گنجور

 
مولانا

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد

گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

برای من مگری و مگو «دریغ دریغ»

به دوغ دیو درافتی دریغ آن باشد

جنازه‌ام چو ببینی مگو «فراق فراق»

مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد

مرا به گور سپاری مگو «وداع وداع»

که گور پردهٔ جمعیت جنان باشد

فُروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر

غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد؟!

تو را غروب نماید ولی شروق بود

لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد

کدام دانه فرورفت در زمین که نَرُست؟!

چرا به دانهٔ انسانت این گمان باشد؟!

کدام دلو فرورفت و پر برون نامد

ز چاه یوسف جان را چرا فغان باشد؟!

دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا

که های‌هوی تو در جوّ لامکان باشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۹۱۱ به خوانش هانیه سلیمی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۹۱۱ به خوانش فاطمه زندی
اشکالات خوانش

بیت ۳ مصرع اول ببینی درست است.

همهٔ خوانش‌هاautorenew
اشکالات خوانش

# نون در واژه انسانت نیازی نیست که با سکون تلفظ شود و وزن شعر اجازه می‌دهد که به طور طبیعی خوانده شود.

اشکالات خوانش

بیت ۴،مصرع۱،وداع ،به کسر.، و، است،نه فتح ،و

فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

ندیدم اَمرد سی ساله چون تو در عالم

عجوبه‌ای چنین، آخرالزّمان باشد

‌اگر دو دست تو یک هفته در قَفا بندند

‌به هفتهٔ دگرت ریش تا میان باشد

حکیم نزاری

مرا اگر چو دو چشمت هزار جان باشد

چو حلقۀ کمرت با تو در میان باشد

گر استخوانِ تنم هم چو سرمه خاک شود

هنوز بویِ تو ام در مشامِ جان باشد

چه گونه صورتِ شیرین هنوز در سنگ است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
عبید زاکانی

همیشه تا سپر مهر زرفشان باشد

غلام سایهٔ چتر خدایگان باشد

جهانگشای جوانبخت شیخ ابواسحاق

که پادشاه جهانست تا جهان باشد

سزد که سر به فلک در نیاورد ز علو

[...]

صوفی محمد هروی

به پیش، صحنک ماهیچه چون عیان باشد

محقرست اگر صد هزار نان باشد

برای قیمه کشیدن نخود اولیتر

بلی چو مصلحت مطبخی در آن باشد

به وقت کله بریان زبان به چشم کنید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه