گنجور

حاشیه‌گذاری‌های کتایون فرهادی

کتایون فرهادی


کتایون فرهادی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۰۴:

انسانی که صاحبدل است و از اهمیت دل و عظمت آن آگاه است و میداند که تنها کانال ارتباطی انسان با خداوند ,دل اوست چنین انسانی برای دل انسانها ارزش و اهمیت وافری قایل است و مانند کعبه , دل انسانها را طواف میکند, در حقیقت دل انسان کعبه معناست وجنس آن مانند بقیه اعضای بدن انسان از گل ساخته نشده, دل از جنس مجردات است
حقیقت اینست که خداوند به شما دستور داده که کعبه را طواف کنید این کار ظاهری را برای این از تو خواسته که بدینوسیله دلت نرم شود و بتوانی دلیرا بدست آوری
اگر هزار بار به طواف کعبه بروی , اگر دلی را بیازاری, آن هزار بار طواف نیز مقبول حق نمی افتد
تو هرچه مال و ثروت داری را بده و دلها را بدست آور چون هردلی که بدست میاوری برای تو حکم چراغی در شب اول قبررا برایت خواهد داشت

 

کتایون فرهادی در ‫۴ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۲۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸:

نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره‌تر است
این رباعی در کمال زیبایی , ریشه خوبی و بدی را در ذات انسان میداند , هرکدام را انتخاب کنیم , بسته به انتخاب ما ,محصولش شادی و غم است ,
یعنی اگر خوبی را انتخاب کنیم, قضا و قدر الهی , شادی را برایمان میفرستد , و اگر بدی را برگزینیم, محصولش غم است , و همه را قضا و قدر الهی با توجه به انتخاب ما رقم میزند , پس همه چیز دست خداست
حال ای انسان بیچاره که از سر بیچارگی , تمام اتفاقات زندگی خود را به چرخش افلاک نسبت میدهی, بدان و آگاه باش *کاندر ره عقل* از نظر داشتن عقل , چرخ و فلک از تو بیچاره تره !!! چون تو با وجود
عقل, اینهمه در خسران هستی و سرگردانی !!!!!! چه برسد به چرخ و فلک که از نعمت عقل نیز بی بهره اند!!!!!
چگونه است که تو با وجود داشتن عقل, خیال میکنی شادی و غم را اجرام آسمانی و نحوه قرگرفتن آنها تعیین میکند؟؟ زهی خیال باطل , شادی و غم را خداوند, با کن فیکون و با قضا و قدرش تعیین میکند
افلاک بیچاره تر از آن هستند که چنین کاری ازشون سر بزند, .......فقط کار خداست. و لا غیر

 

کتایون فرهادی در ‫۴ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰:

6با عشق روان شد از عدم مرکب ما
روشن ز شراب وصل دائم شب ما
زان می که حرام نیست در مذهب ما
تا صبح عدم خشک نیابی لب ما

ما انسانها ,با عشق , از عدم به این عالم خاکی روانه شدیم
ما با شراب عشقی که خدا درونمان قرار داده همیشه مستیم و این عشق مانند چراغی روشن, تمام تاریکیهای زندگی در این دنیای خاکی را برایمان, منور میکند
این شراب عشق ,( البته در حدود الهی آن که غیر حرام است و شریعت تعیین کرده است) تا لحظه ای که به اصل خود یعنی عدم ,بازگشت میکنیم , ما را سیراب میکند

 

کتایون فرهادی در ‫۴ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۷۲:

تو که میدانی عمر تو بالاخره به پیان میرسد و این بدن خاکی بطور کلی به فنا میرود و چیزی از تو باقی نخواهد ماند پس چرا سعی نمیکنی معرفت کسب کنی ؟ معرفت و کسب صفات و عادات پسندیده و نیکو تنها چیزهاییست که میتوانی آنها را با خودت به عالم دیگر ببری, و تو در روز محشر با آن صفات محشور خواهی شد یعنی هرکسی در قیامت , صورت اعمال و صفاتش را به خود میگیرد ....

 

کتایون فرهادی در ‫۴ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۳۳ دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد » شمارهٔ ۴۲:

لحظه به لحظه زندگی تو که معادل دم و بازدم های توست و گام به گام قدم هایی که بر میداری یا بعبارتی دیگر تمام زمان و مکانی که در اختیار داری که عمرتوست را خرج آنچه میکنی که بیشترین توجه و تمرکز را بر آن نهاده ای, پس مراقب توجهات خود باش , تو همانی که بیشترین توجه خود را به آن داده ای, آیا بهتر نیست سعی کنی خداوند را مرکز ثقل توجه و تمرکز خود قرار دهی؟

 

کتایون فرهادی در ‫۴ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۵۷ دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن » شمارهٔ ۲۵:

اگر انسان به اندازه یک تار مو از اسرار و حقایق عالم معنا آگاهی و شهود پیدا کند, چنان متحول میشود که دیگر درد و رنج های این دنیا بنظرش نمیاد و حتی برای رشد و تعالی خودش لازم می بیند بطوریکه از درد و رنج ها همانند یک نردبان ترقی یا درمانگر بهره ها می برد,
ای انسان یک قطره از دریای آگاهی اگر نصیب تو شود, خوشحال باش ,چون همان یک قطره نیاز و شوق و اشتیاق را در تو آنقدر زیاد میکند , که همین اشتیاق باعث میشود تو بالاخره به شهود کامل برسی
پس همون یک قطره آگاهی را هم بد و خوب نکن و بابتش شکرگزار باش

 

کتایون فرهادی در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹:

در این غزل زیبا, مولانا لحظه وصال با معبود را به زیباترین شکل ممکن به تصویر میکشد ,
معبود را به نگار تشبیه کرده که از آمدنش , بوی بهار استشمام میشود,نور افشانی اش چندین برابر ماه است.....
او با چشم دل عوالم بالاتر را شهود میکند و غوغای هستی را می بیند ....او از شکافتن آسمان میگوید , فرشته های آسمانی و ولوله ای که در آسمان بر پا شده را شهود میکند, نشانه هایی از آمدن یار میدهد, بوهایی را استشمام میکند که قابل قیاس با بوهای خوش این دنیایی نیست .....
در روایات نیز داریم که همه آنچه در عالم بالاتر وجود دارد در اعلی درجه آن , لطیفتر و زیبایی ها هزاران برابر است, بوها , صداها همه و همه بسیار طرب انگیز بوده و موسیقی خاصی داره که طنین آن ,اصلا با آنچه در عالم ماده, می شنویم قابل قیاس نیست.....
بقول مولانا هرچه بیشتر با کلمات توصیف کنیم , حجاب ها را بیشتر میکنیم ....
در غزل میگوید که فقط نشانه های آمدن یار , چقدر عالم هستی را به تکاپو انداخته است, ......بوهای خوش, سنجق یار ......رونق باغ.....چشم و چراغ همه هستی.........
و اما در اینجا یار را به شاه تشبیه میکند که به قصد شکار تیری پرتاب کرده و هدف را نشانه رفته و اکنون برای دیدن شکارش میاید....
همه هستی برای آمدنش در خالت آماده باش هستند ....باغ سلام میکند.....سرو قیام میکند......سبزه پیاده میرود......غنچه سوار میرسد......
خلوتیان آسمان تا چه شراب می خورند
روح خراب و مست شد , عقل خمار می رسد
در اینجا این سوال بزرگ برای مولانا پیش میاید که چرا خلوتیان آسمان یعنی آنهایی که اینهمه عظمت و بزرگی و هیبت و شکوه و مستی را که فقط نشانه های آمدن یار است و روح چون منی را چنین مست میکند و عقل را خمار !!!!!!! چگونه ممکن است با ابنهمه مستی که حضور معبود به آدم میدهد , کسی بتواند شراب هم میل کند , اصلی چه لزومی به خوردن شراب هست؟مگر ظرفیتی هم باقی میماند برای مستی بیشتر؟مگر بیشترش هم ممکنه؟؟؟؟؟
این شهود خودش پر از مستی و شعف و شادی وخماری است و تمام ظرفیت وجودی مرا پر کرده , دیگر ظرفیتی برای مستی بیشتر نیست
و در بیت آخر میگوید:
چون برسی به کوی ما خامشی است خوی ما
کوی ما ,کوی عاشقان , کوی واصلان , کوی خاموشی است،
چون در کوی واصلان , آنچه را شهود میکنی نمیتوانی در قالب کلمات بیان کنی, واژه ها ظرفیت بیان آنهمه لطافت و زیبایی را ندارند درخشندگی رنگها , آنچه از بوها می شمید , لطافت های عالم بالا مافوق تصور و بیان است بنابراین اگر سعی کنی با کلامت ,پرده برداری, در حقیقت حجاب اندر حجاب ایجاد میکنی یا بعبارتی مثل اینکه فضا را با گفتگوی خود غبارآلود میکنی

 

کتایون فرهادی در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹:

در این غزل زیبا, مولانا لحظه وصال با معبود را به زیباترین شکل ممکن به تصویر میکشد ,
معبود را به نگار تشبیه کرده که از آمدنش , بوی بهار استشمام میشود,نور افشانی یار را چندین برابر ماه توصیف میکند....
او با چشم دل عوالم بالاتر را شهود میکند و غوغای هستی را می بیند ....او از شکافتن آسمان میگوید , فرشته های آسمانی و ولوله ای که در آسمان بر پا شده را شهود میکند,
نشانه هایی از آمدن یار میدهد, بوهایی را استشمام میکند که قابل قیاس با بوهای خوش این دنیایی نیست .....
در روایات نیز داریم که همه آنچه در عالم بالاتر وجود دارد در اعلی درجه آن , لطیفتر و زیبایی ها هزاران برابر است, بوها , صداها همه و همه بسیار طرب انگیز و لطیف بوده و موسیقی خاصی داره که طنین آن ,اصلا با آنچه در عالم ماده, می شنویم قابل قیاس نیست.....
بقول مولانا هرچه بیشتر با کلمات توصیف کنیم , حجاب ها را بیشتر میکنیم ....
در غزل میگوید که فقط نشانه های آمدن یار , چقدر عالم هستی را به تکاپو انداخته است, ......بوهای خوش, سنجق یار ......رونق باغ.....چشم و چراغ همه هستی.........
و اما در اینجا یار را به شاه تشبیه میکند که به قصد شکار تیری پرتاب کرده و هدف را نشانه رفته و اکنون برای دیدن شکارش میاید....
همه هستی برای آمدنش در حالت آماده باش هستند ....باغ سلام میکند.....سرو قیام میکند......سبزه پیاده میرود......غنچه سوار میرسد......
در اینجا این سوال بزرگ برای مولانا پیش میاید که چرا خلوتیان آسمان شراب میخورند؟ وقتی فقط نشانه های آمدن یار !!!! روح چون منی را چنین مست میکند و عقل را خمار !!!!!!! چگونه ممکن است با ابنهمه مستی که حضور معبود به آدم میدهد , کسی بتواند شراب هم میل کند!!! , اصلل چه لزومی به خوردن شراب هست؟مگر ظرفیتی هم باقی میماند برای مستی بیشتر؟مگر بیشترش هم ممکنه؟؟؟؟؟
این شهود خودش پر از مستی و شعف و شادی وخماری است و تمام ظرفیت وجودی مرا پر کرده , دیگر ظرفیتی برای مستی بیشتر نیست
و در بیت آخر میگوید
کوی ما ,کوی عاشقان , کوی واصلان , کوی خاموشی است
چون در کوی واصلان , آنچه را شهود میکنی نمیتوانی در قالب کلمات بیان کنی, واژه ها ظرفیت بیان آنهمه لطافت و زیبایی را ندارند درخشندگی رنگها , آنچه از بوها می شمید , لطافت های عالم بالا مافوق تصور و بیان است بنابراین اگر سعی کنی با کلامت ,پرده برداری, در حقیقت حجاب اندر حجاب ایجاد میکنی یا بعبارتی مثل اینکه فضا را با گفتگوی خود غبارآلود میکنی

 

کتایون فرهادی در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۰:

داری دری پنهان صفت, شش در مجو و شش جهت
پنهان دری که هر شبی زان در همی‌بیرون پری
چون می‌پری بر پای تو رشته خیالی بسته‌اند
تا واکشندت صبحدم تا برنپری یک سری
بازآ به زندان رحم تا خلقتت کامل شدن
هست این جهان همچون رحم این جمله خون زان می‌خوری
این ابیات مولانا تجربه ی خروح از بدن هر شب هنگام خواب و بازگشت دوباره است که با اتصال ریسمان نقره ای صورت میگیرد
در درون ما دری پنهان صفت وجود دارد که ویژگی بارزش نامریی بودنش هست شبها از آن در خروج میکنید و در حالیکه به یک ریسمان نقره ای محکم اتصال داریم برمیگردیم
“شش در مجو و شش جهت” اشاره به : چپ و راست و پس و پیش و بالا و پایین است که در کل نماد “جهان مادی” است… یعنی در جهان مادی بدنبال در نگرد
خود می گوید دنبال “شش در” نگرد، چرا که از آن “یک در” هر شب از جهان مادی بیرون می روی و صبحدم همان ریسمان برمی گرداندت به
این جهان!!!!
باید که بازگردی به این جهان تا خلقت تو کامل شود درست مثل زمانی که در رحم مادر بودی و کامل شدی و پا به این جهان گذاشتی
....و علت خون دل خوردنت در این دنیا نیز همین است که .....خلقتت کامل شود و آماده رفتن به سرای بعدی شوی
در این بیت خون دل خوردن با استعاره از خون خوردن جنین در رحم به زیبایی بازگو شده است

 

کتایون فرهادی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۰ - باز ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل و فواید جهد را بیان کردن:

شرح و تفسیر بیت 971
شیر گفت : آری ولیکن هم ببین / جهدهای انبیا و مومنین
شیر گفت : بلی این سخنان را که گفتید قبول دارم که هر چه تقدیر است همان می شود ولی جهد و تلاش پیامبران و مومنان را هم نگاه کنید . [ شیر در اینجا دلیلی نقضی می آورد و با استناد به سنت حسنه انبیا که کار و تلاش است . مشرب جبریان را رد می کند . ]
شرح و تفسیر بیت 972
حق تعالی جهدشان را راست کرد / آنچه دیدند از جفا و گرم وسرد
هر آنچه پیامبران در راه هدایت مردم ستم دیدند و ناملایمات روزگار را تحمل کردند از نظر حق تعالی بی پاداش نماند و تلاش آنان به ثمر رسید .
شرح و تفسیر بیت 973
حیله هاشان ، جمله حال آمد لطیف / کل شیء من ظریف هو ظریف
تدابیر و چاره جویی های پیامبران و مومنان در هر حالی لطیف و دلنشین بود و هرآنچه از ظریفی سر زند آن نیز لطیف است .
شرح و تفسیر بیت 974
دام هاشان ، مرغ گردونی گرفت / نقص هاشان ، جمله افزونی گرفت
دام همت و مجاهده انبیا و اولیا در تبلیغ و ترویج دین خدا ، جان های نافرمان و هدایت گریز مردم را صید کرد و چون مردم به وسیله آنان به راه هدایت آمدند ، کاستی های روحی و فکری و علمی و عملی شان به کمال مبدل شد . [ مرغ گردونی در لغت به معنی “پرنده آسمانی و فرشته” است ولی در اینجا به معنی “جان های مردم” فرض شده و دام ها کنایه از همت و جهد انبیاست . ]
– شیر در رد جبریان می گوید : انبیا و اولیا گرچه در خداشناسی و توکل افرادی نادر بودند ولی در عین حال هیچگاه دست از سعی و مجاهدت بر نداشتند و پیش خود نگفتند که خدا قادر است . چه نیازی به ما دارد که مردم را به راه هدایت دعوت کنیم . پس سعی و کسب بر آدمی واجب است .
شرح و تفسیر بیت 975
جهد می کن تا توانی ای کیا / در طریق انبیا و اولیا
ای بزرگمرد ! تا آنجا که می توانی در راه پیامبران و اولیا تلاش کن .
شرح و تفسیر بیت 976
با قضا پنجه زدن نبود جهاد / ز آنکه این را هم قضا بر ما نهاد
جهاد با نفس اماره یا جهاد با حق ستیزان ، ستیزه گری با قضا و قدر به شمار نیاید زیرا که همین مجاهده و تلاش را نیز قضا و قدر برای ما معین کرده است .
شرح و تفسیر بیت 977
کافرم من ، گر زیان کرده است کس / در ره ایمان و طاعت ، یک نفس
کافر باشم اگر کسی در راه ایمان و طاعت قدم بردارد و لحظه ای زیان کند یعنی محال است که کسی در راه خدا قدم بردارد و به زیان و خسران حقیقی گرفتار آید .
شرح و تفسیر بیت 978
سر ، شکسته نیست این سر را مبند / یک دو روزی جهد کن ، باقی بخند
سر تو که شکسته نشده آنرا با دستمال مبند . چند روزی را به کسب و تلاش بپرداز تا به منزل مقصود برسی و آنگاه شادان و خندان شوی .
شرح و تفسیر بیت 979
بد محالی جست ، کو دنیا بجست / نیک حالی جست ، کو عقبی بجست
آنکه به دنبال امور دنیوی رفت و آنرا جویا شد بی گمان امری را طلب کرده که به شدت محال و دست نیافتنی است اما کسی که در پی امور اخروی باشد و آنرا بجوید مسلما امر پسندیده و مطلوبی را جسته است .
شرح و تفسیر بیت 980
مکرها در کسب دنیا ، بارد است / مکرها در ترک دنیا ، وارد است
جمیع تدبیرها و چاره اندیشی هایی که در جهت کسب دنیا بکار گرفته می شود خنک (بارد) و نابجاست اما همه تدبیرها و چاره اندیشی هایی که در جهت ترک دنیا بکار بسته می شود بجا و مناسب است .
شرح و تفسیر بیت 981
مکر آن باشد که زندان حفره کرد / آنکه حفره بست ، آن مکری است سرد
تدبیر و چاره اندیشی آن است که برای رهایی انسان ، زندان دنیا را بشکافد و به سوی معنویت توجه کند ولی آن کس که منفذ خروج را نیز مسدود کند مسلما تدبیری ناروا بکار گرفته است .
شرح و تفسیر بیت 982
این جهان زندان و ما زندانیان / حفره کن زندان و خود را وارهان
این دنیایی که ما در آن به سر می بریم به منزله زندان است و ما ساکنان دنیا نیز به منزله زندانی هستیم ، پس ای زندانیان دنیا ، زندان را سوراخ کنید و خود را نجات دهید . [ در حدیث آمده « دنیا زندان مومن و بهشت کافر است » ( احادیث مثنوی ، ص 11 ) ]
شرح و تفسیر بیت 983
چیست دنیا ، از خدا غافل بدن / نی قماش و نقره و میزان و زن
دنیا چیست ؟ دنیا همانا غافل شدن از خداوند است نه آنکه دنیا عبارت باشد از مال و ثروت و ترازو و زن و فرزند . [ دنیا در نزد محققان صوفیه صورت عالم طبع (عالم ماده به اضافه طبیعت) و مابل و ثروت و همسر و فرزند نیست بلکه دنیا حالتی قلبی است و آن همانا غفلت از خداوند است . خواه این غفلت از امور مادی و دنیوی بر قلب عارض شود و خواه از امور معنوی نظیر طاعات و عبادات . پس هر عبادتی را هم که آدمی را دچار عجب و غرور کند آن عبادت نیز از امور دنیوی است و نزد اهل الله بت و طاغوت به شمار آید . بنابراین مولانا حقیقت دنیا را تعریف کرده تا گمان نرود که هر گونه کار و تلاش مصداق دنیا پرستی است .
شرح و تفسیر بیت 984
مال را کز بهر دین باشی حمول / نعم مال صالح خواندش رسول
اگر مال و ثروت را در جهت دین و ایمان به دست آوری و بکار گیری . این مال و ثروتی پسندیده است و چنین مالی را پیامبر (ص) مالی نکو و شایسته خوانده است . [ پیامبر فرماید ” چه نکوست مال شایسته برای بنده شایسته ” ]
شرح و تفسیر بیت 985
آب ، در کشتی هلاک کشتی است / آب ، اندر زیر کشتی ، پشتی اشست
برای مثال آب اگر درون کشتی بیاید باعث غرق شدن کشتی می گردد ولی اگر آب در زیر کشتی جریان یابد پشتوانه امنیت و نجات کشتی است . [ اگر عشق مال به درون قلبی وارد شود آنرا در منجلاب دنیا غرق می کند ولی اگر مال به عنوان یک ابزار ضروری بکار گرفته شود . بسی نکوست . ]
شرح و تفسیر بیت 986
چونکه مال و ملک را از دل براند / زآن سلیمان ، خویش جز مسکین نخواند
از آنرو که حضرت سلیمان (ع) حب مال و ملک دنیا را از قلبش زدوده بود خود را مسکین و بینوا بنامید . [ سلیمان در روایات اسلامی و اشعار فارسی و عربی نمودار قدرت و ثروت و مکنت است . مولانا از شهرت سلیمان بدین اوصاف استفاده می کند که او با وجود پادشاهی و توانگری ، محبت و تعلق خاطر به امور مادی نداشت و بدین سبب خود را مسکین و بی نوا می خواند . پس داشتن ملک و مال و سلطنت و مباشرت اسباب دنیوی هر گاه دلبستگی ببار نیاورد باعث دوری از حق نمی شود و ترک دنیا عبارت است از ترک تعلق نه ترک مال و ناداشتن اسباب و وسائل . این بیت مبتنی است بر روایتی که ثعلبی در سیره سلیمان نقل می کند . ” سلیمان شخصی افتاده و فروتن بود و با بینوایان نشست و برخاست می کرد . بی نوایی با بی نوایی دیگر همنشینی کند . ]
شرح و تفسیر بیت 987
کوزه سر بسته ، اندر آب زفت / از دل پر باد ، فوق آب ، رفت
مثال دیگر ،کوزه ای که از آب خالی باشد و سرش نیز بسته باشد می تواند روی آبی عظیم (زفت) بماند و غرق نشود .
– هرگاه دل از تعلق تهی شد و به فقر حقیقی که نیازمندی به حق تعالی و بی نیازی از ماسوای حق است متصف گردید ، در آن صورت دنیا و مظاهر آن از ملک و مال و اسباب در زیر پای همت سالک می افتد . مانند آب در زیر کوزه ای که از هوا پر است و سالک در چنین حالتی خود را برتر از همه چیز می بیند و با آنکه ممکن است بسیار چیز و یا جهانی را در تصرف داشته باشد . جهان و امور عالم مادی پیش همت او ناچیز و بی ارزش است . ]
شرح و تفسیر بیت 988
باد درویشی چو در باطن بود / بر سر آب جهان ، ساکن بود
وقتی که حال و هوای فقر عارفانه در درون کسی ظهور کند . چنین کسی روی آب دنیا قرار می گیرد و در آن غرق و آلوده نمی شود .
شرح و تفسیر بیت 989
گر چه جمله این جهان ، ملک وی است / ملک در چشم دل او ، لاشی است
اگر چه همه ملک و دارایی این جهان از آن اوست ولی این دارایی در چشم دل او فاقد ارزش است . [ درست مثل سلیمان نبی که در عین داشتن مال ، دل بدان نبسته بود . ]
شرح و تفسیر بیت 990
پس دهان دل ، ببند و مهر کن / پر کنش از بادگیر من لدن
پس اینک دهان دلت را از ورود هواهای نفسانی فروبند و آن را با ریاضت مهر و موم کن تا مبادا آب حب دنیا بدان درآید . و از آن پس دلت را از حال و هوای الهی و کبریایی پر کن .
شرح و تفسیر بیت 991
جهد ، حق است و ، دوا حق است و درد / منکر اندر جحد جهدش ، جهد کرد
شیر نهایتا به نخچیران گفت : پس دانستیم که تلاش حق است و دوا و درمان هم حق است و درد نیز حق است . یعنی هر کدام از آنها واقعیتی است انکار ناپذیر و باید به هر کدام اعتراف کرد . درست است که بیماری وجود دارد ولی دوا هم وجود دارد و باید به کمک دوا بیماری را رفع کرد ولی آن کس که واقعیت عینی را انکار می کند در واقع می کوشد که کوشش را نفی کند یعنی از سعی کمک می گیرد تا بگوید سعی نباید باشد . مشرب جبریه که نخچیران نماد آن هستند گرچه در لفظ سعی و جهاد را انکار می کنند ولی در عمل به سعی و جهاد می پردازند و نمونه بارز آن اینکه تا اینجا آن مباحثه گرم و مهیج را کردند که به شیر بفهمانند که سعی و عمل چیز خوبی نیست ولی از این نکته غافل اند که مباحثه و مناظره نیز نوعی جهد است .

 

کتایون فرهادی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۵۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۹ - نگریستن عزراییل بر مردی و گریختن آن مرد در سرای سلیمان و تقریر ترجیح توکل بر جهد و قلت فایدهٔ جهد:

خلاصۀ داستان
مردی بامدادان به سرای سلیمان نبی (ع) درآمد در حالی که از ترس رنگ از رویش پریده بود . سلیمان (ع) پرسید : چرا این همه هراسانی ؟ مرد پاسخ داد : اینک که می آمدم ، عزرائیل را دیدم که نگاهی پر کین و خشم به من انداخت ، سلیمان (ع) گفت : آیا چاره ای از من ساخته است ؟ مرد گفت : به باد دستور بده تا مرا بر دوش خود سوار کند و به سرزمین دوردست هندوستان ببرد باشد که عزرائیل نتواند بدانجا بیاید و جانم ستاند . سلیمان (ع) به باد دستور داد این مرد را شتابان به هندوستان ببر و چون بامداد فردا سربرآورد و عزرائیل به بارگاه سلیمان (ع) آمد . سلیمان (ع) به عزرائیل خطاب کرد : چرا اینقدر به آن مرد با نگاه تند و خشمین نگریستی ؟ مگر می خواستی او را از ترس مرگ آواره سازی و به هندوستان فراریش دهی ؟ عزرائیل در پاسخ گفت : من از روی خشم و کین به آن مرد نگاه نکردم بلکه نگاه من از روی تعجب و شگفتی بود زیرا خداوند به من امر کرده بود که جان این مرد را امروز در هندوستان بگیرم و من از این مسئله حیرت کرده بودم که چطور می شود که این مرد خودش را امروز از بیت المقدس به هندوستان برساند . با خودم فکر کردم اگر او صد بال و پر هم داشته باشد نمی تواند امروز به هندوستان برسد ولی وقتی خود را به امر خداوند به هندوستان رساندم دیدم آنجاست . پس جانش را همانجا ستاندم .
اصل این حکایت را در کتاب حلیةالاولیا . طبع مصر ، ج 4 ، ص 118 و احیاءالعلوم . ج 4 ، ص 337 و جوامع الحکایات عوفی . باب سیزدهم از قسم چهارم و در عجایب نامه از مولفات قرن ششم ، می توان دید .
* همان سان که پیداست حکایت مذکور از زبان نخچیران آورده شده تا غلبه تقدیر خدا را بر تدبیر بنده نشان دهد . مولانا در بیان عقاید مشارب مختلف و نحله های گوناگون چنان مهارت دارد و آن عقاید را به گرمی و استحکام بیان می دارد که گویی خود یکی از پیروان سفت و سخت آن فرقه است .
شرح و تفسیر بیت 956
زادمردی چاشتگاهی در رسید / در سراعدل سلیمان در دوید
مردی آزاده و کریم صبح خیلی زود ، دوان دوان به عدالتخانه حضرت سلیمان نبی رفت .
شرح و تفسیر بیت 957
رویش از غم ، زرد و هر دو لب کبود / پس سلیمان گفت : ای خواجه ، چه بود ؟
چهره آن مرد از شدت اندوه زرد شده بود و هر دو لبش کبود می نمود . سلیمان (ع) گفت : ای بزرگمرد چه شده که اینقدر نگران و پریشانی ؟
شرح و تفسیر بیت 958
گفت : عزرائیل در من اینچنین / یک نظر انداخت پر از خشم و کین
آن مرد گفت : عزرائیل (ع) با نگاهی خشم آلود و پر از کینه به من در نگریست .
شرح و تفسیر بیت 959
گفت : هین اکنون چه می خواهی ؟ بخواه / گفت : فرما باد را ای جان پناه
سلیمان گفت : بهوش باش ، اینک از من چه می خواهی . آن مرد گفت : ای پناهگاه و پناه جانها ! به باد دستور بده .
شرح و تفسیر بیت 960
تا مرا زینجا به هندستان برد / بوک بنده ، کان طرف شد جان برد
که مرا از اینجا به هندوستان ببرد شاید در آنجا بتوانم جانم را نجات دهم . [ دو بیت اخیر مناسب است با مضمون حدیث ” هر گاه خداوند مرگ را برای بنده ای در سرزمینی خواهد . برای او در آن سرزمین نیاز و حاجتی می نهد . ]
شرح و تفسیر بیت 961
نک ز درویشی گریزانند خلق / لقمه حرص و امل ز آنند خلق
در همینجا مولانا به نتیجه گیری می پردازد و صقفت حرص و آز و آرزوهای ابنای دنیا را می نکوهد و می گوید : بدین جهت مردم از درویشی می گریزند چون طعمه آز و آرزومندی هستند .
شرح و تفسیر بیت 962
ترس درویشی مثال آن هراس / حرص و کوشش را تو هندستان شناس
بیم از فقر و بینوایی مثال بیم آن شخص از عزرائیل است بدین معنی که حرص و تلاش را تو مانند هندوستان فرض کن . [ همانطور که آن شخص کوشید و خود را به هندوستان رساند تا از مرگ بگریزد ولی گرفتار مرگ شد . همینطور مردم حرص می زنند تا از فقر و نداری فرار کنند . ولی باز گرفتار فقر می شوند . ]
شرح و تفسیر بیت 963
با را فرمود تا او را شتاب / برد سوی قعر هندستان ، بر آب
سلیمان (ع) به باد امر کرد تا آن مرد را فورا با خود ببرد و او را در دورترین نقطه هندوستان به جزیره ای منتقل سازد .
شرح و تفسیر بیت 964
روز دیگر ، وقت دیوان و لقا / پس سلیمان گفت : عزرائیل را
روز بعد که وقت شروع کار عدالتخانه و روز ملاقات سلیمان (ع) با مردم بود . سلیمان (ع) به عزرائیل گفت :
شرح و تفسیر بیت 965
کان مسلمان را به خشم از بهر آن / بنگریدی ، تا شد آواره ز خان ؟
تو چرا به آن مسلمان چنان خشمین نگریستی که از بیم جان دربدر و آواره شود ؟
شرح و تفسیر بیت 966
گفت : من از خشم کی کردم نظر ؟ / از تعجب ، دیدمش در رهگذر
عزرائیل گفت : من کی از روی خشم به او نگریستم ؟ بلکه از روی شگفتی و تعججب او را در رهگذر دیدم .
شرح و تفسیر بیت 967
که مرا فرمود حق ، که امروز هان / جان او را تو به هندستان ستان
زیرا حق تعالی به من فرمود : آگاه باش که باید جان این مرد را امروز در هندوستان بگیری .
شرح و تفسیر بیت 968
از عجب گفتم : گر او را صد پر است / او به هندستان شدن دوراندر است
از روی شگفتی با خود گفتم : اگر این مرد صد بال و پر هم داشته باشد چگونه راه به این دوری را خواهد پیمود و به هندوستان خواهد رسید ؟!
شرح و تفسیر بیت 969
تو همه کار جهان را همچنین / کن قیاس و چشم بگشا و ببین
در اینجا مولانا از زبان نخچیران از حکایت مذکور چنین استنتاج می کند . تویی که از فقر و درویشی می ترسی و برای کسب مال دنیا می کوشی و آزمندی نشان می دهی . همه کارهای جهان را بدین منوال قیاس کن و چشم بگشا و امور این جهان را تماشا کن که با سعی و تلاش نمی توان از مقدرات خلاصی یافت .
شرح و تفسیر بیت 970
از که بگریزیم ؟ از خود ؟ ای محال / از که برباییو ؟ از حق ؟ ای وبال
از چه فرار کنیم ؟ از خودمان ؟ این که کاری محال است . از چه کسی نصیب و بهره ای بربائیم ؟ از حق تعالی ؟ ای کار که عذاب و وبابل در پی دارد . [ اکبرآبادی گوید : در این بیت اشارت است که حق ، عین ذات عبد است و خارج از وی نیست و هر چه بر وی می فرستد از راحت و محنت ، از وی به وی می فرستد نه از جایی دیگر . و نیکلسون نیز می گوید : درست است که آزادی بهتر از بندگی است اما آزادی دو معنی دارد . یکی این است که آدمی از بنده خدا بودن بگریزد . که در اینصورت لازم می آید که مخلوق ، خالق شود و ابدی و ازلی گردد که این محال است . و آزادی دیگر عبارت است از خلاصی یافتن از بندگی صفات و تمایلات فردی خویشتن و به جز حق ، بنده هیچ چیز دیگر نبودن . ]

 

کتایون فرهادی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۴۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۸ - باز ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر جهد:

شرح و تفسیر بیت 948
جمله با وی بانگ ها برداشتند / کان حریصان که سبب ها کاشتند
همه نخچیران که مشرب جبر داشتند در رد استدلالات شیر که مشرب اختیار داشت با صدای بلند گفتند : آن آزمندانی که در امور دنیوی این همه به علل و اسباب متوسل شدند و سعی و تلاش کردند .
شرح و تفسیر بیت 949
صد هزار اندر هزار از مرد و زن / پس چرا محروم ماندند از زمن ؟
در ادامه بیت قبل ، پس چرا صدها هزار تن از مردان و زنان از منافع و بهره های روزگار ناکام مانده اند . [ به نوعی این سوال از شیر است که چرا تو با این همه سعی و عمل و یال و کوپال همیشه گرسنه ای و آواره دشت ها و صحراها ؟ ]
شرح و تفسیر بیت 950
صد هزاران قرن ز آغاز جهان / همچو اژدرها ، گشاده صد دهان
از آغاز عمر دنیا تا کنون صدها هزار قرن سپری شده و آزمندان همچون اژدها دهان حرص گشوده اند .
شرح و تفسیر بیت 951
مکرها کردند آن دانا گروه / که ز بن ، برکنده شد آن مکر ، کوه
آزمندان زیرکسار برای رسیدن به مطلوب خویش مکرها بکار بستند . مکرهایی که از حیث قدرت و تاثیر ، کوههای عظیم را از جای بر می انداخت .
شرح و تفسیر بیت 952
کرد وصف مکرهاشان ذوالجلال / لتزول منه اقلال الجبال
خداوندی که جلیل و شکوهمند است نیرنگ آنان را چنین وصف کرده است “ستیغ کوهها از نیرنگ آنان به رفتار آید” . [ مصراع دوم مقتبس از آیه 46 سوره ابراهیم است . ” و نیرنگ خود بکار بستند و حال آنکه همه نیرنگ هاشان به نزد خداست . گرچه کوهها از آن به رفتار آیند ” ]
شرح و تفسیر بیت 953
جز که آن قسمت که رفت اندر ازل / روی ننمود از شکار و از عمل
ولی از شکار و تلاش و جهد آنان چیزی حاصل نیامد مگر آن قسمت که در روز ازل برای آنان مقدر شده بود . [ بیت فوق اشاره دارد به قسمتی از آیه 32 سوره زخرف . ” … ما قسمت کردیم معاش بندگان را در زندگی دنیا ” ]
شرح و تفسیر بیت 954
جمله افتادند از تدبیر و کار / ماند کار و حکم های کردگار
مردم جملگی از تدبیر و کار و تلاش درمانده شدند و فقط کار و فرمان خدا بود که بر همه چیز غلبه داشت و جهد و تلاش آنان بی فایده ماند .
شرح و تفسیر بیت 955
کسب ، جز نامی مدان ای نامدار / جهد ، حز وهمی مپندار ای عیار
پس ای نام آور ، کسب و عمل را چیزی جز یک نام به حساب میاور زیرا کسب هیچ تاثیری در مقدرات الهی ندارد و آنرا تغییر ندهد . و ای جوانمرد ، تلاش را وهم و گمانی بیش مپندار .
– تا اینجا نخچیران جبری مشرب ، دلائلی آوردند تا اثبات کنند که تقدیر حق بر تدبیر عبد غالب می آید و آنچه قرار است رخ دهد و. رخ می دهد و آدمی نباید بیهوده و خام اندیشانه سودای کاری کند . چه همه اراده ها و خواسته های بشر ، مقهور خواست حضرت حق است .
مولانا برای بسط مقصود نخچیران حکایت نگریستن عزرائیل بر مردی و گریختن آن مرد در سرای سلیمان را آورده است که در بخش بعدی به شرح و تفسیر ابیات آن می پردازیم .

 

کتایون فرهادی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۷ - ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل:

شرح و تفسیر بیت 929
گفت شیر : آری ، ولی رب العباد / نردبانی پیش پای ما نهاد
شیر در پاسخ نخچیران گفت : بله البته که گفتار شما صحیح است و باید بر پروردگار توکل داشت و تسلیم به امر او . ولی همان پروردگار نیز پیش پای ما نردبانی بنهاده است یعنی همانطور که بدون استفاده از نردبان نمی توان به جاهای بلند دست یافت بدون وسایل و اسباب و سعی و تلاش نمی توان پیشرفت کرد . به همین جهت خداوند هم برای انجام امور ، علل و اسباب آنرا به ما نشان داده است .
شرح و تفسیر بیت 930
پایه پایه رفت باید سوی بام / هست جبری بودن اینجا ، طمع خام
باید به سوی بام پله پله رفت یعنی برای نیل به مقصود و مرام باید از طریق اسباب و علل آن رفت و در این مرحله اظهار جبر کردن و جبری بودن نوعی خام طبعی و آرزوی باطل است . [ نخچیران جبری مذهب نفی سعی و مجاهده ، قدرت خدا را بر ایجاد امور و عدم احتیاج به اسباب و وسائط دلیل آوردند و مولانا ضمن آنکه سعه قدرت الهی را می پذیرد ولی عقیده دارد که این دلیل نفی سعی و کسب آدمی نمی شود زیرا حق تعالی به مقتضای حکمت خود برای وصول و حصول مقاصد ، وسائل و اسبابی ساخته و آنها را مانند حلقه های زنجیر و یا پایه های نردبان ، متعاقب و مترتب بر یکدیگر قرار داده است و مسلما نادیدن این وسائل خلاف سنت آفرینش و به منزله نفی حکمت الهی است . ]
شرح و تفسیر بیت 931
پای داری چون کنی خود را تو لنگ ؟ / دست داری ، چون کنی پنهان تو چنگ ؟
تو که اینک پا داری چگونه خود را لنگ احساس می کنی ؟ و نیز تو که دست داری چگونه پنجه خود را نهان می کنی . [ پس همانطور که از دست و پا و جوارح بدن استفاده نکردن خلاف طبیعت است . استفاده نکردن از اسباب و وسائط نیز خلاف جریان آفرینش و نفی حکمت خداوند است . ]
شرح و تفسیر بیت 932
خواجه چون بیلی به دست بنده داد / بی زبان معلوم شد او را مراد
برای مثال وقتی که ارباب ، بیلی به دست غلامش می دهد . معنی آن روشن است یعنی ای غلام زمین را بیل بزن و برای کشت آماده کن .
شرح و تفسیر بیت 933
دست ، همچون بیل ، اشارت های اوست / آخراندیشی ، عبارت های اوست
دست مانند بیل به منزله اشارت های خداوند است . یعنی اعضاء و جوارح آدمی هریک برای غرضی و مقصودی آفریده شده است و این دست مانند بیل برای این است که بندگان با آن جهد و کوشش کنند . عاقبت اندیشی نیز کلمات و عبارت های حق تعالی است یعنی گویی که حق تعالی به بندگان خود می فرماید : ای بندگان با عقلی که به شما بخشیده ام . دور اندیش باشید .
شرح و تفسیر بیت 934
چون اشارت هاش را بر جان نهی / در وفای آن اشارت ، جان دهی
اگر اشارت های خداوند را از جان و دل درک کنی و آنها را بکار بندی . یعنی اگر نعمت های الهی را بجا استفاده کنی و به کاهلی و بی عملی نگرایی .
شرح و تفسیر بیت 935
بس اشارت های اسرارت دهد / بار بردارد ز تو ، کارت دهد
ادامه بیت قبل ، حق تعالی به پاداش این سعی و تلاش و اطاعت از اوامرش بسیاری از اسرار اشارات خود را برای تو آشکار می کند و تو را به مرتبه کشف و شهود می رساند و بار توانفرسا را از روح تو برمی دارد و درهای معرفت را به روی دل و دیده تو می گشاید .
شرح و تفسیر بیت 936
حاملی ، محمول گرداند تو را / قابلی ، مقبول گرداند تو را
اگر در بدایت سلوک ، بار اطاعت و تکلیف الهی را بر دوش کشی حق تعالی رفته رفته تو را بر براق عشق سوار کند . و اگر پذیرنده اوامر الهی باشی تو را به پاداش این طاعت ، مقبول درگاه خود گرداند .
شرح و تفسیر بیت 937
قابل امر ویی ، قایل شوی / وصل جویی ، بعد از آن ، واصل شوی
اگر پذیرای اوامر الهی باشی هر چه گوئی ، کلام حق خواهد بود و اگر جویای وصال حق باشی پس از طی طریق طلب ، بدو واصل خواهی شد . [ استاد فروزانفر گوید : در حالت نخستین ، سالک فرمان پذیر و مامور است و در حالت دوم ، سلوک به نهایت رسیده و واصل است . و از اینرو خود راهبر و آمر و مبلغ احکام تواند بود . ]
شرح و تفسیر بیت 938
سعیِ شُکر نعمتش ، قدرت بُوَد / جبرِ تو ، انکارِ آن نعمت بُوَد
سعی در به جا آوردن شکر و سپاسِ نعمت های خداوند ، قدرتی است که او به ما ارزانی داشته و دست روی دست گذاشتن و جبر مذموم را اختیار کردن در واقع کفران نعمت اوست .
– شُکر = مقامی بزرگ است و درجه ای بلند و هر کسی به حقیقت آن نرسد . و برای همین است که حق تعالی در قسمتی از آیه 13 سوره سبا می فرماید ” و اندکی از بندگانم سپاس نعمت های من دارند ” شُکر به کّرات در قرآن کریم آمده است و از آن جمله در آیه 7 سوره ابراهیم آمده است ” اگر شکر گزاری کنید نعمت خود را بر شما خواهم افزود و اگر کفران کنید همانا کیفرم سخت است ” .
– شُکر سه مرحله دارد . علم ، حال و عمل . ابتدا باید نعمت و صاحب نعمت را بشناسیم و پس از آن حالی از شادمانی و رضا از آن نعمت و مُنعِم در دل ایجاد می شود و بعد از آن شُکرِ عملی است و مقصود این است که نعمت های خدا را در راه رضا و خواست او بکار گیریم و نه در راه معاصی و فجور . بعضی از شارحان سعی را از شُکر منفک قرائت کرده اند . استاد فروزانفر می گوید : کوشش و بکار بستن اعضاء در خدمت و عبادت ، شُکرِ نعمتی است که خداوند به ما بخشیده و آن قدرت و توانایی به عمل است . و جبر یعنی ترک کسب و عمل ، به منزله انکار و کفران آن نعمت است .
شرح و تفسیر بیت 939
شکر قدرت ، قدرتت افزون کند / جبر ، نعمت از کفت بیرون کند
به کار گرفتن قدرت خدادادی ، قدرت تو را می افزاید در حالی که انکار این قدرت باعث می شود که نعمت از دستت برود . [ اشاره به آیه 7 سوره ابراهیم که توضیح آن در بیت پیشین آمد . ]
شرح و تفسیر بیت 940
جبر تو ، خفتن بود ، در ره مخسب / تا نبینی آن در و درگه ، مخسب
ای سالک بدان که جبر تو به منزله این است که در وسط راه بخوابی و مسلما در وسط راه خوابیدن شرط عمل نیست . پس تا وقتی که درگاه حقیقت را ندیده ای نخواب و سعی و عمل را رها مکن .
شرح و تفسیر بیت 941
هان مخسب ای جبری بی اعتبار / جز به زیر آن درخت میوه دار
به هوش باش ای جبری کج رو ! روا نیست در جائی بخوابی مگر در زیر درختی میوه دار .
– ای سالکی که در میانه راه سلوک می خوابی و سعی و عمل را تعطیل می کنی ! هرگز دمی آرام مگیر و همچنان بر عمل طاعت و خدمت استوار باش و اگر خواستی بخوابی ، زیر سایه درختی میوه دار یعنی در ظل عنایات عارفان ربانی که میوه های معارف را به تو ارزانی می دارند بیاسای . تا او تو را از منازل سلوک به سلامت گذر دهد .
شرح و تفسیر بیت 942
تا که شاخ افشان کند هر لحظه باد / بر سر خفته بریزد نقل و زاد
تا اینکه هر لحظه باد شاخ آن درخت را بتکاند و بر سر شخصی که زیر آن خفته است نقل و نبات (میوه) بریزد . یعنی اگر می خواهی بخوابی تحت حمایت آن عارف ربانی که شجره طیبه است بخواب تا باد اراده الهی م نفخات کبریایی . شاخه های قلب و روح او را بر سر و روی تو بتکاند و نقل و زاد (میوه) اسرار و معرف را بر تو نثار کند .
شرح و تفسیر بیت 943
جبر ، خفتن در میان ره زنان / مرغ بی هنگام ، کی یابد امان ؟
جبر به منزله این است که کسی در میان راهزنان بخوابد و مسلما چنین شخصی معروض انواع آفات و صدمات آنان خواهد بود . و همینطور ترک سعی و طاعت . آدمی را در زمره اهل هوی و هوس قرار می دهد و حال چنین شخصی به خروسی ماند که بی موقع بانگ برآورد و چنین خروسی چگونه جان به سلامت برد ؟ [ مرغ بی هنگام به معنی خروس بی محل است و عامۀ مردم چنین حیوانی را شُوم می دانند و ذبحش را واجب . ولی انقروی گوید : مرغ بی هنگام به معنی پرنده بی بال و پر است ( شرح کبیر انقروی ، ج 3 ، ص 1526 ) . که در اینصورت معنی مصراع دوم این می شود ” پرنده ای که هنوز بال و پر بر اندامش نرسته است بی گمان ، طعمه هر گربه دران شود ” ]
مثلِ معروفِ فارسی می گوید : مرغ بی وقت خوان را سر بُرید ( امثال و حکم ، ج 3 ، ص 1526 ) . در تاریخ سابقۀ ظهور چنین باوری بدینگونه آمده است . آنکه بانگِ خروس را به نمازِ شام بَد دارند و به فال گویند نه نیک است ، از آن بُوَد که کیومرث را کار به آخر رسید و نالان شد . آن خروس که او را بود . نماز شام بانگ بکرد و هرگز بدان وقت از او بانگ نشنیده بودند . گفت : این چه شاید بودن ، این بانگِ مرغ بدین وقت ؟ تا بنگریدند کیومرث مُرده بود . و از آن پس آن بانگِ خروس بدان وقت به فال بَد گرفتند تا امروز . و خداوندانِ زجر ( فالگویان ) ایدون گویند که هر خروسی که بدان وقت بانگ کند و خداوندِ خروس ، آن خروس را بکُشد . آن بَد از او درگذرد و اگر نکُشد در بلایی افتد . ( تاریخ بلعمی ، ج 1 ، ص 118 ) .
شرح و تفسیر بیت 944
ور اشارت هاش را بینی زنی / مرد پنداری و ، چون بینی ، زنی
و اگر به اشارات خداوند بی اعتنایی (بینی زدن) کنی ، خود را مرد طریق خواهی دانست ولی اگر نیک درنگری خود را زن خواهی دید . ( “بینی زنی و بینی ، زنی ” جناس مرکب است )
شرح و تفسیر بیت 945
این قدر عقلی که داری ، گم شود / سر ، که عقل از وی بپرد ، دم شود
اگر به اشارات خداوند توجه نکنی و عزیزشان نداری همین مقدار عقلی هم که داری از دست می دهی و سری که عقل از آن برود دیگر سر نیست بلکه دم است . یعنی حقیرترین عضو است .
شرح و تفسیر بیت 946
ز آنکه بی شکری بود شوم و شنار / می برد ، بی شکر را در قعر نار
زیرا ناسپاسی و ناشکری ، ناخجسته و زشت است و فرد ناشکر را به ژرفای آتش می برد . ( توضیح بیشتر در شرح بیت 938 همین بخش )
شرح و تفسیر بیت 947
گر توکل می کنی ، در کار کن / کشت کن ، پس تکیه بر جبار کن
اگر می خواهی توکل کنی ، وقتی توکل کن که علل و اسباب را بکار بسته ای و جهد و تلاش کرده ای نه آنکه توکل تو باعث تعطیلی سعی و تلاشت شود . مثلا باید در عین آنکه به کشت و زرع مشغولی بر خدا نیز توکل کنی .

 

کتایون فرهادی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۵۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۶ - ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر اجتهاد:

شرح و تفسیر بیت 915
قوم گفتندش که کسب از ضعف خلق /لقمه تزویر دان بر قدر حلق
قوم نخچیران به شیر گفتند : رها کردن توکل و از پی کسب و تلاش رفتن ، ناشی از ضعف ایمان مردم است . مردم به تلاش می افتند تا لقمه ای به اندازه حلق خود فراهم آرند . و هر کس به اندازه حرص و آزش می کوشد و می جوشد تا به مقصودش برسد پس هرچه انسان حریص تر باشد سعی اش نیز به همان نسبت بیشتر است . [ نیکلسون می گوید : ضعف و سستی ایمان ، مردان را به اعمال ناشی از انگیزه های خود پرستی می کشاند . هر اندازه خود پرستی و انانیت آنان بیشتر باشد . اعمال آنان باطل تار و ریاکارانه تر است . ]
شرح و تفسیر بیت 916
نیست کسبی از توکل خوب تر / چیست از تسلیم ، خود محبوب تر ؟
هیچ کسب و تلاشی از توکل بهتر نیست . چه چیزی از تسلیم شدن در برابر تقدیر خدا پسندیده تر است . [ صوفیه تسلیم را نزدیک ترین مرتبه به توحید ذاتی و برترین مرتبه در سیر فی الله می دانند . جرجانی می گوید : تسلیم عبارت است از فرمانبرداری از خدا و ترک اعتراض از آنچه مورد رضایت او نیست و با خشنودی ، قضای الهی را پذیرفتن . ]
شرح و تفسیر بیت 917
بس گریزند از بلا سوی بلا / بس جهند از مار ، سوی اژدها
آنانکه از توکل غافل هستند و از پی اسباب دنیوی می روند . ای بسا از بلائی به سوی بلائی دیگر بگریزند و ای بسا بلای دومی عظیم تر و سخت تر از بلای اولی باشد مانند اینکه از مار فرار کنند و گرفتار اژدها شوند .
شرح و تفسیر بیت 918
حیله کرد انسان و ، حیله اش دام بود / آنکه جان پنداشت ، خون آشام بود
انسان برای نیل به مقصود خود حیله ها بکار می برد و تدبیرها می اندیشد ولی همین حیله ها و تدبیرها دام او می شود و انسان چیزی را که جانفزای خود می پندارد ای بسا جان ستان او شود .
شرح و تفسیر بیت 919
در ببست و دشمن اندر خانه بود / حیله فرعون ، زین افسانه بود
مثلا انسان درها را به روی مردم می بندد تا از گزند دشمن خود دور بماند در حالیکه دشمن در خانه او ساکن است . حیله فرعون نیز از همین سنخ بود . [ دشمن اصلی انسان نفس اماره است در حالیکه او از این امر غافل است . اشاره بیت به حیله فرعون است که درها را بست در حالیکه دشمن او یعنی حضرت موسی (ع) در خانه او رشد کرد و به موقع ، اساس حکومت وی را به باد فناداد . ]
شرح و تفسیر بیت 920
صد هزاران طفل کشت آن کینه کش / و آنکه او می جست ، اندر خانه اش
فرعون کینه توز صدها هزار کودک را کشت ولی آنکس که به دنبالش بود در خانه اش سالم به سر می برد . [ فرعون که پسران بنی اسرائیل را می کشت تا حکومتش تباه نشود غافل از این بود که بر هم زننده کاخ حکومتی او یعنی حضرت موسی (ع) در سرای او پرورش می یابد . ]
شرح و تفسیر بیت 921
دیده ما چون بسی علت دروست / رو فنا کن دید خود در دید دوست
چون چشم ما دچار بیماری ظاهر بینی است پس باید این دیده ظاهرین را در دید حضرت دوست محو و فانی کنی تا در دیدن حقیقت امور به خطا نروی .
شرح و تفسیر بیت 922
دید ما را دید او نعم العوض / یابی اندر دید او کل غرض
به جای دید ما دید حضرت دوست ، بهترین عوض است . یعنی اگر دید خود را در دید حضرت حق محو و فانی کنیم و به جایش دید او را به دست آریم این کار پرفایده ترین داد وستد است زیرا در دید حضرت حق همه مطلوب ها و مقصودها حاصل آید .
شرح و تفسیر بیت 923
طفل ، تا گیرا و تا پویا نبود / مرکبش جز گردن بابا نبود
برای مثال ، تا وقتی که طفل هنوز قدرت بدنی نیافته و پا نگشاده و راه نیفتاده است بر دوش پدرش می نشیند . [ بیت فوق تمثیلی است برای تبیین این مطلب که هر کس از جهد و تلاش و تدبیر شخصی خود دست کشد و توکل پیشه کند از رنج و تشویش عمل بیاساید . این ابیات که از زبان نخچیران گفته آمده مبین عقیده آن دسته از صوفیه است که توکل را با سعی بشری منافی می دانند ولی مولانا این نظر را نمی پذیرد . ]
شرح و تفسیر بیت 924
چون فضولی گشت و دست و پا نمود / در عنا افتاد و در کور و کبود
همینکه طفل نیرومند می شود و دست و پایش نیرو و قوتی می گیرد دچار زحمت و مشقت می گردد . زیرا بار مسئولیت خود را باید خود بر دوش کشد . (عنا ، کور و کبود به معنی زحمت و مشقت است) .
شرح و تفسیر بیت 925
جانهای خلق پیش از دست و پا / می پریدند از وفا اندر صفا
مثال دیگر ، ارواح انسانها پیش از آنکه در کالبدهای عنصری و مادی که دارای دست و پا و اعضاء و جوارح است وارد شوند و به جهان محسوسات هبوط کنند در حالت تجرد و روحانیت محض بودند و از مرتبه وفا به مرتبه صفا پرواز می کردند . [ ارواح آدمیان تا وقتی که در عالم مجردات و فوق الاسباب زندگی می کردند هیچ رنج و تشویشی نداشتند اما همینکه به جهان اسباب هبوط کردند و اوصاف متضاد از حرص و قناعت بر آنها غالب آمد و قهرا تردد میان اوصاف متضاد روح آدمی را جریحه دار می کند . ]
شرح و تفسیر بیت 926
چون به امر اهبطوا بندی شدند / حبس خشم و حرص و خرسندی شدند
وقتی که روح های ما با فرمان “اهبطوا = هبوط کنید” مقید و محبوس در کالبدهای جسمانی شدند به صفاتی مانند خشم و آز و قناعت یا به هواهای نفسانی خرسند شدند . [ اهبطوا مقتبس است از آیه 36 و 38 سوره بقره و 24 سوره اعراف . در آیه 38 سوره بقره آمده است . ” گفتیم فرود آیید جملگی شما از بهشت . اگر هدایتی از من به سوی سوی شما رسید . آنها که هدایت مرا پیروی کنند . نه بیمی دارند و نه اندوهی ” ]
شرح و تفسیر بیت 927
ما عیال حضرتیم و شیر خواه / گفت : الخلق عیال للاله
ما بندگان و مخلوقات ، خانوار و روزی خوار حضرت حق تعالی هستیم و طفلان شیرخوار او و همچنان به درگاه او نیازمند هستیم . [ پیامبر (ص) می فرمایند : ” همه مردم خانوار خداوند هستند و کسی که برای مردم سودمندتر باشد نزد خدا محبوب تر است ” ]
شرح و تفسیر بیت 928
آنکه او از آسمان باران دهد / هم تواند او ز رحمت نان دهد
آن خداوندی که از آسمان باران می باراند . هم او قادر است که از رحمت و احسان خویش بر بندگانش نان و روزی دهد . [ مفاد این بیت تایید توکل فاقد سعی و عمل است از زبان نخچیران . با این براهین قاطع و دلائل دلنشین ، زنجیره بحث به انتها نمی رسد و مولانا ، دلائلی دیگر در رد این مسئله از زبان شیر اقامه می کند و بدین سان این بحث دلکش اوجی دیگر می گیرد . ]

 

کتایون فرهادی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۵ - ترجیح نهادن شیر جهد و اکتساب را بر توکل و تسلیم:

شرح و تفسیر بیت 912
گفت : آری گر توکل رهبر است / این سبب هم سنت پیغمبر است
شیر به نخچیران گفت : بله اگر توکل در سیر و سلوک سرمشق و نمونه عمل است . به علل و اسباب امور توجه داشتن هم سنت پیامبر (ص) است . [ صوفیه عقیده دارند توکل حال پیامبر است و کسب و جهد سنت او . ]
شرح و تفسیر بیت 913
گفت پیغمبر به آواز بلند : / با توکل زانوی اشتر ببند
پیامبر (ص) با صدای بلند فرمود : در عین حال که به خدا توکل می کنی زانوی شتر را هم ببند . [ یکی از اعراب بادیه نشین ، شتر خویش را یله کرد و گفت : به خدا توکل کرده ام . پیامبر (ص) بدو فرمود : ” شترت رت ببند و در عین حال به خدا توکل کن ” پس توکل با توسل به اسباب و ابواب منافاتی ندارد . ]
شرح و تفسیر بیت 914
رمز الکاسب حبیب الله شنو / از توکل در سبب ، کاهل مشو
ای کسی که فقط به توکل چنگ زده ای و سعی و تلاش را فرو نهاده ای . راز حدیث “الکاسب حبیب الله” را هم گوش کن و بر طبق آن عمل کن و هرگز به خاطر رعایت توکل دست از کار و تلاش مدار

 

کتایون فرهادی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۴۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۴ - ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر جهد و اکتساب:

شرح و تفسیر بیت 908
جمله گفتند ای حکیم با خبر / الحذر دع لیس یغنی عن قدر
همه آن نخچیران به شیر گفتند : ای حکیم آگاه ! احتیاط را رها کن زیرا احتیاط و حذر در برابر قضا و قدر کاری از پیش نمی برد . [ اشارت است بدین خبر ” احتیاط و محکم کاری در امر مقدر سودمند نیفتد ولی دعا می تواند در حوادث مقدر که فرود آمده و نیامده است سودمند افتد . پس ای بندگان خدا بر شما باد دعا کردن ” ]
شرح و تفسیر بیت 909
در حذر شوریدن شور و شر است / رو توکل کن ، توکل بهتر است
احتیاط کردن و حذر نمودن باعث غوغای درونی و پریشانی روحی و روانی می شود . برو توکل کن که توکل بهترین کار است . [ استاد فروزانفر می گوید : مقصود مولانا از حذر احتیاط شدیدی است که به جبن و بدبینی منتهی می گردد . زیرا چنین حالی شور و شر می انگیزد و ناراحتی و اضطراب و نگرانی به بار می آورد و برای چنین کسی توکل ضروری است مگر بدین سبب بتواند خود را از بدبینی و بدگمانی آسوده دارد . و گر نه حذر به معنی آماده کردن اسباب دفع مکروه و خطر ، خردمندانه و مطابق سنت پیغمبر است . ]
شرح و تفسیر بیت 910
با قضا پنجه مزن ای تند و تیز / تا نگیرد هم قضا با تو ستیز
ای شخص عجول و هیجان زده ! با قضا و قدر ستیزه مکن تا قضا و قدر با تو نستیزد .
شرح و تفسیر بیت 911
مرده باید بود پیش حکم حق / تا نیاید زخم ، از رب الفلق
در برابر حکم الهی باید همچو مرده بود تا از این بارگاه پروردگاری که پدید آورنده آفریدگان و ایجاد کننده بامدادان است قهری به تو نرسد .

 

کتایون فرهادی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۴۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۳ - جواب گفتن شیر نخچیران را و فایدهٔ جهد گفتن:

شرح و تفسیر بیت 904
گفت : آری ، گر وفا بینم ، نه مکر / مکرها بس دیده ام از زید و بکر
شیر به نخچیران گفت : بله سخنی که شما می گوئید مورد قبول من است به شرط آنکه از شما وفا ببینم نه نیرنگ و حیله زیرا تا کنون از افراد مختلف حیله های فراوان دیده ام . [ احتمال دارد شما نیز قصد فریب مرا داشته باشید . ]
شرح و تفسیر بیت 905
من هلاک فعل و مکر مردمم / من گزیده زخم مار و کژدمم
من به وسیله حیله و فریب مردم به هلاکت رسیده ام و تا کنون توسط مار و عقرب گزیده شده ام . [ اهل ایمان باید هوشیار باشند و مفتون آدمیان مار صفت و عقرب سیرت نشوند . ]
شرح و تفسیر بیت 906
مردم نفس از درونم در کمین / از همه مردم بتر از مکر و کین
نفس اماره ام از درون من به کمینم نشسته است تا مرا بفریبد و این نفس در حیله گری از همه مردمان شریر ، بدتر و زیان آورتر است . [ اشاره بیت به این حدیث است ” سرسخترین دشمن تو ، نفس تو است که میان دو پهلویت (درونت) جا دارد . ]

 

کتایون فرهادی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۲ - بیان توکل و ترک جهد گفتن نخچیران به شیر:

شرح و تفسیر بیت 900
طایفه نخچیر ، در وادی خوش / بوده اند از شیر ، اندر کش مکش
در چراگاهی سرسبز و دلکش دسته ای از حیواناتی که برای شکار شدن مناسب بودند می زیستند و فقط از شیری که در آن حوالی بود دچار غم و اندوه بودند .
شرح و تفسیر بیت 901
بس که آن شیر از کمین در می ربود / آن چرا بر جمله ناخوش گشته بود
از بس که آن شیر کمین می نمود و نخچیران را می ربود . چراگاه برای همه آن حیوانات ناگوار شده بود .
شرح و تفسیر بیت 902
حیله کردند ، آمدند ایشان به شیر / کز وظیفه ما تو را داریم سیر
آن نخچیران تدبیری اندیشیدند و نزد شیر آمدند و گفتند : ما غذای روزانه ات را بطور مستمر فراهم می آریم و تو را سیر نگه می داریم .
شرح و تفسیر بیت 903
جز وظیفه در پی صیدی میا /تا نگردد تلخ ، بر ما این گیا
شرط این است که تو روزانه تنها برای گرفتن طعمه مقررت از جایگاهت بیرون آیی تا این چراگاه و این چمنزار برای ما ناگوار نشود

 

کتایون فرهادی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۹ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش:

شرح و تفسیر بیت 869
این عجایب دید آن شاه جهود / جز که طنز و جز که انکارش نبود
شاه جهود این همه شگفتی و عجایب دید ولی کاری جز تکذیب و تمسخر و انکار نکرد .
شرح و تفسیر بیت 870
ناصحان گفتند از حد مگذران / مرکب استیزه را چندین مران
نصیحت کنندگان به شاه گفتند در بیداد و ستم و انکار حقیقت اینقدر پافشاری مکن و توسن سرکش ستیزه گری را اینقدر به شتاب مران .
شرح و تفسیر بیت 871
ناصحان را دست ، بست و بند کرد / ظلم را پیوند در پیوند کرد
ولی او نصیحت کنندگان را به بند و زنجیر کشید و بیداد و ستم را از حد در گذرانید و روز به روز بر ستمکاریش بیفزود .
شرح و تفسیر بیت 872
بانگ آمد ، کار چون اینجا رسید / پای دار ای سگ که قهر ما رسید
از بارگاه الهی ندا در رسید . حالا که کار گستاخی و وقاحت تو (شاه) بدینجا رسید پس ای سگ سیرت منتظر باش که قهر و عذاب ما بر تو نازل شود .
شرح و تفسیر بیت 873
بعد از آن ، آتش چهل گز برفروخت / حلقه گشت و ، آن جهودان را بسوخت
زان پس آتش به اندازه چهل متر شعله ور شد و به شکل حلقه درآمد و همه جهودان را احاطه کرد و سوزاند .
شرح و تفسیر بیت 874
اصل ایشان بود ز آتش ابتدا / سوی اصل خویش رفتند انتها
اصل آن حق ستیزان از همان اول هم آتش بود پس سرانجام به اصل خود بازگشتند .
شرح و تفسیر بیت 875
هم ز آتش ، زاده بودند آن فریق / جزوها را سوی کل آمد طریق
آنان زاده آتش بودند و مسلما جزوها به سوی کل باز می گردند . [ طبق تصریح قرآن کریم و ماثورات دینی ، اصل آدمی از خاک است لیکن در اینجا اصل آن تبهکاران را آتش می داند . چرا ؟ چون اصل آدمیان از نظر تکوینی خاک است ولی از نظر وصفی ، انسان ها یا مظهر نور حق اند و یا نار ابلیس . نوریان همانا پاکان و صالحان اند و ناریان همانا پلیدان و شیطان صفتان . چرا که شیطان مظهر قهر حق است و زاده آتش . توضیح بیشتر دو بیت اخیر در شرح بیت 763 همین دفتر آمده است . ]
شرح و تفسیر بیت 876
آتشی بودند مومن سوز و بس / سوخت خود را ، آتش ایشان چو خس
آن بیداد گران آتشی بودند که فقط اهل ایمان را می سوزاندند اما آن آتش آنان را نیز همچون خار و خاشاک بسوزانید . [ طبق اصل جواب عمل ، خود در آتشی که افروخته بودند سوختند .
شرح و تفسیر بیت 877
آنکه بوده ست امه الهاویه / هاویه آمد مر ، او را زاویه
آن کسی که اصل و گوهرش جهنم (هاویه) باشد باز همان دوزخ جایگاه اوست . [ هاویه به معنی سقوط کننده و یکی از نامهای دوزخ است . در آیات 8 و 9 سوره قارعه آمده است ” اما کسی که ترازوی کردار نیکش سبک باشد جایگاهش در ژرفای دوزخ است ” اینکه قرآن کریم آتش دوزخ را به هاویه توصیف کرده از ره مجاز عقلی است زیرا دوزخ سقوط نمی کند بلکه دوزخیان سقوط می کنند . ام به معنی مادر یا اصل هرچیز می باشد و در اینجا به معنی جایگاه و پناهگاه آمده است . همانطور که طفل به مادرش پناه می برد . دوزخیان نیز پناهی جز دوزخ ندارند . ]
شرح و تفسیر بیت 878
مادر فرزند ، جویای وی است / اصلها مر فرعها را در پی است
مادر فرزند همیشه در طلب فرزند خویش است زیرا اصل ها همیشه دنبال فرع ها هستند . [ دوزخ به یک اعتبار ، صورت قهر الهی و تجسم اعمال شر و زشت است که آن نیز ظهور قهر و غضب خداست بر بنده ای که اعمال شر از او صدور می یابد . مولانا بدین جهت که میان بدکاران و قهر و غضب الهی کشش و گرایشی وجود دارد نتیجه می گیرد که بدکاران همواره به مظاهر قهر که اعمال و نیات زشت است توجه دارند و سرانجام نیز به صورت قهر که دوزخ است باز می گردند . به هر صورت منظور مولانا این است که ” هر کس طبیعت دوزخی داشته باشد یعنی صفات و کردار و رفتار و گفتارش دوزخی باشد همان اوصاف و احوال در او تجسم می یابد و به اصل خود رجوع می کند . ]
شرح و تفسیر بیت 879
آب اندر حوض اگر زندانی است / باد نشفش می کند کارکانی است
برای مثال ، اگر چه آب در حوض زندانی است ولی باد آنرا به سوی خود می کشد و جذب می کند زیرا آب یکه از عناصر اربع است . [ نشفش به معنی به سوی خود کشیدن است و منظور از ارکانی که منسوب به ارکان است عناصر اربعه می باشد . ]
– هوا رطوبت آب را به خود جذب می کند و از آن رطوبت ، بخار و ابر تولید می شود و باران از ابر می بارد و آب به اصل و معدن خود باز می گردد . این استدلال تمثیلی در اثبات این مطلب است که هر فرعی و جزوی به اصل و کل خود رجوع دارد .
شرح و تفسیر بیت 880
می رهاند می برد تا معدنش / اندک اندک ، تا نبینی بردنش
باد آن آب را از حوض یا استخر نجات می دهد و اندک اندک آن را از زندان حوض آزاد می سازد تا تو متوجه این امر نشوی .
شرح و تفسیر بیت 881
وین نفس ، جان های ما را همچنان / اندک اندک دزدد از حبس جهان
هر نفسی که ما می کشیم گامی است به سوی مرگ و رهایی روح ما از زندان این دنیا . [ حضرت علی (ع) می فرماید : نفس های انسان ، گام هایی است به سوی مرگ او . ]
شرح و تفسیر بیت 882
تا الیه یصعد اطیاب الکلم / صاعدا منا الی حیث علم
کلمات پاکیزه از جانب ما به بارگاه الهی صعود می کنند و به جایی می روند که فقط خدا از آن خبر دارد . ( قسمتی از آیه 10 سوره فاطر ) .
– مفسران قران منظور از کلم (جمع کلمه) را کلمه شریفه “لااله الالله و سبحان الله و الحمدالله” می دانند و طبرسی آنرا به “طاعات” تفسیر کرده است .
شرح و تفسیر بیت 883
ترتقی انفاسنا بالمتقی / محتفا منا الی دارالبقا
نفس های ما به برکت پاکیزگی معنوی به بارگاه الهی صعود می کند و این نفس های پاک به سان ارمغانی است از ما برای سرای جاودان . [ در اینجا نیز مراد از نفس های پاک ، ذکر و نیایش است . ]
شرح و تفسیر بیت 884
ثم تاتینا مکافات المقال / ضعف ذاک رحمة من ذی الجلال
آنگاه در پاسخ به این ذکر و نیایش پاک ، دو چندان پاداش به ما می رسد و این از روی رحمت خداوندی است که شکوهمند و بزرگوار است .
شرح و تفسیر بیت 885
ثم یلجینا الی امثالها / کی ینال العبد مما نالها
آنگاه حق تعالی ما را به نظایر و امثال آن تسبیح و نیایش باز می گرداند تا بنده به سبب عبادت مجدد ، مراتب و کمال دیگری کسب کند .
شرح و تفسیر بیت 886
هکذی تعرج و تنزل دایما / ذا فلازلت علیه قایما
بدینسان ذکر و تسبیح ما همواره بالا می رود و رحمت حق پائین می آید تا بنده به کمال برسد .
شرح و تفسیر بیت 887
پارسی گوییم ، یعنی این کشش / ز آن طرف آید که آمد آن چشش
حالا دیگر باید فارسی حرف بزنیم : این کشش روح انسانی از طرفی می آید که از آنجا طمعی از معرفت چشیده شده باشد .
شرح و تفسیر بیت 888
چشم هر قومی به سویی مانده است / کان طرف یک روز ، ذوقی رانده است
هر قومی چشم به جانبی دوخته است و همیشه متوجه طرفی است که از آن طرف احساس ذوق و لذتی داشته باشد . [ این بیت به سادگی بیان می دارد که هرکس بدانچه ملایم طبع و سرشت اوست جذب می شود پس کشش ، فرع بر چشش است مثلا وقتی انسان از طعامی می چشد اگر آن طعام ملایم طبع او باشد بدان میل و کشش پیدا می کند . نیکلسون در بیان منظور دو بیت اخیر می گوید : حق تعالی با لطف بیکران خویش به ما احساس و ادراک روحانی ( چشش = ذوق ) عطا فرموده است تا آنکه ما به قدر استعدادی که بدان آفریده شدیم نسبت به او معرفت حاصل کنیم . آنچه ما را به سوی حق می کشد عشق و حکمت الهی است که ما را به هستی در آورد . ]
شرح و تفسیر بیت 889
ذوق جنس از جنس خود باشد یقین / ذوق جزو از کل خود باشد ببین
مسلما همیشه میان یک جنس با جنس هم سنخ خود جاذبه و کششی وجود دارد و اصولا هر جزئی نسبت به کل خود دارای میل و کشش است و تو این حقیقت را باید ببینی . [ بنابراین میان اجزا و کل خود مجانست و الفت وجود دارد و این امر موجب پیوستگی و اتصال آنها می شود . ]
شرح و تفسیر بیت 890
یا مگر آن قابل جنسی بود / چون بدو پیوست ، جنس او شود
یا ممکن است که ظاهرا جنس موجودی با جنس دیگری فرق کند ولی استعداد و قابلیت همجنس شدن با آن را دارد . یعنی همینکه به موجودی دیگر پیوست. با او همجنس شود . [ هر کس بالقوه قابلیت خوب و بد شدن را دارد . اگر شرایط فراهم آید استعداد بالقوه به فعلیت می رسد . ]
شرح و تفسیر بیت 891
همچو آب و نان که جنس ما نبود / گشت جنس ما و اندر ما فزود
برای مثال ، آب و نان که ظاهرا همجنس انسان نیستند ولی همینکه داخل بدن انسان می شوند همجنس او می گردند و سبب رشد و نمو او می شوند .
شرح و تفسیر بیت 892
نقش جنسیت ندارد آب و نان / ز اعتبار آخر ، آن را جنس دان
آب و نان از لحاظ شکل و صورت ، نقش و جنسیت انسان را ندارد ولی همینکه به بدن انسان داخل شد جزء بدن او می گردد . [ سبب جذب بر چهار گونه است . 1- جذب جنس به جنس خود 2- جذب جزو به کل خود مانند اجزای زمینی که به سوی کره خاکی رود 3- جذب جنسیت بالقوه و آنچه قابل جنسیت است مانند نان و آب و انواع خوردنی ها و آشامیدنیها که بالفعل همجنس انسان نیست ولی پس از هضم شدن جزو بدن او شود 4- پندار و نمایش جنسیت که منشاء جذب دروغین و ناپایدار است که در ابیات بعدی شرح داده می شود . ]
شرح و تفسیر بیت 893
ور ز غیر جنس باشد ذوق ما / آن مگر مانند باشد جنس را
و اگر ذوق و کشش ما متوجه امری شود که با ما همجنس نباشد بلکه فقط صورتا مشابهتی با ما داشته باشد .
شرح و تفسیر بیت 894
آنکه مانند است ، باشد عاریت / عاریت باقی نماند عاقبت
در ادامه بیت قبل : این ذوق و جذب ظاهری پایدار نمی ماند و از میان می رود زیرا سبب این ذوق تنها مشابهت ظاهری بوده است و چنین چیزی عاریتی و عرضی است و باقی نمی ماند .
شرح و تفسیر بیت 895
مرغ را گر ذوق آید از صفیر / چونکه جنس خود نیابد ، شد نفیر
برای مثال اگر پرنده ای مجذوب آواز صیادی شود به این خیال که او هم پرنده ای همجنس اوست . وقتی به دنبال آن آواز برود و متوجه شود که آواز دهنده انسانی است که به تقلید پرندگان نغمه سرائی می کند ، از او می رمد زیرا آن شخص همجنس پرنده نیست و ای بسا برای صید کردن او نغمه سرائی می کند .
شرح و تفسیر بیت 896
تشنه را گر ذوق آید از سراب / چون رسد در وی ، گریزد ، جوید آب
مثال دیگر : هر گاه شخصی تشنه ، سراب را در بیابان مشاهده کند نسبت به آن میل و جاذبه ای پیدا می کند زیرا سراب همچون آب به نظر می رسد ولی همین که بدان نقطه رسید از آن می گریزد و باز به دنبال آب می رود . [ این هم مثالی بود برای نوع چهارم کشش . ]
شرح و تفسیر بیت 897
مفلسان گر خوش شوند از زر قلب / لیک آن رسوا شود در دار ضرب
مثال دیگر : اگرچه گدایان با دریافت سکه های تقلبی شادمان شوند ، ولی وقتی آن سکه ها در ضرابخانه وارد می شود و محک بخورد معلوم می شود که تقلبی بوده است .
شرح و تفسیر بیت 898
تا زراندودیت از ره نفکند / تا خیال کژ تو را چه نفکند
مبادا که سکه های تقلبی فریبت دهد . زنهار تا خیالات ناراست تو را به چاه گمراهی و شقاوت نیفکند . [ ای طالب حقیقت ، بسیارند کسانی که خود را به طلای حرف حق می آرایند ولی حقیقت در باطن آنان ریشه ندارد . مبادا که فریفته این گندم نمایان جو فروش شوی . ]
شرح و تفسیر بیت 899
از کلیله باز جو آن قصه را / واندر آن قصه طلب کن حصه را
برو آن حکایتی که در بسط این مطلب خواهیم آورد از کتاب کلیله و دمنه بخوان و از آن حکایت بهره ای بگیر . یعنی از آن به قدر ظرفیت و استعدادت نکته های معنوی را دریافت کن .

 

کتایون فرهادی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۹ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود:

شرح و تفسیر بیت 823
رو به آتش کرد شه ، کای تندخو / آن جهان سوز طبیعی خوت کو ؟
آن شاه جهود رو به آتش کرد و گفت : ای آتش تیز و تند ! کو آن خاصیت طبیعی و جهان سوز تو ؟ توئی که جهانی را به آتش می کشی پس کو آن گوهر آتشینت؟
– این بخش مطابق است با مشرب اشاعره ، آنان بر خلاف آنچه تصور می شود به صدور معلول از علت عقیده دارند . منتهی رابطه ضروری علت و معلول را قبول ندارند . از اینرو اشعری می گوید : بین حوادث و پدیده ها رابطه الزامی وجود ندارد لذا تخلف معلول از علت جایز است چرا که همه امور مستقیما متکی است بر قدرت و مشیت الهی . پس امکان دارد که آتش وجود داشته باشد و در عین حال نسوزاند . زیرا طبع سوزاندن را خداوند به آتش داده و هر گاه اقتضا کند می تواند آن طبع را از آتش بگیرد . توضیحات بیشتر در شرح بیت 833 همین بخش آمده است .
شرح و تفسیر بیت 824
چون نمی سوزی ؟ چه شد خاصیتت ؟ / یا ز بخت ما دگر شد نیتت ؟
برای چه دیگر نمی سوزانی ؟ خاصیت تو چه شد ؟ شاید از طالع بد ماست که خاصیت تو عوض شده است ؟
شرح و تفسیر بیت 825
می نبخشایی تو بر آتش پرست / آنکه نپرستد تو را او چون برست ؟
ای آتش ! در جائی که حتی به آتش پرست هم رحم نمی کنی چطور ممکن است کسی که تو را نمی پرستد از قهر تو نجات یابد ؟
شرح و تفسیر بیت 826
هرگز ای آتش ! تو صابر نیستی / چون نسوزی ؟ چیست قادر نیستی ؟
ای آتش ! تو که در سوزاندن صبری نداری پس چرا اینک نمی سوزانی ؟ چه شده که نمی توانی بسوزانی ؟
شرح و تفسیر بیت 827
چشم بند است این عجب یا هوش بند / چون نسوزد آتش افروز بلند ؟
شگفتا ! آیا این حالت عجیب آتش نوعی چشم بندی است یا نمودی است که عقل و هوش مرا از کار انداخته است ! چطور ممکن است که چنین اخگر بلند و نیرومندی نسوزاند .
شرح و تفسیر بیت 828
جادوی کردت کسی یا سیمیاست / یا خلاف طبع تو از بخت ماست ؟
آتشا ! آیا کسی ترا جادو کرده و یا این حالت غریب تو از خوارق عادات ماست ؟ یا آنکه وارونه شدن طبع تو از بخت بد ماست .
شرح و تفسیر بیت 829
گفت آتش : من همانم ، آتشم / اندر آ ، تا تو ببینی تابشم
آتش به زبان حال گفت : من همان آتشم که مرا می شناسی . بیا داخل من شو تا گرما و سوزندگی مرا ببینی .
شرح و تفسیر بیت 830
طبع من دیگر نگشت و عنصرم / تیغ حقم ، هم به دستوری برم
طبع و خوی من دگرگون نشده و عنصرم تبدیل نیافته است من شمشیر حضرت حق تعالی هستم و مغلوب اراده او و تنها به اذن او می برم . [ عنصر ماده ای است بسیط که قابل تجزیه به غیر خودش نباشد . جرجانی گوید : عنصر ، اصلی است که اجسام مختلف الطبایع از آن بوجود آید و آن چهار چیز است . خاک ، آب ، هوا ، آتش . ]
شرح و تفسیر بیت 831
بر در خرگه ، سگان ترکمان / چاپلوسی کرده پیش میهمان
برای مثال ، سگان ترکمن در آستانه خیمه صاحب خود ، در برابر میهمان صاحب خیمه چاپلوسی و مدارا می کنند .
شرح و تفسیر بیت 832
ور به خرگه بگذرد بیگانه رو / حمله بیند از سگان ، شیرانه او
ولی اگر یک فرد ناشناس بخواهد از حوالی خیمه بگذرد . آن وقت است که با حمله شیرآسای آن سگان روبرو می شود .
شرح و تفسیر بیت 833
من ز سگ کم نیستم در بندگی / کم ز ترکی نیست حق ، در زندگی
من (آتش) در بندگی کمتر از سگ نیستم و حضرت حق تعالی در قدرت و حیات کمتر از یک ترکمن نیست .
– مطابق نظر اشعریان و صوفیان ، جمیع ممکنات بدون واسطه ، مستند به حق است و هر چه در وجود می آید تحت تاثیر قدرت اوست و حق تعالی قادر و مختار است و هیچ جیز بر او واجب نمی شود و حوادثی که متعاقب یکدیگر وقوع می پذیرد برای آن است که عادت بر او جاری شده و میانه آنها علاقه ای وجود ندارد و فی المثل سوختن که از آتش به ظهور می رسد و یا رفع عطش که از خوردن آب حاصل می گردد بدان سبب نیست که آتش یا آب به خودی خود می سوزاند و یا تشنگی را بر طرف می کند . بلکه حق تعالی عادت بر این قرار داده است که این نتیجه از آتش و آب به ظهور رسد و هرگاه اراده کند آتش و آب ، این خاصیت را ندارد . مولانا در این ابیات به این عقیده نظر دارد و تمثل آتش به سگ ترکمان برای آن است که سگ میان آشنا و بیگانه فرق می گذارد و از وی دو فعل مخالف صادر می گردد .
شرح و تفسیر بیت 834
آتش طبعت اگر غمگین کند / سوزش از امر ملیک دین کند
ای انسان ، اگر آتش طبعت تو را به غم دچار سازد بدان که آن سوزش به فرمان آن شاه دین است .
شرح و تفسیر بیت 835
آتش طبعت اگر شادی دهد / اندرو شادی ، ملیک دین نهد
و اگر آتش طبعت تو را به شادمانی می رساند آن شادی را شاه دین یعنی خداوند در تو نهاده است . [ پس دو حالت متضاد غم و شادی هم از طبع تو برنخاسته است بلکه ناشی از مشیت الهی است . در ابیات اخیر ذهن مولانا از آتش مادی به آتش باطنی معطوف شده است . زحمت و عذاب را از بی ایمانی و نافرمانی ، لذت و مسرت را از رحم ، محبت و ایمانی می داند که خداوند در آغاز آفرینش ، روح انسانی را با آن سرشته است . ]
شرح و تفسیر بیت 836
چونکه غم بینی ، تو استغفار کن / غم به امر خالق ، آمد کارکن
وقتی قلبت به اندوه دچار آمد طلب مغفرت کن که طلب مغفرت از فشار غم و اندوه می کاهد . زیرا غم به فرمان آفریدگار فعالیت می کند و خداوند قادر است آنرا از صحیفه دل آدمی بزداید .
شرح و تفسیر بیت 837
چون بخواهد ، عین غم ، شادی شود / عین بند پای ، آزادی شود
اگر خداوند بخواهد ذات غم به شادی تبدیل شود و ذات “پای بند” موجب آزادی شخص گردد . [ غم و شادی نیز تاثیر فعل الهی است . اوست که می تواند شادی را به غم و غم را به شادی تبدیل کند . پس به جای آنکه به اسباب مجازی دل سپاری به مسبب الاسباب روی آور . ]
شرح و تفسیر بیت 838
باد و خاک و آب و آتش بنده اند / با من و تو مرده ، با حق زنده اند
عناصر چهارگانه طبیعت یعنی باد و خاک و آب و آتش ، بندگی خدا را می کنند و مطیع اوامر او هستند . اینها هر چند نسبت به من و تو جان ندارند ولی نسبت به حضرت حق زنده اند . [ مصراع دوم یکی از مسائل مهمی است که مولانا به کرات آن را مطرح کرده است و آن زنده بودن و شعور داشتن جمادات است . حکیم سبزواری در توضیح این مطلب نکته جالبی را بیان داشته است . او می گوید : از مسلمات عقل و نقل این است که خداوند با همه چیز و در همه جا هست که آنرا اصطلاحا معیت گویند . در جایی که معیت روح با جسم ، موجب حیات جسم می شود . چگونه ممکن است که معیت حضرت حق با موجودات جهان موجب حیات آنها نشود . ]
شرح و تفسیر بیت 839
پیش حق ، آتش همیشه در قیام / همچو عاشق ، روز و شب ، پیچان مدام
در محضر حضرت حق تعالی آتش همواره بر پا ایستاده است و این آتش بسان عاشقی است که روز و شب در هوای معشوق در تب و تاب است .
شرح و تفسیر بیت 840
سنگ ، بر آهن زنی ، بیرون جهد / هم به امر حق ، قدم بیرون نهد
اگر سنگ چخماق را بر آهن بکوبی از آن آتش می جهد اما این پدیده نیز به امر خداوند صورت می گیرد هر چند که در ظاهر از طریق برخورد سنگ و آهن است . [ مولانا اکنون به طریق مثل ، سنگ چخماق و آهن را وسیله ای برای ظهور فعل الهی می شمرد . او می گوید : من هم به تجربه می دانم که از برخورد این دو شی ، آتش پدید می آید ولی باید بدانی تقدم سببی سنگ و آهن بر آتش ، تنها وسیله ای است برای ظهور قدرت و مشیت الهی . والا سبب حقیقی جهیدن آتش ، برخورد این دو شی نیست . همینطور آب ذاتا رافع تشنگی و یا رویش و سرسبزی گیاهان نیست . بلکه ابزار ظهور قدرت الهی است . ]
شرح و تفسیر بیت 841
آهن و سنگ ستم بر هم مزن / کین دو می زایند همچون مرد و زن
آهن و سنگ ستم را بر هم مکوب که این دو مانند مرد و زن فرزند خود را متولد می کنند . [ هرگاه آهن نفس و سنگ هوی را با هم جفت کنی از ازدواج این دو ، فرزند فسق و فجور زاده شود . پس ستمکاری موجب پیامدهای ناگواری شودکه نه تنها مظلومان را بسوزد بلکه خود ظالم را نیز بسوزاند . ]
– مولانا در اینجا به مناسبت مثال سنگ و آهن ، به موضوع “جزای عمل” منتقل می شود و ظلم و ستم را به سنگ و آهن تشبیه می کند زیرا آن دو موجد آتش می شوند . یعنی اعمال ظالمانه تبعات ویرانگری دارد .
شرح و تفسیر بیت 842
سنگ و آهن ، خود سبب آمد ، ولیک / تو به بالاتر ، نگر ای مرد نیک
اگر چه سنگ و آهن سبب وجود آتش و شراره است ولی ای نیکمرد تو به مرحله بالاتر چشم بدوز که در آن مرحله خداوند تعالی است که علل و اسباب را خلق می کند .
شرح و تفسیر بیت 843
کین ، سبب را آن سبب آورد پیش / بی سبب کی شد سبب هرگز ز خویش ؟
این سبب ظاهری را آن سبب یاطنی به ظهور آورده و موثرش کرده است زیرا بدون سبب حقیقی ، سبب مجازی چگونه می تواند پدید آید . [ در واقع خداوند کلیه علت ها و معلول ها را می آفریند در صورتی که منطقا چنین به نظر می رسد که هر علتی ، معلول عللت دیگر است . ولی باریتعالی این سببیت را در ممکنات نهاده است . چنانکه آهن وسنگ چخماق که وسیله ظهور ، آتش است . این دو تحت تاثیر عوامل دیگر قرار دارند .
شرح و تفسیر بیت 844
و آن سبب ها کانبیا را رهبر است / آن سبب ها ، زین سبب ها برتر است
آن سبب ها که انبیا را رهبری می کند از این سبب های ظاهری برتر و بالاتر است زیرا آن سبب های عالی ، همانا اسماء و صفات الهی هستند . [ این بیت و دو بیت بعدی توجه و التفات است از اسباب ظاهری به اسباب غیبی که اسباب نخستین از را حس و یا عقل ، ادراک می شود و اسباب دومین از طریق کشف و ذوق و این اسباب دومین هانا اسماء و صفات الهی است که سلسله علل و اسباب به آنها منتهی می گردد و در اسباب ظاهری تصرف می کنند . بدان گونه که گاه اثر و نتیجه بر آنها مترتب می شود و گاهی نیز آنها را بی کار می کنند . چنانکه از تاثیر باز می مانند . مثلا اسم شریف رازق که از اسماءالله است . سبب حقیقی مرزوق شدن موجودات است و کار و تلاش آنها سبب مجازی است . یا اسم شافی سبب حقیقی درمان شدن مریض است و طبیب و دارو ، سبب ظاهری و مجازی است برای شفا دادن مریض . ]
شرح و تفسیر بیت 845
این سبب را ، آن سبب عامل کند / باز گاهی بی بر و عاطل کند
این اسباب حقییقی است که اسباب مجازی را موثر می کند یعنی اسباب مجازی و ظاهری در تصرف اسباب حقیقی است از اینرو گاهی به آن اثر می بخشد و گاه آنرا از اثر می اندازد و عاطل می کند .
شرح و تفسیر بیت 846
این سبب را محرم آمد عقل ها / و آن سبب ها راست محرم انبیا
عقول عامه مردم با اسباب ظاهری مانوس اند ، زیرا هر پدیده ای به ظهور رسد ، عقول سطحی نگر آن را از اسباب ظاهری می دانند ولی پیامبران ، انیس و محرم اسباب حقیقی هستند زیرا اینان تنها خدا را موثر در وجود می دانند و لاغیر .
شرح و تفسیر بیت 847
این سبب چه بود ؟ به تازی گو رسن / اندرین چه ، این رسن آمد به فن
این سبب چیست ؟ این سبب همان چیزی است که در عربی می توان بدان رسن گفت . رسن های ظاهری در چاه دنیا بکار می آید .
شرح و تفسیر بیت 848
گردش چرخه ، رسن را علت است / چرخه گردان را ندیدن ، زلت است
گردش چرخ چاه باعث حرکت رسن می شود همانطور که ندیدن کسی که چرخ چاه را می گرداند خطا و اشتباه است . ندیدن گرداننده چرخ افلاک نیز گمراهی است . [ مولانا در این دو بیت اخیر از طریق معنی لغوی رسن استدلال می کند که اسباب به خودی خود موثر نیستند . زیرا ریسمان در چاه به وسیله چرخ فرو می رود و از خود حرکتی ندارد ولی چرخ را هم انسان و یا موجود زنده دیگر از قبیل گاو ، شتر و … به حرکت درمی آورد و بر این قیاس سلسله اسباب هم که مانند ریسمان وسیله ظهور آثار و افعال است به حق تعالی منتهی می شود و آنها مجری فعل حق هستند . ]
شرح و تفسیر بیت 849
این رسن های سبب ها در جهان / هان و هان زین چرخ سرگردان مدان
پس به هوش باش و به هوش باش که مبادا حرکت علل و اسباب ظاهری را معلول حرکت چرخ افلاک بدانی . [ مبادا مثل طبیعیون خیال کنی که جمیع فعل و انفعالات دنیا معلول عناصر اربعه (آب ، خاک ، هوا ، آتش) و آباء سبعه (هفت سیاره ای که در باور منجمان و صابئیان تدبیر امور زمین کنند) بلکه آنان نیز در قبضه قدرت الهی هستند و به اراده او تاثیر می گذارند . ]
شرح و تفسیر بیت 850
تا نمانی صفر و سرگردان چو چرخ / تا نسوزی تو ز بی مغزی چو مرخ
تا مانند چرخ تهی (صفر) سرگردان نمانی و از بی مغزی و تهی بودن مانند چوب درخت مرخ (بید دشتی) در آتش نسوزی . [ هر کس تدبیر امور عالم را ذاتی بداند و نه از تاثیر قدرت و مشیت الهی ، سرگردان و فاقد قوه ادراک و معرفت است . بی مغزی هم فقدان قوه ادراک را می رساند و هم پوک بودن چوب را ، همانطور که چوب مرخ در آتش می سوزد . آدم لاشعور نیز در آتش جهل و غفلت خود می سوزد و تباه می شود . ]
شرح و تفسیر بیت 851
باد ، آتش می شود از امر حق / هر دو سرمست آمدند از خمر حق
برای مثال ، باد به امر حضرت حق مبدل به آتش می شود و هر دو از باده حق سرمست و سرخوش شده اند . [ نیکلسون گوید : آب ، بالقوه هوا و هوا ، بالقوه آتش است . مولانا در اینجا و جاهای دیگر به آراء اصالت ماده در باب تبدل عناصر به یکدیگر و غیره ، نسبت ناصواب بودن می دهد . مراد از خمر حق عشق الهی است که به اعتقاد مولانا و حکمای متالهه ، همه موجودات هر کدام به قدر قابلیت خود از باده کبرای عشق سرمست شده اند . ]
شرح و تفسیر بیت 852
آب حلم و آتش خشم ، ای پسر / هم ز حق بینی ، چو بگشایی بصر
ای پسر معنوی ! اگر دیده حقیقت بین خود را باز کنی خواهی دید که آب گوارای حلم و آتش قهار خشم ، هر دو از حضرت حق است .
– صفات انسانی که به صورت لطف یا قهر به ظهور می رسد و حکم آب و آتش دارد . مانند حلم و خشم ، به حکم تصرف حق ظاهر می شود . نتیجه آنکه احوال درونی و بیرونی انسان و نیز حوادث خارجی و تکوینی تماما در دایره قدرت و مشیت الهی صورت می گیرد . ]
شرح و تفسیر بیت 853
گر نبودی واقف از حق ، جان باد / فرق ، کی کردی میان قوم عاد ؟
مثلا اگر جان باد از حق آگاه نبود چگونه می توانست فرق میان قوم عاد و دیگران را تشخیص دهد ؟ .
– عاد فرزند ارم از احفاد نوح (ع) بوده است . قوم عاد جزو اعراب بائده (منقرض شده) به شمار آیند که بین صحرای حضرموت و عمان (واقع در عربستان جنوبی یا یمن کنونی) زندگی می کردند و چون قوم عاد ، دعوت هود نبی را تکذیب کردند . بادی سخت بر آنان وزیدن گرفت و هفت شب و هشت روز ادامه یافت و سرزمینشان را زیر و رو کرد . افراد این قوم به داشتن اندام درشت و نیرومند معروف بودند .

 

۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode