گنجور

 
عراقی

نخستین باده کاندر جام کردند

ز چشم مست ساقی وام کردند

چو باخود یافتند اهل طرب را

شراب بیخودی در جام کردند

لب میگون جانان جام در داد

شراب عاشقانش نام کردند

ز بهر صید دل‌های جهانی

کمند زلف خوبان دام کردند

به گیتی هر کجا درد دلی بود

به هم کردند و عشقش نام کردند

سر زلف بتان آرام نگرفت

ز بس دل‌ها که بی‌آرام کردند

چو گوی حسن در میدان فکندند

به یک جولان دو عالم رام کردند

ز بهر نقل مستان از لب و چشم

مهیا پسته و بادام کردند

از آن لب، کز در صد آفرین است

نصیب بی‌دلان دشنام کردند

به مجلس نیک و بد را جای دادند

به جامی کار خاص و عام کردند

به غمزه صد سخن با جان بگفتند

به دل ز ابرو دو صد پیغام کردند

جمال خویشتن را جلوه دادند

به یک جلوه دو عالم رام کردند

دلی را تا به دست آرند، هر دم

سر زلفین خود را دام کردند

نهان با محرمی رازی بگفتند

جهانی را از آن اعلام کردند

چو خود کردند راز خویشتن فاش

عراقی را چرا بدنام کردند؟

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۹۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فخرالدین اسعد گرگانی

ترا ایشان چنین خودکام کردند

ز خودکامی ترا بدنام کردند

عطار

ترا انسان کامل نام کردند

میان سالکانت جام کردند

ابن یمین

شراب عشق چون در جام کردند

خرد را مست و بی آرام کردند

چه با لذت میی بود آنکه گوئی

ز میگون لعل جانان وام کردند

چو نام دلبر از مطرب شنیدند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه