رندان مکن ای زاهدپاکیزه سرشت
که گناه دگران برتو نخواهندنوشت
سلطان من خدا را زلفت شکست ما را
تاکی کندسیاهی چندین درازدستی
معنی بیت: ای محبوب من،محض رضای خدا زلفت راپریشان مکن که جلوه ی زلفت بنیادمارا برباد می دهد آخرتاکی این زلف سیاهت اینگونه به تعدّی وتجاوز به حقوق دیگران ادامه دهد ودلهای مارابه غارت ببرد؟
زلف بربادمده تاندهی بربادم
نازبنیادمکن تانکنی بنیادم
در گوشه ی سلامت مَستور چون توان بود
تا نرگس تو با ما گوید رموز مستی
مستور: پوشیده ، دراینجا کنایه ازپرهیزگاریست
"نرگس" کنایه ازچشم
معنی بیت: درکنج پرهیزگاری چگونه می توان سالم وسلامت ماند؟ درحالی که چشمان مست تو مارا به وسوسه ی شرابخواری می اندازد وازراز ورمزمستی ومیگساری باماسخن می گوید.
ازچشم خودبپرس که ماراکه می کُشد
جانا گناه طالع وجُرم ستاره نیست
آن روز دیده بودم این فتنه‌ها که برخاست
کزسرکشی زمانی باما نمی‌نشستی
بعضی براین باورند که مخاطب این غزل شاه شجاع محبوب دل حافظ می باشد ودراین بیت حافظ به شاه شجاع گوشه وکنایه می زند که: نباید مرا ازخویش می راندی من آن روزکه موردغضب توقرارگرفتم وازدرگاهِ تورانده شدم نیک می دانستم که کینه توزان وبدخواهان جای مرا خواهندگرفت وبرای تو گرفتاریهای زیادی ایجادخواهند کرد.
باتوجّه به اینکه هیچ اشاره ای به شاه شجاع نشده ازاظهارنظردراین موردخودداری می شود.
معنی بیت: ای حبیب ، آن روزکه ماراسزاوارمصاحبت خویش ندانستی وازخودراندی من همان روزپیش بینی کردم که طغیان وکِبر وغرور توفتنه ها خواهد برانگیخت وبسیاری رافریفته وشیدا خواهدکرد.
مراچشمیست خون افشان ازآن چشم وازآن ابرو
جهان پرفتنه خواهدشد ازآن چشم وازآن ابرو
عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ
چون برق از این کَشاکش پنداشتی که جَستی
معنی بیت: ای حافظ این عشقی که دردرون تواینچنین شعله وَرشده است تورابه دست طوفانِ ویرانگرخواهدسپرد مپندارکه به راحتی ازاین گرداب خطرناک خواهی گریخت.
چه آسان می نموداوّل به بوی سود این دریا
غلط کردم که این طوفان به صد گوهرنمی ارزد

یکی بودم در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۰۴ دربارهٔ عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۹:

گل گفتی

مجید ع در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۴۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۸:

صحیح مصرع دوم بیت اول به صورت زیر است
می نوش و دمی به شادمانی گذران

بهمن جباری در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۴۴ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:

زبهر نُقل مستان از لب و چشم ،مهیا پسته و بادام کردند
از آن لب ، کز دُر صد آفرین است، نصیب بی دلان دشنام کردند

یکی (ودیگر هیچ) در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
عشق معادل همان آتش است و آتش در شکل وجودی خود شیطان است
شیطان بزرگترین عاشق است و برق غیرت او عقل آدمی را می سوزاند چرا که آدمی خواست که با عقل وجه تو را بنگرد ولی عشق همچین اجازه ای به او نداد.
انسان برای دیدار پرتو حسنش باید از میان آتش گذر کند بنابراین برای وصال دست و پنجه انداختن با شیطان شرط الزام است.

حمید در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۵۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۵ - رهانیدن مجنون آهوان را:

با سلام
چون گل به سلاح خویش خسته یعنی چه ؟

مهربان در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:

سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چو گل
در اینجا یار را به شمع چو گل تشبیه کرده!؟
همیشه در اشعار، عاشق را چون شمع می‌دانند! یا خودش را
اگر تشبیه کرده، منظور از شمع چو گل چه میتواند باشد؟
ممنون

محسن در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۴۷ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳:

سرکار خانم آناهیتا، سپاس بی پایان از حاشیه پر مغزی که نگاشتید.

همیرضا در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۳۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۲ - حکایت:

@7:
بی‌نهایت سپاسگزارم. نکاتی که عنوان فرمودید برای من فوق‌العاده ارزشمند بودند.
و با این حساب «یک یک» می‌بایست به لحن «تک تک» خوانده شود و خوانش فعلی صحیح نیست.

تماشاگه راز در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۶:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴:

حواله در بیت 5 یاد آور آیات منعدد قرانی با مفهوم هدایت الهی است مانند
وَاللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ
در غزلی دیگر می فرماید :
زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است
عشق کاریست که موقوف هدایت باشد

تماشاگه راز در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۶:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴:

حواله در بیت 5 یاد آور آیات منعدد قرانی با مفهوم هدایت الهی است مانند
وَاللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ

۷ در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۶:۰۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۲ - حکایت:

خلاصه پهلوان همه فن حریف بوده این یار سپاهانی
یعنی به گونه ای تیر را به هدف میزد که با تیر نخست جفت میشد (یا آن را می انداخت)چون هر دو به دل هدف مینشست درست مانند آن دو حریف دست باخته پاکباز که جفتشان یک یک از میدان بیرون می افتند.
افتادن یکی نشان شکست دیگر کس است حتی جفت شدن آنها.

ظاهر حسینی هروی در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۵:۲۲ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:

«جز ندیدم آشنا هیچست هیچ»
این مصرع هم درست به نظر نمی آید، شاید اینگونه:
چون ندیدم آشنا هیچست هیچ
باشد.
من چند غزل را مرور نمودم در همه کم و بیش مشکل وجود دارد، مقداری از آن شاید سهل انگاریِ کسی که تایپ کرده باشد و بقیه ضعف خود شاعر است؛ اگر کسی نسخهٔ معتبر از دیوان را داشته باشد و با این متن مقایسه نماید و غلط های مسلم را تصحیح کند کار خوبی است.

تماشاگه راز در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۵:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴:

در غزلی دیگر می فرماید :
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد گر برگ عیش می‌طلبی ترک خواب کن

۷ در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۵:۰۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۲ - حکایت:

خون هزار وامق خوردی به دلفریبی
دست از هزار عذرا بردی به دلستانی

تماشاگه راز در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۵:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴:

معانی لغات غزل(234)
آفتاب می: ( اضافه تشبیهی ) می بهآفتاب یعنی درخشندگی قرص خورشید تشبیه شده است.
مشرق: محل سر بر کشیدن خورشید ونمودار شدنآن در طلوع.
مشرق پیاله: محل لب پیاله که چون از شراب پر شود تابش نور سطح شراب از لبه پیاله نمودار می شود.
باغ عارض: باغ چهره ساقی، گونه های ساقی.
نسیم:بادملایم صبحگاهان که از جانب شمال می وزد .
در سر گل:برروی سَرِ گُل.
کُلاله:زلف مجعّد، موی پیچیده، کاکل، مجموعه میله ها و پرچموسط گل که به صورت درهم پیچیده به هنگام شکفتن آن نمودار است، کاکل سنبل
.شَمّه: اندک ، مختصر.
به صد رساله برآید: درصد جزوه بگنجد.
گردخون: سفره گرد گسترده ، سینی و مجمعه گرد غذا.
نگون: وارون.
غصّه: در ادب عربی به معنای گلوگیر، گیر کردن لقمه در گلو ودر ادب فارسی گیر. کردن باد غم در گلو و مالاً به معنای غم به کار می رود.
نواله: لقمه خوراکی از پشی امده شده برای انسان یا حیوان.
کام هزار ساله: آرزوی هزار ساله ، کنایه از عمر هزار ساله نوح نبی.
بلا بگردد: بلاد دور شود .
کالبد:پیکر.
معانی ابیات غزل(234)
(1) بدان هنگام که پیاله از شراب لبالب شده و در خشش آفتاب مانند باده نمودار گردد، در باغ چهره ساقی سبب شکفتن لاله شده و از بازتاب آن درخشش بر گونه او گویی هزار لاله سر برآورده است.(2)بدان هنگام بوی زلف پر چین دلدار در چمن بپیچید ، باد صبا کاکل سنبل را بر سر گل سنبل درهم خواهد شکست ( تا دیگر ادعای عطرافشانی نکند). (3) حکایت شب فراق از آن رویداد هایی نیست که مختصری از آن را بتوان در صد جزوه گنجانیده و شرح داده.(4) ازاین سفره گرد وارونه فلک ، نمی توان چنین انتظار داشت که بدون رنج و مشقت صد غصه گلوگیر ، یک لقمه روزی ، نصیب و بهره ما شود. (5) امکان ندارد که با سعی و کوشش خود به گوهر مقصود دسترسی پیدا شود و این خیال خام است که بدون اراده و مشیت الهی ای کار عملی گردد. (6) اگر مانند نوح پیامبر در برابر غصه و مشکلات طوفان شکیبا باشی ، بلا رفع شده و آرزوهای هزار ساله برآورده می شود. (7) آنگاه که بوی خوش زلف تو بر تربت حافظ بوزد ، از پیکر خاک شده او صد هزار گل لاله سر بر خواهد کشید.
شرح ابیات غزل: (234)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن بحر غزل: مجتث مثمن مخبون
*
در شرح مختصر غزل151 صفحة 864 گفته شد که این غزل را به مناسبت اشاره حافظ به ظلّ ممدود خم زلف ممدوح شاه شیخ ابواسحاق منتسب می دانند.اینک مشاهده می شود که بین آن غزل و این غزل مورد شرح وجه تشابهاتی موجود است . حافظ در دوری شاه ابواسحاق متواری در آن غزل می فرماید :
من چواز خاک لحد لاله صفت برخیزم داغ سودای توام سر سویدا باشد
و در این غزل می گوید :
نسیم زلف تو گر بگذرد به تربت حافظ زخاک کالبدش صد هزار لاله برآید
و یا در غزل 151 می فرماید ظلّ ممدودخم زلف توام بر سر باد و در اینجا باز از آن زلف صحبت به میان آمده می گوید : نسیم در سر گل بشکند کلاله سنبل – چو از میان چمن بوی آن کلاله برآید و این نزدیکی مضامین واشاره به زلف بلند که از ویژگیهای ابواسحاق اینجو بود می رساند که هر دو غزل در زمان دوری ومتواری شدن شاه ابواسحاق سروده شده و از فحوای کلام هر دو غزل برمی آید که حافظ چندان امیدی به بازگشت اوندارد ، لیکن از ایام خوش دوره او در زمان امیر مبارزالدین یاد می کند و ناله سر می دهد .
شاعر در این غزل از گرد خوان فلک نام می برد. مامی دانیم که خوان به معنای طبق و خوانچه به معنای طبقچه است و آن عبارتست از یک ظرف مسطح چوبی مستطیل و سبک که اطراف آن چند سانتیمتر لبه برجسته داشته از جایی به جای دیگر حمل می کنند. و تا امروز هم در عروسیها این خوانچه مرسوم ومتداول است نوعی دیگر از خوان و خوانچه هم به صورت گرد و به همان شکل از مس ساخته می شده که به آن سینی می گویند و مقصودشاعر سینی خوراکی و راونه فلک است که تلویحاً می خواهد مفاد این بیت را بازگوکند:
جز زهر ندارد در نواله گردون به شکل گردِ خوان است
شاعر در بیت پنجم بر عقیده جبری بودن خودو اینکه سرنوشت هر کسی از پیش در روز ازل تعیین شده است تکیه فکری دارد. فی الجمله از ایهام این بیت و بیت ششم چنین بر می آید که سرنوشت ابواسحاق این بود و با سعی خود نمی توانست آن را عوض کند و در حال حاضر هم صبر ایوب و نوح نبی شاید چاره گشای کار باشد که باز می بینیم شاعر مقدرّات را حاکم بر سرنوشت می داند . مفاد بیت مقطع دلالت بر این دارد که تاحافظ زنده است دیگر امیدی به بازگشت اوبه قدرت دارد .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

۷ در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۵:۰۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۲ - حکایت:

در بازی نرد هرگاه کسی 11 بار پشت سر هم دست را از حریف ببرد(11 ندب) گویند او به عذرا برد و سه برابر آنچه حریفش گذاشته بود
میستاند.(اصطلاح آن چنین بوده: یکی به سه برد)
اگر در دست بعدی این بار حریف دومی پیدا شد که او را هم 11 ندب پشت سر هم برد گویند وامق برد و این بار دو برابر آنچه این حریف گذاشته بود ارو میستاند.(اصطلاح آن چنین بوده:یکی به دو برد)
به دعوی چنان ناوک انداختی
که عذرا به هر یک یک انداختی
آنچنان استاد بود که تک تک حریفان را به خاک سیاه مینشاند.
کسی جلودارش نبود که نبود
اگر چنین باشد:
به دعوی چنان ناوک انداختی
که عذرا به هر یک دو انداختی
چنان ماهر بود که تا دور آخر از آن او بود.(همه را پشت بر خاک میزد)

مصطفی در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۳:۰۳ دربارهٔ کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸:

فعل پایان مصراع نهم بیگانه گشتم است یا کشتم؟ فعل اول مناسب تر به نظر میرسد.
مصراع دوازدهم «ز دیده برون مردمی روشنایی» در این مصراع هم با توجه به مصراع اول بیت فعل برون کردمی معقول به نظر می‌رسد. واژه مردمی به درستی به کار رفته است؟

رضا ساقی در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴:

ای دل مباش یک دَم خالی ز عشق و مستی
وان گه برو که رَستی ازنیستیّ و هستی
حافظِ نازنین وعاشق پیشه دراین غزل ناب به ما "عشق ورزی بی قید وشرط" راتوصیه می کند همان چیزی که امروزه روانشناسان وفیلسوفان باتوسعه علم ودانش بدان رسیده وآن راتنها راه سعادت ونیکبختی بشردانسته اند. دراین بینش عاشق شدن آسانترین کارهاست لازم نیست منتظربمانیم تا آن اتّفاق نادررخ دهد وخرمن وجودمان رابه آتش بکشد فقط کافیست کمی بیشتر دوست داشته باشیم کمی بیشترازیک همراه....کمی بیشتر ازیک همسر....کمی بیشترازیک همدم...... کافیست عینک عشق برچشمانمان بزنیم وهمه چیزراازورای شیشه ی آبی آن بنگریم تا شعله های عشق دردرونمان فروزان گردد.
معنی بیت: ای دل سعی کن یک لحظه هم ازعشق وسرمستی خالی نباشی اگرچنین کنی وهمیشه از عشق وعیش وعشرت برخوردار باشی خیالت راحت باشد که ازقید هستی ونیستی خلاص می شوی.
عاشق که باشی عشق زیباترین بهانه رابرای نفس کشیدن به تومی بخشد . وقتی خورشید عشق بتابد پائیز یا زمستان چه تفاوتی دارد؟ سرزمین وجودت همیشه بهاری می شود. عشق به توآن آرامشی راهدیه می کند که هیچ جزرومدی نتواند توراآشفته نماید.
گرنورعشق به دل وجانت اوفتد
باللّه کزآفتاب فلک خوبترشوی
گرجان به تن ببینی مشغول کار او شو
هرقبله‌ای که بینی بهتر ز خودپرستی
"گرجان به تن ببینی " همان رمزدوست داشتن بی قید وشرطِ هرآنچیزیست که درپیرامون ما جانی به تن دارد ونفس می کشد. آدمیان،حیوانات وحتّا گیاهان می توانند قبله ای برای عشقورزی وابرازمحبّت باشند وماراازمنیّت ،خودبینی وخودپرستی رهاکنند.
معنی بیت: هرموجودزنده ای که درپیرامون خویش می بینی می تواندقبله ای برای ابراز عشقبازی باشد سخت نگیر تردیدمکن ومشغول کاراوباش که این کارتو راازخودپرستی خلاص می کند. هرقبله ای که ببینی هزار باربهتر ازخودپرستیدن است.
به می پرستی ازآن نقش خودزدم برآب
که تاخراب کنم نقش خودپرستیدن
با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش
بیماری اندر این ره بهتر ز تندرستی
معنی بیت: هرچند که ضعیف ونحیف وناتوان باشی دل بد مکن وهمانندنسیم به رقص درآ وشادمان باش درطریق عشق زردرویی ودرد وبیماری یک امتیازبزرگ محسوب می شود وهزارباربهترازسلامتی وبی دردیست.
درطریق عشقبازی امن وآسایش بلاست
ریش بادآن دل که بادردتوخواهد مرهمی
در مذهبِ طریقت خامی نشان کفر است
آری طریق دولت چالاکی است و چستی
طریقت: طریق تزکیه، روش پاکسازی درون
مذهب طریقت: راه و روش اهل طریقت.
خامی:نادانی، بی تجربگی،سستی
کفر: گمراهی ، ناسپاسی
طریق دولت: طریق عشق،روش رسیدن به سعادت و رستگاری.
چالاکی وچُستی : چابکی، و زرنگ بودن، کنایه ازتلاش برای کسب معرفت و آگاهیست .
معنی بیت: درراه وروش پاکسازی درون،سستی وکاهلی وجهل، ازنشانه های به بیراهه رفتن وگمراهیست آری طریق درستِ سعادت ورستگاری، تلاش بی وقفه به منظور کسب معرفت و تزکیه ی دل وجان است.
روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم داردازنشیب وفراز
تا فضل و عقل بینی بی‌معرفت نشینی
یک نکته‌ات بگویم خود را مبین که رستی
معنی بیت: تازمانی که به تقوا ودانش خود اتّکا کنی هیچ پیشرفتی دررسیدن به سعادت ورستگاری نخواهی داشت وجاهل وکاهل خواهی ماند یک نکته ازرازرستگاری برایت بگویم خودبین وخودخواه مباش تابه سعادت نایل گردی.
تکیه برتقوا ودانش درطریقت کافریست
راهرو گرصدهنردارد توکّل بایدش
در آستان جانان از آسمان میندیش
کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی
"آسمان" کنایه از جایی بلندمرتبه ومقام والاترست.
معنی بیت: بدان که بلندمرتبه ترازآستانه ی سرمنزل معشوق، درجهان هستی جایی وجودندارد وقتی به خاک آستان جانان رسیدی زینهار خطامکن وبه جای والاتر وبلندتری میندیش که اگر دچاراشتباه شوی ازبلندای آستان معشوق به خاک ذلّت وپَستی خواهی افتاد.
ازآن زمان که براین آستان نهادم روی
فرازمسندخورشید تکیه گاه من است
خار اَر چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد
سَهل است تلخی می در جنب ذوق مستی
معنی بیت: وقتی که قصدچیدن گلی می کنی بناچاربایدگزش ِخار تحمّل کنی اگرچه نیش خار جانکاه ودردآوراست غمگین مباش که لطافت وزیبایی گل خسارت خار راجبران خواهد کرد همانگونه که لذّتِ سرمستی، تلخی وبدمزگی باده رابرطرف می کند. باده خواران به عشق رسیدن به حالتِ شیرین مستی، تلخیِ باده راآسان تحمّل می کنند تو نیز دردِنیش خارراسهل وآسان شمار که بوی خوش گل دوا ورنگ خوشش مرهم آن خواهد بود.
اگرچه درطریق عشق صدخطر درکمین است وراهروباید بلاها ورنجهای بی شماری راتحمّل کند لیکن نبایدناامیدشد وپاپس گذاشت چراکه درپس هرنیش نوشی ودروَرای هررنج گنجی عظیم نهفته وهیچ راهرو یا عاشقی ناکام نخواهدماند.
عتاب یارِپریچهره عاشقانه بکِش
که یک کِرشمه تلافیّ صدجفابکند
صوفی پیاله پیما حافظ قرابه پرهیز
ای کوته آستینان تا کی درازدستی
صوفی پیاله پیما : صوفی که ادّعای پرهیزازشرابخواری دارد پیاله پیما شده وشراب راپیاله پیاله می پیماید( سرمی کشد)
قرابه: شیشه ی شراب، صراحی حافظ قرابه پرهیز: حافظ که به شرابخواری رسوای جهان است قرابه پرهیزشده(بس که صوفیان پیاله پیماشده اند به حافظ مجال شرابخواری نمی دهند! حافظ به شراب دسترسی ندارد)
"کوته آستینان" کنایه ازصوفیان، بدان سبب که خرقه ی پشمینه ی آنها آستین کوتاه بود.
دراز دستی : تجاوز از حدود شرعی و باده نوشی وپیاله پیمایی درحالی که ادّعای پرهیزگاری دارند.
معنی بیت: شگفتا عجب زمانه ای شده! صوفیان به رغم ادّعای تقوا ودینداری پیاله پیاله شراب می نوشند وحافظ که شرابخواراست به شراب دسترسی ندارد! ای صوفیان شرم برشما که لباس آستین کوتاهِ نمادِ پرهیزگاری به تن کرده اید امّاچه دستان متجاوز ودرازی دارید وبه سهم ِ دیگران دست درازی می کنید!
ای دل بیاکه مابه پناه خدارویم
زانچه آستین ِ کوته ودستِ درازکرد

یکی بودم در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۰۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:

این شعر پر از اشتباهه چون میدونم تصحیح نمیشه رمق نوشتن ندارم!

۱
۲۶۷۰
۲۶۷۱
۲۶۷۲
۲۶۷۳
۲۶۷۴
۵۵۴۱