گنجور

حاشیه‌ها

علی ملکی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۴۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۶ - در شکایت و عزلت و حبس و تخلص به نعت پیغمبر اکرم:

تعدادی از بیتهای این شعر رو برای دوستان من معنی کردم هر چند ناقص

صبح‌دم چون کله بندد آه دود آسای من چون شفق در خون نشیند چشم شب پیمای من
سحرگاهان آن موقعی که آه هایی چون دود برخاسته از درونم همچون چادری که مانند اسمان بالای سرم برپا می شود این چشم شب بیدار من مانند سرخی شفق در خون می نشیند یعنی اشک خون می ریزد
مجلس غم ساخته است و من چو بید سوخته تا به من راوق کند مژگان می پالای من
مجلس غم اماده است و من همچون ذغال بید هستم که مژه های من اشک چون باده مرا بوسیله جسم چون ذغالم که همچون صافی است تصفیه می کند
این خماهن گون که چون ریم آهنم پالود و سوخت شد سکاهن پوشش از دود دل دروای من
این فلک ( زندان سنگی ) که مرا مانند اهن سوخته و گداخته کرد در اثر دود دل سرگشته من سیاه تیره شده است
مار دیدی در گیا پیچان؟ کنون در غار غم مار بین پیچیده بر ساق گیا آسای من
آیا تو مار دیده ای که در ساقه گیاه می پیچد اکنون در این زندان من زنجیرهایی چون مار را نگاه کن که بر ساق پای لاغر چون گیاه من پیچیده است
اژدها بین حلقه گشته خفته زیر دامنم ز آن نجنبم ترسم آگه گردد اژدرهای من
زنجیرها ماننده یک مار خطرناک به پای من پیچیده است و من هم سعی می کنم آن ها را حرکت ندهم که آن م بیدار نشوند
تا نترسند این دو طفل هندو اندر مهد چشم زیر دامن پوشم اژدرهای جان فرسای من
برای آنکه مردمک های چشم من در گهوار یعنی حدقه چشم نترسند این زنجیر جانکاه چون اژدها را یزر دامن لباسم پنهان می کنم
دست آهنگر مرا در ما ضحاکی کشید گنج افریدون چه سود اندر دل دانای من
این دانش و هنر من باعث شد که من گرفتار غل و زنجیر شوم این دانش و کمالاتی که در درون من است چه فایده ای به حال من دارد
آتشین آب از خوی خونین برانم تا به کعب کاسیا سنگی است بر پای زمین پیمان من
اشک گرم و سوزناک و خونین از دیده گانم جاری می کنم تا به قوزک پایم برسد زیرا غل و زنجیری به سنگینی سنگ اسیاب بر پای رونده من است
جیب من بر صدره خارا عتابی شد ز اشک کوه خارا زیر عطف دامن خارای من
از سیل اشک گریبان نیم تنه من خط خطی و راه راه شده است زنجیری به سنگینی کوه سخت در زیر چین دامن لباس من جای دارد
روی خاک آلود من چون کاه بر دیوار حبس از رخم کهگل کند اشک زمین اندای من
چهره به خاک الود من مانند کاه شده ( زرد رنگ ) و بر دیوار زندان در اثرت کثرت اشک از چهره من کاه گل درست می کند
چون کنار شمع بینی ساق من دندانه‌دار ساق من خائید گوئی بند دندان خای من
مانند بدنه شمع ساق پای مرا می بینی دندانه دندانه شده است گویی که این اقبال ناسازگار من پای مرا جویده است
تا که لرزان ساق من بر آهنین کرسی نشست می‌بلرزد ساق عرض از آه صور آوای من
از زمانی که پای لرزان من در این غل و زنجیر آهنی قرار گرفت پایه اشک در اثر آه چون صور اسرافیل من به لرزه در می آید
بوسه خواهم داد ویحک بند پندآموز را لاجرم زین بندچنبروار شد بالای من
می خواهم بر این زنجیر عبرت دهنده بوسه بزنم وای بر تو به ناچار در اثر سنگینی این زنجیر قامت من خمیده شد
در سیه کاری چو شب روی سپید آرم چو صبح پس سپید آید سیه‌خانه به شب ماوای من
در فضای تاریک زندان من سر بلند رو سفید هستم پس بدین سبب خانه تاریک من در دل شب روشن است
پشت بر دیوار زندان، روی بر بام فلک چون فلک شد پرشکوفه نرگس بینای من
به دیوار زندان تکیه داده ام و چهره ام به آسمان دوخته است و این چشم همچون نرگس من مانند آسمان پر ستاره پر از اشک شکوفه است
محنت و من روی در روی آمده چون جوز مغز فندق آسا بسته روزن سقف محنت زای من
