کتایون فرهادی در ۶ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۲ - تخلیط وزیر در احکام انجیل:
ساخت طوماری به نام هر یکی / نقش هر طومار ، دیگر مسلکی
وزیر مکار به نام هر یک از آن پیشوایان دوازده گانه عیسوی طوماری ترتیب داد که این طومار حاوی احکام انجیل بود ولی محتوای هر یک از این طومارهای مذهبی با دیگری فرق داشت .
حکم های هر یکی نوعی دگر / این خلاف آن ، ز پایان تا به سر
احکام هر یک از طومارها نوعی دیگر بود و با هم همساز نبود و خلاصه از آغاز تا پایان حکم ها با هم اختلاف داشت .
در یکی راه ریاضت را و جوع / رکن توبه کرده و شرط رجوع
مثلا در یکی از طومارها به راه ریاضت و فضیلت گرسنگی و پرهیز از طعام امر کرده بود و آنرا اساس صحت توبه و رجوع الی الله قرار داده بود .
– توبه وقتی صادقانه است که شخص از شهوات حیوانیه پرهیز کند . پس ریاضت و صیانت نفس اساس صدق توبه و رجوع الی الله است .
– ریاضت در لغت به معنی رام کردن و پرورش ستور است و در اصطلاح اهل الله عبارت است از تهذیب نفس از شهوات حیوانی . اکابر عرفا و صوفیه عقیده دارند که در نهاد آدمی عنصر شریری به نام روح حیوانی و شهوانی قرار دارد که او را به زشتی ها می کشاند که در لسان قران کریم نفس اماره نامیده شده است . عرفا عقیده دارند که تا آدمی بر قوای شهوانیه اش سلطه نیابد سخن از دین و ایمان بی اساس است . مراد از جوع پرهیز از طعام و اکتفا به حد ضرورت است .
در یکی گفته : ریاضت سود نیست / اندرین ره ، مخلصی جز جود نیست
در طوماری دیگر نوشته است که ریاضت هیچ سودی ندارد بلکه تنها راه نجات ، سخاوت و بخشش است
در یکی گفته که جوع و جود تو / شرک باشد از تو با معبود تو
در طوماری دیگر نوشته است که اگر ریاضت و پرهیز از طعام و بخشندگی را فقط به خودت منسوب کنی و خدا را در نظر نیاوری دچار شرک شده ای و برای حضرت معبود شریک قائل شده ای . پس هر که به مقام ریاضت می رسد باید تنها خدا را عامل قاهر بداند و لاغیر
جز توکل جز که تسلیم تمام / در غم و راحت ، همه مکر است و دام
زیرا در همه امور و حتی به هنگام اندوه و آسودگی ، جز توکل و تسلیم کامل ، هر کاری ، مکر و دام است .
– توکل از عالی ترین مقامات عرفانی است ، مراد از توکل واگذار کردن امور است به وکیل جهان هستی که حضرت حق تعالی باشد . این مقام پس از رجاء حاصل آید زیرا تا رجاء و امید به حقانیت وکیل نباشد کار بدو سپرده نشود . ( مصباح الهدایه ، ص 396 ) . توکل برای عامگان مبتدی سخت ترین منزل و برای خاصگان ساده ترین راه است زیرا اینان یقین دارند که همه چیز در قبضه قدرت حضرت حق است و جز او موثر در عالم وجود نیست . ( شرح منازل السائرین ، ص 74 ) . جرجانی در التعریفات گوید : توکل یعنی اعتماد بنده به خالق و قطع امید از آنچه در دست خلق است . ابن عربی گوید : توکل اعتماد قلب است بر خداوند متعال ، بی آنکه از فقدان علل و اسباب طبیعی ، پریشانی و اضطرابی بر متوکل عارض شود . ( الفتوحات المکیه ، ج 2 ، ص 199 ) . سهل ابن عبدالله تُستَری گوید : اول مقام اندر توکل آن است که پیش قدرت حضرت حق ، چنان باشی که مُرده ، پیش مُرده شوی . چنانکه خواهد می گرداند . مرده را هیچ ارادت و تدبیر و حرکتی نباشد . عبدالرزاق کاشانی گوید : پس تسلیم نزدیکترین منزل به توحید ذاتی و بالاترین مرتبه در سیر فیِ الله و حصول کمال و سعادت است
در یکی گفته که واجب ، خدمت است / ورنه ، اندیشه توکل تهمت است
در یکی دیگر از طومارها گفته است : آنچه بر سالک واجب است انجام خدمت است و گرنه بدون خدمت ، توکل نوعی ادعای پوچ و یاوه است .
– خدمت رسیدن به حاجات مردم و رفع و تخفیف آلام درونی و بیرونی آنهاست و نیز به جای کسی کار کردن است و کسی که این امر را بر عهده می گیرد باید بردبار و صبور باشد و منفعت دیگران را بر آن خود ترجیح دهد و چون خدمت مستلزم صبر و تحمل است بناچار در مداومت آن هوی و آرزو شکسته می شود . علاوه بر آنکه سالک خدمتگزار ، شادی به دل خلق می رساند که در آن برکت هاست و یکی از وظایف انسانیت است . صوفیه خدمت را از طریق مجاهده با نفس می دانسته اند و بدین جهت سالک را به تشخیص خود به به انواع کار از قبیل جارو زدن خانقاه و آشپزی و قیام به امور مسافران و تیمار ستوران وا می داشته اند .
در یکی گفته که امر و نهی هاست / بهر کردن نیست ، شرح عجز ماست
در یکی دیگر از طومارها گفته است : اگرچه امر و نهی در دین آمده ولی ذکر آن بدان جهت نیست که به آنها عمل شود بلکه مراد از امر و نهی بیان عجز و عدم قدرت ما انسانهاست .
تا که عجز خود ببینیم اندر آن / قدرت حق را بدانیم آن زمان
تا آنکه در آینه امر و نهی الهی ، عجز و ناتوانی خود را ببینیم و آنگاه به قدرت و توانائی حق پی ببریم .
– دو بیت اخیر بیان کننده نظر صوفیه اباحیه است که معتقدند تکلیف از انسان ساقط است و نیز مبین طریقه جبریه است که عقیده دارند بشر چون مختار نیست . امر و نهی نیز برای او مطرح نیست پس امر و نهی برای نشان دادن عجز اوست .
در یکی گفته که عجز خود م
بین / کفر نعمت کردن است آن عجز ، هین
در طومار دیگری گفته : مبادا اظهار عجز کنی که این عجز ، کفران نعمت الهی است که خداوند به ما عطا کرده چرا که قدرت ما متعلق به قدرت حق است . [ اظهار عجز کفران نعمت اختیار و ارده است ] .
قدرت خود بین که این قدرت ازوست / قدرت تو نعمت او دان ، که هوست
به قدرتی که در وجود تو نهاده شده بنگر که این قدرت از حق تعالی است . قدرتی را که در تو وجود دارد نعمت او بدان .
هو = صوفیه آن را بر ذات بسیط و مطلق بدون اعتبار اسماء و صفات و یا هستیِ الله اطلاق می کنند . و گاه به معنی وجود محض که از جهت غیبت یا عدم ، تفاوت دارد می گیرند . زیرا عدم ، شهودپذیر نیست و وجود محض ، مشهود است . اما اینکه از وی تعبیر به غایب می کنند . از آن جهت است که وجود محض ، جامع جمیع کمالات است و استیفاء و رسیدن به کمال شهود آن میسّر نمی گردد . ( شرح مثنوی شریف ، ج 1 ، ص 210 ) . کلمه مبارکه هو گاه منادی واقع می شود و این نشان می دهد که هو یک هویّت ظاهر در مظاهر هستی است . مثلاّّ در آنجا که جبرئیل در خواب ذکر یا هُو یا مَن لا هُو اِلّا هُو را به حضرت علی (ع) تعلیم می دهد مبیین آنست که در اینگونه موارد ضمیر نیست زیرا ضمیر ، منادی واقع نشود . ( یازده رسالۀ فارسی ، ص 251 ) . در آیین هندو کلمه مقدس اوم معادل اسم شریف هُو است .
در یکی گفته کزین دو ، برگذر / بت بود هر چه بگنجد در نظر
در یکی از طومارها گفته : از اینکه خود را ناتوان بدانی و یا اینکه خود را به قدرت الهی قدرتمند بدانی چشم پوشی کن زیرا که در هر دو صورت وجود “من” همچنان باقی است و خود بینی برقرار است و تا اینکه “من” محو نگردد . بت همچنان برپاست و هنوز مرحله فنا فرا نرسیده است و پس بر سالک است که فقط به حق تعالی درنگرد تا از شرک و بت پرستی برهد
در یکی گفته : مکش این شمع را / کین نظر ، چون شمع آمد جمع را
در طوماری دیگر گفته : شمع نظر و بحث و استدلال را خاموش مکن زیرا که این نظر و بحث و استدلال در بدایت سلوک به منزله شمعی است که قوای درونی ترا را متمرکز می کند و به تو قوت قلب می دهد
از نظر چون بگذری و از خیال / کشته باشی نیم شب ، شمع وصال
اگر در سلوک از رای و نظر و اندیشه و خیال دست برداری بدان ماند که در نیمه های شب تاریک ، شمعی را که می تواند ترا به کوی دوست برساندخاموش کنی .
– دو بیت اخیر نقدی است بر آن دسته از صوفیه که بحث و نظر را به کلی مردود می شمرند . حال آنکه برای سالکان و رهروانی که هنوز به شهود حق نرسیده اند و در اواسط راه به سر می برند لازم است که از شمع عقل و استدلال نیز بهره گیرند .
در یکی گفته : بکش ، باکی مدار / تا عوض بینی نظر را صد هزار
در یکی دیگر از طومارها گفته : شمع رای و نظر را خاموش کن و در باره هیچ باکی به خود راه مده تا به جای آن صد هزار شمع معنوی و نور قلبی پیدا کنی .
که ز کشتن ، شمع جان افزون شود / لیلی ات از صبر تو ، مجنون شود
زیرا همینکه شمع رای و نظر را خاموش کنی ، شمع جانت شعله ورتر شود و محبوب و معشوقت عاشق تو می گردد .
– دو بیت اخیر مخصوص واصلان کوی حق و کاملان طریق حقیقت است و هر کسی را یارای رسیدن به این مقام و مرتبت نیست و مصراع دوم بیت فوق اشارت است به این کلام صوفیه که وقتی عاشق به کمال عشق رسد رابطه معکوس شود . یعنی عاشق ، معشوق گردد و معشوق ، عاشق .
ترک دنیا هر که کرد از زهد خویش / پیش آمد پیش او دنیا و بیش
هر کس دنیا را به خاطر زهد و پارسایی خود رها کند ، دنیا بدو روی آرد . زیرا دنیا مانند سایه است اگر دنبالش روی از تو بگریزد و اگر از آن بگریزی در پی ات آید .
– زهد در لغت به معنی ترک تمایل به چیزی است و در عرفان و تصوف از جمله مقامات شریف معنوی است و آن بیزاری و دوری از دنیا و متنعلقات دنیاست .
در یکی گفته که آنچت داد حق / در تو شیرین کرد در ایجاد، حق
در یکی دیگر از طومارها گفته که هر آنچه را حضرت حق به تو عطا فرموده ، آن چیز را حضرت حق در عالم هستی بر تو گوارا و شیرین کرده است .
بر تو آسان کرد و خوش ، آن را بگیر / خویشتن را در میفکن در زحیر
آن کار را خداوند بر تو آسان و دلنشین کرده است ، آن کار را انجام بده و خود را بیهوده در سختی و مشقت میفکن .
– خداوند فطرت آدمی را به گونه ای آفریده که برای باروری و رشد استعدادهای خود باید در حد ضرورت از شهوات حیوانی استفاده کند . پس تمتع لازم و نه افراطی از قوای شهوانی امری مجاز و بلکه لازم است و انکار کلی شهوات و امیال کاری بخردانه نیست . لفظ “آسان کردن” ممکن است به این مسئله ارشارت داشته باشد که می گوید “کار دین بر اساس آسانی و سهولت است ” چنانکه در قسمتی از آیه 185 سوره بقره آمده است “خداوند برای شما آسانی خواهد نه دشواری”
در یکی گفته که بگذار آن خود / کان قبول طبع تو ردست و بد
در یکی دیگر از طومارها گفته : مطابق خوی و سرشت طبیعی ات عمل مکن زیرا آنچه مقبول طبع توست ا
ز نظر حق ، زشت و مردود است . [ زیرا طبع آدمی معمولا به سوی راحتی و تنبلی می گراید و الزاما مصلحت او را تضمین نمی کند . چنانکه مثلا انجام گناه و خلاف معمولا مطابق امیال و شهوات آدمی است و امری سهل الوصول است ولی مطابق مصلحت حقیقی و سعادت او نیست ] .
– مضمون این بیت بر خلاف بیت پیشین ” آسانی” را رد می کند و “سخت گیری” در دین را تاکید می کند .
راه های مختلف ، آسان شده است / هر یکی را ملتی ، چون جان شده است
هر یک از راهها و مذاهب گوناگون برای دسته ای از مردم آسان و مطبوع می نماید و آن گروه ، مذهب و مرام خود را همجون جان ، عزیز می شمرند ، چراکه هر مذهب با خوی و سرشت عده ای در می سازد . [ چنانکه در قسمتی از آیه 32 سوره روم آمده است “هر گروهی به مذهب خود شادان است” .
گر میسر کردن حق ، ره بدی / هر جهود و گبر ازو آگه بدی
اگر چنین مقرر می شد که خداوند راه حقیقت را برای همگان آسان می ساخت بدین معنی که می فرمود بدون ریاضت هم می توانید به حقیقت رسید در این صورت هر حق ستیز کافری نیز از آن راه آگاه می شد در حالی که میان مومن و کافر تفاوت است .
– حقیقت تنها از راه ریاضت و صیانت نفس حاصل می آید و هر کسی نمی تواند بدان منزل درآید .
در یکی گفته میسر آن بود / که حیات دل ، غذای جان بود
در یکی دیگر از طومارها گفته است : آنچه خدا میسر ساخته عبارت است از حیات دل و غذای جان یعنی چیزی برای انسان قابل دل سپردن است که دل را زنده کند و روح را تغذیه نماید تا طاعات با بی میلی و مشقت صورت نگیرد
هر چه ذوق طبع باشد چون گذشت / بر نه آرد همچو شوره ، ریع و کشت
اگر طبع آدمی در جهت حیات معنوی حرکت نکند هر کاری که انجام دهد هیچ حاصلی جز زیان به بار نمی آورد مانند کشت بذر در زمین شوره زار . [ پس طبع آدمی وقتی او را به سعادت می رساند که مطابق با مصلحت حقیقی او حرکت کند نه در جهت امیال شهوانی .
جز پشیمانی نباشد ریع او / جز خسارت بیش نارد بیع او
در واقع دنباله روی از هوی و هوس جز پشیمانی حاصلی ندارد و از سودا و تجارت آن چیزی جز زیان بدست نمی آید .
آن میسر نبود اندر عاقبت / نام او باشد معسر ، عاقبت
پس نتیجه می گیریم که هر آن کار و عملی که مطابق میل و شهوت آدمی انجام گیرد گرچه ابتدا آسان و لذت بخش است ولی سرانجام دشوار و نفس گیر جلوه می کند زیرا اعمال هوسناکانه ، مصلحت و سعادت او را تباه می کند .
تو معسر از میسر باز دان / عاقبت بنگر جمال این و آن
تو باید آن کاری که حقیقتا دشوار است از آن کاری که حقیقتا آسان است باز شناسی و سرانجام چهره حقیقی هر دو کار را تماشا کنی .
– کاری که مطابق امیال و شهوات انجام می شود معمولا آسان و دلنشین است و همین امر سبب اصلی روی آوردن عامه به سوی کارهای خلاف است ولی خردمند فرزانه به فراست درمی یابد که از هر آن کاری که مطبوع طبع و مخالف مصلحت حقیقی است باید بپرهیزد چرا که فرجام آن ندامت و شقاوت است پس کاری که ایجاد شقاوت می کند واقعا دشوار و جانکاه است گرچه در ظاهر ساده و جذاب نماید و شهوات حیوانی را ارضاء کتد .
در یکی گفته که استادی طلب / عاقبت بینی ، نیابی در حسب
در طومار دیگری گفته : در طریق سلوک باید مرشد و پیری طلب کنی که تشخیص فرجام بد و خوب از عهده حسب و نسب برنمی آید .
– این بیت لزوم داشتن مرشد را تاکید می کند یعنی می گوید موقعیت خانوادگی و تبار عالی نیز آدمی را نجات ندهد و تنها بایستی به پیری راه رفته و راه دان اقتدا کنی .
عاقبت دیدند هر گون ملتی / لاجرم گشتند اسیر زلتی
امتها و جوامع پیشین در نهایت کار خود ، دریافتند که بدون تمسک به هادی و راهبر به گمراهی و لغزش دچار خواهند آمد زیرا شخصیت و هویت انسانی محتاج به راهبر و مرشد است .
عاقبت دیدن ، نباشد دست باف / ورنه کی بودی ز دین ها اختلاف ؟
فرجام بینی کار آسانی نیست که از هر کس برآید و اگر حقیقت بینی و حقیقت یابی سهل بود کی میان دین ها و مرام ها اینقدر اختلاف رخ می داد .
در یکی گفته که استا هم تویی / ز آنکه استا را شناسا هم تویی
در طوماری دیگر گفته است : به مرشد و استاد نیازی نیست زیرا که تو خود عارف و مرشد و استادی
مرد باش و سخره مردان مشو / رو سر خود گیر و سرگردان مشو
مرد حقیقی باش و مغلوب دیگر مردان مباش ، برو راه خود گیر و در طلب مرشد و استاد اینقدر به این در و آن در مزن و سرگردان مشو .
– دو بیت اخیر بازگو کننده مشرب عارفانی است که ظاهرا مرشدی نداشته اند و از روحانیت مشایخ استفاده می کرده اند که اصطلاحا به اینان اویسی یا خداپرورده گویند . اولیای مشهور این طایفه شیخ عطار ، شیخ حسن خرقانی و بهاءالدین نقشبند است .
در یکی گفته که این جمله ، یکی است / هر که او دو بیند ، احول مردکی است
در طوماری دیگر گفته : جوهر تمام ادیان یکی است گرچه صورتهای مختلف دارند و هر کس میان آنها جدائی بیند به لوچی بینش دچار آمده است .
– حقیقت یکی است و انبیا و اولیا و مشای
خ طریقت جملگی وحدت باطنی دارند و اختلاف تنها در صورت است .
در یکی گفته که صد ، یک چون بود / این کی اندیشد ؟ مگر مجنون بود
در طوماری دیگر گفته : مگر امکان دارد که “صد” همان “یک” باشد مگر ممکن است که آدم عاقل اینگونه اندیشه کند و بگوید که همه مذاهب یک جوهر دارند ؟ اینگونه افکار فقط به دیوانگان تعلق دارد .
هر یکی قولی است ضد همدگر / چون یکی باشد ، یکی زهر و شکر ؟
زیرا اقوال مذاهب با هم تضاد دارند . چگونه ممکن است که زهر و شکر با هم یکی باشند
تا ز زهر و از شکر در نگذری / کی ز وحدت ، وز یکی ، بویی بری ؟
مادام که از اختلاف زهر و شکر صرف نظر نکنی ممکن نیست که از گلزار وحدت بوئی ببری . یعنی تا وقتی که در صورت ظاهری جهان کثرات و تعینات فرو مانده ای . هرگز نمی توانی به کوی حقیقت درآیی . [ این بیت نشان دهنده جهان بینی وحدت گرای مولاناست ] .
این نمط ، وین نوع ، ده دفتر و دو / بر نوشت آن دین عیسی را عدو
بدین سان آن وزیر مکار که دشمن دین عیسی بود . دوازده طومار مختلف در بیان آئین مسیحیت نوشت و به دست پیشوایان مذهبی مسیحی داد تا فتنه و آشوبی مهلک بر پا دارد .
حمید در ۶ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۰۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱ - آغاز سخن:
با سلام و عرض ادب
چون اول باید ظاهر را شناخت تا به باطن راه یافت
بنابراین باید اول از ظاهر شروع کرد
بسم الله الرحمن الرحیم ظاهر است
محمد در ۶ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵:
Mh:
درود بر همه اساتید بزرگوار؛
در مورد حضرت حافظ این شائبه وجود دارد که حداقل در یکی از غزلیات خود مصراعی از یزید کار کرده است. دست بر قضا مطلع اولین غزل حافظ که حتماً خیلی هم مهم است. من نمیدانم این روایت ها مستند به چه چیزهایی هست. حقیقتا هیچوقت هم تحقیقاتی ولو در حد اطلاعات عمومی هم نکردم و این کار بزرگان شعر و ادب است.
اما خودم شخصا در یک منبع تاریخی ( البته نه مذهبی . و تصور میکنم تاریخ طبری بوده ) وقتی داشتم ماجرایی مناظره یزید با زینب را میخواندم مو بر تنم سیخ شد. آنجا که یزید به زینب یادآوری می کرد که پدران شما خون پدران ما را ریختند. و با زبانی دو پهلو که هم نشان از دلجویی داشت و هم شماتت به زینب گفت : اگر روزگار زمانی بر مراد ما نرفت همیشه بر همان حال نمی ماند پس نباید غصه خورد. تحقیقات مفصل در این مورد را به محققان عزیز واگذار میکنم.
مهدی بایندری در ۶ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۲۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۸۶:
مصرع اول را به این شکل نیز شنیده ام:
ای آنکه زبان دل لالان دانی
فیضان حیدر معروفی در ۶ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۱۵ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:
غزلی بسیار زیبا و جذاب است. اولا این غزل را در دبیرستان خواندم خیلی تاثیر گذار است. این را به زبان اردو نیز ترجمه کرده ام.
فیضان حیدر معروفی در ۶ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۱۵ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:
غزلی بسیار زیبا و جذاب است. اولا این غزل را در دبیرستان خوندم خیلی تاثیر گذار است. این را به زبان اردو نیز ترجمه کرده ام.
فیضان حیدر معروفی در ۶ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۵۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱:
واقعا این رباعی مشتمل بر مفہوم آیت قرآنی است و بندگان را سوی توبہ وامی دارد۔
لیدا در ۶ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۵:۱۷ دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۱۷:
اگر خوانده شود:
بر تیغ نهاده ای قلم، میخندی؟
به نظر و به وزن و آهنگ، مناسب و صحیح جلوه می کند
nahal n در ۶ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۴:۱۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » بهجت آباد خاطره سی:
آهنگ اولدوز از ناهیده باباشلی
پیوند به وبگاه بیرونی
خواننده آذربایجانی
علی خیاط در ۶ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۳:۲۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶:
جابی تعجب است که دوستان مخاطب را جسم غیزیکی انسان در نظر میگیذند ،می گوید دریاب ،یعنی ای انسان که ازروح و جسم و دارای عقل و تفکرهستی ،از روج جداخواهی شد و فنا خواهب سد در نبستی ،روحدر پدن همان جان است و غقط جاندار دارای عقل و هوش می تواند دررابد و تعقل کند ،در ضمن بنطر میرسد که خیام به ر.وح اعتقادداشته ،خیام عارف نبست ولی عر فاااعتقاد بهروح کاب و مطلف که از عقل کل ناشی می شود دارند که پی از مرگ روح انسان با روح کل می پیوندد،دذ عین حال علم به این نتبجه. سیده کهافکار از ببن نمی روند و پایدار هستند
محسن ، ۲ در ۶ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:
احمد جان
از مادر زمانه نزاده است هیچکس
کوهم ز دهر نامزد غم نیامده است
هیچ کس درین دنیای دون از مادر زاده نشد ،که با غم یار و نامزد نباشد
برین مانا که : با غم عجین و همسر خواهد شد
حمیدرضا در ۶ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۳۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶۵:
ز کشور دل محمود گرد می خیزد
اگر نسیم به زلف ایاز می گذرد
اینجا مراد از محمود سلطان محمود غزنوی است که به سلطان غازی هم معروف بود
او به ایاز عشق زمینی داشت
سلطان محمود اساسا مردی غلامباره بود .
جز *ایاز*غلامان خوبروی بسیار داشت .
درحبیب السیرآمده است که وقتی فضل بن احمد وصف غلامی را در یکی از شهرهای ترکستان شنید، کسی را مخفیانه به آنجا فرستاد و او را خرید و درلباس زنانه به غزنین آورد.
اما سلطان محمد به نحوی از قضیه خبردار شد و غلام را از وزیرش خواست.
چون وزیر انکارکرد سلطان به مطادره اموال او دستور داد!!!!!!!!!!
کوروش روحانی در ۶ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
سلام دوستان گرامی
در مصرع
مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا
به نظر من این "را"ئه زائدی که بعد از کلمه مرغ هوا اومده رائه مالکیته
را مالکیت؛رائیه که فعل "است" رو به افعالی از مصدر"داشتن" تبدیل میکنه و قدما از اون استفاده میکردند
مانند: مرا با او کار "است"**
که رائه لعد از من مالکیته و جمله امروزیش میشه:
من با او کار "دارم"**
که در اینجا نیز جمله ی اصلی به این صورت است:
مرغ هوا را نصیب "است"**(فعل است به صورت قرینه معنوی حذف شده)
و اما جمله امروزی میشه:
مرغ هوا نصیب "دارد"**
یا اگر بهنر بگیم
برای مرغ هوا نصیب وجود"دارد"**(چون فعل "است" در این مصرع به صورت فعل خاص( غیر اسنادی) به معنای وجود داشتن به کار رفته)
و بعد مرغ هوا هم که همین قضیه برای ماهی دریا تکرار میشه
در کل امروزی بیت میشه:
"از در بخشندگی و بنده نوازی
برای مرغ هوا نصیب وجود دارد(خداوند آفریده) و همچنین برای ماهی دریا"
دیگر سخن رو کوتاه میکنم و تنها یک نکته رو میگم:
* کلمات هوا و دریا که بعد از مرغ و ماهی اومده فکر میکنم صفت نسبیه به معنای"مرغ هوایی" و "ماهی دریایی"
شما هم نظراتتون رو بگین
با احترام فراوان
کوروش روحانی
هو در ۶ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
با عرض سلام،بنده کسی نیستم که بخواهم برای اشعار عرفانی و معنوی حضرت حافظ نظر بدم یا اینکه تفسیر و معنی کنم،فقط اینکه مطمئنم منظور و اشاره حضرت حافظ به عشق زمینی نبوده و نیست و این بزرگوار اشاره به زیبایی معنوی و نور و رخسار و عشق الهی داشتن،چون عشق زمینی فانی هست ولی عشق الهی ماندگار و ابدی ،چون در مقابل عشق الهی هر چیزی که بدید و ببخشید بازم کم هست و برای عاشق همه و همه چیز بی ارزش و پوچ و هیچ هست.پس نه عشق ترک داشتن،نه کرد،نه لر،نه....مثلا میگن شراب شیراز،منظور به خوردن شراب نیست،منظور دیدن روی یار هست(عشق و یار الهی)که به لذت شراب شیراز هست،پس هر چیزی مطمئنأ معنی بی ارزشی نداره،تمام اشعار معنوی و عرفانی هست و مطمئنا عشق زمینی مورد خطاب نبوده،
مصطفی شیخ در ۶ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۳۹ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۶۵ - این قطعه را در تعزیت پدر بزرگوار خود سرودهام:
پدر بزرگوارم محمد علی شیخ روحت شاد و یادت گرامی... آمین ...
مصطفی شیخ در ۶ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۳۵ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۶۵ - این قطعه را در تعزیت پدر بزرگوار خود سرودهام:
پدر بزرگوارم ..محمد علی شیخ ... روحت شاد و یادت گرامی
تماشاگه راز در ۶ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:
معانی لغانی غزل ( 256)
ناصح: نصیحت کننده ، اندرز دهنده
مشفق : مهربان
تمتّع : نصیب و بهره ، فایده بردن .
کمینگه: کمینگاه ، سنگر حمله، نهانگاهی که شکارچی خود را در آن پنهان می کند
مکر: نیرنگ وحیله .
که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر : مکر و حیله این دنیای کهن در مخفیگاه به قصد جان تو کمین کرده است
نعیم : مال ، خواسته ، خوشیهای زندگی .
دوجو: به قیمت دو دانه جو، به پشیزی
متاع قلیل : کالای اندک ، جنس کم بها
بهای کثیر:قیمت زیاد
رودی بساز :عودی کوک شده وخوش صدا وآماده نواختن .
ناله بم و زیر : صدای کلفت ونازک ، صدایی که از رشته قطور عود که از روده گوسفند تابیده درست شده و درشت است با صدایی که از رشته نازک سیم عود برمی خیزد و ظریف است
بر آن سرم :عزم آن را دارم
تدبیر: چاره اندیشی .
تقدیر: حکم سرنوشت .
قسمت ازلی :نصیب و بهره یی که از روز ازل برای هرکس مقدر شده و تغییر ناپذیر است
نه به وفق رضاست : موافق میل و رضایت ما نیست.
خرده مگیر: بهانه گیری مکن .
نهادم قدح زکف: قدح از کف نهادم ، قدح را به زمین نهاده و از آن چشم پوشیدم .
کرشمه : ناز وادا و غمزه .
نمی کند تقصیر: در اغوا وتشویق به باده نوشی متن کوتاهی نمی کند
ضمیر: خاطر، صفحه دل، آینه دل .
صحبت صغیر و کبیر : هم نشینی و مجالست با خرد و کلان .
ساغر: پیاله بلورین .
دُرِّ خوشاب: لعل چهره یی رنگ آبدار ووخوش آب و رنگ و شفاف.
آصف: نام وزیر حضرت سلیمان ( آصف برخیا) و کنایه از وزیر است و منظور حافظ ، خواجه تورانشاه وزیر شاه شجاع و شاه زین العابدین فرزند اوست .
حدیث توبه : در اینجا مکراد سختن از توبه گفتن است.
بزمگه : بزمگاه ، مجلس بزم و عیش و نوش .
معانی ابیات غزل(256)
(1) به تو اندرزی می دهم ، به گوش گیر و در پی بهانه و انکار آن مباش : آنچه را که نصیحت گوی مهربان و خیر خواه تو می گوید، قبول کن.
(2) از وصال روی جوانان بهره برداری کن زیرا مکر ونیرنگ این دنیای کهنه کار در سر راه عمر تو به قصد جانت کمین کرده است.
(3) در نظر عاشقان ، همه نعمتها ی دنیا و آخرت به بهای دو جو نمی ارزد زیرا در برابر آن کالاهای کم بها ریال قیمت دو جو بیشتر است.
(4) همنشینی خوشرفتار و عودی خوش آهنگ و کوک شده می خواهم تا در دل خود را با آهنگهای بم وزیر آن ، باز گو کنم. ( 5 ) عزم آن دارم که باده ننوشیده و گناه نکنم، اگر این چاره اندیشی من با حکم سرنوشت مطابقت داشته باشد.
(6) چون در روز ازل که سرنوشت و نصیب وقسمت ما را رقم زده و معین می کردند ما حضور نداشتیم ، اگر آنچه به ما رسیده کمی مورد رضایت ما نیست بهانه گیری مکن .
(7) صد بار به قصد توبه از شرابخواری ، پیاله را به کناری نهادم اما چه کنم که ناز و کرشمه ساقی در تشویق من به باده نوشی کوتاهی نمی کند.
(8) ساقی ، می و مشک سوده را ممزوج کرده و به مانند آنچه گل لاله در پیاله خود دارد، در قدح من بریز ، زیرا نقش خال سیاه دلبرم از لو ح سینه ام محو نمی شود.
(9 ) برای من همین دو مصاحب شراب کهنه دوساله و محبوب نوجوان چهارده ساله به عنوان دوست وخرد و بزرگ کفایت می کند.
(10) ساقی پیاله بلورین پر از شراب زلال لعل مانند بیاور و به حسود بگو که بزرگواری و زیررا ببین و از حسادت بمیر . (11) حافظ در این مجلس بزم ، سخن از توبه به میان نیاور که ساقیان کمان ابرو تورا به تیر خواهند زد.
شرح ابیات غزل (256)
وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات بحر غزل : مجتث مثمن مخبون مقصور
*
خواجو کرمانی :
فتاده ام من دیوانه در غم تو اسیر
بیا و طره بر افشان که بشکنم زنجیر
سلمان :
جهان جان بگرفتی به حسن عالمگیر
جهان چه باشد و جان چیست ؟ هر چه خواهی گیر
انوری ( قصیده):
1- بر من آمد خورشید نیکوان شبگیر
به قد چو سرو بلند وبه رخ چو بدر منیر
2-به فال نیک در امد به شهر موکب میر
به طالعی که سجودش همی کنند تقدیر
کمال الدین اسماعیل : ( قصیده)
زهی ز رفعت تو خورده آسمان تشویر
زهی ندیده تورا چشم روزگار نظیر
این غزل در حین صدرات خواجه تورانشاه وزیر سروده شده و بازگو کننده دورویی است که حافظ تا اندازه یی با خاطر آسوده می زیسته و ظاهراً وصف یک شب نشینی و مجلس نیمه رسمی است چرا که ما مشاهده می کنیم که شاعر بیت دهم غزل خود را در تعریف آصف و بازگویی از کرم و لطف او در حق خود اختصاص می دهد . بنابراین می توان حدس زد که پس از ارتحال شاه شجاع و ریدن به سلطنت شاه زین العابدین این غزل سروده شده باشد و ما می دانیم که بر طبق وصیت شاه شجاع ، خواجه تورانشاه همچنان در منصب صدرات فرزندش ابقاشده و تا آخر عمر خود به وزارت اشتغال داشت.
اجمالاً در این غزل بدون شکوه و گلایه ، شاعر مکنونات قلبی خود را به صورت نصیحت بازگو می کند و با احتمال زیاد به صورت غیر مستقیم طرف خطاب شاعر شاه زین العابدین است زیرا :
اولاً – او جوان بود وبی تجربه و به نصیحت محتاج بود .
ثانیاً– با مشکلاتی مانند تهدیدات تیمور و احتمال بازپس گیری شیراز توسط شاه یحیی که با آن مواجه بود از این پیشامد ها شکایت داشت و لذا می توان ایهام ابیات اول و ششم را به اونسبت داد .
بیت نهم این غزل که به صورت تکیه کلام خوشحالان باده پیما از یکطرف و مورد استناد عرفا، مبنی بر اشاره به قرآن کریم و حضرت رسول اکرم ( ص) از طرف دیگر در آمده، توجه عمیق همه طبقات را به اشعار حافظ می رساند که هر کسی بر وفق سلیقه خود و در طرفداری از حافظ اشعار اورا معنا و تعبیر می کند و این نکته یی است که حسن انتخاب سبک غزلسرایی حافظ را می رساند چه سخن در ایهام گفتن، عمق کلام را بیشتر و به سلیقه های مختلف نزدیکتر می سازد. بیت مقطع این غزل دلالت دارد که در مجلس بزمی ، حافظ شرکت داشته و احتمالاً میزبان آن خواجه تورانشاه بوده و حافظ به عنوان سپاسگزاری این غزل شاد را به نام او کرده است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
عبدالله در ۶ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۴۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳۵:
در تصحیح استاد کزازی، دُلدُل آمده
مامیترا در ۶ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۰۰ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:
معنی مصرع چهارم رو متوجه نشدم. نقش نامزد توی این مصرع چیه؟
کتایون فرهادی در ۶ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۴ - بیان خسارت وزیر درین مکر: