شمارهٔ ۱۶۵ - این قطعه را در تعزیت پدر بزرگوار خود سرودهام
پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
تیشهای بود که شد باعث ویرانی من
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگْ گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من
مه گردون ادب بودی و در خاک شدی
خاکْ زندان تو گشت، ای مه زندانی من
از ندانستنِ من دزدِ قضا آگه بود
چو تو را برد، بخندید به نادانی من
آن که در زیرِ زمینْ داد سر و سامانت
کاش میخورد غم بیسر و سامانی من
به سر خاک تو رفتم، خطِ پاکش خواندم
آه از این خط که نوشتند به پیشانی من
رفتی و روز مرا تیرهتر از شب کردی
بیتو در ظلمتم، ای دیدهٔ نورانی من
بیتو اشک و غم و حسرت همه مهمان منَند
قدمی رنجه کن از مهر به مهمانی من
صفحهٔ رویْ ز انظارْ نهان میدارم
تا نخوانند بر این صفحه پریشانی من
دهرْ بسیار چو من سربهگریبان دیده است
چه تفاوت کندَش سربهگریبانی من
عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری
غم تنهایی و مهجوری و حیرانی من
گل و ریحانِ کدامین چمنَت بنْمودند
که شکستی قفس، ای مرغ گلستانی من
من که قدر گهر پاک تو میدانستم
ز چه مفقود شدی، ای گهر کانی من
من که آب تو ز سرچشمهٔ دل میدادم
آب و رنگت چه شد، ای لالهٔ نُعمانی من
من یکی مرغ غزلخوانِ تو بودم، چه فتاد
که دگر گوش نداری به نواخوانی من!
گنج خود خواندیَم و رفتی و بگذاشتیَم
ای عجب؛ بعد تو با کیست نگهبانی من!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره اندوه و حسرت شاعر پس از از دست دادن محبوبش (یوسف) است. شاعر به یاد آوردن فقدان او میپردازد و به احساس تنهایی و غمهایش اشاره میکند. او به ویرانی زندگیاش به واسطه فقدان یوسف اشاره دارد و میگوید که این جدایی او را به تاریکی و ناامیدی کشانده است. شاعر همچنین به زیبایی و ارزش یوسف به عنوان گوهری نایاب اشاره میکند و از بزرگترین دردش، یعنی دلتنگی و حسرت برمیآید. در نهایت، او حس میکند که هیچ چیز نمیتواند جای محبوبش را بگیرد و در پی جستجوی اوست.
هوش مصنوعی: پدر آن تیشهای که بر زمین تو فرود آمد، همان سرنوشتی بود که باعث خرابی من شد.
هوش مصنوعی: یوسف را نام نهادند و او را به گرگ سپردند. مرگ تو به شکل گرگ درآمده است، ای یوسف عزیز من.
هوش مصنوعی: ای مه گردون، تو به ادبی چون ماه هستی، اما اکنون به خاک تبدیل شدهای و در این خاک زندگیات در بند افتاده است. تو، ای مه، اکنون زندانی من شدهای.
هوش مصنوعی: من از ندانمکاری خود مطلع نبودم، اما دزد سرنوشت به این نادانی من آگاه بود و وقتی تو را از من گرفت، به این نادانی من خندید.
هوش مصنوعی: کسی که در زیر زمین زندگی میکند و به حالتی آرام و منظم دارد، ای کاش غمهای بینظمی و بیسامانی من را حس میکرد.
هوش مصنوعی: به سر مزار تو رفتم و نوشتهای را که به وضوح مشخص بود، خواندم. ای کاش به جای این نوشته، سرنوشت بهتری برای من رقم میخورد.
هوش مصنوعی: تو رفتی و روزهای من را تاریکتر از شب کردی. بیتو در این تاریکی غوطهورم، ای روشنایی چشمانم.
هوش مصنوعی: بدون تو، اشک و غم و حسرت همه در کنار من هستند. لطفاً با مهربانی قدمی بردار و به مهمانی من بیا.
هوش مصنوعی: من چهرهام را از نگاه دیگران پنهان میکنم تا این پریشانی و آشفتگیام را کسی نبیند.
هوش مصنوعی: در طول زمان، افراد زیادی مانند من در حال ناله و افسوس خوردن بودهاند؛ پس چه تفاوتی دارد که من هم به این حالت دچار شوم؟
هوش مصنوعی: به جمع افرادی پیوستهای و دیگر نگران تنها بودن و حس بیکسی و سردرگمی من نیستی.
هوش مصنوعی: کدام گل و گیاه از چمنتان تو را فریب داد که قفس را شکستی، ای پرندهی گلستان من؟
هوش مصنوعی: من که ارزش و اهمیت گوهر پاک تو را میدانستم، چرا از من دور شدی ای گوهر گرانبها؟
هوش مصنوعی: من از دل خود به تو عشق میورزیدم و تمام وجودم را برای تو گذاشتم، حالا چرا اینگونه از من دوری میکنی، ای گل زیبای من؟
هوش مصنوعی: من یکی از عاشقانی بودم که همیشه برای تو شعری میخواندم، حالا چه شده که دیگر به نغمهخوانی من توجهی نداری؟
هوش مصنوعی: من گنج خود را به تو سپردم و تو رفتی و مرا تنها گذاشتی، چه عجیبی است! حالا بعد از تو، چه کسی حافظ و نگهبان من خواهد بود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گر حقیقت نشدت واقعه جانی من
زلف را پرس که از کیست پریشانی من
پیش نه آینه آشوب جهانی بنگر
تا بدانی صنما موجب حیرانی من
غمزه هایت به فسون در دل من در رفته
[...]
نیست امروز ز مژگان گهرافشانی من
گریه شسته است به طفلی خط پیشانی من
زلف چون حاشیه بر گرد سرش می گردد
در کتابی که بود شرح پریشانی من
چون رگ سنگ، زمین گیر گران پروازی است
[...]
شد عیان بر همه کس بی سروسامانی من
چون سرزلف، مثل گشت پریشانی من
رحمی ای عشق خدا را تو بحیرانی من
که گذشته است زحد بی سر و سامانی من
از تو هر جمع پریشان و پریشان تو زجمع
وقت شد جمع شد اسباب پریشانی من
آنچنان از تو خرابم که زمن جغد گریخت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.