غم و من مانند دو رویه مغز ردو روبرو و پهلوی هم قرار گرفته ایم و این سقف زندان من همچون فندقی در بسته است
غصه هر روز و یارب یارب هر نیم شب تا چه خواهد کرد یارب یارب شب‌های من
اندوه مداوم و خدا خدا کردن های نیمه شب های من می خواهم تا ببینم این دعا های نیمه شبان من چه تاثیری خواهد داشت
هست چون صبح آشکارا کاین صباحی چند را بیم صبح رستخیز است از شب یلدای من
مانند صبح برای من روشن است که در اثر این شب تاریک غم من بیم برپا شدن صبح قیامت باشد برای این چند روز باقی مانده عمر من
روزه کردم نذر چون مریم که هم مریم صفاست خاطر روح القدس پیوند عیسی زای من
من مانند حضرت مریم روزه سکوت اختیار کردم چون که طبع و خاطر من پاک است مانند حضرت مریم با جبرییل ارتباط دارد کلمات و سخنان زیبایی همچون عیسی از او بوجود می آید
نیست بر من روزه در بیماری دل زان مرا روزه باطل می‌کند اشک دهان آلای من
به سبب بیمار بودن دلم روزه گرفتن بر من واجب نیست چون که اشکم که در دهانم می ریزد روزه ام را باطل می کند
اشک چشمم در دهان افتد گه افطار از آنک جز که آب گرم چیزی نگذرد از نای من
هنگام افطار اشک در دهان می ریزم ( روزه ام را با اشکم باز می کنم ) زیرا غیر از اشک گرم چیزی از گلوی من پایین نمی رود
پای من گوئی به درد کج روی ماخوذ بود پای را این دردسر بود از سر سودای من
مثل اینکه پای من در اثر کج رفتن گرفتار شده است و این گرفتاری پای من در اثر فکر و خیال من بوده است
ز آنکه داغ آهنین آخر دوای دردهاست ز آتشین آه من آهن داغ شد بر پای من
از آنجا که علاج جراحتها داغ کردن با آهن است از آه سوزناک من آهن به پایم داغ شده
نی که یک آه مرا هم صد موکل بر سر است ورنه چرخستی مشبک ز آه پهلو سای من
اگر بر سر یک اه من صد نگهبان نمی بود آسمان در اثر آه من سوراخ سوراخ می شد
روی دیلم دیدم از غم موی زوبین شد مرا همچو موی دیلم اندر هم شکست اعضای من
چهره زشت زندان بان را دیدم از غصه موی بدن من راست شد و مانند موی مجعد نگهبان اعضای بدن من خورد و در هم شکسته شد
چون ربابم کاسه خشک است و خزینه خالی است پس طنابم در گلو افکنده‌اند اعدای من
من مانند چنگ درونم خالی است یعنی فقیر و بی چیز هستم بدین سبب دشمنان قصد جانم کرده و طناب در گلویم گذاشته اند
نافه مشکم که گر بندم کنی در صدحصار سوی جان پرواز جوید طیب جان افزای من
من مانند نافه مشک خوشبو هستم که اگر مرا در صدتا زندان بگذاری بوی خوش روح بخش من به طرف ارواح انسانها می رود
نافه را کیمخت رنگین سرزنش‌ها کرد و گفت نیک بدرنگی، نداری صورت زیبای من
چرم دباغی شده خوش رنگ نافه مشک را مورد مسخره و سرزنش قرار داد و به او گفت رنگ تو خیلی بد است یعنی خیلی زشتی و ظاهر زیبای مرا نداری
نافه گفتش یافه کم گو کایت معنی مراست و اینک اینک حجت گویا دم بویای من
مشک خوشبو به او گفت کمتر یاوه گو نشان معنی همراه من است اکنون دلیل اشکار من بوی خوش من است
آینه رنگی که پیدای تو از پنهان به است کیمیا فعلم که پنهانم به از پیدای من
تو مانند آینه ظاهرت از باطنت زیبا تر است و من چون تاثیرم چون کیمیا است باطن و درونم از ظاهرم بهتر است
کعبه‌وارم مقتدای سبز پوشان فلک کز وطای عیسی آید شقه دیبای من
من مانند کعبه هستم پیشوای فرشتگان اسمانی که پوشش حریر من از لباس یا پوشش حضرت عیسی هست
در ممزج باشم و ممزوج کوثر خاطرم در معرج غلطم و معراج رضوان جای من
لباس ارزشمند دانش بر تن دارم و سرشت و خاطر من با آب کوثر معرفت آمیخته است در جامه نقش دار می غلطم و معراجگاه بهشتیان جایگاه من است
آبنوسم در بن دریا نشینم با صدف خس نیم تا بر سر آیم کف بود همتای من
من مانند چوب آبنوس گرانبها هستم که در قعر دریا جای گرفته همنشین صدف می شوم مانند خاشاک نیستم که روی آب بیایم و کف همنشین من باشد

باقری در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۵۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۳۵ - گفتار اندر تقویت مردان کار آزموده:

باسلام من خواستم تشکرکرده باشم(ممنون)

محمد طهماسبی دهنو(هانا دایی) در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۴۹ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۵:

به نام خدا
هیچ شکلی بی هیولا قابل صورت نشد
آدمی هم پیش ازآن کادم شود بوزینه بود
دراین بیت یک نکته ی فلسفی به زبان شعر درمصرع اول و یک نکته ی اجتماعی درمصرع دوم بیان شده
بین هردو مصرع هیچ پیوند دستوری وجود نداره
بنابراین بیت مورد نظر رو میشه دارای آرایه ی معادله شناخت
در ضمن میتونیم اون رو درصنعت مدعا مثل بپذیریم ...دراین صورت مصرع اول بیانگر مدعا نه بلکه مثال است
هیچ شکلی بی هیولا قابل صورت نشد، یعنی نشده یا نمیشه
درغزلی که این بیت جا داره هیچ بحث فلسفی هیولا
صورت نیستش
بنابراین مدعا را درمصرع دوم باید جستجو کرد و دراین مصرع که یک جمله ی خبری هستش یک نکته ی ذهن فریب است واون واژه ی صورت درکنارشکل
بیدل صورت رو به معانی رخسار، فورم شعر، ظاهرهرچیزی و مترادف شکل نیز به کاربرده..مانند:
بیدل این صورت وشکل آن همه نیست
آدمی معنی دیگردارد
صورت دراین بیت به معنای فلسفی آن یعنی تحقق پذیری، عینیت یابی و هست شدن چیزی به کاربرده شده
یعنی شکل،بدون هیولا _ همان جوهر سیال که درهمه ی هستان ودر همه ی هستی هست، نمی تواند عامل عینیت یابی شی باشه
چکاد تکاملی و « آدم » دربرابر آدم درهمین مصرع معنای همه جامعه ی بشری رو داره و « آدمی » مدعا درمصرع دومه
فرهیختگی آن و راس مخروط آدمیه
. آدمی هم برای رسیدن به مقام آدم به هیولا نیازمنده وهیولا همانا معنویتی است که زیرعنوان آدمیت شناخته میشه یعنی همه هوش وخرد و تخیل وعواطف وزبان،یا شرط بنیادی آدم شدن آراستگی به
هیولای آدمیته نه شکل آدمی.
مگربیدل باوردارد که انسان ازبوزینه پدیدآمده است؟ اگر چنین نیست، چرا « بوزینه بود » نکتۀ ذهن فریب دیگر عبارت
میگه؟ « بود » حکم قاطع می کند و
اکنون اندکی درحاشیه، به این بیتهای بیدل توجه بفرمایید:
شعله یی بودم کنون خاکسترم مفت طلب
سوختن عریانی ام را جامۀ احرام کرد
شگفتا که بیدل گویا کدام زمانی شعله بوده وبعد خاکستر شده است!؟
چون سبحه دراین سلسله بیگانگیی نیست
سرهاهمه پا بود، که پاها همه سر شد
وباز شگفتا که درتاریخ،کدام زمانی، گویا سرها همه پا بوده اند! ؟
زین باغ بس که بی ثمری آشکاربود
دست دعای ما همه برگ چنار بود
وبازهم عجبا که درزمانی ودرروزگاری دستهای دعا برگهای چنار بوده اند!
نه، چنان نبوده ..نه بیدل شعله بوده ونه خاکسترشده ونه سرها همه پابوده اند ونه دستهای دعا برگهای چنار بوده اند
فعل هم برای پیوند دادن گزاره با نهاد می آید وهم برای گره زدن طرفین تشبیه در « است » و» بود » معین یا فعل معاون یا رابطه ی تشبیه بلیغ
تشبیه بلیغ اونه که طرفین تشبیه، مشبه ومشبه به ذکرمی شود مگر ادات تشبیه و وجه شبه محذوف میشن
درمثالهای آورده شده بیدل درروزگاری مانند شعله می سوخته است وسپس مانند خاکستر سرد شده است. درروزگاری سرها یا
ذهنها مانند پاها به هرسومی شتافته اند و دستها ی دعا هم از بی اثری مانند برگهای چنار بوده اند.
وبرهمان بنا درمصرع : آدمی هم پیش ازآن کادم شود بوزینه بود.
یعنی آدمی هم پیش ازآن کادم شود، یا به اوصاف عالی ووالای آدمیت آراسته گردد، مانند بوزینه بوده.. توضیح این که آدمی
با شکل محض آدم شمارشده نمی تواند وزمانی آدم شناخته می شود که با هیولای آدمیت آراسته گردد.ویا آدمی پیش ازآن که با
همه معنویت انسانیت آراسته گردد، ذیروحی شبیه بوزینه هستش
پیام شاعراینه : همچنان که درکاینات برای پیدایی هرپدیده هیولایی می باید وشکلی، تحقق انسان نیزبا وجود و پیوستن
شکل ومعنویت انسانی میسر میشه نه تنها با داشتن اندامها وهیکل وپیکر آدمی.
هیچ شکلی بی هیولا قابل صورت نشد

محمد طهماسبی دهنو(هانا دایی) در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۳۷ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۵:

آقای mohibullah عزیز تشکر از توضیحاتتون
اول اینکه خود داروین وقتی در حال احتضار بودن کتاب آسمانی رو به سینش چسبونده بود
دوم در اینکه نظریه داروین اشتباه یا فاسد یا صحیح و ...من چند مدرک دارم
روزنامه اطلاعات تاریخ 16/ 2/ 1332 ه ش مطابق 22 شعبان 1372 ه ق:
لیما- یونایتدپرس- دیروز از طرف اداره باستان شناسی کشور پرو اعلام شد که عده ‏ای از دانشمندان باستان شناس آن کشور، ضمن کشفیات و حفر آثار قدیمه جنگلهای «اکوراکو» واقع در 155 کیلومتری لیما اسکلت یک انسان عظیم الجثه ‏ای را پیدا کرده‏ اند که طول قد آن نه پا و نیم می ‏باشد. ساختمان استخوان‏ بندی این اسکلت به اندازه‏ ای قوی و محکم است که پس از چندین هزار سال که زیر مقدار زیادی سنگ و خاک بوده مع ذلک آسیبی بدان وارد نیامده است.
دانشمندان باستان شناسی پرو معتقدند که اسکلت مزبور متعلق به انسان ششصد هزار سال تا یک میلیون سال قبل بوده است. با اظهار نظر این دانشمندان فرضیه «داروین‏» مبنی بر این که انسان از نژاد میمون است باطل گردیده است زیرا در اسکلت جدید هیچگونه علامتی که حاکی از آثار اسکلت میمون باشد مشاهده نشده است.
تقریبا یک سال قبل یک ظرف قدیمی در همین جنگل کشف شد که مربوط به یک میلیون سال قبل بوده است. این ظرف از سنگ ساخته شده بود و وزن آن به بیست و پنج کیلو می‏ رسید

در این اواخر، طبیعیین در دنیا در مقابل الهیین طغیان فراوان کرده ‏اند و جمعی از آنها نظریه داروین‏ انگلیسی را دست آویز کرده و هیاهوی شدید برپا نمودند، در صورتی که نظریه وی ربطی با مرام آنها نداشت، ولی اخیرا بطلان نظریه داروین‏ درباره انسان بر دانشمندان دنیا واضح گشت و محقّق شد که انسان میلیونها سال قبل از میمون در دنیا وجود داشته است. بعضی از دانشمندان کشف کرده ‏اند که انسان یک میلیون سال قبل در دنیا بوده، در صورتی که میمون 700 هزار سال قبل بوده و اخیرا نیز دانشمندان دیگر کشف نموده‏ اند که بشر چهارده میلیون سال پیش بوجود آمده است؛رجوع شود به مجله «دانشمند»، ص 60، شماره 10، سال 1349 شمسی.

فریدون در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۴۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۱:

سلام
برد یمانی یعنی چه و "برد" با چه صدایی تلفظ میشود

عبدالله در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۲۹ دربارهٔ ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۴۰:

اسلام

عبدالله در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۲۵ دربارهٔ ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۳۶:

سرمه که بود که آید اندر چشمت؟

عبدالله در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۲۳ دربارهٔ ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۳۵:

دی چشم تو رای سحر مطلق می زد
مکر تو ره گنبد ارزق می زد
تا داشتی آفتاب در سایه زلف
جان بر صفت ذره معلق میزد

عبدالله در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۱۹ دربارهٔ ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۳۲:

جانها

نادر.. در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۵:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱۲:

عارفان را نقد شربت می‌دهی
زاهدان را مست فردا می‌کنی..

نادر.. در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۴:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵۲:

چو نام باده برم، آن تویی و آتش تو..

نادر.. در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۴:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳۸:

شکر به پیش تو آمد که برگشای دهان را...

خشایار در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۴:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۶:

وای وای وای وای ....

نادر.. در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۴:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳۵:

بر نقد زن ای دوست
که محبوب تو نقد است..

مریم در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۵۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۱:

نه اِعراب نه ویرگول و نه علامت سوال، لطفا نشانه های دستوری را لحاظ کنید تا اشعار درست خوانده و درک شوند

امیر "گمنام" در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:

درود و عرض ارادت به حافظ پژوهان گرانمایه به ویژه جناب آقای رضا، که ایکاش نام خانوادگی یا تخلص ایشان را هم می دانستم تا ارادت قلبی خود را نثار دل پاکشان و قلم توانایشان می کردم.گرچه سالهاست حافظ را در جلسات حضوری تدریس می کنم و از فضای مجازی دوری می گزینم، اما هر از گاهی سری به گنجور گرانسنگ می زنم و از حواشی و نظرات یاران حافظ دوست، بهره می جویم.
اما بیانات و شرح غزل و ابیات تاییدیه جناب رضا برایم شیرینی خاصی دارند که تا انتها آنرا دنبال می کنم و لذت وافر می برم.
دست این دوست بزرگوار را بگرمی می فشارم و همواره آرزومند تندرستی و شادکامی ایشان را دارم.

کتایون فرهادی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۶ - دفع گفتن وزیر مریدان را:

شرح و تفسیر بیت 565
گفت : هان ای سخرگان گفت و گو / وعظ گفتار زبان و گوش جو
وزیر گفت آگاه باشید ای قومی که اسیر قیل و قال شده اید و ای قومی که خواهان گفتار و شنیدارید .
– در این فصل جلیل ، مولانا سخنان راهنمایان صادق را از زبان آن وزیر پر تزویر می گوید و ادب خاموشی و کم گویی را تاکید می کند . چرا که گفتار فقط با زبان ادا نمی شود بلکه در بسیاری از موارد سکوت ، بهترین سخن است . این از اسلوب معهود مولاناست که گاه سخنان عمیق و انیق خود را از زبان شخصیتهای منفی حکایات خود وا می گوید .
شرح و تفسیر بیت 566
پنبه اندر گوش حس دون کنید / بند حس از چشم خود بیرون کنید
پنبه در گوش خود کنید و گوش ظاهری خود را فرو بندید تا گوش باطنی شما گشوده گردد و نتیجتا اسرار الهی را بشنوید و از چشم باطنی خود ، قید و بند این حواس ظاهره را بردارید تا چشم بصیرت شما از حجاب های نفسانی و جسمانی خلاص گردد و در نتیجه حقایق نادیدنی را ببنید . [ در یکی از متون باستانی هندو که در واقع شرح ساده و موجز اوپانیشادها به شمار می آید آمده است « هر که حواس (ظاهر) را در قید کند او را مستقیم العقل گویند . و کسی که در بند تحصیل مقتضیّاتِ حواس باشد ، او گرفتار کمندِ محسوسات گردد و از این گرفتاری ، آرزو پیدا شود و از آرزو ، غصه بوجود آید و از غصه ، غفلت رو نماید و از غفلت ، فراموشی مستولی گردد و از فراموشی ، عقل زوال پذیرد و از زوالِ عقل ، راهِ خلاصی از دست رود … کسی که حواس (ظاهر) را مغلوب ساخته ، عقل او را به سوی کمال ، ترقی کند و کسی که این چنین عقل ندارد او را مراقبه دست ندهد و بی مراقبه آرام نگیرد و آدمی بی آرام به راحت نرسد . ( بگوت گیتا ، ص 15 با اندکی تغییر در عبارات ) ]
شرح و تفسیر بیت 567
پنبه آن گوش سر ، گوش سر است / تا نگردد این کر ، آن باطن ، کر است
گوش سر یعنی همین گوش حسی و ظاهری در واقع پنبه و حجاب گوش باطن است ، مادام که گوش ظاهری می شنود آن گوش باطنی بسته و ناشنواست . [ منظور دو بیت اخیر این است : از هر آنچه که صرفا جنبه نفسانی دارد درگذرید تا چراغ روحتان خاموش نشود ] .
– همانطور که حواس ظاهر ، بند و حجاب دارند . حواس باطن نیز بند و حجاب خاص خود را دارند . مثلا اگر آدمی با پنبه و دیگر ابزار گوش خود را ببندد طبیعی است که اصوات را یا بطور کلی نمی شنود یا بسیار ضعیف می شنود . بند و حجاب حواس باطن ، شهوات و نفسانیات است . هر کس اسیر اینگونه امیال گردد . ذوق باطنی اش کور گردد . از اینروست که عرفا و صوفیه عقیده دارند که هر گاه چشم و گوش باطنی بوسیله ریاضت و صیانت نفس از بند حجب نفسانی رها گردد می تواند الحان روحانی و نغمات آسمانی را بشنود و صور ملکوتی را مشاهده کند . در فصلی از اوپانیشادها آمده است « مشغول شونده به ذکر شریف اُوم ، پس از مراحلی صاحبِ کشف شود . سخنان مردم را از راهِ دور بشنود و بر باطن ها مطلع گردد و اشیای دور را ببیند و مثلِ فرشته شود » ( بگوت گیتا ، ص 445 ) . منظور از دوبیت اخیر این است که از هر آنچه که صرفاََ جنبۀ نفسانی دارد درگذرید تا چراغِ روحتان خاموش نشود . ]
شرح و تفسیر بیت 568
بی حس و بی گوش و بی فکرت شوید / تا خطاب ارجعی را بشنوید
اگر می خواهید خطاب حق تعالی را بشنوید باید از قید و بند حواس ظاهر و عقل جزئی دنیا طلب رها شوید . [ منظور بیت : از قید و بند مقتضیات جسمانی و نفسانی ، خود را رها کنید تا لیاقت آن یابید که به سوی حق تعالی رجوع کنید ] .
– ارجعی به معنی “بازگرد” است . اشاره بیت به آیات 27 و 28 سوره فجر است که می گوید : “ای نفس آرام یافته ، باز آی به سوی پروردگارت در حالی که راضی به حق و مرضی حق هستی” .
شرح و تفسیر بیت 569
تا به گفت و گوی بیداری دری / تو ز گفت خواب ، بویی کی بری
مادام که در قیل و قال بیداری های کاذب دنیوی به سر می بری چگونه ممکن است که از سخنان مربوط به عالم رویا و اسرار غیب خبردار شوی . [ منظور بیت : تا وقتی که به ظاهر جهان مشغول هستی چگونه ممکن است که به باطن آن راه یابی ؟ ] . امام حسین (ع) در دعای عرفه می فرماید : ” خداوندا توجهم به نمودهای ظاهری جهان ، مرا از دیدارت دور داشته است ”
شرح و تفسیر بیت 570
سیر بیرون است ، قول و فعل ما / سیر باطن هست ، بالای سما
قول و فعل روزمره ما سیر و سلوک ظاهری است و مسلما با این سیر و سلوک به منزل حقیقت نتوان رسید زیرا عرصه سیر و سلوک باطنی و معنوی در ورای آسمانهاست .
شرح و تفسیر بیت 571
حس ، خشکی دید ، کز خشکی بزاد / عیسی جان ، پای بر دریا نهاد
حس ظاهری ، زاده همین عالم ظاهر است ولی عیسای روح ، پای همت بر دریای حقیقت نهاده است .
– از آنجا که حواس ظاهری ، جسمانی است گرایش به ظاهر دارد و چون روح مجرد ، گوهری معنوی است رو به سوی دریای معنا دارد . در تعبیرات مولانا خشکی حاکی از عالم ظاهر و دریا حاکی از عالم معناست .
شرح و تفسیر بیت 572
سیر جسم خشک ، بر خشکی فتاد / سیر جان ، پا در دل دریا نهاد
سیر و سلوک جسم که از این عالم صورت و خاک است بر همان خاک و صورت عالم ناسوت واقع شده است در حالیکه سیر و سلوک روح در میانه دریای معناست .
شرح و تفسیر بیت 573
چونکه عمر اندر ره خشکی گذشت / گاه کوه و گاه دریا ، گاه دشت
چون که عمر در راه این عالم صورت و جهان ناسوت ، سپری شد . عمرت گاه در کوه ، گاه در دریا و گاهی در صحرا تباه گشته و هرگز سیر روحانی نخواهد داشت .
.
شرح و تفسیر بیت 574
آب حیوان از کجا خواهی تو یافت ؟ / موج دریا را کجا خواهی شکافت ؟
تویی که همه عمرت را در هامون بی برگ و بار عالم صورت سپری می کنی از کجا می توانی به آب حیات طیبه دست یابی و چگونه می توانی امواج دریای معنا را با کشتی همت بشکافی و به ساحل حقیقت برسی .
– آب حیوان یا آب حیات اشاره است به آب چشمه ای اسطوره ای که به عقیده قدما در ظلمات و تاریکی نهفته است و هر آن کس که از آن نوشد یا سر و تن در آن شوید . جوانی از سر گیرد و عمر جاودانه یابد . اما در اینجا مراد از ، آب عشق و حقیقت است که هر کس از آن نوشد ” ثبت است بر جریده عالم دوام او ” .
شرح و تفسیر بیت 575
موج خاکی ، وهم و فهم و فکر ماست / موج آبی ، محو و سکرست و فناست
اوهام و اندیشه های جزئی و ظاهری از امواج جهان ظاهر است و حالت محو و سکر و فنای فی الله از امواج جهان معناست . [ محو از اصطلاحات اهل الله است و مراد از آن زدودن اوصاف نفسانی و ازاله صفات بشری و نیل به بی خویشی و یا بیرون آمدن از خود مجازی و غریزی است . از اینرو در تعریف رسمی آن گفته اند : رفع اوصاف عادت و ازالۀ علت . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 31 ) بطور کلی خود را از صفات نکوهیده پاک کردن و به صفات پسندیده متصف شدن را محو و اثبات گویند . ( ترجمه رساله قشیریه ، ص 115 ) . اما سُکر به معنی مستی و آن حالتی است که عقل را از تصرف و قوای نفسانی را از انقیاد عقل باز دارد . ( شرح مثنوی شریف ، ج 1 ، ص 244 ) . مراد از سکر عرفانی ، مستی شراب انگوری نیست . ( خلاصه شرح تعرف ، ص 384 ) . فنا عبارت است از عدم شعور سالک به هستی موهوم خود بواسطه استیلای ظهور هستی حقیقی . به عقیده صوفیه ، عارف جز واحد چیزی نبیند ” هر چه جز واحد بینی آن بت است ” . و در یک کلام نهایت سیر الی الله را فناء گویند ” .
شرح و تفسیر بیت 576
تا در این سکری ، از آن سکری تو دور / تا از این مستی ، از آن جامی تو کور
مادام که در مستی های ظاهری و دنیوی هستی از مستی های عارفانه دور خواهی بود و مادام که از باده های انگوری مستی ، جام معنوی را نخواهی دید .
– هر یک از احوال نفس حجاب حالت دیگر است بدین معنی که نفس در آن واحد ، مشتغل به دو نوع از احوال خواه ملکی یا ملکوتی نتواند بود . بنابراین مادام که مشغول به ظاهر است به باطن نتواند پرداخت و تا وقتی که مست وهم و فکر باشد . احوال قلبی که نتیجه گسیختگی و انقطاع از حس ظاهری و باطنی است جلوه گر نمی شود . پس سالک در حال مراقبه باید بکلی متوجه دل خود باشد و گوش و چشم ظاهر فرو بندد و حواس را بیکار گذارد تا معانی غیبی بدو روی نماید .
شرح و تفسیر بیت 577
گفت و گوی ظاهر آمد چون غبار / مدتی خاموش خو کن ، هوش دار
گفتگوی ظاهری مانند غبار است و این قیل و قال های ظاهری زنگاری است بر صفحه دل ، پس عقلت را بر نفست چیره ساز و مدتی را در خاموشی سپری کن .

کتایون فرهادی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۵ - مکر دیگر انگیختن وزیر در اضلال قوم:

شرح و تفسیر بیت 549
مکر دیگر آن وزیر از خود ببست / وعظ را بگذاشت و در خلوت نشست
آن وزیر پر تزویر مکر و نیرنگی دیگر بکار بست . بدین معنی که وعظ و اندرز به پیروان خود را ترک کرد و خلوت نشینی اختیار نمود .
– خلوت نشینی از برنامه های لازم سلوک است خلوت نشینی در نزد صوفیه عبارت است از عزلت و دوری از مردم به قصد عبادت و ریاضت تا بدین سبب حالت انقطاع و جمعیت خاطر و تمرکز فکر حاصل آید . یکی از عارفان گوید : ” خلوت صفت اهل صَفوَت بُوَد و عُزلَت از نشانه های وصلت بُوَد ” . سنت خلوت نشینی از سنن پسندیده انبیا و اولیاست چنانکه حضرت موسی (ع) چهل شبانه روز به میقات رفت و از خلق و خلایق دوری گزید و حضرت عیسی (ع) نیز ادب خلوت نشینی را رعایت می کرد و حضرت محمد (ص) نیز عادت داشت سالی یک ماه در غار حرا خلوت گزیند و به ذکر و حمد و تعبد پردازد و در آستانه بعثت نیز میل فراوانی به خلوت داشت . حضرت محمد (ص) می فرمایند ” هر کس چهل بامداد ، برای خدا خالص و بی شائبه باشد . چشمه ساران حکمت و فرزانگی از قلبش بجوشد و بر زبانش جاری گردد “. حکمت خلوت نشینی در چهل صباح آن است که در هر صباح حجابی از سالک برداشته شود و نشان صحت خلوت نشینی آن است که پس از اتمام این دوره جویبار حکمت از دل او برجوشد و بر زبانش جاری گردد . اما عمده آداب خلوت نشینی بدین قرار است : کم خوردن ، کم خفتن ، کم گفتن یا صمتِ کامل ، اجتناب از معاشرت ، مداومت بر ذکر ، نفی خواطر و دوام مراقبه . ( مصباح الهدایة ، ص 160 تا 163 ) . معمولا خلوت نشینی به مدت چهل شبانه روز است و در این مدت به ذکر و فکر و عبادت مشغول می شوند و ترک حیوانی می کنند . ( مقالات شمس ، ص 184 ) .
شرح و تفسیر بیت 550
در مریدان درفکند از شوق ، سوز / بود در خلوت ، چهل پنجاه روز
آن وزیر مکار در میان مریدان خود شور و شوقی افکند بدین ترتیب که چهل یا پنجاه روز از مریدان خود فاصله گرفت و در گوشه ای تنها نشست و همین به خلوت رفتن ، آتش اشتیاق مریدان را تیزتر کرد .
شرح و تفسیر بیت 551
خلق ، دیوانه شدند از شوق او / از فراق حال و قال و ذوق او
مریدان از فرط اشتیاق دیدار وزیر و از فراق حال و قال و ذوق وزیر دیوانه و بی تاب شدند .
– حال کیفیتی روحانی است که با عنایت الهی و بدون جهد و طلب بر دل پاک سالک درآید و با ظهور اوصاف نفسانی سریعا زوال یابد . ویژگی حال این است که دوام نیابد و مانند برقی بجهد و برود و چون دوام یابد و ملکه سالک گردد به مقام تبدیل می شود به جهتِ آنکه سالک در آن حال ، مقیم و ساکن شود . حال موهبتی است که از عالم علوی گاه به گاه بر دل سالک درآید و در آمد و شد باشد تا آنکه او را به کمند جذبه الهی درکشد و از جهان فرودین به جهان برین برد .
_ مقام حالی است از احوال سلوک که در تصرف سالک درآید و زوال نیابد . بنابراین ، « سالک در تصرّفِ حال است و مقام در تصرّفِ سالک » ( شرح گلشن راز ، ص 26 )
_ ذوق در اصطلاحِ اهلِ معرفت نوری عرفانی است که خداوند آن را با تجلّیِ خود بر دل دوستداران خود بتاباند و آنان به کمک آن نور حق و باطل را از هم تمییز دهند بی آنکه آن را از کتابی اخذ کرده باشند . خواجه عبدالله انصاری در کتاب منازل السائرین ، ص 192 می گوید . « ذوق ، از وجد پایدارتر و از برق ، آشکارتر است » .
شرح و تفسیر بیت 552
لابه و زاری همی کردند و او / از ریاضت گشته در خلوت دو تو
مریدان گریه و زاری سر می دادند و آن وزیر از شدت ریاضت مکارانه خود کمرش خمیده شده بود .
شرح و تفسیر بیت 553
گفته ایشان نیست ما را بی تو نور / بی عصا کش ، چون بود احوال کور ؟
مریدان به وزیر می گفتند بدون تو ما از نور معرفت محرومیم مثلا نابینائی که عصاکش و راهنما نداشته باشد چه حالی پیدا می کند .
شرح و تفسیر بیت 554
از سر اکرام و از بهر خدا / بیش از این ما را مدار از خود جدا
بزرگواری کن و محض رضای خدا بیش از این ما را از خود جدا مکن .
شرح و تفسیر بیت 555
ما چو طفلانیم ، ما را دایه تو / بر سر ما گستران آن سایه تو
ما همچو کودکانیم و تو برای ما همچون دایه ای ، پس سایه لطف خود را بر سر ما بگستران .
شرح و تفسیر بیت 556
گفت : جانم از محبان دور نیست / لیک بیرون آمدن ، دستور نیست
وزیر مکار گفت : جان من از دوستداران و مریدانم جدا نیست ، گرچه جسما از آنان دورم اما روحا با آنان همراهم ولی اجازه ندارم که از خلوت خویش بیرون آیم .
شرح و تفسیر بیت 557
آن امیران در شفاعت آمدند / و آن مریدان در شناعت آمدند
پیشوایان دوازده گانه مسیحی برای شفاعت نزد وزیر آمدند و آن مریدان نیز به نکوهش و بدگوئی خود پرداختند .
– نیکلیون می گوید : رفتار مریدان با وزیر رفتار عاشقانی است که از نامهربانی معشوق خود شکایت می کنند . معشوقی که بی سبب و ناگهان لطف خود را دریغ داشته است .
شرح و تفسیر بیت 558
کین چه بدبختی است ما را ای کریم ؟ / از دل و دین مانده ما بی تو یتیم
مریدان به وزیر گفتند : ای بزرگوار این چه بدبختی و شقاوتی است که ما را فرا گرفته ؟ ما بدون تو از اینکه دل و دین را از دست داده ایم بی سرپرست مانده ایم .
شرح و تفسیر بیت 559
تو بهانه می کنی و ما ز درد / می زنیم از سوز دل ، دم های سرد
تو برای آنکه از خلوتگاه خود بیرون نیایی دائما بهانه می آوری و ما از سوز دل و از درد و اندوه آه های سرد می کشیم .
شرح و تفسیر بیت 560
ما به گفتار خوشت ، خو کرده ایم / ما ز شیر حکت تو خورده ایم
ما به سخنان لطیف و دلنشین تو عادت کرده ایم و از حکمت و معرفت تو شیر نوشید ه ایم ، از این رو نمی توانیم از تو جدا بمانیم .
شرح و تفسیر بیت 561
الله الله ، این جفا با ما مکن / خیر کن ، امروز را فردا مکن
تو را به خدا چنین ستمی بر ما روا مدار و همین اکنون کار خیر به جا آر و کار امروز را به فردا میفکن .
شرح و تفسیر بیت 562
می دهد دل ، مر تو را کین بی دلان / بی تو گردند آخر از بی حاصلان ؟
آیا دلت رضا می دهد که این مریدان عاشق در فراق تو بیهوده و بی حاصل بمانند و تعلیم و تربیتی نگیرند و به مقام کمال روحی نرسند ؟
شرح و تفسیر بیت 563
جمله در خشکی چو ماهی می طپند / آب را بگشا ، ز جو بردار ، بند
مریدان بی قرارت همگی مانند ماهی در خشکی مضطرب و پر تاب هستند گویا که بی تو از ادامه زندگی قطع امید کرده اند پس اینک بند جدائی و فراق را بگسل و آب دیدارت را به روی ما باز کن .
شرح و تفسیر بیت 564
ای که چون تو در زمانه نیست کس / الله الله ، خلق را فریادرس
ای کسی که مانند تو در این روزگار پیدا نمی شود ترا به خدا به فریاد این مردم عاشق برس .

ابراهیم در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۱۷ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶:

غزلی شامل برخی ابیات این غزل (خصوصا بیت اول) در همین سایت گنحور و در قسمت انیر خسرو دهلوی و با نام او نیز وجود دارد. این ابیات برای کدام است؟

۴کبوتر در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:

بسیار شعر زیبایی بود.
واقعا سعدی خیلیییی خوبه ....
ممنون از این پست زیبا، به وبلاگ من هم سر بزنید:
4kaboutar.blogfa.com

۱
۲۵۵۰
۲۵۵۱
۲۵۵۲
۲۵۵۳
۲۵۵۴
۵۵۲۵