گنجور

حاشیه‌ها

سعید ح در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۲۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸:

در مصرع آخر واژه ندانم جا افتاده است. لطفا تصحیح شود. با تشکر

کتایون فرهادی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲ - داستان آن پادشاه جهود کی نصرانیان را می‌کشت از بهر تعصب:

شرح و تفسیر دشمنی پادشاه جهود با عیسی و عیسویان
شرح و تفسیر بیت 324
بود شاهی در جهودان ظلم ساز / دشمن عیسی و نصرانی گداز
در میان یهودیان پادشاهی بیدادگر حکومت می کرد که این پادشاه دشمن عیسی (ع) بود و نصرانیان را سخت شکنجه می کرد و می کشت .
شرح و تفسیر بیت 325
عهد عیسی بود و نوبت ، آن او / جان موسی او و موسی ، جان او
آن دوران ، دوران عیسی (ع) بود یعنی دوره پیامبری آن حضرت برقرار بود و در حقیقت عیسی جان موسی و موسی جان عیسی بود زیرا پیامبران جملگی از یک گوهراند و هیچ فرقی میان آنان نیست .
– در آیه 84 سوره آل عمران آمده است . بگو به خدا ایمان آوردیم و بدانچه بر ما فرود آمده و بدانچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط فرود آمده و بدانچه بر موسی و عیسی نازل شده و بدانچه بر پیامبران نازل گشته است . ما هیچ فرقی میان آنان نگذاریم و بدان گردن نهاده ایم .
شرح و تفسیر بیت 326
شاه احول کرد در راه خدا / آن دو دمساز خدایی را جدا
آن شاه یهودی که دچار هواهای نفسانی و اغراض شیطانی بود آن دو یار غار و رفیق طریق را از هم جدا کرد یعنی حقیقت واحد آن دو پیامبر را دو گانه پنداشت .
شرح و تفسیر بیت 327
گفت استاد : احولی را ، کاندرآ / رو برون آر از وثاق آن شیشه را
مثال : استاد کاری به شاگرد لوچش می گوید برو از داخل آن اطاق فلان شیشه را برایم بیاور .
– مولانا طبق شیوه معمول خود به تمثیل روی می آورد و می گوید : استادکاری ، شاگردی لوچ و دوبین داشت . روزی بدو می گوید : برو از آن حجره ، فلان شیشه را برایم بیاور . وقتی شاگرد به شیشه نگاه می کند آن را دو عدد شیشه می بیند و به استاد می گوید : اینجا دو عدد شیشه است ، من کدامیک را بیاورم ؟ استاد می گوید : دو شیشه در آنجا نیست بلکه فقط یک شیشه است . شاگرد به علت نقصی که در بینایی داشت همچنان بر حرف خود اصرار می ورزد . استاد می بیند که بحث فایده ای ندارد پس می گوید : حال که دو شیشه است یکی از آن دو را بشکن . وقتی که شاگرد شیشه را می شکند می بیند که دیگر هیچ شیشه ای سالم نماند . پس دانست که نقص در چشمانش بوده است .
– مولانا به اقتضای این تمثیل می گوید : وقتی اغراض نفسانی بر آدمی غالب آید . دید و داوری او تغییر می یابد .
شرح و تفسیر بیت 328
گفت احول : زآن دو شیشه من کدام / پیش تو آرم ، بکن شرح تمام
شاگرد لوچ وقتی وارد اطاق شد دید به جای یک شیشه دو شیشه وجود دارد و به استادش گفت : در اینجا دو شیشه هست من کدامیک را نزد تو بیاورم .
شرح و تفسیر بیت 329
گفت استا : آن دو شیشه نیست ، رو / احولی بگذار و افزون بین مشو
استاد گفت : آنجا دو شیشه نیست ، برو دست از دو بینی بردار و اینقدر کثرت بین مباش .
شرح و تفسیر بیت 330
گفت : ای استا مرا طعنه مزن / گفت استا : زآن دو ، یک را در شکن
شاگرد گفت : ای استاد مرا مسخره مکن زیرا در اینجا دو شیشه هست نه یکی ، استاد گفت : حالا که چنین است یکی از آن دو شیشه را بشکن .
شرح و تفسیر بیت 331
شیشه یک بود و به چشمش دو نمود / چون شکست او ، شیشه را دیگر نبود
در واقع در آنجا فقط یک شیشه بود ولی به نظر آن شاگرد لوچ دو تا می آمد و چون آن شیشه را شکست دیگر شیشه ای در میان نبود .
شرح و تفسیر بیت 332
چون یکی بشکست ، هر دو شد ز چشم / مرد ، احول گردد از میلان وخشم
وقتی که شاگرد لوچ یکی از آن دو شیشه را شکست ، آن دیگر هم شکست ، بله ، انسان نیز بر اثر پیروی از هوی و هوس و خشم و غضب دچار کژ بینی و عدم تعادل روحی و فکری می شود .
شرح و تفسیر بیت 333
خشم و شهوت ، مرد را احول کند / ز استقامت ، روح را مبدل کند
خشم و شهوت موجب لوچی دیده باطنی شخص می شود و در نتیجه روح را از حالت تعادل و توازن خارج می کند . یعنی هر کس که اسیر خشم و هوای نفس شود به دیده باطنی اش چنان خللی وارد آید که واقعیت را نبیند .
شرح و تفسیر بیت 334
چون غرض آمد ، هنر پوشیده شد / صد حجاب از دل به سوی دیده شد
همینکه آدمی گرفتار اغراض نفسانی شود هنر دیگران را نمی تواند ببیند زیرا که از جانب دل او حجابهائی پدید آید و در برابر دیده گانش قرار گیرد و در نتیجه از دیدن فضائل اهل فضل محروم می گردد .
شرح و تفسیر بیت 335
چون دهد قاضی به دل رشوت قرار / کی شناسد ظالم از مظلوم زار ؟
مثال ، وقتی که قاضی طمع رشوه داشته باشد چگونه می تواند حق ستمدیده ناتوان را از ستمکار بستاند .
– نیکلسون می گوید : دلی که اراده و میل نفس و خودبینی بر او مسلط است چونان قاضی فاسد از درک حقیقت عاجز است .
شرح و تفسیر بیت 336
شاه از حقد جهودانه چنان / گشت احول ، کالامان یارب امان
آن شاه از شدت خشم و کینه جهودوار خود چنان دیده باطنی اش لوچ شد که پرودگارا تو خود ما را از آن خوی زشت در پناه خودت گیر .
شرح و تفسیر بیت 337
صد هزاران مومن مظلوم کشت / که پناهم دین موسی را و پشت
آن شاه بیدادگر صدها هزار از مومنان مسیحی را بی هیچ گناهی کشت به این خیال که منم حافظ دین موسی .

کتایون فرهادی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۴۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱ - حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان:

بود بقالی و وی را طوطیی / خوش نوایی ، سبز گویا طوطیی
در دوران پیشین بقالی بود که طوطی خوش آواز و سبز رنگی داشت و این طوطی با مردم حرف می زد .
شرح و تفسیر بیت 248
در دکان بودی نگهبان دکان / نکته گفتی با همه سوداگران
این طوطی در واقع نگهبان دکان بود و با همه مشتریان نکته و لطیفه می گفت .
شرح و تفسیر بیت 249
در خطاب آدمی ناطق بوی / در نوای طوطیان ، حاذق بوی
این طوطی با آدمیان حرف می زد و در نغمه سرائی طوطیان نیز بسیار ماهر بود .
– در برخی از نسخه ها بعد از بیت فوق دو بیت الحاقی آمده که مضمونش این است : روزی صاحب دکان به منزلش رفته بود و طوطی مواظب دکان بود که ناگهان گربه ای برای شکار موشی داخل دکان پرید و طوطی از ترس جانش .
شرح و تفسیر بیت 250
جست از سوی دکان ، سویی گریخت / شیشه های روغن گل را بریخت
از یک طرف دکان پرید طرف دگر و شیشه های روغن گل را روی زمین ریخت .
شرح و تفسیر بیت 251
از سوی خانه بیامد خواجه اش / بر دکان بنشست فارغ ، خواجه وش
صاحب طوطی از سوی خانه اش به دکان آمد و فارغ و آسوده با متانت و بزرگی در آنجا نشست .
شرح و تفسیر بیت 252
دید پر روغن دکان و و جامه چرب / بر سرش زد ، گشت طوطی کل ز ضرب
بقال دید که دکان پر از روغن شده و لباسش چرب گشته است از اینرو چنان خشمگین شد که بر سر طوطی زد و از شدت ضرب دستش طوطی کچل شد .
شرح و تفسیر بیت 253
روزکی چندی سخن ، کوتاه کرد / مرد بقال از ندامت، آه کرد
طوطی چند روزی سخن نگفت و مرد بقال از مشاهده این وضع آه ندامت برکشید .
شرح و تفسیر بیت 254
ریش برمی کند و می گفت : ای دریغ / کافتاب نعمتم شد زیر میغ
بقال از شدت اندوه ریش خود را می کند و می گفت افسوس که آفتاب نعمت و دولتم زیر ابر نهان شد یعنی کلام طوطی و نوای آن نعمتی بود که به زوال رفت .
شرح و تفسیر بیت 255
دست من بشکسته بودی آن زمان / چون زدم من بر سر آن خوش زبان
ای کاش در آن وقت که طوطی خوش آوازم را زدم دستم می شکست .
شرح و تفسیر بیت 256
هدیه ها می داد هر درویش را  / تا بیابد نطق مرغ خویش را
بقال برای
عشق مولانایی:
آنکه طوطی به آواز و سخن باز گردد به هر درویش و بینوائی هدیه ها می داد .
شرح و تفسیر بیت 257
بعد سه روز و سه شب ، حیران و زار / بر دکان بنشسته بد نومیدوار
پس از سپری شدن سه شبانه روز ، مرد بقال حیران و نومید و گریان بر دکان نشست .
شرح و تفسیر بیت 258
می نمود آن مرغ را هر گون شگفت / تا که باشد اندر آید او به گفت
بقال برای آن طوطی هر گونه کار شگفت و غریب انجام می داد تا شاید طوطی را به نغمه سرائی درآورد .
شرح و تفسیر بیت 259
جولقیی سر برهنه می گذشت / تا سر بی مو ، چو پشت طاس و طشت
روزی درویشی سر برهنه و موی سترده از آنجا می گذشت که سرش مانند پشت طاس و طشت ، صاف بود .
– جولقی به دسته ای از قلندران می گفتند که به رسم این طایفه موی سر و صورت را می تراشیده و لباسی مویین و خشن از جنس جوال به تن می کردند و گاهی این لباس مرکب بوده است از پاره ها و تکه ها به رنگهای مختلف که آن را “دلق مرقع” می گفته اند . بنابراین جولقی منسوب است به جولق به معنی جوال و آن خرقه ای بوده مویین و ضخیم .
شرح و تفسیر بیت 260
طوطی اندر گفت آمد در زمان / بانگ بر درویش زد که ، هی فلان
طوطی همینکه آن درویش بی موی را دید به سخن آمد و بر او بانگ زذ که آهای فلانی .
شرح و تفسیر بیت 261
از چه ای کل با کلان آمیختی ؟ / تو مگر از شیشه روغن ریختی ؟
ای کچل ، برای چه تو نیز در سلک کچلان درآمده ای ؟ مگر تو هم از شیشه روغن ریختی ؟
شرح و تفسیر بیت 262
از قیاسش خنده آمد خلق را / کو چو خود پنداشت صاحب دلق را
از اینکه طوطی ، درویش را با خود قیاس کرده بود مردم به خنده افتادند .
شرح و تفسیر بیت 263
کار پاکان را قیاس از خود مگیر / گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر
کار انسانهای پاک و وارسته را نباید با کار خودت مقایسه کنی اگر چه املای شیر درنده با شیر خوردنی مانند هم نوشته می شود .
شرح و تفسیر بیت 264
جمله عالم زین سبب گمراه شد / کم کسی ز ابدال حق آگاه شد
همه مردم دنیا بدان جهت گمراه شده اند که کار انسانهای پاک و وارسته را با کار خود قیاس می کنند ، براستی که شمار اندکی از مردم از حال اولیاءالله آگاهند .
– ابدال جمع بدل است و در اصطلاح صوفیه و عرفا به گروهی از اولیاءالله گفته شود که صفات زشت بشری خود را به اوصاف نیک الهی مبدل کرده اند . برخی گویند از آنرو بدان اولیاء ، ابدال گویند که اگر یکی از آنان از جایی رود . بدل خود را در آنجا می گذارد . ولی به هر حال منظور از ابدال در اینجا مطلق اولیاءالله است . مولانا می فرماید : علت گمراهی بیشتر جهانیان این است که حقیقت اولیاءالله را نشناخته اند . آنان نیز که مدعی شناختن ایشانند . دعوی بیهوده کرده اند . ابن عربی گوید : « ابدال عبارت است از ابدال سبعه ( هفت مرد ) . که یکی از آنان از محلّی می کوچد و در آنجا شخصی را در صورت خود می نهد بطوریکه کسی نمی داند که او مفقود شده است »
شرح و تفسیر بیت 265
همسری با انبیا برداشتند / اولیا را همچو خود پنداشتند
افراد ظاهر بین و قشری مدعی برابری با پیامبران شدند و اولیای خدا را مانند خودشان تصور کردند .
شرح و تفسیر بیت 266
گفته : اینک ما بشر ، ایشان بشر / ما و ایشان ، بسته خوابیم و خور
این ظاهر بینان گفتند : ما بشریم و اولیاءالله هم بشرند ، و ما و ایشان وابسته به خوابیدن و خوردن و نیازهای طبیعی و مقتضیات غریزی هستیم . [ در آیه 10 سوره ابراهیم آمده است « … گفتند ، شما نیستید مگر بشری همچو ما … » مصراع دوم نیز ناظر است به آیه 7 سوره فرقان « و گفتند این چه رسولی است که (همانند ما) طعام خورَد و در بازار (و معابر) راه رود »
شرح و تفسیر بیت 267
این ندانستند ایشان از عمی / هست فرقی در میان ، بی منتها
این افراد ظاهربین بواسطه کوردلی خود این حقیقت را درک نکردند که میان آنان و انبیا و اولیا فرقی بی نهایت وجود دارد .
شرح و تفسیر بیت 268
هر دو گون زنبور خوردند از محل / لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل
برای مثال هر دو نوع زنبور ( زنبور عسل و معمولی ) از یک محل شیره می خورند ولی از یکی عسل بدست می آید و از یکی نیش .
شرح و تفسیر بیت 269
هر دو گون آهو گیا خوردند و آب / زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب
مثال دیگر ، هر دو نوع آهو ( آهوی معمولی و آهوی ختن ) گیاه می خورند و آب می نوشند ولی از یکی مدفوع حاصل می شود و از دیگری مشک معطر .
شرح و تفسیر بیت 270
هر دو نی خوردند از یک آبخور / این یکی خالی و آن دیگر شکر
مثال دیگر ، هر دو نوع نی ( نی معمولی و نی شکر ) از یک محل آب می خورند ولی یکی خالی از شکر است و یکی پر از شکر .
شرح و تفسیر بیت 271
صد هزاران این چنین اشباه بین / فرق شان هفتاد ساله راه بین
نظیر این مثالهائی که گفتیم صد هزار مثال دیگر پیدا می شود که میان ذات آنها فرقی بسیار به طول هفتاد سال راه است .
شرح و تفسیر بیت 272
این خورد ، گردد پلیدی زو جدا / آن خورد گردد همه نور خدا
یکی
غذا می خورد و آن غذا در او پلیدی می زاید و دیگری همان غذا را می خورد ولی یک پارچه نور الهی می شود .
شرح و تفسیر بیت 273
این خورد ، زاید همه بخل و حسد / آن خورد ، زاید همه عشق احد
این یکی غذا می خورد و آن غذا در او صفات مذمومی نظیر بخل و حسادت پدید می آورد ولی آن یکی همان غذا را می خورد و عشق الهی را پدید می آورد .
شرح و تفسیر بیت 274
این زمین پاک و آن ، شوره است و بد / این فرشته پاک و آن دیو است و دد
انبیا و اولیا مانند زمین پاک و حاصلخیزند و کافران مانند شوره زار . دسته اول مانند فرشته پاک اند و دسته دوم مانند دیو و جانور وحشی .
شرح و تفسیر بیت 275
هر دو صورت گر به هم ماند ، رواست / آب تلخ و آب شیرین را صفاست
اگر ظاهر دو چیز به هم شبیه باشد مسئله مهمی نیست بلکه امری جایز است زیرا تشابه در ظاهر امری طبیعی و قهری است چنانکه آب تلخ و شیرین هردو ظاهر صاف و شفاف دارند ولی اگر چشیده شود تفاوت میان آنها آشکار گردد .
شرح و تفسیر بیت 276
جز که صاحب ذوق که شناسد ، بیاب / او شناسد آب خوش از شوره آب
بجز شخص صاحب ذوق ( کسی که قوه ذائقه اش خوب کار میکند ) چه کسی می تواند مزه این دو آب تلخ و شیرین را متوجه شود ؟ مسلما هیچ کس ، پس جستجوی او باش ، اوست که مزه آب گوار از ناگوار را تمیز می دهد .
– این بیت اشاره به این دارد که در امر سیر و سلوک باید به هادی و راهنمای صادق اقتدا کرد .
شرح و تفسیر بیت 277
سحر را با معجزه کرده قیاس / هر دو را بر مکر پندارد اساس
ظاهر بینان سحر و معجزه را مانند هم می دانند و گمان می دارند که مبنای هر دو مکر و حیله است .
سِحر = به معنی حیله و تخیّلاتِ یاوه است امّا در اصل به معنی پوشیدگی و استتار است . طبرسی گوید : سِحر ، عملی است که اسباب آن از درکِ عموم پوشیده است و عملی است وارونه نما ( مجمع البیان ، ج 1 ، ص 170 و تفسیر ابوالفتوح ، ج 1 ، ص 256 ) حاجی خلیفه نیز می گوید : سِحر ، امری پنهان و درک آن برای اکثریّتِ عقول دشوار است و آن دانشی است که در بارۀ معرفت احوالِ فلکی و اوضاع کواکب و رابطۀ آن با امور زمینی و موالیدِ ثلاثه بطور اخص بحث می کند ( کشف الضون ، ج 2 ، ص 980 و 981 ) ابن خلدون نیز در تعریف سِحرگوید : و آن آگاهی به چگونگی استعدادهایی است که نفوسِ بشری در بارۀ آنها بر عالَم عناصر تأثیر می گذارد . خواه مستقیم و بی واسطه باشد و یا بوسیلۀ یاریگری از امور آسمانی . گونۀ نخستین ، ساحری و گونۀ دوم ، طلسمات است ( مقدمه ، ج 2 ، ص 1039 )
سِحر ، تاریخی دیرینه دارد و خاصه در میان سریانیان و کلدانیان و قبطیان کشور مصر متداول بوده است . خاصیّت سِحر در ساحران مانند همۀ قوای بشری بصورت قوه و استعداد وجود دارد و برای به ظهور رساندن و فعلیّت بخشیدن به آن باید ریاضت ها کشید و کلیّه ریاضت های ساحری عبارت است از توجّه به افلاک و ستارگان و عوالِمِ عِلوی و شیاطین با انواع تعظیم وعبادت و خضوع و اظهارِ فروتنی و خاکساری است . و از اینرو ساحری ، وجهه ای بجز خدا و سجود به غیرِ اوست . و روی آوردن به غیر خدا کفر است و بدین سبب ساحری کفر به شمار آید . ( مقدمه ، ج2 ، ص 1042 و رسائل اخوان الصفا ، ج 4 ، ص 295 به بعد ) بی گمان سِحر ، در افراد و نفوس تأثیر می گذارد و این امری است که قرآن کریم بدان تصریح دارد ( آیه 102 سورۀ بقره ) و از حضرت علی (ع) روایت شده « … و سحر حق است … ( نهج البلاغه فیض الاسلام ، حکمت 392 ) یعنی سحر تأثیرش حقیقت دارد . از اینرو تعلیم و تعلّمِ سِحر شرعاََ حرام است مگر به قصد ابطال سِحر و رهاندن مسحور از شرِ ساحر . چنانکه از امام صادق (ع) مروی است که « گرۀ سِحر را بگشا ولی گرۀ سِحر مزن »
معجزه = خرق عادتی است که فقط از انبیاء صادر می شود و دیگران از آوردن نظیر آن عاجز و ناتوان اند . البته اظهار معجزه منوط به اِذنِ الهی است . هر چند خوارق عادت بر خلافِ جریان معتاد طبیعی است ولی محالِ ذاتی نیست . مولانا می گوید اساسِ سِحر توجّه به نیروهای شیطانی است در حالیکه مبنای معجزه ، اذنِ رحمانی است پس میان ای دو خرق عادت تفاوت بسیار است ولی ظاهربینان هر دو را یکسان می پندارند . بنابراین بیت فوق سِحر و معجزه را تمثیلاََ ذکر کرده تا ظاهربینان را موردِ نقد قرار دهد . چرا که آنان خود را با اولیاء و کاملان یکسان مقایسه کنند .
 
شرح و تفسیر بیت 278
ساحران موسی از استیزه را / بر گرفته چون عصای او عصا
ساحران در دوران حضرت موسی (ع) از سر عناد و مجادله ، خود را مانند حضرت موسی (ع) پنداشتند و عصائی مانند عصای او بدست گرفتند .
شرح و تفسیر بیت 279
زین عصا تا آن عصا فرقی است ژرف / زین عمل تا آن عمل راهی شگرف
میان عصای ساحران فرعونی تا عصای موسی (ع) فرقی فاحش است و کار حیله گرانه ساحران با معجزه موسی (ع) خیلی تفاوت دارد .
شرح و تفسیر بیت 280
لعنت الله این عمل را در قفا / رحمت الله آن عمل را در وفا
کار ساحران لعنت خ
دا را به دنبال خود دارد و کار موسی (ع) رحمت الهی را .
شرح و تفسیر بیت 281
کافران اندر مری بوزینه طبع / آفتی آمد درون سینه ، طبع
کافران در عناد و ستیز خود طبعی بوزینه وش دارند یعنی مخالفت هاشان تقلیدی است نه از روی تحقیق چرا که طبیعت نفسانی در نهاد آدمی آفتی بزرگ است . مری به معنی عناد و ستیز است و بوزینه طبع به معنی مانند بوزینه .
– آنان بر گونه آبا و اجداد خود مشی می کنند و بر آئین موروثی هستند . ( رجوع شود به آیه 21 سوره لقمان )
شرح و تفسیر بیت 282
هرچه مردم می کند ، بوزینه هم / آن کند کز مرد بیند دم به دم
هر کاری که انسان می کند بوزینه هم لحظه به لحظه هر چه می بیند همان را تقلید می کند .
شرح و تفسیر بیت 283
او گمان برده که من کردم چو او / فرق را کی داند آن استیزه رو ؟
بوزینه گمان کرده که کارش مانند کار انسان است ولی آن حیوان لجوج و گستاخ چگونه ممکن است دریابد که میان این دو عمل فرقی شگرف است .
شرح و تفسیر بیت 284
این کند از امر و ، او بهر ستیز / بر سر استیزه رویان خاک ، ریز
انبیا و اولیا به امر خداوند کار می کنند و حال آنکه مقلدان بوزینه صفت کارشان بر اساس تقلید است پس بر سر گستاخان ستیزه گر خاک بریز یعنی ترکشان کن .
شرح و تفسیر بیت 285
آن منافق با موافق در نماز / از پی استیزه آید ، نی نیاز
این درست است منافق هم مانند مومن راستین به نماز می ایستد ولی نماز منافق از روی حق ستیزی است نه از روی اخلاص و نیاز قلبی .
شرح و تفسیر بیت 286
در نماز و روزه و حج و زکات / با منافق ، مومنان در برد و مات
در نماز و روزه و حج و زکات ، مومنان و منافقان حالت برد و باخت دارند ، مومنان چون خلوص دارند عبادات را خالصانه انجام می دهند ولی منافقان به سبب عدم خلوص بازنده و حرمان زده هستند .
شرح و تفسیر بیت 287
مومنان را برد باشد عاقبت / بر منافق ، مات اندر آخرت
سرانجام مومنان به رستگاری رسند ولی منافقان در آخرت زیانکار و گرفتار شوند .
–  قسمتی از آیه 83 سوره قصص : نیک فرجامی از آن پرهیزگاران است و در آیه 145 سوره نسا آمده است : همانا منافقان در پست ترین مرتبه دوزخ اند و برای ایشان یاوری نیابی .
شرح و تفسیر بیت 288
گرچه هر دو بر سر یک بازی اند / هر دو با هم مروزی و رازی اند
هر چند مومن و منافق هر دو یک عمل را پیش گرفته اند ولی هر دو نسبت به یکدیگر بسیار دور و بیگانه اند .
– رازی و مروزی دو چیز دور از هم و مخالف . ظاهرا به مناسبت آنکه مرو در مشرق ایران و ری در مغرب ایران واقع است .
شرح و تفسیر بیت 289
هر یکی سوی مقام خود رود / هر یکی بر وفق نام خود رود
سرانجام هر یک از مومن و منافق به جایگاه و مرتبه اصلی خود می رود و هر یک از آن دو مطابق حقیقت نام خود راهی را می پیماید .
شرح و تفسیر بیت 290
مومنین خوانند ، جانش خوش شود / ور منافق گویی ، پر آتش شود
اگر به منافق ، مومن بگوئی شادمان گردد زیرا او دوست دارد که وی را بر خلاف باطن تیره اش در صف پاکدلان به شمار آرند و اگر او را منافق صدا زنند سخت خشمگین شود زیرا در اینصورت باطنش هویدا شود .
شرح و تفسیر بیت 291
نام او محبوب از ذات وی است / نام این مبغوض از آفات وی است
محبوبیت نام مومن ناشی از حقیقت ذات اوست ، و سبب منفور شدن منافق نیز آفات بیماری روحی و نفاق اوست .
شرح و تفسیر بیت 292
میم و واو و میم و نون تشریف نیست / لفظ مومن ، جز پی تعریف نیست
لفظ ” مومن” که از چهار حرف میم و واو و میم و نون تشکیل شده به ذات مومن شرافتی نمی بخشد بلکه لفظ “مومن” برای تعریف و توصیف ذاتی وضع شده که حقیقتا ایمان داشته باشد نه اینکه الفاظی را لقلقه لسان کند .
شرح و تفسیر بیت 293
گر منافق خوانی اش ، این نام دون / همچو کژدم می خلد در اندرون
اگر منافق را بدین نام بخوانی ، این نام پست و حقیر قلب او را مانند عقرب نیش می زند .
شرح و تفسیر بیت 294
گر نه این نام اشتقاق دوزخ است / پس چرا در وی مذاق دوزخ است ؟
اگر نام ” منافق ” از صفت دوزخی نفاق سرچشمه نگرفته پس چرا منافق طبعی دوزخی دارد .
– مولانا و عموم عرفا بهشت و دوزخ را مکان خارجی نمی دانند بلکه آنرا تجسم اخلاق و ملکات روحی شخص می شمرند .
شرح و تفسیر بیت 295
زشتی آن نام بد ، از حرف نیست / تلخی آن آب بحر ، از ظرف نیست
زشتی و قباحت نام ” منافق ” از حروف آن نیست همانگونه که تلخی آب دریا از کوزه ای که آب دریا را در آن می ریزند نیست بلکه از خود دریاست .
شرح و تفسیر بیت 296
حرف ، ظرف آمد در او معنی چو آب / بحر معنی ، عنده ام الکتاب
حروف مانند ظرف است و معنی در آن مانند آب است ، یعنی همانطور که آب را در ظرف می ریزند معنی را نیز در قالب حروف می ریزند ، همانا ام الکتاب که دریای معنویات است در نزد خداوند است .
– نیکلسون می گوید : ام الکتاب ، کتاب علم الهی و قضاء سابق نیز هست . این کتاب هر چیز گذشته ، حال و آینده را از ازل تا به ابد شامل
در سال نهم هجری شخصی به نام مسلمه با گروهی از افراد قبیله یمامه به خدمت رسول خدا رسیدند و چون از محضر ایشان بازگشتند راه ارتداد پیشه خود ساختند . سپس نامه ای به حضرت رسول نوشت و مدعی پیامبری شد از اینرو پیامبر برای تخفیف شأن او ، وی را مسیلمه کذاب خواند . پس از وفات رسول خدا کار مرتدان بالا گرفت و تنها قبیله ثقیف و قریش به ارتداد نرفتند . او سرانجام به سال یازدهم هجری در جنگی کشته شد .
شرح و تفسیر بیت 322
بو مسیلم را لقب کذاب ماند / مر محمد را اولوالالباب ماند
سرانجام مسیلمه به لقب کذاب یعنی بسیار دروغگو ملقب شد و حضرت محمد (ص) به لقب اولوالالباب یعنی صاحبان عقل و خرد ملقب شدند .
شرح و تفسیر بیت 323
آن شراب حق ختامش مشک ناب / باده راختمش بود گند و عذاب
مردان الهی مانند شراب حق اند که مهرش مشک ناب است در حالیکه شراب دنیوی طعم تلخ و زننده دارد .
– ختام یا مهر ، همان گلی است که دهانه شیشه شراب را با آن می پوشاند ، می گوید دهانه شیشه شراب بهشتی با مشک پوشانده می شود .
است . معنی اصلی نام هایی چون مومن و منافق از علم ازلی خداوند نشات می گیرد و روح هایی که این نام ها بدان تعلق دارد مقدر و اطلاق می گردد . خداوند مومن راستین را ظرفی ساخته است از لطف و رحمت خویش و منافق را ظرفی از قهر و غضب خویش .
شرح و تفسیر بیت 297
بحر تلخ و بحر شیرین در جهان / در میانشان برزخ لایبغیان
در این جهان میان دریای تلخ و شیرین سدی است نامرئی که در هم نمی آمیزند . [ دریای تلخ کنایه از کافران و دریای شیرین کنایه از مومنان است . گرچه مومن و کافر بر حسب ظاهر در کنار هم حشر و نشر می کنند ولی بر حسب باطن از هم جدا هستند و آن سد و برزخی که آنان را از هم جدا می کند حقیقت ذات آنان است . ]
– مصراع دوم مقتبس است از آیه 19 و 20 سوره رحمن که می فرماید « اوست که اندر آمیزد دو دریا را اما میان آن دو دریا حائلی است که در هم نیامیزند » و هم چنین اشاره ای است به آیه 53 سوره فرقان که می فرماید « و اوست که اندر آمیزد دو دریا را ، آب این دریا زلال و گواراست و آب آن یکی تلخ و شورگین و میان این دو دریا مانع و حائلی نهاده که در هم نیامیزند » . بعضی از مفسران قرآن کریم در پی آن رفته اند که دو دریای مورد اشاره قرآن کریم را پیدا کنند و در این باب تحقیقاتی نیز شده است . بعضی گفته اند که مراد از آن حائل یا برزخ ، درجۀ غلظت آب شور و شیرین و یا وزن مخصوص که سبب می شود برای مدتی این دو نوع آب در هم نیامیزند . به هر حال مولانا آن را استعاره ای از اختلاط ظاهری و تمایز باطنی صالحان و طالحان گرفته است .
شرح و تفسیر بیت 298
دان که این هر دو ز یک اصلی روان / بر گذر زین هر دو ، رو تا اصل آن
این حقیقت را بدان که این دو دریای تلخ و شیرین یعنی حقیقت آدمیان صالح و طالح از یک اصل سرچشمه گرفته است . تو باید از ظاهر این دو بگذری و به اصل حقیقت آنها برسی .
– پس مادام که در ظواهر توقف کرده ای نمی توانی حقیقت ذات اهل کفر و ایمان را باز شناسی . جمیع صوفیه ، همه هستی را مظهر اسماء و صفات حق می دانند . از اینرو کفر را وظهر اسم مضل و ایمان را مظهر اسم هادی می شمرند .
شرح و تفسیر بیت 299
زر قلب و زر نیکو در عیار / بی محک هرگز ندانی ز اعتبار
برای مثال عیار طلای خالص و ناخالص را نمی توانی بدون سنگ محک تعیین کنی .
شرح و تفسیر بیت 300
هر که را در جان خدا بنهد محک / مر یقین را باز داند او ز شک
اگر خداوند در باطن کسی محک علم و عرفان را به ودیعت نهد ، چنین کسی هرگونه یقین را از شک باز خواهد شناخت .
شرح و تفسیر بیت 301
در دهان زنده خاشاکی جهد / آنگه آرامد ، که بیرونش نهد
برای مثال اگر در دهان زنده ای خس و خاشاکی داخل شود ، مادام که آن خس و خاشاک را از دهان خود بیرون نیاورده آرام نمی گیرد .
شرح و تفسیر بیت 302
در هزاران لقمه یک خاشاک خرد / چون درآمد ، حس زنده پی ببرد
در میان هزاران لقمه اگر فقط یک خاشاک وارد دهان شود حس آدم زنده آنرا درمی یابد .
–  مولانا در چند بیت اخیر می فرماید چون حق و باطل در ظاهر  یکسان به نظر می آید از اینرو میزان و محکی لازم می آید که تمیز این دو میسر گزدد و به نظر مولانا این میزان دل پاک و زدوده از هواهای نفسانی است و سپس این حس باطنی مهذب را به دهان آدم زنده تشبیه کرده که می تواند خس و خار را در میان لقمه غذا احساس کند .
شرح و تفسیر بیت 303
حس دنیا ، نردبان این جهان / حس دینی ، نردبان آسمان
حس دنیوی نردبان این جهان محسوس است یعنی عقل معاش و حس ظاهری و دنیوی فقط می تواند مدرکات مربوط به این جهان فرودین را دریابد ولی حس دینی مدرکات عرفانی را درمی یابد .
– نیکلسون می گوید همانگونه که سلامت جسم به فعالیت حواس طبیعی وابسته است ، سلامت روح نیز به پالایش حواس روحانی وابسته است که عارف بوسیله این حواس به معرفت خدا نائل می شود .
شرح و تفسیر بیت 304
صحت این حس ، بجویید از طبیب / صحت آن حس ، بخواهید از حبیب
سلامتی حواس ظاهری را از طبیب جسم جویا شوید ولیکن سلامتی حواس دینی و عرفانی را از خداوند طلب کنید .
شرح و تفسیر بیت 305
صحت این حس ز معموری تن / صحت آن حس ، ز ویرانی بدن
سلامتی حواس ظاهری از سلامتی کالبد جسمانی حاصل می آید ، ولیکن سلامتی حواس دینی و عرفانی از ویرانی کالبد ، یعنی ترک هواهای نفسانی و حظوظ جسمانی .
شرح و تفسیر بیت 306
راه جان ، مر جسم را ویران کند / بعد از آن ویرانی آبادان کند
راه جان ابتدا کالبد عنصری را ویران می کند یعنی ترک شهوات می کند و سپس آنرا آباد می کند یعنی بعد از فنای اوصاف جسمانی به مقام شهود قلبی میرسد.
شرح و تفسیر بیت 307
کرد ویران ، خانه بهر گنج زر / وز همان گنجش کند معمورتر
بعنوان مثال ، هرگاه کسی اطلاع یابد که در خانه اش گنجی از طلا نهفته است ، ابتدا خانه اش را ویران می کند و سپس گنج را می یابد و چون بدان گنج دست یافت مجددا خانه اش را می سازد منتهی بسیار آبادتر و زیباتر از خانه پیشین .

شرح و تفسیر بیت 308
آب را ببرید و جو را پاک کرد / بعد از آن در جو روان کرد آب خورد
مثال دیگر ، کسی که بخواهد جوی آبی را از مواد زائد پاک کند ابتدا جریان آب را به جوی قطع کرده و سپس آنرا تمیز میکند و آنگاه آب زلال را بدان روان می سازد .
– این بیت به ضرورت تهذیب و تخلیه باطن اشاره دارد .
شرح و تفسیر بیت 309
پوست را بشکافت و پیکان را کشید / پوست تازه بعد از آنش بردمید
مثال دیگر ، هنگامی که سرنیزه ای در پوست بدن فرو می رود باید پوست را شکافت و آن تیر را بیرون آورد تا پوست و گوشت تازه بروید و جراحت التیام یابد .
– ریاضت و تهذیب نفس اگرچه سخت است ولی سبب می شود که تیرهای حیوانیت و شهوت از درون آدمی بیرون کشیده شود .
شرح و تفسیر بیت 310
قلعه ویران کرد و از کافر ستد / بعد از آن برساختش صد برج و سد
مثال دیگر ، امیری از لشکر ابتدا به دژ دشمنان حمله و آن را از چنگشان بیرون می آورد و پس از تصرف صد نوع برج و بارو و حصار بر آن می سازد .
– نیکلسون می گوید : جسم مانند قطعه ای است که خداوند روح و روان را با امر به دفاع از آن در برابر “کافر” یعنی در برابر نفس اماره در آن قرار داده است و در آن زمان که جسم را هوس های پلید نفسانی اشغال کند . روح باید آن را ویران سازد . مهاجمان را بیرون راند و آن را دوباره عمارت کند و غیر قابل تسخیر سازد .
شرح و تفسیر بیت 311
کار بی چون را که کیفیت نهد ؟ / این که گفتم هم ضرورت می دهد
چه کسی می تواند کیفیتی برای کار خداوند قائل شود ؟ و تازه این حرفهائی را که زدم از روی ناچاری بود .
( فعل خداوند فاقد کیفیت است و عقل محدود بشر نمی تواند افعال الهی را شرح دهد )
شرح و تفسیر بیت 312
گه چنین بنماید و گه ضد این / جز که حیرانی نباشد کار دین
کارهای خداوند روی قواعد معهود بشری صورت نمی گیرد از این رو گاهی بدین صورت انجام می شود و گاهی بدان صورت ، اصولا کار دین جز حیرت چیز دیگری نیست .
شرح و تفسیر بیت 313
نی چنان حیران که پشتش سوی اوست / بل چنین حیران و غرق و مست دوست
البته منظورم از حیران شدن این نیست که شخص حیران ، از حق رخ برتابد بلکه مرادم حیرتی است که شخص حیران ، مست و مستغرق حق شود .
حیرت = حالی ناگهانی که بر قلب عارفان به هنگام تامل و تفکر درآید و آنان را از تامل و اندیشه بازدارد . حیرت بر دو نوع است . حیرتی که منشا آن علم و معرفت است و دوم حیرتی که منشا آن جهل و لاشعوری است . حیرت عارفان از نوع اول است .
شرح و تفسیر بیت 314
آن یکی را روی او شد سوی دوست / و آن یکی را روی او ، خود روی اوست
آنکه حیران جمال حق است هماره متوجه حق است و روی به حضرت دوست دارد اما آنکه حیران جمال کاذب دنیاست پشت به حق دارد و رویش هماره به سوی دنیا و نفسانیات است .
شرح و تفسیر بیت 315
روی هر یک می نگر ، می دارپاس / برکه گردی تو ز خدمت روشناس
به حقیقت و ذات حیرانان حق و حیرانان دنیا خوب درنگر ، شاید تو نیز حقیقت شناس شوی .
شرح و تفسیر بیت 316
چون بسی ابلیس آدم روی هست / پس به هر دستی نشاید داد دست
زیرا همیشه بسیاری از مردم هستند که باطنی شیطانی و ظاهری انسانی دارند ، اینان خود را به صورت اهل حقیقت می آرایند و دعوی پیشوائی می کنند و افراد ساده لوح را به دام می افکنند ، پس روا نیست که به هر دستی ، دست بیعت و اطاعت داد .
شرح و تفسیر بیت 317
ز آنکه صیاد آورد بانگ صفیر / تا فریبد آن مرغ را ، آن مرغ گیر
مثلا شکارچی برای صید طیور ، صدای آنها را تقلید می کند و آوائی مانند پرندگان در می آورد .
– صفیر به معنی آوازی است که برای طلب مرغان کنند که شبیه آواز همان مرغ است .
شرح و تفسیر بیت 318
بشنود آن مرغ بانگ جنس خویش / از هوا آید ، بیابد دام و نیش
وقتی که پرنده صدای همجنس خود را می شنود از هوا پائین می آید و به دام صیاد می افتد .
شرح و تفسیر بیت 319
حرف درویشان بدزد مرد دون / تا بخواند بر سلیمی ز آن فسون
فرد فرومایه ، سخنان درویشان راستین را می دزد و آن را حفظ می کند تا برای اشخاص ساده لوح بازگوید و آنان را بدین وسیله خام و گمراه سازد .
شرح و تفسیر بیت 320
کار مردان روشنی و گرمی است / کار دونان ، حیله و بی شرمی است
در حالی که کار مردان الهی این است که به مردم گرمی معنوی بخشند و آنان را از دل مردگی و  افسردگی  روحی برهانند ، ولی کار مدعیان ، نیرنگ بازی و بی حیائی است که الفاظی چند از اهل حقیقت اقتباس می کنند تا خود را در سلک اهل الله جا بزنند و ساده لوحان را بفریبند .
شرح و تفسیر بیت 321
شیر پشمین از برای گد کنند / بو مسیلم را لقب ، احمد کنند
مثلا شیر پشمین ساختگی را برای گدائی بکار می برند ، یعنی برای خود ظاهری مانند شیران طریقت درست می کنند تا به مطامع دنیوی برسند . این سیاهکاران مسیلمه کذاب را احمد ( ص ) لقب می دهند یعنی شخص عاطل و بی حقیقتی را حق جلوه می دهند .
– در اواخر دوران حیات رسول الله (ص) یعنی

کتایون فرهادی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تأمّل فاسد:

شرح و تفسیر کشتن مرد زرگر به اشارت الهی بود
شرح و تفسیر بیت 222
کشتن این مرد بر دست حکیم / نی پی امید بود و نی ز بیم
کشته شدن مرد زرگر به دست آن حکیم الهی ، نه بدین خاطر بود که حکیم امید و نظری به عطای شاه داشت و نه از اینرو که حکیم از عقاب شاه می ترسید .
شرح و تفسیر بیت 223
او نکشتش از برای طبع شاه / تا نیامد امر و الهام اله
حکیم الهی آن زرگر را برای خوشایند شاه نکشت بلکه تا وقتی که امر و الهام خداوند به حکیم نرسید او بدان کار اقدام نکرد .
شرح و تفسیر بیت 224
آن پسر را کش خضر ببرید حلق / سر آن را در نیابد عام خلق
برای مثال سر و حکمت بریده شدن گلوی آن پسرک بدست حضرت خضر در فهم عوام الناس نیست . [ حکایت حضرت خضر و حضرت موسی (ع) در سوره کهف ، آیات 65 تا 82 آمده است . در قرآن کریم نامی از خضر نیامده است بلکه او را با عنوان کُلّی «عبداََ مِن عبادِنا» یاد می کند . لیکن در روایات و قصص و اقوال مفسران ، شخصیت او با نام خضر معرفی شده است . ظاهراََ نام اصلی او بلیابن ملکان بوده و خضر ، لقب عربی اوست . زیرا هر جا که گام می نهاد . زمین از برکت گام های او سرسبز می شد . طبق روایات سبب جاودانگی او این است که آب حیات نوشیده است . ( تفسیر المیزان ، ج 13 ، ص 597 تا 600 ) . ]
طبق روایت قرآن کریم : حضرت موسی (ع) از خضر می خواهد که او را به تعالیم معنوی رساند . لیکن خضر به او صراحتاََ می گوید که تو توان آن نداری که در طریق تعلیم ، رفتارهای مرا تحمل کنی . اما موسی (ع) به او می گوید که بر کارهای تو صبر توانم آورد . تا اینکه در کشتی سوار می شوند و خضر ناگاه به سوراخ کردن کشتی می پردازد و موسی آشفته می شود و بدین کار اعتراض می کند . این واقعه گذشت تا اینکه آن دو بر راهی رفتند . همینکه خضر نوجوانی دید او را کشت و موسی دوباره معترض شد و سرانجام به دهکده ای رسیدند و از ساکنان آن روستا طعام خواستند ولی پاسخ منفی شنیدند . در آنجا دیواری یافتند که رو به ویرانی بود . خضر آن را تعمیر کرد و موسی به طریق سوال بر کار او اعتراض آورد که چرا برای این کار مزد نخواستی ؟ پس از این سه واقعه که موسی بر آن صبر نیاورد . خضر بدو گفت که دیگر وقت جدایی من و تو فرا رسیده است . اما هر سه کار من حکمتی داشت . کشتی را سوراخ کردم از آنرو که متعلق به جمعی مستمندان بود که با آن در دریا کار می کردند و لقمه نانی بدست می آوردند و پادشاه ظالم آن دیار هر کشتی را غصب می کرد و بیم آن بود که کشتی آنان نیز غصب شود و من با سوراخ کردن و معیوب ساختن آن باعث شدم که شاه بدان کشتی معیوب چشم طمع ندوزد . و اما آن جوانک را کشتم از آنرو که او در آینده به راه کفر و عصیان می رفت و پدر و مادر مومنش را نیز به کفر و طغیان می کشاند . پس به امر حق او را کشتم تا فرزندی دیگر که صالح باشد نصیب آنان شود . اما اینکه دیوار را بدون مزد تعمیر کردم بدان خاطر بود که گنجی از آنِ دو یتیم بود که در زیر دیوار قرار داشت که اگر فرو می ریخت جای گنج هویدا می شد پس تقدیر الهی اقتضا می کرد که آن گنج به آن دو رسد نه دیگران . مولانا با استناد به کشته شدن جوانک به دست خضر ، مقتول شدن زرگر به دست حکیم الهی را مدلّل می سازد .
شرح و تفسیر بیت 225
آنکه از حق یابد او وحی و جواب / هرچه فرماید بود عین صواب
آن پیر راهدانی که از بارگاه الهی بدو وحی رسد و از جانب خدا جواب سوالاتش را میگیرد هر چه گوید و امر کند عین صواب است و خطائی در کارش نیست .
شرح و تفسیر بیت 226
آنکه جان بخشد اگر بکشد رواست / نایب است و دست او دست خداست
آن کسی که به آدمیان جان می بخشد اگر جان آنان را بستاند جایز و رواست زیرا که او ولی و نایب خداوند است و هر چه انجام دهد درست است .
شرح و تفسیر بیت 227
همچو اسماعیل پیشش سر بنه/ شاد و خندان پیش تیغش جان بده
همانگونه که حضرت اسماعیل (ع) در برابر حضرت ابراهیم (ع) سر بر زمین نهاد و تسلیم او شد تو نیز در برابر هادی و مرشد سر اطاعت فرود آور و در برابر تیغ امرش راضی و خشنود باش .
– مولانا با اشاره به واقعه ذبح اسماعیل به فرمان خداوند به دست ابراهیم خلیل الله در صدد بیان این مطلب است که انسان ناقص باید در برابر حکم انسان کامل تسلیم باشد .
شرح و تفسیر بیت 228
تا بماند جانت خندان تا ابد / همچو جان پاک احمد با احد
تا جانت هماره خندان و شادان بماند چنانکه جان پاک حضرت احمد ( ص ) در پیشگاه حضرت احدیت شادان بود .
شرح و تفسیر بیت 229
عاشقان جام فرح آنگه کشند / که به دست خویش خوبانشان کشند
عاشقان زمانی جام شادمانی سرمی کشند که معشوقان آنان ، ایشان را به دست خود بکشند یعنی آنان را از خویشتن موهوم و هستی مجازی برهانند .
– اگر :به دست خویش” را به “عاشقان” اسناد دهیم همان مفهوم مرگ اختیاری و فنای عارفانه است .
شرح و تفسیر بیت 230
شاه آن خون از پی شهوت نکرد / تو رها کن بدگمانی و نبرد
شاه آن خونی که ریخت از روی هواهای نفسانی نبود پس تو نیز در باره وی گمان بد به خود راه مده و دست از مجادله و مناقشه بردار .
شرح و تفسیر بیت 231
تو گمان بردی که کرد آلودگی / در صفا ، غش کی هلد پالودگی
تو چنین گمان کردی که آن شاه با اغراض نفسانی ، خود را آلوده کرد . حال آنکه آن نفسی که از آلودگیهای نفسانی پاک باشد چگونه ممکن است در کار خالص خود ناخالصی بکار برد .
شرح و تفسیر بیت 232
بهر آن است این ریاضت وین جفا / تا برآرد کوره از نقره جفا
این ریاضت و مشقت برای تصفیه نفس است تا کوره گدازان ریاضت ، خس و خاشاک را از نقره جدا کند .
– ریاضت اهل سلوک نیز بدین خاطر است که روح از تیرگی ها و زنگار جسمانی پاک گردد .
شرح و تفسیر بیت 233
بهر آن است امتحان نیک و بد / تا بجوشد ، بر سر آرد زر ، زبد
آزمایش سره و ناسره نیز برای آن است که طلا به جوش و غلیان آید و ناخالصی را بر سرش جمع کند تا طلا عیارش کامل شود .
– زبد به معنی “کف مایعات” است .
شرح و تفسیر بیت 234
تا نبودی امر و الهام اله / او سگی بودی دراننده ، نه شاه
اگر این کار شاه الهام الهی نبود قطعا او سگی بود هار و درنده .
شرح و تفسیر بیت 235
پاک بود از شهوت و حرص و هوا / نیک کرد او ، لیک نیک بدنما
اما آن شاه از حرص و هوای نفس و شهوات پاک بود و در واقع کار خوبی انجام داد ولی ظاهرا آن کار بد می نمود .
شرح و تفسیر بیت 236
گر خضر در بحر کشتی را شکست / صد درستی در شکست خضر هست
برای مثال اگر خضر در دریا کشتی سالم آن مستمندان را شکست ، در آن شکستن بسی درستی ها وجود داشت .
شرح و تفسیر بیت 237
وهم موسی با همه نور و هنر / شد از آن محجوب ، تو بی پر ، مپر
حتی حضرت موسی با آن همه عقل و ادراک و مرتبه نورانی اش نتوانست از اسرار کار خضر آگاه شود پس تو نباید بدون بال و پر عشق و همت و ارشاد مشایخ و هادیان در آسمان معانی پرواز کنی .
– این بیت نیز بر ضرورت داشتن مرشد و هادی در سلوک اشارت دارد .
شرح و تفسیر بیت 238
آن گل سرخ است تو خونش مخوان / مست عقل است او ، تو مجنونش مخوان
خون آن زرگر در واقع خون نبود بلکه گل سرخ بود پس در واقع شاه خونی نریخت . گل سرخی را از ساقه اش جدا کرد . پس بر زرگر ستمی نرفت چرا که آن شاه مست عقل است و تو نباید او را دیوانه محسوب داری .
– مصراع دوم احتمالاََ اشارت است به مجذوبان و شوریدگان حق ، دسته ای در صوفیه هستند به نام بَهالیل که مردمی به ظاهر دیوانه و فاقد شعور تصور می شوند ولی سراپا هوش و ادراک اند و به سبب انصراف از عالم خلق و امور دنیا ، مردم کوتاه نظر ، آنان را ابله و دیوانه پندارند .
شرح و تفسیر بیت 239
گر بدی خون مسلمان ، کام او / کافرم گر بردمی من ، نام او
اگر منظور آن شاه آن بود که خون مسلمانی را مباح کند و آنرا به ناحق بریزد کافر هستم اگر نام او را بر زبان آورم .
شرح و تفسیر بیت 240
می بلرزد عرش از مدح شقی/ بد گمان گردد ز مدحش ، متقی
زیرا عرش جهان هستی از اینکه شخصی تبه کار مورد ستایش قرار گیرد بر خود می لرزد چرا که مدح اشقیا مذموم و منفور است .
– در این بیت بدین حدیث اشارت رفته است که “هرگاه شخص تبه کار مورد ستایش قرار گیرد ، خداوند خشم آرد و از خشم او عرش بلرزد .
شرح و تفسیر بیت 241
شاه بود و ، شاه بس آگاه بود / خاص بود و ، خاصه الله بود
او شاه بود اما شاهی آگاه و دانا بود و از دوستان و خواص خداوند به شمار می آمد .
شرح و تفسیر بیت 242
آن کس را کش چنین شاهی کشد / سوی بخت و بهترین جاهی کشد
آن کس را که چنین شاه دانائی بکشد در حقیقت مقتول را به سوی نیک بختی و مقام رفیع می برد .
شرح و تفسیر بیت 243
گر ندیدی سود او در قهر او / کی شدی آن لطف مطلق ، قهرجو
اگر شاه در کشتن او زرگر خیر و صلاح او را نمی دید ، آن لطف مطلق الهی کی جویای قتل و قهر او می شد ؟ ( قهر حق تعالی خالی از لطف و مصلحت نیست ) .
– از آنجا که خداوند لطف محض است پس قهرش نیز خالی از لطف نیست و انسان کامل نیز که مجلای الهی است همینطور است . پس نیش و قهر آن حکیم نیز خالی از خیر و مصلحت نبود .
شرح و تفسیر بیت 244
بچه می لرزد از آن نیش حجام / مادر مشفق در آن غم ، شادکام
مثلا کودک از نیش حجامتگر بر خود می لرزد ولی مادر مهربان او در همان لحظه که کودکش هراسان و گریان است شادمان و خرسند است . زیرا می داند که نیش حجامت برای سلامتی فرزندش خوب است . همینطور قهر الهی نیز خالی از لطف و مصلحت بندگان نیست .
شرح و تفسیر بیت 245
نیم جان بستاند و صد جان دهد / آنکه در وهمت نیاید ، آن دهد
حق تعالی جان ضعیف ترا می گیرد و به عوض آن صد جان به تو می دهد و پاداشی که در وهم و گمانت نمی گنجد به تو عطا می کند .
– مصراع دوم ماخوذ است از این حدیث “خداوند تعالی فرماید : برای بندگان شایسته ام چنان پاداشی فراهم آرم که نه چشمی آنرا دیده و نه گوشی آنرا شنیده و نه بر قلب احدی از آدمیان خطور کرده است “
شرح و تفسیر بیت 246
تو قیاس از خویش می گیری ولیک / دور دور افتاده ای ، بنگر تو نیک
تو کار خداوند و اسرار اولیاءالله را با خود قیاس می کنی در حالی که از حقیقت خیلی دور افتاده ای .

کتایون فرهادی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷ - خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک:

شرح و تفسیر خلوت طلبیدن آن طبیب از پادشاه با کنیزک
شرح و تفسیر بیت 144
گفت ای شه خلوتی کن خانه را / دور کن هم خویش و هم بیگانه را
طبیب الهی گفت : شاها ، خانه را کاملا خلوت کن و هیچکس از محرم و نامحرم در آن نباشد و فقط من باشم و کنیزک .
شرح و تفسیر بیت 145
کس ندارد گوش در دهلیزها / تا بپرسم زین کنیزک چیزها
کسی حتی در سرسرای خانه هم نایستد و به سخنان ما گوش ندهد تا من در گفتگو با کنیزک سوالات سرپوشیده و خصوصی از او بکنم .
شرح و تفسیر بیت 146
خانه خالی ماند و یک دیار ، نی / جز طبیب و جز همان بیمار ، نی
خانه از مردم تخلیه شد و در آن سرا کسی جز آن طبیب الهی و آن کنیزک بیمار نماند .
شرح و تفسیر بیت 147
نرم نرمک گفت : شهر تو کجاست ؟ / که علاج اهل هر شهری ، جداست
آن طبیب الهی با لحنی نرم و ملایم به آن کنیزک بیمار گفت : اهل کجا هستی زیرا که اهل هر شهری درمانی جداگانه دارند .
– اطبای قدیم برای هر یک از شهرها به اعتبار دوری و نزدیکی از خط استوا و کوهستان و دریا و … مزاجی قائل بوده اند و با رعایت این امور معالجه می کردند .
شرح و تفسیر بیت 148
واندر آن شهر از قرابت کیستت ؟ / خویشی و پیوستگی با چیستت ؟
طبیب الهی افزود : در آن شهر با چه کسی خویشاوندی و با چه کسی بیگانه ای و کلا روابط تو با دیگران چگونه است .
شرح و تفسیر بیت 149
دست بر نبضش نهاد و یک به یک / باز می پرسید از جور فلک
طبیب دست بر نبض کنیزک نهاد و از جفاهای روزگار یکان یکان می پرسید . ” نبض شناسی یکی از اصول طب قدیم بود “
شرح و تفسیر بیت 150
چون کسی را خار ، در پایش جهد / پای خود را بر سر زانو نهد
برای مثال ، اگر کسی خاری در پایش فرو رود ، پایش را به روی زانویش می گذارد تا خار را پیدا کند .
شرح و تفسیر بیت 151
وز سر سوزن همی جوید سرش / ور نیابد ، می کند با لب ترش
کسی که خار در پایش رفته با سر سوزن خار را جستجو می کند و اگر آنرا نیابد با لبش محل خار را تر می کند تا بتواند آسانتر آنرا پیدا و بیرون آورد .
شرح و تفسیر بیت 152
خار ، در پا شد چنین دشواریاب / خار در دل چون بود ، واده جواب
وقتی که خار در پا اینگونه سخت پیدا شود ، پس خاری که در دل فرو رود چگونه باید پیدا شود ؟ پاسخ بده .
شرح و تفسیر بیت 153
خار دل را گر بدیدی هر خسی ؟ / دست ، کی بودی غمان را بر کسی ؟
اگر قرار بر این بود که هر فرومایه بی مقداری بیماریهای مربوط به روح و روان و قلب و جنان را بشناسد چگونه ممکن بود که غم و اندوه بر دل مردم چیره آید ؟
– این بیت از روانشناسانه ترین ابیات مثنوی است . الحق یافتن خارهای روحی کار هر کس نیست گرچه مدعیان بسیارند .
شرح و تفسیر بیت 154
کس به زیر دم خر خاری نهد / خر نداند دفع آن ، بر می جهد
مثال دیگر ، کسی به زیر دم خر خاری می گذارد و خر چون نمی داند چگونه باید آن خار را از بدن خود دور کند با پریشانی شروع به جستن می کند .
شرح و تفسیر بیت 155
بر جهد وان خار ، محکمتر زند / عاقلی باید که خاری بر کند
خر می خواهد آن خار را از بدنش بیرون آورد ولی از روی نادانی می جهد و خار بیشتر در بدنش فرو می رود پس باید فردی عاقل بیاید و آن خار را بیرون آورد .
شرح و تفسیر بیت 156
خر زبهر دفع خار از سوز و درد / جفته می انداخت ، صد جا زخم کرد
خر از شدت درد و سوز برای دفع خار از بدنش جفتک می اندازد و صد جای دیگر از بدنش را زخمی می کند .
– منظور این است که مردم به سبب عدم معرفت نسبت به مسائل روحی و روانی وقتی دچار رنجی می شوند به جای ریشه یابی ناراحتی خود ، با انجام کارهای نابخردانه روح خود را علیل تر می سازند .
شرح و تفسیر بیت 157
آن حکیم خارچین استاد بود / دست می زد جا به جا می آزمود
آن حکیم الهی که امراض روحی را خوب می شناخت بر بدن کنیزک دست می زد و می آزمود تا ریشه بیماری او را بشناسد .
شرح و تفسیر بیت 158
زان کنیزک بر طریق داستان / باز می پرسید حال دوستان
آن حکیم الهی به صورت حکایت از آن کنیزک ، حال دوستانش را می پرسید .
شرح و تفسیر بیت 159
با حکیم او قصه ها می گفت فاش / از مقام و خواجگان و شهرتاش
آن کنیزک آشکارا از ماجرای زندگانیش صحبت می کرد مثلا از خانه (مقام) و بزرگان (خواجگان) و همشهری های (شهرتاش) خود حرف می زد .
شرح و تفسیر بیت 160
سوی قصه گفتنش می داشت گوش / سوی نبض و جستنش می داشت هوش
آن حکیم الهی ضمن آنکه به صحبتهای کنیزک گوش می داد نبض او را نیز با کمال دقت و فراست در دست داشت و متوجه حرکت نبض او بود تا از نوسانات نبض به اسرار درونش پی ببرد .
شرح و تفسیر بیت 161
تا که نبض از نام کی گردد جهان / او بود مقصود جانش در جهان
تا حکیم الهی ببیند نبض کنیزک از شنیدن نام چه کسی حرکتش تندتر می شود ، آن وقت معلوم می شود که مقصود و مطلوب جان کنیزک همان شخص است .
شرح و تفسیر بیت 162
دوستان شهر او را برشمرد / بعد از آن شهری ، دگر را نام برد
حکیم الهی یکی یکی دوستان شهر کنیزک را نام برد و پس از آن نام یک شهر دیگر را ذکر کرد .
شرح و تفسیر بیت 163
گفت : چون بیرون شدی از شهر خویش ؟ / در کدامین شهر بودستی تو بیش ؟
حکیم الهی به کنیزک گفت : وقتی که از شهر خود بیرون رفتی در کدام شهر بیشتر اقامت کردی .
شرح و تفسیر بیت 164
نام شهری گفت و زان هم درگذشت / رنگ رو و نبض او دیگر نگشت
حکیم الهی نام یک شهر را نیز بر زبان آورد و از آن گذشت ولی رنگ صورت و نبض کنیزک از شنیدن آن هیچ تغییری نکرد .
شرح و تفسیر بیت 165
خواجگان و شهرها را یک به یک / باز گفت از جای و از نان و نمک
حکیم الهی نام خواجه ها و روسا و شهرهای مختلف را یک به یک یاد کرد و از آنجا و نان ونمکی که با هم خورده بودند سخن گفت .
شرح و تفسیر بیت 166
شهر شهر و خانه خانه قصه کرد / نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد
حکیم الهی دید با اجمال گوئی مرادش حاصل نمی آید ، پس شروع کرد به طور مفصل از هر شهر و خانه بصورت جداگانه پرسید ولی باز نه رگ کنیزک جنبید و نه رنگ رخساره اش زرد شد .
شرح و تفسیر بیت 167
نبض او بر جای خود بد بی گزند / تا بپرسید از سمرقند چو قند
نبض کنیزک به حال عادی خود بود تا اینکه حکیم از شهر سمرقند که برای کنیزک خاطرات شیرین داشت ذکری به میان آورد .
– پیشینیان سمرقند را به سبب کثرت باغها و سرسبزی یکی از چهار بهشت روی زمین انگاشته اند ، جنات اربعه عبارتند از : غوطه دمشق ، شعب بوان در فارس ، ابله در بصره و صغد سمرقند . مولانا نیز چندی در شهر سمرقند مقیم بوده که شاید تشبیه سمرقند به قند ، خاطرات ایام کودکی او می باشد .
شرح و تفسیر بیت 168
نبض ، جست و روی سرخ و زرد شد / کز سمرقندی زرگر فرد شد

همینکه حکیم الهی از سمرقند و اوصاف آن سخن گفت . نبض او جهید و رویش از عشق و دوستی به زرگر سمرقندی سرخ و زرد شد زیرا که آن کنیزک از زرگری ساکن در سمرقند جدا افتاده بود و به درد هجران و فراق دچار شده بود .
شرح و تفسیر بیت 169
چون ز رنجور ، آن حکیم این راز یافت / اصل آن درد و بلا را باز یافت
همینکه آن حکیم الهی از راز بیماری آن کنیزک آگاه شد ، به اصل و حقیقت آن درد و بلا پی برد و دانست که کنیزک بیمار عشق است .
شرح و تفسیر بیت 170
شرح و تفسیر بیت 171
گفت : دانستم که رنجت چیست ، زود / در خلاصت سحرها خواهم نمود
حکیم الهی گفت : فهمیدم که بیماری تو چیست و هر چه زودتر از رهانیدن تو از آن بیماری معجزاتی خواهم کرد .
– طبیب روحانی و طبیب جسمانی هر دو باید پس از تشخیص بیماری مژده شفا و سلامتی به بیمار بدهند تا بیمار تقویت روحی شود و بتواند با بیماری مقابله کند .
شرح و تفسیر بیت 172
شاد باش و فارغ و ایمن که من / آن کنم با تو که باران ، با چمن
آن حکیم الهی به کنیزک گفت : شادمان و آسوده خاطر باش که من با تو همان کاری را کنم که باران با چمن می کند . یعنی همانطور که باران حیات و طراوت به چمن می بخشد ، من نیز به روح افسرده تو را تازگی و طراوت دهم .
شرح و تفسیر بیت 173
من غم تو می خورم تو غم مخور / بر تو من مشفق ترم از صد پدر
حکیم گفت : من غمخوار تو هستم و دیگر لازم نیست اندوهگین شوی زیرا که من از صد پدر مهربان نسبت به تو مهربانترم .
شرح و تفسیر بیت 174
هان هان این راز را با کس مگو / گر چه از تو شه کند بس جستجو
حکیم گفت : به هوش باش که مبادا این راز را به کسی گوئی ولو اینکه شاه از تو بسیار پرس و جو کند .
شرح و تفسیر بیت 175
گورخانه راز تو چون دل شود / آن مرادت زودتر حاصل شود
اگر دل مقبره اسرارت باشد یعنی اگر راز خود را در دلت پنهان داری و به کس نگوئی ، مرادت زودتر حاصل خواهد شد .
شرح و تفسیر بیت 176
گفت پیغمبر که هر که سر نهفت / زود گردد با مراد خویش جفت
حضرت محمد ( ص ) فرموده است : هر کس رازش را نهان دارد ، زود به مقصودش برسد . ( اشاره به حدیث ، نیازهای خود را با پوشاندن آنها برآورید که هر صاحب نعمتی مورد حسادت است )
شرح و تفسیر بیت 177
دانه ها چون در زمین پنهان شود / سر آن سرسبزی بستان شود
برای مثال ، اگر دانه ها در دل خاک پنهان شود ، سر آن سبب سرسبز شدن باغ و بوستان است . ( یعنی سبزیهائی که در باغها دیده می شود در واقع اسرار آن دانه هائی است که در دل خاک مدفون شده است )
شرح و تفسیر بیت 178
زر و نقره گر نبودندی نهان / پرورش کی یافتندی زیر کان
مثال دیگر ، اگر طلا و نقره در زیر زمین نهان نمی شد ، چگونه ممکن بود که درون معدن پرورش یابند .
شرح و تفسیر بیت 179
وعده ها و لطف های آن حکیم / کرد آن رنجور را ایمن ز بیم
وعده های صادقانه آن حکیم الهی ، کنیزک بیمار را از بیم و خوف ایمن کرد .
شرح و تفسیر بیت 180
وعده ها باشد حقیقی ، دلپذیر / وعده ها باشد مجازی ، تاسه گیر
وعده های حقیقی و راستین دلپذیر است . یعنی هر وعده ای که صادق باشد موجب آرامش دل شود ولی وعده های دروغین موجب پریشان خاطری و اندوه گردد .
– تاسه گیر به معنی خفقان آور ، مجازا چیزی که پریشانی و بی قراری آورد .
شرح و تفسیر بیت 181
وعده اهل کرم نقد روان / وعده نااهل شد رنج روان
وعده مردم بزرگوار و کریم همچون گنج قارون ( گنج روان ) است اما وعده مردم نالایق موجب کدورت قلب و تیرگی روح می شود .

کتایون فرهادی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵ - ملاقات پادشاه با آن ولی که در خوابش نمودند:

شرح و تفسیر ملاقات پادشاه با آن طبیب الهی
شرح و تفسیر بیت 93
دست بگشاد و کنارانش گرفت / همچو عشق اندر دل و جانش گرفت
شاه از طبیب الهی استقبال کرد و در هنگام دیدار با او ، دستهای خود را گشود و با اشتیاق وی را در آغوش کشید و او را مانند عشق در دل و جانش جای داد .
شرح و تفسیر بیت 94
دست و پیشانیش بوسیدن گرفت / از مقام و راه پُرسیدن گرفت
شاه بر دست و پیشانی آن طبیب بوسه ها زد و از مقام و راه سفر او جویا شد .
شرح و تفسیر بیت 95
پرس پرسان می کشیدش تا به صدر / گفت : گنجی یافتم آخر به صبر
شاه ضمن آنکه از مقام و راه آن طبیب الهی جویا می شد ، وی را به صدر مجلس کشید و گفت بالاخره با صبر به گنجی چون تو دست یافتم .
شرح و تفسیر بیت 96
گفت : ای هدیه حق و دفع حرج / معنی الصبر مفتاح و الفرج
شاه خطاب به آن طبیب گفت ، ای ارمغان حق و ای رفع کننده سختی و تنگنا و ای مضداق حقیقی ” صبر کلید گشایش است ”
– مصراع دوم را در شمار احادیث نبوی آورده اند .
شرح و تفسیر بیت 97
ای شفای تو جواب هر سوال / مشکل از تو حل شود بی قیل و قال
دیدار تو پاسخ هر سوالی است و بی چون و چرا مشکل من به دست تو حل خواهد شد .
شرح و تفسیر بیت 98
ترجمانی هرچه ما را در دل است / دست گیری هرکه پایش در گل است
ای دانا به اسرار نهان ، هرچه در دل ما نهفته است تو بازگو کننده آنی و پای جان هر کس که در گل مادیت گیر کند توئی دستگیر او .
– استاد فروزانفر گوید : همانطور که دیدار معشوق برای عاشق پاسخگوی هر سوال و گشاینده هر دشواری است ، وصول به ولی کامل و مرد خدا برای طالب همین حالت را دارد زیرا پیر تمام مطلوب مرید است چنانکه معشوق تمام آرزوی عاشق است و پس از رسیدن به مطلوب و معشوق ، مشکلی در راه نمی ماند .
شرح و تفسیر بیت 99
مرحبا یا مجتبی یا مرتضی / ان تغب جاءالقضا ضاق الفضا
ای یار گزین و پسندیده ، خوش آمدی . اگر تو غایب شوی قضا آید و فضا تنگ شود . ( مرحبا مرحبا گفتن از سنن طریقت است )
شرح و تفسیر بیت 100
اَنتَ مَولَی القَومِ مَن لا یَشتَهی / قَد رَدی کلّا لَئن لَم یَنتَهِ
توئی سرور قوم سالکان و هرکس که تو را نخواهد و از این اعراض دست برندارد براستی که تباه خواهد شد .

کتایون فرهادی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:

شرح و تفسیر فرستادن رسولان به سمرقند به آوردن زرگر
شرح و تفسیر بیت 185
شه فرستاد آن طرف یک دو رسول / حاذقان و کافیان بس عدول
شاه بی درنگ یکی دو مامور به سوی سمرقند گسیل داشت ، ماهر ، لایق و با کفایت و بسیار عادل بودند .
شرح و تفسیر بیت 186
تا سمرقند آمدند آن دو رسول / از برای زرگر شنگ فضول
آن دو مامور شاه به سمرقند آمدند نزد زرگر رعنای شیرین رفتار نکوکار رسیدند .
– شنگ به معنی شیرین رفتار و فضول به معنی بسیار بخشنده و نکوکار می باشد .
شرح و تفسیر بیت 187
کای لطیف استاد کامل معرفت / فاش اندر شهرها از تو صفت
ماموران شاه به زرگر گفتند : ای استاد ماهری که شناخت و معرفت تو کامل است و وصف تو در همه شهرها بر سر زبانها افتاده است .
شرح و تفسیر بیت 188
نک ، فلان شه از برای زرگری / اختیارت کرد زیرا مهتری
اینک فلان شاه ترا برای امور زرگری خود پذیرفته است زیرا تو زرگری بزرگ هستی .
شرح و تفسیر بیت 189
اینک این خلعت بگیر و زر و سیم / چون بیایی خاص باشی و ندیم
حال این خلعت و این طلا و نقره را بگیر و اگر به حضور شاه برسی مصاحب و همنشین خاص او نیز خواهی بود .
شرح و تفسیر بیت 190
مرد مال و خلعت بسیار دید / غره شد ، از شهر و فرزندان برید
مرد زرگر وقتی که آن همه مال و جامه های فاخر را دید فریفته شد و از شهر و اهل و عیالش جدا شد .
غره شدن به معنی مغرور شدن می باشد .
شرح و تفسیر بیت 191
اندر آمد شادمان در راه ، مرد / بی خبر ، کان شاه قصد جانش کرد
مرد زرگر شادمان شد و به راه افتاد در حالیکه نمی دانست شاه قصد جانش را کرده است .
شرح و تفسیر بیت 192
اسب تازی برنشست و شاد تاخت / خونبهای خویش را خلعت شناخت
مرد زرگر بر اسبی عربی نشست و شادمان به سوی بارگاه شاه تاخت و خونبهای خود را خلعت می پنداشت .
شرح و تفسیر بیت 193
ای شده اندر سفر با صد رضا / خود به پای خویش تا سوالقضا
ای کسی که با کمال اختیار و رضا و رغبت آهنگ سفر کرده ای و با پای خود به سوی سرنوشتی شوم گام پیش نهاده ای .
شرح و تفسیر بیت 194
در خیالش ملک و عز و مهتری / گفت عزرائیل : رو ، آری ، بری
آن زرگر در خیالاتش فرمانروائی و عزت و سالاری می پروراند در حالیکه عزرائیل با تحقیر میگفت : بشتاب به سوی حرص و آز که به آرزوهای خیال انگیزت می رسی .
شرح و تفسیر بیت 195
چون رسید از راه آن مرد غریب / اندر آوردش به پیش شه ، طبیب
همینکه زرگر به شهر شاه رسید ، آن حکیم الهی وی را به نزد شاه برد .
شرح و تفسیر بیت 196
سوی شاهنشاه بردندش به ناز / تا بسوزد بر سر شمع طراز
مرد زرگر را با عزت و احترام نزد شاه بردند تا پروانه وار بر سر آن شمع بسوزد .
– نیکلسون می گوید ” شمع ” به زنی بلند بالا ، زیبا روی و خندان اشارت دارد .
شرح و تفسیر بیت 197
شاه دید او را ، بسی تعظیم کرد / مخزن زر را بدو تسلیم کرد
شاه زرگر را دید و خیلی تعظیمش کرد و گنجینه طلا را در اختیار گذاشت .
شرح و تفسیر بیت 198
پس حکیمش گفت : کای سلطان مه / آن کنیزک را بدین خواجه بده
آن حکیم الهی به شاه گفت : ای سلطان بزرگ و عالیقدر ، این کنیزک را به خواجه ( زرگر ) بده .
شرح و تفسیر بیت 199
تا کنیزک در وصالش خوش شود / آب وصلش ، دفع آن آتش شود
تا کنیزک به وصالش برسد و به برکت این وصال بهبود یابد و آب وصال زرگر ، آتش و حرارت عشق او را تسکین دهد .
شرح و تفسیر بیت 200
شه بدو بخشید آن مه روی را / جفت کرد آن هردو صحبت جوی را
شاه آن کنیزک زیباروی را به زرگر داد و آن دو نفر را که همنشینی و وصال یکدیگر را طلب می کردند به وصال هم رسانید .
شرح و تفسیر بیت 201
مدت شش ماه می راندند کام / تا به صحت آمد آن دختر ، تمام
کنیزک و زرگر مدت شش ماه با یکدیگر کامرانی می کردند تا آنکه کنیزک کاملا سلامتی خود را باز یافت .
شرح و تفسیر بیت 202
بعد از آن از بهر او شربت بساخت / تا بخورد و پیش دختر می گداخت
پس از سپری شدن شش ماه آن حکیم الهی شربتی ساخت و به زرگر داد ، زرگر شربت را خورد و در حضور کنیزک حالش دگرگون شد و رو به رنجوری نهاد .
– نیکلسون معتقد است آن شربت مرحله تدریجی ریاضت دادن به نفس اماره است و بدین وسیله نفس از علائق شهوانی می رهد .
شرح و تفسیر بیت 203
چون ز رنجوری جمال او نماند / جان دختر در وبال او ، نماند
هنگامی که زیبائی و طراوت زرگر بر اثر بیماری از میان رفت ، جان کنیزک از درد و رنج فراق و جدائی او رها شد .
شرح و تفسیر بیت 204
چونکه زشت و ناخوش و رخ زرد شد / اندک اندک در دل او سرد شد
همینکه زرگر آن شربت را خورد رنجور و زشت شد و رنگ رخساره اش زرد شد و اندک اندک علاقه قلبی کنیزک نسبت به او سرد و خموش شد .
شرح و تفسیر بیت 205
عشق هایی کز پی رنگی بود / عشق نبود ، عاقبت ننگی بود
عشق هائی که تنها به خاطر آب و رنگ و جمال ظاهری باشد در واقع عشق نیست بلکه ننگ و عار پدید می آورد .
– مولانا در جای جای مثنوی این حقیقت را بازگو می کند که ارزش و اصالت هر عشقی بستگی تام تمام به ارزش و اصالت معشوق دارد و اگر عشق و حب آدمی به موضوعی کاذب و ناپایدار تعلق گیرد نمی توان لفظ “عشق” را بر آن نهاد بلکه آنرا “هوی و هوس” می زیبد .
شرح و تفسیر بیت 206
کاش کان هم ننگ بودی یکسری / تا نرفتی بر وی آن بد داوری
اگر ضمیر ” آن” در مصراع اول به زرگر بازگردد ، می گوید : کاشکی زرگر سرتاپا عیب و ننگ می بود و اصلا ذره ای حسن و جمال نداشت تا این وضع و حال ناگوار و قضای بد گریبانش را نمی گرفت .
شرح و تفسیر بیت 207
خون دوید از چشم همچون جوی او / دشمن جان وی آمد روی او
از چشم آن زرگر خون مانند جوی روان شد و روی زیبای او دشمن جانش شد .
شرح و تفسیر بیت 208
دشمن طاووس آمد پر او / ای بسی شه را بکشته فر او
پر طاووس ، دشمن جان طاووس است و چه بسیارند شاهانی که شکوه و شوکتشان آنها را هلاک کرده است . یعنی محسود خاندان قرار گرفته و در نتیجه قربانی حسدورزی ها شده اند .
شرح و تفسیر بیت 209
گفت : من آن آهوم کز ناف من / ریخت آن صیاد ، خون صاف من
زرگر در آن هنگام که می مرد با زبان حال می گفت : من مانند آن آهوی هستم که شکارچی به خاطر نافه خوشبویم ، خون صافم بریخت .
شرح و تفسیر بیت 210
ای من آن روباه صحرا کز کمین / سر بریدندش برای پوستین
و نیز من مانند آن روباه صحرائی هستم که به خاطر پوست مرغوبش بر سر راه او کمین می کنند و سرش را می برند .
شرح و تفسیر بیت 211
ای من آن پیلی که زخم پیلبان / ریخت خونم از برای استخوان
و هم چنین من مانند آن فیلی هستم که فیلبانان ( شکارچیان ) او را زخمی می کنند و خونش را می ریزند تا استخوان و عاج گرانبهایش را به یغما ببرند.
– مولانا در چند بیت اخیر این مطلب را بازگو کرده که فر و شکوه آدمیان ، آنان را محسود می سازد و در نتیجه در معرض هلاک واقع می شوند لذا ستر کمال و جلال لازم است .
شرح و تفسیر بیت 212
آنکه کشتستم پی مادون من / می نداند که نخسبد خون من
آن کسی که مرا به خاطر زیبائی ظاهر یا مطامع پست و حقیر خود می کشد ، آیا نمی داند که خون من نمی خوابد یعنی تباه و ضایع نمی شود و روزی دامن قاتل را می گیرد .
شرح و تفسیر بیت 213
بر من است امروز و فردا بر وی است / خون چون من کس ، چنین کی ضایع است ؟
امروز به زیان من سپری شد و فردا به زیان او خواهد بود یعنی هرکس چاهی برای دیگری حفر کند روزی خود بدان چاه خواهد افتاد و تقاص فعل خود را خواهد دید زیرا خون مظلومی همچون من مگر ممکن است به هدر رود .
شرح و تفسیر بیت 214
گرچه دیوار افکند سایه دراز / باز گردد سوی او آن سایه باز
به عنوان مثال اگر چه دیوار سایه بلند بر زمین پهن کند ولی بالاخره آن سایه به سوی دیوار باز می گردد .
شرح و تفسیر بیت 215
این جهان کوه است و فعل ما ندا / سوی ما آید نداها را صدا
این جهان در مثل مانند کوه است و اعمال و نیات ما مانند بانگ و فریادی است که در کوه طنین می افکند و بی گمان هر فریادی که در کوه بزنیم طنین آن دوباره به سوی ما باز می گردد . [ در چند بیت اخیر مسئله مهمِ جوابِ عمل مطرح شده است . تمامی کُتبِ آسمانی و امهاتِ کُتب اخلاقی بدین مطلب تصریح کرده اند که آدمی رهینِ اعمال خود است . هر عملی که انجام دهد نتیجۀ آن را می بیند . آیاتِ قرآن کریم نیز به کرّات بدین موضوع تأکید کرده است . این موضوع از مسائل محوری مثنوی و مکتب مولانا است . ]
شرح و تفسیر بیت 216
این بگفت و رفت در دم زیر خاک / آن کنیزک شد ز رنج و عشق پاک
زرگر این سخنان را گفت و مرد و آن کنیزک از عشق زرگر رها شد و دلش از حب او پاک گردید .
شرح و تفسیر بیت 217
زآنکه عشق مردگان پاینده نیست / زآنکه مرده سوی ما آینده نیست
زیرا عشق به مرده و معشوق های آفل دوامی ندارد چرا که مردگان هرگز به سوی ما باز نخواهند گشت .
شرح و تفسیر بیت 218
عشق زنده در روان و در بصر / هر دمی باشد ز غنچه تازه تر
عشق زنده یعنی آن عشقی که بر معبود حقیقی تعلق می گیرد پیوسته در روح و دیده باطنی حتی از غنچه هم تازه تر است زیرا معشوق حقیقی هماره زنده و پاینده است پس عشق بدو نیز هرگز نمیرد .
شرح و تفسیر بیت 219
عشق آن زنده گزین کو باقی است / کز شراب جانفزایت ساقی است
عشق آن کسی را انتخاب کن که زنده و جاودان است و مدام تو را از شراب جان افزای بقا و جاودانگی سیراب می کند .
شرح و تفسیر بیت 220
عشق آن بگزین که جمله انبیا / یافتند از عشق او کار و کیا
عشق آن کسی را برگزین که جمیع انبیا از عشق او شکوه و شوکت و اقتدار یافتند .
شرح و تفسیر بیت 221
تو مگو ما را بدان شه بار نیست / با کریمان کارها دشوار نیست
در اینجا مولانا با بیتی دلنشین و اقناعی به آن دسته از متکلّمان پاسخ داده که معتقدند محبّتِ بنده به خدا قابلِ تصور نیست ، زیرا اولاََ خداوند با مخلوقات مباینتی تام دارد و چون هیچگونه مناسبت و سنخیتی میان حق و خلق نیست ، پس محبّتِ بنده به او هم قابلِ تصوّر نیست . ثانیاََ محبّت نوعی اراده و خواهش است و ارادۀ بنده به چیزی تعلق خواهد گرفت که از امور ممکنه باشد تا تصرّف در آن متصرّف شود و چون خدا ازلی است مشمولِ ارادۀ بندۀ حادث نگردد زیرا تصرّفِ حادث در قدیم مُحال است . بنابراین متکلّمان هر جا در قرآنِ کریم لفظِ «حُب» و مشتقاتش را دیده اند آنرا به معنی تعظیم و یا ارادۀ طاعت فرض کرده اند . ولی صوفیه بر خلافِ آنان معتقدند که جز خدا چیزِ دیگری شایسته عشق و محبّت نیست و در جوابِ ادلّۀ متکلّمان گویند که ما بر خلافِ شما معتقدیم که ارتباط و مناسبت میانِ حق و خلق موجود است و از نظر ما میان حق و خلق مباینتی نیست . چرا که مذهبِ ما مذهبِ وحدت و یگانگی است نه کِثرت و دوگانگی .
دلیلِ مولانا در ردِ ادلّۀ متکلمان بدین قرار است : خداوند را کریم گویند بدین جهت که عطا و بخشش او معلل به علت و غرضی نیست پس بدین ترتیب هیچ کاری بر او دشوار نیاید و هموست که راه را بر عاشق خود باز گرداند و طریق وصول به خود را نشان دهد و به وصال رساند .
معنی بیت : تو این حرف را نزن که ما اجازه ورود به بارگاه الهی را نداریم و نمی توانیم به شاه جهان هستی واصل شویم زیرا با بزرگواران بخشنده کارها مشکل نیست

کتایون فرهادی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

شرح و تفسیر دیباچه دفتر اول مثنوی معنوی مولوی
شرح و تفسیر بیت 1
بشنو این نی چون حکایت می کند / از جدائی ها شکایت می کند
از این نی بشنو که چگونه از فراق سخن می گوید و از جدائی ها و ایام هجران شکوه می کند . [ نی تمثیلی است از انسان کامل و ولیّ واصل . اینکه نی رمزی از وجود انسان تلقی شود . پیش از مولانا هم در نزد صوفیان معمول بوده است . از آن جمله شیخ احمد غزالی در رساله بوارق یک جا به نی ( = قَصَب ) اشاره می کند و آن را رمزی از ذات انسانی می شمرد . همچنین در حدیقه سنایی و در ذیل اوحدالدین رازی بر سیرالعباد سنایی هم اشارت هایی به درد و سوز نی و ارتباط آن با احوال انسانی است . ( جستجو در تصوف ایران ، ص 303 و 304 ) . شارحان مثنوی منظور از نی را انسان کامل دانسته اند از آن جمله عبدالرحمن جامی ( رساله نائیه ، ص 3 تا 6 ) و یعقوب چرخی ( رساله نائیه ، ص 4 و 5 ) و اسماعیل انقروی ( شرح کبیر انقروی ، ج 1 ، ص 4 ) . نیکلسون با الهام از شارحان پیشین می گوید : نمی توان تردید کرد که نی بطور کلی روح ولّی یا انسان کامل را می نمایاند که به سبب جدایی خود از نیستان ، یعنی آن عالم روحانی که در مرتبه پیش از وجود مادی ، آنجا وطن داشت . نالان است و در دیگران نیز همین اشتیاق را به وطن حقیقی شان زنده می سازد . دیگر اینکه نی در اینجا یا کنایه است از حسام الدین ( که شاعر با او عارفانه یکی است ) و یا نشانی است از خودِ شاعر که وجودش از نفخه الهی پُر است و آن را در قالب نغمه و ترانه جاری می سازد . این استعاره هم در دیوان شمس و هم در مثنوی معنوی فراوان آمده است . ( شرح مثنوی معنوی مولوی ، دفتر اول ، ص 18 و 19 ) ]
– در اینجا مناسب است که پیرامون اصطلاح انسان کامل توضیحی به اختصار آورده شود . بحث انسان کامل یکی از پُردامنه ترین مباحث عرفانی است که با عرفان و تصوف ابن عربی قرین شده است و زان پس این تعبیر در اهل عرفان و تصوف رواج یافت تا بدانجا که رسالات مفرده ای در این باب نگاشته شد . ابن عربی انسان را کون جامع می داند ( شرح فصوص الحکم ، ج 1 ، ص 55 ) زیرا کون در اصطلاح عرفا عبارت از عالم هستی است . یعنی انسان زُبده و سُلافه هستی است و انسان در واقع روح عالم و عالم ، جسد اوست . یعنی جهان بدون در نظر گرفتن انسان ، کالبدی است مُرده و جامد . بدین سان انسان کامل را نسخه تامه عالم دانسته اند . چنانکه عزیزالدین نَسَفی گوید : بدان که هر چیز که در عالمِ کبیر اثبات می کنند باید که نمودار آن در عالمِ صغیر باشد تا آن سُخن راست بُوَد . از جهت آنکه عالم صغیر ، نسخه و نودار عالم کبیر است . و هر چیز که در عالم کبیر هست در عالم صغیر نمودار این است ( الانسان الکامل ، ص 355 ) . شیخ محمود شبستری در بیان مقام انسان کامل گوید :
یکی ره برتر از کون و مکان شو / جهان بگذار و خود در خود جهان شو
باز ابن عربی گوید : « نسبت انسان به حضرت حق تعالی ، نسبت مردمک چشم است با چشم و دیدن بدان حاصل آید »
نشانه های انسان کامل : آنست که او را چهار چیز به کمال باشد . اقوال نیک . افعال نیک و اخلاق نیک و معارف ( مقصد اقصی ، ص 219 ) . تشبیه انسان کامل به نی از آنروست که درون او از تعلقات دنیوی و هواهای نفسانی تهی است . همانطور که نی تو پُر ، دَمِ نایی را منعکس نمی کند . انسانی هم که درونش آکنده از هواجس نفسانی و تعلقات دنیاوی باشد نمی تواند دَمِ الهی را منعکس کند .
شرح و تفسیر بیت 2
کز نیستان تا مرا ببریده اند / در نفیرم مرد و زن نالیده اند
از همان روزی که مرا از اصل و خاستگاهم ( نیستان ) جدا کرده اند ، مرد و زن در ناله های من ناله های جانگداز خود را سر داده اند و همراه من از درد فراق نالیده اند .
منظور بیت : از وقتی که روح لطیف آدمی از مرتبه الهی به این جهان مادی هبوط کرده سخت غمگین است و اشتیاق دارد که به اصل خود رجوع کند .
شرح و تفسیر بیت 3
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق / تا بگویم شرح درد اشتیاق
دلی می خواهم که از درد و سوز فراق پاره پاره شده باشد ، تا برای چنین دلی از درد اشتیاقم به وصال سخن بگویم . [ مسائل عرفانی و روحانی را فقط از طریق تجربه های درونی می توان دریافت زیرا کمیت الفاظ و عبارات در انتقال این احوال لنگ است . ]
شرح و تفسیر بیت 4
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش
هر کس که از اصل و مبدا خود دور افتاده باشد سرانجام به تکاپو می افتد و روزگار وصال خود را می جوید تا بدان نائل شود . [ این بیت سیر کمالی موجودات بخصوص انسان را بیان داشته است . مولانا در یکی از آثار منثور خود گوید : … عجیب صعب و دشوار و غریب آن باشد که قطره تنها مانده در بیابان ، کوهساری یا دهان غاری یا در بیابان بی زنهاری در آرزوی دریا که معدن آن قطره است . آن قطره بی دست و پا تنها مانده بی پا و پاافزار ، بی دست و دست افزار از شوق دریا یارِ بی مدد سیل و یار غلطان شود و بیابان را می بُرد به قدم شوق سوی دریا می دواند بر مرکب ذوق . ( مجالس سبعه ، ص 25 ) ]
رجوع به مبدا دو نوع است . یکی رجوع اختیاری و دیگری رجوع اجباری ، رجوع اختیاری آن است که سالک با ارشاد انسان کامل ، طریق تصفیه را پیماید و به تهذیت نفس رسد و حقیقت را شهود کند ولی رجوع اجباری فقط با مرگ و فنای کالبد عنصری تحقق یابد .
شرح و تفسیر بیت 5
من به هر جمعیتی نالان شدم / جفت بدحالان و خوش حالان شدم
من برای اینکه همدم و همرازی پیدا کنم و درد فراق را با او در میان بگذارم در میان هر جمعیتی حاضر شدم و ناله ها کردم ، هم با آنان که حالی نازل دارند حشر و نشر کردم و هم با آنان که حال عالی دارند .
– اکبرآبادی گوید : مراد از «جمعیت» مجلس است و مستمعان دو قسم اند : خوش حال و بد حال . خوش حال آن کسی است که با استماع نغمه ، درِ معرفت و حضور به روی او گشوده گردد و بدحال کسی است که فسق و فجور در باطنش پیدا شود و یا محبت مال و جاه در طبیعت او هویدا گردد ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 5 ) . حکیم سبزواری معتقد است که چون انسان کامل مظهر جمیع اسماء و صفات الهی است و صفت قهر و لطف را توامان دارد . پس با همگان اعم از صالح و طالح معاشرت کند ( شرح اسرار ، ص 11 ) .
شرح و تفسیر بیت 6
هر کسی از ظن خود شد یار من / از درون من نجست اسرار من
هر کس از روی وهم و گمان خود با من یار و همراه شد ولی هیچکس از اسرار درون من واقف نشد . [ ظن و گمان ، حرامیان طریق سالکان و اهریمنان سبیل طالبان اند ، اگر سالک نتواند از کمند این دزدان راه ، برهد به منزلگه حقیقت نرسد . حکیم سبزواری در شرح بیت فوق ، کلامی موجز و عمیق دارد . او معتقد است که هر کس به اندازه ظرفیت وجودی اش از معرفت حضرت حق تعالی بهره مند می شود . لیکن انسان کامل به جهت آنکه آینه تمام نمای حضرت سبحان است مجلای کامل اسماء و صفات حق می شود و در روز محشر ، حق بر عموم بشر تجلی می کند . این تجلی بر حسب درجه قرب بنده به حق ، شدت و ضعف دارد ( شرح اسرار ، ص 11 ) ]
شرح و تفسیر بیت 7
سر من از ناله من دور نیست / لیک چشم و گوش را آن نور نیست
هر چند رازهای درونی ام در ناله های من نهفته و از آن جدا نیست و به گوش هر کس می رسد ولی چشم را آن بینائی و گوش را آن شنوائی نیست که به اسرار نهفته من پی ببرد .
– سر درونی من از کلام من دور نیست زیرا کلام همچون آینه ای ، اسرار دل را آشکار می کند ولی چشم و گوش مردم عامه آن نور معرفت را ندارد که از کلام اولیا به احوالشان پی برد .
شرح و تفسیر بیت 8
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست / لیک کس را دید جان مستور نیست
به عنوان مثال با اینکه جسم و جان به هم پیوسته اند و هیچکدام از دیگری پوشیده و نهفته نیست ولی کسی اجازه ندارد که جان را ببیند یعنی آنان که اسیر جسم و جسمانیات هستند نمی توانند روح لطیف را ادراک کنند . [ انقروی عقیده دارد که انسانهای کامل که مظهر حق اند گویند : اسرار درون ما از کلام ما دور نیست و درست مانند جسم و روح که از یکدیگر پوشیده نیستند ولی هیچکس روح را نمی تواند ببیند . درست است که روح با این چشم دیده نشود ولی از لحاظ تدبیر و تصرفی که دارد و از جهت خواص و کمالاتش پوشیده نیست . ( شرح کبیر انقروی ، دفتر اول ، ص 20 و 21 ) . اکبرآبادی گوید : این بیت تمثیل بیت بالاست . پس ناله نی به مثابه تن باشد و سِرّ ناله به منزله جان . و چنانچه جان به حواس ظاهر ، مُدرَک نمی شود و سِرّ ناله هم به حواس ظاهر محسوس نمی گردد . (شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 6 ) . استاد فروزانفر گوید : این بیت به منزله دلیل و مثالی است سابق که به موجب آن سِرّ و رازدل در ناله ظاهر می شود . از اینرو «ناله» به منزله تن و «راز» به مثابه روح است که هم محرک ناله و هم در وی جلوه گری می کند . ولی هر چشم و گوشی سِرّ دل را در نمی یابد . همچنانکه جان محرک بدن است و بدن مظهر افعال اوست و با وجود این به چشم دیده نمی شود و این از آن جهت است که موجود اعمّ از محسوس است . و شاید که چیزی موجود باشد و نفس آن را ادراک کند ولی حس آن را درنیابد مانند کلیه معقولات که موجود است ولی محسوس نیست . ( شرح مثنوی شریف ، دفتر اول ، ص 14 ) ]
منظور بیت : همانطور که روح از جسم مخفی است . راز درون اولیالله نیز بر عامگان پوشیده است .
شرح و تفسیر بیت 9
آتش است این بانگ نای و نیست باد / هر که این آتش ندارد نیست باد
این نغمه نی در واقع آتش است یعنی کلام گرم و آتشین اولیاء الله است و معلول بادها و هواهای نفسانی نیست و هر کس که از این آتش بهره ای ندارد عدمش بهتر از وجودش است .
شرح و تفسیر بیت 10
آتش عشق است کاندر نی فتاد / جوشش عشق است کاندر می فتاد
اگر نی به ناله و حنین پر سوز و گداز می افتد به خاطر آتش عشقی است که در آن افتاده و موجب نوای حزین آن شده است و اگر باده می جوشد آن هم به خاطر جوشش عشق است.
– این بیت بر اصل اشراقی افلاطونی مبتنی است که عشق در جمیع کائنات جاری و ساری است بدین معنی که هر موجودی به سوی مرتبه عالی تر خود اشتیاق دارد و اصولا سبب حرکت و تکاپوی موجودات ، شوق به کمال است .
شرح و تفسیر بیت 11
نی حریف هرکه از یاری برید / پرده هایش پرده های ما درید
انسان کامل که همچو نی ، نوای الهی می سراید یار و مصاحب آن کسی است که از همه تعلقات و آویزش های دنیوی اش بریده باشد ، مقامات معنوی آن اولیاء حجابهای ظلمانی و نورانی سالکان را از هم بدرد . [ اگر نی را همان ساز معروف بدانیم پرده های آن معنی دیگری می دهد . در علم موسیقی ، پرده به معانی مختلف بکار رفته است . و آنگونه که در موسیقی قدیم آمده با آنچه که امروزه از آن مراد می شود فرق دارد . در موسیقی قدیم پرده را بر دوازده آهنگ اطلاق می کردند .
نوا و راست ، حسینی و راهُوی و عراق / حجاز و زَنگُله و بوسَلیک با عشاق
دگر سپاهان ، باقی بزرگ و زیرافکند / اسامی همه پرده هاست بر اطلاق
اما امروزه پرده به زه هایی اطلاق می شود که برای تعیین نت ها بر روی دسته چنگ و رباب و تار و سه تار و جز آن بندند . پس با توجه به معنی پرده در موسیقی قدیم ، مصراع دوم را می توان چنین معنی کرد . آهنگ ها و نغمه هایی که با نی نواخته می شود موجب تهذیب نَفس و تلطیف روح آدمی می گردد و حجاب های نفسانی را بر طرف می سازد . ]
شرح و تفسیر بیت 12
همچو نی زهری و تریاقی که دید؟ / همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟
آیا تا به حال کسی زهر و پادزهری مانند نی دیده است ؟ معلوم است که ندیده است و آیا تا کنون کسی همدم و مشتاقی مانند نی دیده است ؟ مسلما ندیده است . [ تریاق = پادزهر ، دوایی است مرکب از اجزای مختلف که در معالجه زهرهای حیوانی و امراض سخت استعمال می کرده اند . ]
– همانطور که حضرت حق به صفت قهر و لطف موصوف می باشد ، انسان کامل نیز به صفت قهر و لطف متصف است . انسان کامل زهر است نسبت به اهل فسق و ارباب فجور و پادزهر است نسبت اهل به صلاح و اصحاب معرفت . یعقوب چرخی نیز گوید : انفاسِ شریفۀ ایشان که از سر حال و وجدان می بود تریاقی است مر مریدان را و زهری است مر منکران را همچون آبِ نیل که قبطی را خون بود و سبطی را آب ( رسالۀ نائیه ، ص 12 )
شرح و تفسیر بیت 13
نی حدیث راه پر خون می کند / قصه های عشق مجنون می کند
انسان کامل از راه پر مشکل و خطرناک عشق ربانی حرف می زند و داستانهائی از عشاق پاکباز و مجنون صفت بازگو می کند .
شرح و تفسیر بیت 14
محرم این هوش جز بی هوش نیست / مر زبان را مشتری جز گوش نیست
اسرار حقیقت را تنها اهل فناء که از غیر حق بیهوش هستند درک توانند کرد ، و نااهلان و منکران در مقابل این اسرار کر و گنگ هستند . چنانکه طالب زبان ، تنها گوش است و هیچ عضو دیگری الفاظ را که به وسیله زبان گفته می شود نمی تواند بشنود . پس تا شخص لوح ضمیر را از اوهام و خیالات نپردازد راز حقیقت را درک نتواند کردن .
شرح و تفسیر بیت 15
در غم ما روزها بیگاه شد / روزها با سوزها همراه شد
در غم عشق ما روزها از پی هم آمد و عمر سپری شد و ایام و اوقات توام با سوز و گداز گردید . یعنی درد طلب عشاق و میل به وصال در آنان دائمی است و یک لحظه قطع نمی شود .
شرح و تفسیر بیت 16
روزها گر رفت گو رو باک نیست / تو بمان ای آنکه جز تو پاک نیست
اگر این روزهای پر سوز و گداز سپری شد و عمر گذشت ، بگو ای عمر بگذر که از گذر تو هیچ باکی ندارم اما تو ای حضرت معشوق ، عنایات و الطافت همواره متوجه ما باشد که توئی پاک و منزه و همچون تو کسی منزه نیست .
– ارزش و اعتبار حیات از دید عاشق عارف ، نیل به حضرت معشوق است و حیاتی که عاری از طلب حقیقت باشد در نظر او هیچ ارزشی ندارد .
شرح و تفسیر بیت 17
هر که جز ماهی ، ز آبش سیر شد / هر که بی روزی است ، روزش دیر شد
بجز ماهی ، هر کس از آب سیر می شود زیرا حیات ماهی فقط در آب میسر است . همینطور عاشق صادق بدون عشق و طلب حضرت معشوق زندگی نتواند کرد پس مایه حیات عاشق ، عشق است و هر کس که از آب عشق و عرفان بی نصیب باشد روحی پژمرده و افسرده دارد . [ هر گاه کسی دچار دل سیری و ملال گردد معلوم می شود که از عشق و معرفت بی بهره است . ]
مولانا به کرّات عاشقِ صادق را به ماهی تشبیه کرده است که مایۀ حیات و بقایش عشق است . یعقوب چرخی گوید : غیر ماهی از آب ، سیراب شود . امّا ماهی را از آب سیری نیست . عشاق را همچون ماهیان بدان که از آبِ حیاتِ عرفان ، ایشان را سیری نیست ( رسالۀ نائیه ، ص 16 ) .
شرح و تفسیر بیت 18
شرح و تفسیر بیت 19
بند بگسل باش آزاد ای پسر / چند باشی بند سیم و بند زر ؟
ای پسر ، قید و بند تعلقات دنیوی را پاره کن و از زنجیر دنیوی و نفسانی آزاد شو . آخر تا کی گرفتار سیم و زر خواهی بود .
– ای پسر ، خطاب به سالکان است که در واقع فرزند معنوی مشایخ بشمار آیند زیرا در طریقت نوعی اتصال میان مرید و مراد ایجاد می گردد . چنانکه مرید ، جزئی از اجزای مراد محسوب شود همانطور که فرزند ، جزئی از پدر محسوب آید .
آزادی و حرّیت ، در اینجا بدین معنی است که بنده ، دل در گروی چیزی نسپارد اِلّا به حق ، پس شرطِ پختگی و کمالِ روحانی ، گسستن حُبِ عِنان گسیخته به مال و مُکنتِ دنیوی است .
شرح و تفسیر بیت 20
گر بریزی بحر را در کوزه ای / چند گنجد ؟ قسمت یک روزه ای
به عنوان مثال ، اگر آب دریا را درون کوزه ای بریزی . چقدر در آن جمع می شود ؟ مسلما به اندازه نصیب و بهره یک روز .
– این استدلال در بیان حرص و آز بی اندازه آزمندان بیان شده است پس نباید گرفتار حرص و آز شد زیرا آزمندی آدمی را به پریشانی و اضطراب در می کشد .
شرح و تفسیر بیت 21
کوزه چشم حریصان پر نشد / تا صدف قانع نشد پر در نشد
چشم آزمندان با همه محدودیتی که دارد هرگز سیر نمی شود و هر چه زر و سیم بیندوزند پریشانی خاطرشان بر طرف نمی شود بلکه هر روز آتش حرص و آزشان تیزتر گردد . برای مثال تا صدف قانع نباشد و از قطرات فراوان باران به چند قطره اکتفا نکند هرگز درونش پر از مروارید نگردد . [ برخی از قدما می پنداشتند که مروارید از دانه های باران نیسان حاصل می آید . خواجه نصیر گوید : که در افواه مشهور است که آن وقت که باران نیسان می آید. صدف ، دهان باز گشاده و قطرات باران را می گیرد و چون این قطرات به باطن صدف می رسد به خاصیتی که در جوف صدف ، قدرت ازلی تعبیه کرده . مروارید متولد می شود . ( تنسوخ نامه ایلخانی ، ص 84 و 85 ) . مولانا در بیان ضرورت و فایده قناعت این باور عامیانه را بر سبیل مثال آورده است . ( نیسان : ماه هفتم سریانی مطابق فروردین و اردیبهشت است . در قدیم وقتی در این ماه باران می بارید . ظرفی در بیرون می نهادند و قطرات باران را جمع می کردند و ادعیه ای بر آن می خواندند و آن را جهت استشفای بیماران و سلامتی ، مدام می نوشیدند . )
شرح و تفسیر بیت 22
هر که را جامه ز عشقی چاک شد / او ز حرص و جمله عیبی پاک شد
هر کس جامه خود خواهی و نفسانی اش از شدت عشق به حضرت معشوق ، چاک شود . او از حرص و هر نوع عیبی پاک خواهد شد .
– عشق خواه حقیقی یا مجازی ، سبب تبدیل اخلاق است . ما می بینیم که شخص پیش از آنکه عاشق شود ممسک و مال دوست و یا بددل و ترسوست ولی همینکه عشق بر وجودش استیلا یافت سر کیسه های بسته و مهر زده را باز می کند و همه را در راه معشوق در می بازد و یا به استقبال خطر می رود و خویش را در بلاهای صعب می افکند و از هیچ چیز نمی هراسد .
شرح و تفسیر بیت 23
شاد باش ای عشق خوش سودای ما / ای طبیب جمله علت های ما
ای عشقی که موجد هیجانات خوب و جذاب روحی می شوی و ای طبیب همه دردها و امراض ما ، همواره شادمان و با نشاط باش .
شرح و تفسیر بیت 24
ای دوای نخوت و ناموس ما / ای تو افلاطون و جالینوس ما
ای عشق توئی دوای خود بینی و خود نمائی ما و توئی طبیب روحانی و جسمانی ما . [ عشق در اینجا و بسیاری از موارد مثنوی کنایه از معشوق است . ]
افلاطون = حکیم معروف یونان باستان به سال 427 پیش از میلاد متولد شد و نزدیک به هشتاد سال زیست . ( سیر حکمت در اروپا ، ج 1 ، ص 16 ) وی از مردم شهر آتن بود . او پزشک و عالِم بود و به هیأتِ افلاک و علم خواص و طبایع اعداد دانا بود . ( طبقات الاطبّا و الحکما ، ص 81 ) وی را زعیم حکمای اشراقی دانسته اند . چرا که راهِ وصول به حقیقت را تهذیبِ نَفس و مکاشفه می دانست . از این رو در این بیت کنایه از طبیب روحانی است .
جالینوس = از مشهورترین اطبّایِ یونانِ باستان پس از ابقراط محسوب می شود . ( دائره المعارف فرید وجدی ، ج 3 ، ص 3 ) وی بس جهانگردی می کرد و بسیاری شهرها را دید . او در سن هفده سالگی در طب و فلسفه و علوم ریاضی به درجۀ کمال رسید و در بیست و چهار سالگی در این علوم به درجۀ اجتهاد نائل شد ( طبقات الاطبّا و الحکما ، ص 81 ) جالینوس هنگامی ظهور کرد که صنعتِ طب دستاویزِ سوفسطائیان شده بود و محاسنِ آن از میان رفته بود . بدین جهت خود را مهیا کرد که از طب دفاع کند و آن را در محلِ مناسبِ خود گذارد . او عقاید و آراء ابقراط و پیروانش را تأئید و تحکیم کرد و کتبی بسیار در این باب نگاشت و حقایق طب را آشکار ساخت و عقاید طبی را تأئید نمود . ( عیون الاتباء فی طبقات الاطبّا ج 1 ، ص 180 ) . جالینوس در اینجا کنایه از طبیبِ جسمانی است .
شرح و تفسیر بیت 25
جسم خاک از عشق بر افلاک شد / کوه در رقص آمد و چالاک شد
جسمی که از خاک است بر اثر عشق الهی بر اوج افلاک و آسمانها رفت و کوه به رقص و رفتار آمد .
شرح و تفسیر بیت 26
عشق جان طور آمد ، عاشقا / طور مست و خَرّ موسی صاعقا
ای عاشق ، آن روحی که به کوه طور جان و حیات بخشید عشق بود ، به برکت عشق بود که کوه طور مست شد و موسی ( ع ) از عظمت و مهابت آن بیهوش بر زمین افتاد . [ مصراع دوم اشارت است به آیه 143 سورۀ اعراف « و چون موسی ( با هفتاد نفر از بزرگان قومش ) وقت معین به وعده گاه ما آمد و خدا با وی سخن گفت ، موسی عرض کرد که خدایا خود را به من آشکار بنما که تو را مشاهده کنم خدا فرمود که مرا تا ابد نخواهی دید ولیکن در کوه بنگر اگر کوه به جای خود برقرار تواند ماند تو نیز مرا خواهی دید . پس آنگاه که نورِ تجلّی خدا بر کوه تابش کرد کوه را متلاشی ساخت و موسی بیهوش افتاد سپس که به هوش آمد عرض کرد خدایا تو منزه و برتری ، به درگاه تو توبه کردم و من اول کسی هستم که به تو و تنزه ذاتِ پاک تو ایمان دارم » ]
شرح و تفسیر بیت 27
با لب دمساز خود گر جفتمی / همچو نی من گفتنی ها گفتمی
اگر با لب یارم که با زبان حال من دمساز است قرین می شدم مانند نی گفتنی های بسیاری می گفتم و اسرار عشق را به شرح باز میگفتم .
– چنان در قبضه نائی معشوق و تصرفات او هستم که از خود اختیاری ندارم و بی عنایت او هیچ سرود و ندائی از من برنمی آید .
شرح و تفسیر بیت 28
هر که او از همزبانی شد جدا / بی زبان شد گرچه دارد صد نوا
زیرا هر کس که از همزبانش جدا شود ، اگر صد نوا و نغمه هم داشته باشد باز هم لال و بی زبان خواهد بود .
– یکی از آداب اهل سلوک “صَمت” به معنی خاموشی است و آن بر دو نوع است یکی صَمت عامگان و دیگری صَمت خاصگان . مراد از صَمت عامگان این است که سالک مبتدی باید زبان خود را مواظبت کند و آنرا کمتر بکار گیرد تا خطا کمتری مرتکب شود . چرا که زبان همچون مَرکبی نافرمان است که اگر بسته اش ندارند ، توسنی کند و موجبِ زیان شود . و اما مراد از صَمت خاصگان این است که عارفان کامل و سالکان منتهی مجاز نیستند که اسرار طریقت و حقیقت را به هر گوشی القا کنند مگر به قدر اهلیت اشخاص . ( رسالۀ فی السیر و السلوک ، ص 83 و رسالۀ قشیریه ، ص 181 ) یعقوب چرخی گوید : اهلِ تصوّف را سخنانی است که به هر زبان بیان آن نتوان کرد و ایشان به آن زبان خاص بیان اسرارِ حققت می کنند در میان همدیگر ، هر که واقف نیست پیش او سخن تصوّف نتوان گفت . ( رسالۀ نائیه ، ص 20 ) ابن عربی در اسرار صَمت گوید : صَمتِ مطلق درست نیست زیرا بنده مأمور است که ذکر خدا گوید . بلکه تنها این خاموشی در ظاهرِ اوست و نه در باطن وی . ( الفتوحات المکّیه ، ج 2 ، ص 180 ) ]
شرح و تفسیر بیت 29
چونکه گل رفت و گلستان درگذشت / نشنوی زآن پس ز بلبل سرگذشت
همینکه فصل گل سپری شود و ایام گلستان بگذرد ، دیگر از بلبل نغمه نخواهی شنید .
– چون بلبل روی گل بیند . هزاردستان را نوای خود سازد ولی در خارستان زمستان بی نوا ماند . یعنی حکم الهی را به اهل آن توان گفت اما چیش جاهلان از آن بیان نتوان کرد .
شرح و تفسیر بیت 30
جمله معشوق است و عاشق پرده ای / زنده معشوق است و عاشق مرده ای
هر چه هست معشوق است و عاشق پرده ای بیش نیست و آنکه زنده حقیقی است فقط معشوق است و عاشق بدون معشوق کالبد بی جانی بیش نیست .
– آیه 26 و 27 سوره رحمن : همه چیز به فنا رود و تنها ذات پروردگارت که شکوهمند و بزرگوار است باقیست .
شرح و تفسیر بیت 31
چون نباشد عشق را پروای او / او چو مرغی ماند بی پر ، وای او
اگر عشق به سوی عاشق توجه نکند ، عاشق مانند پرنده پر کنده ای است که وای بر احوالش .
– عشق حق از حق سرچشمه می گیرد و به لطف او الهام می شود . وقتی که خداوند به عاشقان خویش عنایتی نداشته باشد . لطف خود را آنان دریغ می دارد و در نتیجه نمی تواند در مدارج کمال به پرواز درآید .
شرح و تفسیر بیت 32
من چگونه هوش دارم پیش و پس / چون نباشد نور یارم پیش و پس ؟
اگر نور باطن حضرت معشوق در پیش و پس من نباشد ، من چگونه می توانم با این عقل جزئی و ادراک محدود راه را بیابم و در آن سلوک کنم .
– منظور بیت : سرچشمه جمیع معارف روحانی و ادراکات معنوی آدمی نور حضرت حق است .
شرح و تفسیر بیت 33
عشق خواهد کین سخن بیرون بود / آینه ، غماز نبود چون بود ؟
عشق ایجاب می کند که معانی و اسرار به ظهور رسد زیرا چگونه ممکن است که آینه صیقلی اشیاء را در خود منعکس نکند .
– اگر عشق در جان آدمی شرر زند ، آثار آن در افعال و احوال او نمایان گردد . پس می توان گفت که عشق مانند آینه ای است که صور اشیاء را در خود نمایان می گرداند . همینطور در آینه عشق ، احوال عاشق آشکار شود . ( عشق کشاف ضمیر است ) .
غمّاز = سخن چین ، اشاره کننده به چشم ، طعنه زننده ( آنندراج ، ج 4 ، ص 3062 ) در اینجا به معنی آشکار کننده و نشان دهنده است .
شرح و تفسیر بیت 34
آینه ات ، دانی چرا غماز نیست / زآنکه زنگار از رخش ممتاز نیست
می دانی که چرا آینه دل و روحت اسرار و حقایق معنوی را نشان نمی دهد ؟ به خاطر اینکه زنگار هوی و هوس را از روی آن پاک نکرده ای .
– منظور بیت : چون دل صاف و روشن شود اسرار عرفانی و حقایق ربانی در آن منعکس گردد . مادام که شخص دل از زنگار نپردازد حقایق ربانی در آن نقش نیابد .

کتایون فرهادی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۸ - بیان حسد وزیر:

شرح و تفسیر بیان حسد وزیر
شرح و تفسیر بیت 437
آن وزیرک از حسد بودش نژاد / تا به باطل ، گوش و بینی باد داد
نژاد و سرشت آن وزیر پر تزویر از حسادت بود و سرانجام بر اثر حسادت گوش و بینی خود را بر باد داد .
– صفت حسادت باعث می شود که آدمی گوش و شامه حقیقت یابش را از دست بدهد .
شرح و تفسیر بیت 438
بر امید آنکه از نیش حسد / زهر او در جان مسکینان رسد
آن وزیر حسود گوش و بینی اش را از دست داد بدین امید که نیش حسدش را به جان بیچارگان عیسوی وارد کند و آنان را دچار هلاکت و تباهی نماید .
شرح و تفسیر بیت 439
هر کسی کو از حسد بینی کند / خویشتن بی گوش و بی بینی کند
هر کسی از روی حسادت بینی خود را بکند بدین امید که به دیگری صدمه زند در واقع خود را بی بینی و بی گوش کرده است .
– دشمنی حسودانه باعث می شود که آدمی قوه تمییز و تشخیص خود را از دست بدهد.
شرح و تفسیر بیت 440
بینی آن باشد که او ، بویی برد / بوی ، او را جانب کویی برد
بینی حقیقی آن عضوی است که بوئی را بشنود و آن بو او را به جائی بکشد .
– شامه حقیقت یاب شامه ای است که رایحه حقیقت را استشمام کند و توسط آن رایح به کوی حقیقت برسد .
شرح و تفسیر بیت 441
هر که بویش نیست ، بی بینی بود / بوی ، آن بویی است کان دینی بود
هرکس رایحه حقیقت را نشنود در واقع شامه باطنی ندارد . رایحه حقیقی ، رایحه ای است که بوی دین و عرفان دهد .
– همانطور که شخص مبتلا به زکام نمی تواند روایح را استشمام کند . افراد حسود نیز که شامه باطنی شان دچار زکام خشم و حسادت شده است نمی توانند رایحه دلنواز حقیقت را بشنوند .

شرح و تفسیر بیت 442
چونکه بویی برد و شکر آن نکرد / کفر نعمت آمد و بینی اش خورد
هر کس که رایحه حقیقت را بشنود و شکر آن را بجای نیاورد ، چنین کسی به خاطر این ناشکری ، شامه حقیقت یابش را از دست بدهد .

شرح و تفسیر بیت 443
شکر کن مر شاکران را بنده باش / پیش ایشان مرده شو ، پاینده باش
شکر گزار باش و تسلیم شکرگزاران حقیقی بشو و در برابر آنان بمیر تا به حیات جاودانه رسی .
– این بیت گوشزد می کند که طالب حقیقت باید در برابر اولیاءالله تسلیم محض باشد و از همه امیال و هوس های شخصی خود بگذرد و مطیع ارشادات آنان گردد .
شرح و تفسیر بیت 444
چون وزیر ، از ره زنی مایه مساز / خلق را تو بر میاور از نماز
تو مانند آن وزیر پرتزویر مباش که گمراه کردن دیگران را سرمایه خود کرد و مردم را از عبادت باز مدار ( اگر تو خود گمراهی دیگران را گمراه مساز ) .
شرح و تفسیر بیت 445
ناصح دین گشته آن کافر وزیر / کرده او از مکر در لوزینه ، سیر
آن وزیر نیرنگباز که باطنا کافر و حق ستیز بود و در ظاهر اظهار خیرخواهی در دین و ایمان مردم می کرد در مثل به کسی ماند که سیر را درون باقلوا (لوزینه) قرار دهد . [ لوزینه = گوزینه ، نوعی باقلواست که با مغز گردو می پزند ، تعبیر « سیر در لوزینه کردن » کنایه از باطل را به حق درآمیختن و زشتی را جامۀ زیبا پوشانده است . ]

کتایون فرهادی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۱ - بیان دوازده سبط از نصاری:

شرح و تفسیر بیان دوازده سبط ، از نصارا
شرح و تفسیر بیت 458
قوم عیسی را بود اندر دار و گیر / حاکمانشان ده امیر و دو امیر
قوم عیسی در آن زمان برای پیشوائی مذهبی خود دوازده پیشوا داشت . ( این دوازده امیر مقتبس است از دوازده حواری که شاگردان خاص عیسی (ع) بودند ).
شرح و تفسیر بیت 459
هر فریقی مر امیری را تبع / بنده گشته میر خود را از طمع
هر قبیله تابع یک پیشوا بود که به طمع سعادت دنیا و عقبی مطیع امیر خود شده بود .
شرح و تفسیر بیت 460
این ده و این دو امیر و قومشان / گشته بنده ، آن وزیر بد نشان
این دوازده پیشوای مذهبی عیسویان به اضافه پیروانشان ، جملگی مطیع آن وزیر بدنهاد شده بودند .
شرح و تفسیر بیت 461
اعتماد جمله ، بر گفتار او / اقتدای جمله ، بر رفتار او
جمله عیسویان به گفتار آراسته آن وزیر مکار اعتماد داشتند و هرچه او می گفت ، آنان اطاعت می نمودند .
شرح و تفسیر بیت 462
پیش او در وقت و ساعت هر امیر / جان بدادی ، گر بدو گفتی : بمیر
عیسویان چنان به آن وزیر پر تزویر سرسپرده شده بودند که اگر وزیر به آنان می گفت بمیرید ، جملگی می مردند .

کتایون فرهادی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۰ - پیغام شاه پنهان با وزیر:

شرح و تفسیر پیغام شاه ، پنهان مر وزیر را
شرح و تفسیر بیت 455
در میان شاه و او پیغام ها / شاه را پنهان بدو آرام ها
میان شاه و وزیر پیغام هایی رد و بدل می شد و شاه ، نهانی وعده های دلپذیر و آرامبخشی به وزیر می داد .
– نیکلسون معتقد است که مصراع دوم چنین مفهومی ندارد زیرا شاه پریشان خاطر و ناشکیبا شده بود و همانگونه که ابیات بعدی حکایت می کند او (شاه) در طلب اطمینان از جانب وزیر برآمد و این خاطر جمعی به او داده شد که تمامی تدارکات برای از هم پاشیدگی کامل دشمنان او فراهم شده است .
شرح و تفسیر بیت 456
پیش او بنوشت شه ، کای مقبلم / وقت آمد ، زود فارغ کن دلم
شاه نامه ای به وزیر نوشت که ای وزیر نیکبختم ، وقت انجام آن وعده رسیده است . دلم را زود از اندوه و تشویش آزاد کن .
شرح و تفسیر بیت 457
گفت : اینک اندر آن کارم شها / کافکنم در دین عیسی فتنه ها
وزیر در جواب شاه نوشت : شاها فعلا من در صدد آن هستم که در دین عیسی فتنه و آشوبی بر پا دارم .

کتایون فرهادی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۹ - فهم کردن حاذقان نصاری مکر وزیر را:

شرح و تفسیر فهم کردن حاذقان نصارا ، مکر وزیر را
شرح و تفسیر بیت 446
هر که صاحب ذوق بود از گفت او / لذتی می دید و تلخی جفت او
هر یک از عیسویان که ذوق و معرفتی داشت و اهل تمییز بود ابتدا سخنان آراسته و اندرزگونه وزیر را می شنید و لذت می برد ولی بعدا متوجه تلخی و ناگواری می شد و به شرارت آن وزیر پی می برد .
شرح و تفسیر بیت 447
نکته ها می گفت او آمیخته / در جلاب قند ، زهری ریخته
آن وزیر ضمن نصیحت نکته هائی آمیخته به اغراض نفسانی می گفت ، درست مثل این بود که قند زهرآگین را داخل شربت گلاب می کرد .
شرح و تفسیر بیت 448
ظاهرش می گفت : در ره چست باش / وز اثر می گفت : جان را سست باش
وزیر ظاهرا به عیسویان می گفت در طریق دین خود چابک و چالاک باشید اما محوای کلام و عمق مقصودش ، روح و جان مستمعان را سست می کرد و آنان را در سلوک آئین خود درمانده می ساخت .
شرح و تفسیر بیت 449
ظاهر نقره گر اسپید است و نو / دست و جامه می سیه گردد ازو
برای مثال ، اگرچه ظاهر نقره سفید و پر رونق است ولی دست و لباس را سیاه می کند زیرا خاصیت نقره این چنین است .
شرح و تفسیر بیت 450
آتش ارچه سرخ رویی است از شرر / تو ز فعل او سیه کاری نگر
مثال دیگر ، اگرچه آتش سرخ و پر شعله است اما اصولا آتش این خاصیت را نیز دارد که به جان هر چه افتد آن را سیاه و تباه سازد .
– سخنان آن وزیر پر تزویر ، گرچه ظاهری آراسته داشت ولی در باطن موجب تیرگی دل و تباهی دین و ایمان می شد .

شرح و تفسیر بیت 451
برق اگر نوری نماید در نظر / لیک هست از خاصیت ، دزد بصر
مثال دیگر ، صاعقه اگرچه به نظر درخشان و نورانی می رسد ولی این خاصیت را نیز دارد که بینائی چشم را از بین می برد .
– آن وزیر نیز با رونق ظاهری خود در بصیرت عیسویان خلل وارد می کرد .

شرح و تفسیر بیت 452
هر که جز آگاه و صاحب ذوق بود / گفت او در گردن او ، طوق بود
هر یک از عیسویان که آگاهی نداشت و صاحب ذوق و معرفت نبود ، سخنان آراسته وزیر همچون قلاده ای بر گردن او می افتاد و روح و جانش را مفتون می کرد .
شرح و تفسیر بیت 453
مدتی ، شش سال در هجران شاه / شد وزیر ، اتباع عیسی را پناه
ر مدت شش سال به دور از شاه ، پایگاه و ماوای عیسویان بود .
شرح و تفسیر بیت 454
دین و دل را کل بدو بسپرد خلق / پیش امر و حکم او می مرد خلق
عیسویان همگی دل و دین خود را به آن وزیر مکار تسلیم کردند و در برابر فرمان و حکم او کاملا به اطاعت درآمدند و در برابر حکم او جان می دادند

کتایون فرهادی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۵۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳ - آموختن وزیر مکر پادشاه را:

عشق مولانایی:
بخش 13 - آموختن وزیر مکر پادشاه را
شرح و تفسیر بیت 338
او وزیری داشت گبر و عشوه ده / کو بر آب از مکر بر بستی گره
آن شاه جهود وزیری داشت بسیار فریبکار که از شدت مکاری و حیله گری به آب گره می زد یعنی کارهائی انجام می داد که در نظر دیگران محال می نمود .
شرح و تفسیر بیت 339
گفت : ترسایان ، پناه جان کنند / دین خود را از ملک ، پنهان کنند
آن وزیر پر تزویر گفت : شاها ، عیسویان برای اینکه جانشان حفظ شود دین خود را از شاه پنهان و طوری رفتار می کنند که خیال کنی آنان عیسوی نیستند .
شرح و تفسیر بیت 340
کم کش ایشان را که کشتن سود نیست / دین ندارد بوی ، مشک و عود نیست
شاها ، این قدر آنان را مکش که کشتار آنان هیچ سودی ندارد چرا که دین مانند عود و مشک نیست که بوئی داشته باشد و بدان وسیله پیروان دین و آئینی شناخته شوند . ( ممکن نیست به ضرب شمشیر اعتقاد را از دل مردم برانداخت )
شرح و تفسیر بیت 341
سر ، پنهان است اندر صد غلاف / ظاهرش با تو ، چو تو ، باطن خلاف
دین و اعتقاد امری قلبی است بنابراین پوشیده داشتن آن ممکن است . ظاهرش با تو و باطنش بر توست .
شرح و تفسیر بیت 342
شاه گفتش : پس بگو تدبیر چیست ؟ / چاره آن مکر و آن تزویر چیست ؟
شاه جهود به آن وزیر مکار گفت : پس بگو بدانم که تدبیر و چاره این امر چیست ؟ و آن مکر و تزویر چه راهی دارد ؟
شرح و تفسیر بیت 343
تا نماند در جهان ، نصرانیی / نی هویدا دین و ، نی پنهانیی
تا بر اثر این تدبیر حتی یک نصرانی در جهان نماند ، چه آنکه دینش را آشکار کند و چه آنکه دینش را نهان دارد .
شرح و تفسیر بیت 344
گفت : ای شه ، گوش و دستم را ببر / بینی ام بشکاف ، اندر حکم مر
وزیر مکار به شاه گفت : با فرمانی قاطع دست و گوشم را ببر و بینی ام را بشکاف . ( حکم مر به معنی فرمان قاطع است )
شرح و تفسیر بیت 345
بعد از آن در زیر دار آور مرا / تا بخواهد یک شفاعتگر مرا
سپس مرا زیر چوبه دار بیاور بدین قصد که بر دارم زنی اما باید کسی بیاید و شفاعت مرا نزد تو کند تا بر بالای دار نروم .
شرح و تفسیر بیت 346
بر منادی گاه کن این کار ، تو / بر سر راهی که باشد چارسو
این کار را در محلی پر رفت و آمد مثل بازار یا سر چهار راه عمومی شهر انجام بده تا همگان آنرا مشاهده کنند .
شرح و تفسیر بیت 347
آنگهم از خود بران تا شهر دور / تا دراندازم در ایشان شر و شور
پس از اجرای این حکم مرا به شهری دور تبعید کن تا در آنجا میان عیسویان فتنه و آشوب بر پا دارم .

کتایون فرهادی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۴۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵ - قبول کردن نصاری مکر وزیر را:

عشق مولانایی:
شرح و تفسیر قبول کردن نصارا ، مکر وزیر را
صد هزاران مرد ترسا سوی او / اندک اندک جمع شد در کوی او
صدها هزار نفر از عیسویان اندک اندک به دور او گرویدند و پیرامونش گرد آمدند .
او بیان می کرد با ایشان به راز / سر انگلیون و زنار و نماز
وزیر مخفیانه اسرار و حقایق انجیل و و زنار بستن و نماز گزاردن را برای مردم تشریح می کرد .
– انگلیون به معنی انجیل است . چون مسیحیان شرقی انجیل را در قماش ابریشمین و ملون می پیچیدند از اینرو آن قماش را نیز انگلیون گفته اند .
– اکبرآبادی گوید : انگلیون سه معنی دارد اول به معنی انجیل ، دوم به معنی کتاب مانی نقاش که پر از تصویر بود و سوم به معنی دیبای هفت رنگ 
او به ظاهر ، واعظ احکام بود / لیک ، در باطن صفیر و دام بود
وزیر در عیان احکام شریعت عیسی را بازگو می کرد ولی در نهان همچو صیادان دام می گسترد و صفیر وحوش بر می کشید 
بهر این بعضی صحابه از رسول / ملتمس بودند مکر نفس غول
برای همین بود که بعضی از اصحاب پیامبر (ص) از آن حضرت می خواستند که در باره چگونگی مکر و فریب نفس اماره توضیحاتی دهد .
– غول به زعم عرب به شیطان یا جنسی از شیطان گفته می شود که در بیابانها و بیشه ها زندگی می کند و بر سر راه می نشیند و مسافران را از راه به بیراهه می کشد و رنگ به رنگ می شود تا آدمی را هلاک کند .
– در بیت فوق نفس اماره اماره به غول تشبیه شده از اینرو که نفس اماره مانند غول می کوشد که سالکان طریق حق را به بیراهه کشد .

کو چه آمیزد ز اغراض نهان / در عبادتها و در اخلاص جان ؟
اصحاب از پیامبر (ص) سوال می کردند که نفس اماره چگونه اغراض نهانی خود را در عبادات و اخلاص قلبی مردم وارد می سازد و صفای آنرا تیره و تار می کند .
فضل طاعت را نجستندی از او / عیب ظاهر را بجستندی که کو ؟
صحابه از آن رسول بزرگوار در باره فضیلت و ثواب حاصل از انجام طاعات سوالی نمی کردند زیرا خوب می دانستند که هر طاعت و عبادتی ستوده است ولی چیزی را که نمی دانستند بازیهای نفس اماره و وارونه کاریهای ظریف آن بود که شناخت آن از هر کسی بر نمی آید .
– چه بسا طاعت و عبادت با آداب خاص خود دقیقا انجام شود ولی نفس اماره در آن خللی درآورد و آن اعمال حسنه را در نزد خداوند بی قدر کند . پس شناخت خلل و غل و غش نفس ، خود به معرفت عمیق نیاز دارد زیرا نفس اماره اهل ایمان را در لباس ایمان می فریبد .
مو به مو ، ذره به ذره مکر نفس / می شناسیدند چون گل از کرفس
اصحاب رسول الله به کمک آن حضرت ، مکر و نیرنگ نفس اماره را مو به مو و ذره به ذره می شناختند . یعنی با توضیحات رسول خدا دقیقا به فتنه انگیزیهای مرموز نفس اماره واقف می شدند . و همانطور که گل را از کرفس تشخیص می دادند ریاکاریهای نفس اماره و حیله گریهای آن را از عمل خالصانه باز می شناختند .

مو شکافان صحابه هم در آن / وعظ ایشان خیره گشتندی به جان
حتی اصحاب دقیق و نکته سنج پیامبر (ص) با دقت به سخنان پند آمیز آن حضرت گوش می دادند و از شنیدن آن حیرت زده می شدند . یعنی از خطیر بودن حیله های نفس اماره مبهوت می شدند .

کتایون فرهادی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را:

گفت لیلی را خلیفه ، کان تویی / کز تو مجنون شد پریشان و غوی
خلیفه به لیلی گفت : آن لیلی تو هستی که از عشق تو مجنون پریشان و سرگردان شده است ؟
از دگر خوبان تو افزون نیستی / گفت : خامش چون تو مجنون نیستی
تو ای لیلی از زیبارویان دیگر که زیباتر نیستی ، لیلی گفت : خاموش باش که تو عاشق و مجنون من نیستی تا جمال من و مقام مجنون را دریابی .
هر که بیدار است ، او در خواب تر / هست بیداریش ، از خوابش بتر
هر کسی که در امور دنیوی و نفسانی بیدار است ، او خواب تر و غافل تر است و بیداری چنین شخصی از خواب بودنش بدتر است .
این بیداری که مورد نکوهش مولاناست بیداری مثبت نیست بلکه بیداری و هشیاری در امور پست دنیوی و نفسانی است که چنین اموری در نزد عارفان از سنخ اوهام و خیالات است . البته این بدان معنی نیست که عارفان بالله مخالف کار و کسب و فعالیت هستند . بلکه مرادشان از امور دنیوی ، حرص دیوانه وار در جهت مکاسب دنیوی است به نحوی که همه ارزش های اخلاقی و انسانی قربانی منافع شخصی کرد . مولانا خود شاگردان و مریدانش را به کار و کسب تشویق می کرد و از تنبلی و عطالت پرهیز می کرد .
چون به حق بیدار نبود جان ما / هست بیداری ، چو در بندان ما
اگر جان ما در بیداری خود به حق تعالی متکی نباشد و تنها به بیداری حسی اکتفا کند ، این بیداری برای ما به منزله حبس و زندان است و با چنین بیداری به سر منزل حقیقت واصل نتوانیم شد .

جان همه روز از لگد کوب خیال / وز زیان و سود ، وز خوف زوال
زیرا جان آدمی به سبب اشتغال به امور نفسانی و دنیوی که خیال محض است و نیز به خاطر اندیشیدن در سود و زیان های کاسبکارانه و ترس از زوال نعمت های مادی ، هماره از تنویر روح و صفای باطن خود باز می ماند .
نی صفا می ماندش ، نی لطف و فر / نی به سوی آسمان ، راه سفر
در نتیجه سیطره خیال ، صفا و لطافت جان از میان می رود و راه وصول به عالم بالا به رویش بسته می شود زیرا که بال و پر این پرنده عرشی به گل و لای شهوات و اغراض پلید آغشته شده است .

خفته آن باشد که او از هر خیال / دارد امید و کند با او مقال
در حقیقت خفته آن کسی است که به هر خیال بی اساس امید بندد و به قدری بدان دل خوش دارد که با آن گفتگو و مصاحبت کند .
– آن که به امور مبتذل دنیوی سرگرم می شود خفته حقیقی است . چنین کسی عمر گرانبهای خود را بیهوده بر باد می دهد و به دنبال تحقق خیالات یاوه خود به تب و تاب می افتد .

دیو را چون حور بیند او به خواب / پس ز شهوت ریزد او با دیو ، آب
مولانا در اینجا برای بیان حال خفتگان و غفلت زدگان که در پی خیالات یاوه دنیوی و شهوانی هستند تمثیلی می آورد و می گوید : حال این خفتگان بدان کسی ماند که در اثنای خواب ، شیطان را به صورت زنی زیبا ببیند و تحریک شهوانی شود و محتلم گردد .

چونکه تخم نسل او در شوره ریخت / او به خویش آمد ، خیال از وی گریخت
وقتی که آن شخص بذر تولید و تکثیر نسل خود یعنی نطفه اش را بیهوده از دست داد ، همینکه به خود می آید درمی یابد که همه این صحنه های هوسناکانه خیالی بیش نبوده است .
ضعف سر بیند از آن و تن پلید / آه از آن نقش پدید ناپدید
این شخص وقتی از احتلامی که بر او عارض شده به خود می آید احساس سردرد می کند و تنش را ناپاک و نجس می بیند . آه از آن نقشی که به اعتبار خیال موجود و به اعتبار حقیقت معدوم است .


مرغ ، بر بالا پران و سایه اش / می دود بر خاک ، پران مرغ وش
پرنده ای بر اوج آسمان به پرواز در می آید و سایه اش روی زمین می افتد . [ اکبر آبادی گوید : حق تعالی وجود حقیقی است که در صور تعینات ، مشهود است . پس کسی که عالم را موجود حقیقی پندارد مانند همان صیاد ابله است ] .
– مولانا کامجویی های دنیوی را بدین گونه به مثل بیان می دارد . پرنده ای در آسمان به پرواز در می آید و سایه اش روی زمین می افتد . صیاد نادانی که همواره چشم بر زمین می دوزد و به پهنه آسمان در نمی نگرد ، سایه پرنده را بر روی زمین می بیند و گمان می دارد که این سایه ، پرنده حقیقی است . وهم و خیال بر او غالب می آید و او به دنبال آن سایه شتابان می دود تا به دامش درآورد . این صیاد نادان هر قدر که در پی آن سایه می دود و به سویش تیر می افکند نمی تواند صیدش کند . سرانجام همه توش و توانش را بر سر این کار نابخردانه به هدر می دهد و ترکشش خالی می شود و عاجز و ناکام از پا درمی آید .
این تمثیل جذاب و دلکش در بیان حال دنیاپرستان خیال اندیش است که در ابیات قبل مذکور افتاد . به عقیده مولانا آدمیان دنیا پرست به سبب خیالات واهمی و انکیزه های نفسانی نمی توانند میان وجود حقیقی و مجازی تفریق قائل شوند . مرغ در اینجا نماد وجود حقیقی است و سایه نماد وجود مجازی .
مولانا می گوید : سرچشمه همه زیبایی های جهان ، جمال الهی است که سایه آن بر موجودات جهان افتاده و آنها را زیبا کرده است . آنان که نظر بر صورت اشیا دارند و زیبایی آنها را م
ستقل و قائم به ذات خود می پندارند . دل بر آنها می نهند و منبع حقیقی زیبایی ها را نادیده می گیرند و بدین سان عمر خود را در راه شکار سایه ها به هدر می دهند .

ابلهی صیاد آن سایه شود / می دود چندانکه بی مایه شود
صیادی نادان همینکه سایه آن پرنده را می بیند در صدد صید آن بر می آید و آنقدر می دود که همه توان خود را از دست می دهد .
بی خبر کان عکس آن ، مرغ هواست / بی خبر که عکس آن سایه کجاست
آن صیاد غافل است که این سایه ای بیش نیست و فقط عکس آن پرنده ای است که بر هوا پرواز می کند .
– کسانی که خوشی ها و زیبائی های این دنیا را اصل می پندارند و نه فرع ، مانند همین صیاد نادان اند .
تیر اندازد به سوی سایه او / ترکشش خالی شود از جستجو
آن صیاد ابله برای شکار سایه آن پرنده به سوی او تیر می اندازد و آن قدر به این کار ادامه می دهد که تیردانش از تیر خالی می شود .
– اشخاص خیال اندیش تیرهای لحظات و ساعات را از ترکشخانه عمر خود بیهوده رها می کنند و عمر خود را به پایان می رسانند در حالیکه دستشان از پرنده مراد خالی است .
ترکش عمرش تهی شد ، عمر رفت / از دویدن در شکار سایه ، تفت
تیردان عمر صیاد سایه خالی شد و از بس دنبال سایه ، شتابان دوید عمرش هم به پایان رسید 
سایه یزدان چو باشد دایه اش / وارهاند از خیال و سایه اش
اما اگر راهنما و مربی آن صیاد سایه ، ولی خدا باشد او را از دام خیالات و سایه سار اوهام می رهاند .
– سایه یزدان کنایه از ولی خداست و سایه بودن او بدین جهت است که از خود وجودی ندارد و هرچه دارد از شمس حقیقت است و تعبیر ولی خدا به دایه از آنروست که مریدان را با شیر عرفان می پرورد و آنها را تدریجا از اوهام عالم محسوس می گذراند و به وادی حقیقت می رساند . مولانا از اینجا تا بیت (427) لزوم داشتن مرشد حقیقی و هادی الهی را در امر سلوک مورد تاکید قرار می دهد و این از اهم مبادی سلوک در مکتب ذوقی و عرفانی اوست .
سایه یزدان بود بنده خدا / مرده این عالم و زنده خدا
مرد کامل خدا بنده اوست و چنین شخصی مرده این عالم و زنده به خداست .

دامن او گیر زودتر بی گمان / تا رهی در دامن آخر زمان
ای کسی که صیاد سایه ها هستی و بر راه خیالات می روی ، دست به دامان ولی کامل شو تا از فتنه و بلای آخر زمان نجات پیدا کنی .
– آخرالزمان ، هزاره هفتم یا ششم از هبوط آدم که در آن بعثت حضرت رسول اکرم واقع شد و عامه تصور می کردند که با انقضاء آن عمر دنیا سپری خواهد شد و در مثل به پایان سیر الی الله عارفان گفته می شود .


کیف مدالظل نقش اولیاست / کو دلیل نور خورشید خداست
منظور از آیه کیف مد الظل اینست که ولی خدا مظهر کامل خداوند است و آن سایه یعنی آن ولی خدا دلیل بر نور خداوند و راهنمای مردم به سوی اوست .
– مصراع اول مقتبس است از آیه 45 و 46 سوره فرقان ” آیا ندیدی که پروردگات چه سان سایه بگسترانید ؟ و اگر می خواست (می توانست) آن را پایدار سازد . آنگاه آفتاب را بر وجود آن دلیل قرار دادیم و سپس آن سایه را آهسته به سوی خود جمع کنیم ” . مراد از دلالت خورشید بر سایه این است که اگر آفتاب نبود . مفهوم سایه بر آدمی روشن نمی شد . پس طبق قاعده ، آفتاب سایه را پدید می آورد و به بشر می شناساند .
مولانا در این بیت ، سایه را دلیل بر وجود خورشید دانسته است . مراد او از سایه در اینجا انسان کامل و ولیّ خداست . چنانکه حکیم سبزواری ظِل ( = سایه ) را عبارت از انسان کامل دانسته است زیرا او مظهر صفات خداوندی است . ( شرح اسرار ، ص 27 )
نیکلسون می گوید : شاعر وجود اولیاء را به سایه ای مانند می کند که راه به سوی خورشید را نشان می هند . کائنات ، خود سایه خداست و اولیاء ، بدان گونه که در دنیا ظاهر می شوند ، صورتِ ظاهری نور خورشیدِ خدا هستند . که آنان بدان نور رویت می شوند و آن نور را به نوبۀ خود بر نسل های متوالی بشر آشکار می سازند . ( شرح مثنوی معنوی مولوی ، دفتر اوّل ، ص 85 ) .

اندرین وادی مرو بی این دلیل / لا احب الافلین گو چون خلیل
در وادی سلوک و عشق ( که مولانا در بیت 13 آنرا راه پر خون دانسته ) بدون مرشد و ولی قدم مگذار و مانند حضرت ابراهیم (ع) از معبودهای آفل و معشوق های زائل رخ برتاب و بگو من معبودهای افول گر را دوست نمی دارم .
رو ز سایه آفتابی را بیاب / دامن شه شمس تبریزی بتاب
برو از سایه خدا ( ولی مرشد ) آفتابی را پیدا کن تا به وسیله او به خدا رسی و آن سایه همانا شمس تبریزی است 
ره ندانی جانب این سور و عرس / از ضیاءالحق حسام الدین بپزرس
اگر تو راه رسیدن به چنین ضیافت و محفل روحانی را نمی شناسی ، آنرا از حضرت حسام الدین چلبی بپرس
گر حسد گیرد تو را در ره گلو / در حسد ابلیس را باشد غلو
اگر در اثنای راه ، حسادت گلویت را گرفت بدانکه در حسادت فقط ابلیس ملعون زیاده روی می کند 
کو ز آدم ننگ دارد از حسد / با سعادت جنگ دارد از حسد
زیرا که شیطان از روی حسادت ننگ داشت که
بر آدم (ع) سجده کند و با چنین ستیز و حسادتی با سعادت خود جنگید

عقبه یی زین صعب تر در راه نیست / ای خنک آن کش حسد همراه نیست
در راه سلوک گردنه ای سخت تر و دشوارتر از حسادت نیست و خوشا به حال کسی که از حسادت دور باشد .
– حسد از سخت ترین امراض روحی و اخلاقی است که منشا آن احساس نقص خود و احساس کمال دیگران است یعنی حاسد همیشه در این دغدغه به سر می برد که از دیگری کمتر است و این احساس کمتری توام است با بدخواهی و کینه توزی که همه آنها از شرارت نفس نشات می گیرد . بدین سان حاسد به جای آنکه در صدد رفع نواقص خود برآید همواره آرزو می دارد که نعمت و کمال از محسود زوال یابد زیرا در تعریف حسد گفته اند : آرزو بردن بر زوال نعمت غیر . بنابراین حسد مرکب از چند صفت زشت نظیر تنگ چشمی ، بدخواهی ، خشم و کینه توزی است . مولانا می فرماید که در طریق سلوک ، گردنه ای سخت تر از حسد نیست و کمتر کسی توان رهائی از آن را دارد .

این جسد ، خانه حسد آمد ، بدان / کز حسد آلوده باشد خاندان
بدان که این کالبد بشری جایگاه حسادت است . حسادت خاندان ترا می آلاید .
– خاندان اگر بر معنی ظاهر حمل شود مراد این است که صفت حسادت به قدری زشت و پلید است که نه تنها آبرو و اعتبار شخص را لکه دار می کند بلکه به خاندان او نیز لطمه می زند و حسن شهرت را از آنان سلب می کند که این وجه بیان مبالغه آمیز از مضرت حسد است . اما نیکلسون از “خاندان” معنی مجازی به دست داده و گفته است که « مراد از “خاندان” در اینجا حواس و قوای دماغی است که بر اثر صفت حسادت به صحت و قدرت حواس و قوای معرفتی خلل وارد شود » .

گر جسد خانه حسد باشد ، ولیک / آن جسد را پاک کرد الله ، نیک
اگر چه کالبد آدمی خانه حسد است ولی این کالبد را حق تعالی به خوبی پاک کرده است مثل کالبد پیامبران و اولیاءالله .

طهرابیتی ، بیان پاکی است / گنج نور است ، ار طلسمش خاکی است
خانه دل را باید از پلیدیها پاک کرد اگرچه طلسم کالبد عنصری ، جسمی خاکی است ولی اگر با دیده باطنی بنگری خواهی دید که گنجینه انوار الهی است .
قسمتی از آیه 125 سوره بقره : ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه ام را پاک کنید برای طواف کنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان و سجده کنندگان .

چون کنی بر بی حسد مکر و حسد / زآن حسد ، دل را سیاهی ها رسد
اگر بر آن که درونش از صفات زشتی همچون حسد پاک است و هیچ غل و غشی ندارد حسد بورزی و بدو نیرنگ زنی ، بر اثر این حسادت دلت تیره و تار می شود .

خاک شو مردان حق را زیر پا / خاک ، بر سر کن حسد را همچو ما
زیر پای اولیاءالله خاک شو و مانند ما خاک بر سر حسد کن یعنی این صفت را محو و طرد کن و هرگز فرصت مده که حسد در دلت وجود پیدا کند .

محمد در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۳۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۲۵ - مخاطبه شمع و پروانه:

ابتدا در پاسخ خانم آناهیتا (با عرض پوزش از خانم یا آقای بینا) در مورد معنی بیت “فدایی ندارد ز مقصود چنگ” عرض میشود: فدایی مترادف محافظ (بادی گارد) امروزیست. شیخ بزرگوار میفرماید محافظ با وجود اینکه مورد حمله با تیر و سنگ(امروزه گلوله) قرار گیرد هرگز ذست از همراهی و محافظت مطلوب خود برنمیدارد و تا پای جان ایستادگی میکند.
در مورد خوانش شعر که آقای محمدی تقبل زحمت فرمودند متاسفانه مصرع دوم بیت “مکن گریه بر گور مقتول دوست” اشتباه خوانده میشود.
در مصرع دوم “برو” مخفف “برای اوست” و “مقبول” میبایست به سکون ل خوانده شود. معنی مشخص است. شیخ بزرگوار میفرماید برای کسی که در راه معشوق جان داده ناراحت مباش- برای او شادی کن چرا که مقبول نظر معشوق (که میتواند خداوند باشد) قرار گرفته
با تشکر از شما و وب سایت گرانقدرتان

کتایون فرهادی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۳ - در بیان آنک این اختلافات در صورت روش است نی در حقیقت راه:

گفت لیلی را خلیفه ، کان تویی / کز تو مجنون شد پریشان و غوی
خلیفه به لیلی گفت : آن لیلی تو هستی که از عشق تو مجنون پریشان و سرگردان شده است ؟
از دگر خوبان تو افزون نیستی / گفت : خامش چون تو مجنون نیستی
تو ای لیلی از زیبارویان دیگر که زیباتر نیستی ، لیلی گفت : خاموش باش که تو عاشق و مجنون من نیستی تا جمال من و مقام مجنون را دریابی .
هر که بیدار است ، او در خواب تر / هست بیداریش ، از خوابش بتر
هر کسی که در امور دنیوی و نفسانی بیدار است ، او خواب تر و غافل تر است و بیداری چنین شخصی از خواب بودنش بدتر است .
این بیداری که مورد نکوهش مولاناست بیداری مثبت نیست بلکه بیداری و هشیاری در امور پست دنیوی و نفسانی است که چنین اموری در نزد عارفان از سنخ اوهام و خیالات است . البته این بدان معنی نیست که عارفان بالله مخالف کار و کسب و فعالیت هستند . بلکه مرادشان از امور دنیوی ، حرص دیوانه وار در جهت مکاسب دنیوی است به نحوی که همه ارزش های اخلاقی و انسانی قربانی منافع شخصی کرد . مولانا خود شاگردان و مریدانش را به کار و کسب تشویق می کرد و از تنبلی و عطالت پرهیز می کرد .
چون به حق بیدار نبود جان ما / هست بیداری ، چو در بندان ما
اگر جان ما در بیداری خود به حق تعالی متکی نباشد و تنها به بیداری حسی اکتفا کند ، این بیداری برای ما به منزله حبس و زندان است و با چنین بیداری به سر منزل حقیقت واصل نتوانیم شد .

جان همه روز از لگد کوب خیال / وز زیان و سود ، وز خوف زوال
زیرا جان آدمی به سبب اشتغال به امور نفسانی و دنیوی که خیال محض است و نیز به خاطر اندیشیدن در سود و زیان های کاسبکارانه و ترس از زوال نعمت های مادی ، هماره از تنویر روح و صفای باطن خود باز می ماند .
نی صفا می ماندش ، نی لطف و فر / نی به سوی آسمان ، راه سفر
در نتیجه سیطره خیال ، صفا و لطافت جان از میان می رود و راه وصول به عالم بالا به رویش بسته می شود زیرا که بال و پر این پرنده عرشی به گل و لای شهوات و اغراض پلید آغشته شده است .

خفته آن باشد که او از هر خیال / دارد امید و کند با او مقال
در حقیقت خفته آن کسی است که به هر خیال بی اساس امید بندد و به قدری بدان دل خوش دارد که با آن گفتگو و مصاحبت کند .
– آن که به امور مبتذل دنیوی سرگرم می شود خفته حقیقی است . چنین کسی عمر گرانبهای خود را بیهوده بر باد می دهد و به دنبال تحقق خیالات یاوه خود به تب و تاب می افتد .

دیو را چون حور بیند او به خواب / پس ز شهوت ریزد او با دیو ، آب
مولانا در اینجا برای بیان حال خفتگان و غفلت زدگان که در پی خیالات یاوه دنیوی و شهوانی هستند تمثیلی می آورد و می گوید : حال این خفتگان بدان کسی ماند که در اثنای خواب ، شیطان را به صورت زنی زیبا ببیند و تحریک شهوانی شود و محتلم گردد .

چونکه تخم نسل او در شوره ریخت / او به خویش آمد ، خیال از وی گریخت
وقتی که آن شخص بذر تولید و تکثیر نسل خود یعنی نطفه اش را بیهوده از دست داد ، همینکه به خود می آید درمی یابد که همه این صحنه های هوسناکانه خیالی بیش نبوده است .
ضعف سر بیند از آن و تن پلید / آه از آن نقش پدید ناپدید
این شخص وقتی از احتلامی که بر او عارض شده به خود می آید احساس سردرد می کند و تنش را ناپاک و نجس می بیند . آه از آن نقشی که به اعتبار خیال موجود و به اعتبار حقیقت معدوم است .


مرغ ، بر بالا پران و سایه اش / می دود بر خاک ، پران مرغ وش
پرنده ای بر اوج آسمان به پرواز در می آید و سایه اش روی زمین می افتد . [ اکبر آبادی گوید : حق تعالی وجود حقیقی است که در صور تعینات ، مشهود است . پس کسی که عالم را موجود حقیقی پندارد مانند همان صیاد ابله است ] .
– مولانا کامجویی های دنیوی را بدین گونه به مثل بیان می دارد . پرنده ای در آسمان به پرواز در می آید و سایه اش روی زمین می افتد . صیاد نادانی که همواره چشم بر زمین می دوزد و به پهنه آسمان در نمی نگرد ، سایه پرنده را بر روی زمین می بیند و گمان می دارد که این سایه ، پرنده حقیقی است . وهم و خیال بر او غالب می آید و او به دنبال آن سایه شتابان می دود تا به دامش درآورد . این صیاد نادان هر قدر که در پی آن سایه می دود و به سویش تیر می افکند نمی تواند صیدش کند . سرانجام همه توش و توانش را بر سر این کار نابخردانه به هدر می دهد و ترکشش خالی می شود و عاجز و ناکام از پا درمی آید .
این تمثیل جذاب و دلکش در بیان حال دنیاپرستان خیال اندیش است که در ابیات قبل مذکور افتاد . به عقیده مولانا آدمیان دنیا پرست به سبب خیالات واهمی و انکیزه های نفسانی نمی توانند میان وجود حقیقی و مجازی تفریق قائل شوند . مرغ در اینجا نماد وجود حقیقی است و سایه نماد وجود مجازی .
مولانا می گوید : سرچشمه همه زیبایی های جهان ، جمال الهی است که سایه آن بر موجودات جهان افتاده و آنها را زیبا کرده است . آنان که نظر بر صورت اشیا دارند و زیبایی آنها را م
ستقل و قائم به ذات خود می پندارند . دل بر آنها می نهند و منبع حقیقی زیبایی ها را نادیده می گیرند و بدین سان عمر خود را در راه شکار سایه ها به هدر می دهند .

ابلهی صیاد آن سایه شود / می دود چندانکه بی مایه شود
صیادی نادان همینکه سایه آن پرنده را می بیند در صدد صید آن بر می آید و آنقدر می دود که همه توان خود را از دست می دهد .
بی خبر کان عکس آن ، مرغ هواست / بی خبر که عکس آن سایه کجاست
آن صیاد غافل است که این سایه ای بیش نیست و فقط عکس آن پرنده ای است که بر هوا پرواز می کند .
– کسانی که خوشی ها و زیبائی های این دنیا را اصل می پندارند و نه فرع ، مانند همین صیاد نادان اند .
تیر اندازد به سوی سایه او / ترکشش خالی شود از جستجو
آن صیاد ابله برای شکار سایه آن پرنده به سوی او تیر می اندازد و آن قدر به این کار ادامه می دهد که تیردانش از تیر خالی می شود .
– اشخاص خیال اندیش تیرهای لحظات و ساعات را از ترکشخانه عمر خود بیهوده رها می کنند و عمر خود را به پایان می رسانند در حالیکه دستشان از پرنده مراد خالی است .
ترکش عمرش تهی شد ، عمر رفت / از دویدن در شکار سایه ، تفت
تیردان عمر صیاد سایه خالی شد و از بس دنبال سایه ، شتابان دوید عمرش هم به پایان رسید 
سایه یزدان چو باشد دایه اش / وارهاند از خیال و سایه اش
اما اگر راهنما و مربی آن صیاد سایه ، ولی خدا باشد او را از دام خیالات و سایه سار اوهام می رهاند .
– سایه یزدان کنایه از ولی خداست و سایه بودن او بدین جهت است که از خود وجودی ندارد و هرچه دارد از شمس حقیقت است و تعبیر ولی خدا به دایه از آنروست که مریدان را با شیر عرفان می پرورد و آنها را تدریجا از اوهام عالم محسوس می گذراند و به وادی حقیقت می رساند . مولانا از اینجا تا بیت (427) لزوم داشتن مرشد حقیقی و هادی الهی را در امر سلوک مورد تاکید قرار می دهد و این از اهم مبادی سلوک در مکتب ذوقی و عرفانی اوست .
سایه یزدان بود بنده خدا / مرده این عالم و زنده خدا
مرد کامل خدا بنده اوست و چنین شخصی مرده این عالم و زنده به خداست .

دامن او گیر زودتر بی گمان / تا رهی در دامن آخر زمان
ای کسی که صیاد سایه ها هستی و بر راه خیالات می روی ، دست به دامان ولی کامل شو تا از فتنه و بلای آخر زمان نجات پیدا کنی .
– آخرالزمان ، هزاره هفتم یا ششم از هبوط آدم که در آن بعثت حضرت رسول اکرم واقع شد و عامه تصور می کردند که با انقضاء آن عمر دنیا سپری خواهد شد و در مثل به پایان سیر الی الله عارفان گفته می شود .


کیف مدالظل نقش اولیاست / کو دلیل نور خورشید خداست
منظور از آیه کیف مد الظل اینست که ولی خدا مظهر کامل خداوند است و آن سایه یعنی آن ولی خدا دلیل بر نور خداوند و راهنمای مردم به سوی اوست .
– مصراع اول مقتبس است از آیه 45 و 46 سوره فرقان ” آیا ندیدی که پروردگات چه سان سایه بگسترانید ؟ و اگر می خواست (می توانست) آن را پایدار سازد . آنگاه آفتاب را بر وجود آن دلیل قرار دادیم و سپس آن سایه را آهسته به سوی خود جمع کنیم ” . مراد از دلالت خورشید بر سایه این است که اگر آفتاب نبود . مفهوم سایه بر آدمی روشن نمی شد . پس طبق قاعده ، آفتاب سایه را پدید می آورد و به بشر می شناساند .
مولانا در این بیت ، سایه را دلیل بر وجود خورشید دانسته است . مراد او از سایه در اینجا انسان کامل و ولیّ خداست . چنانکه حکیم سبزواری ظِل ( = سایه ) را عبارت از انسان کامل دانسته است زیرا او مظهر صفات خداوندی است . ( شرح اسرار ، ص 27 )
نیکلسون می گوید : شاعر وجود اولیاء را به سایه ای مانند می کند که راه به سوی خورشید را نشان می هند . کائنات ، خود سایه خداست و اولیاء ، بدان گونه که در دنیا ظاهر می شوند ، صورتِ ظاهری نور خورشیدِ خدا هستند . که آنان بدان نور رویت می شوند و آن نور را به نوبۀ خود بر نسل های متوالی بشر آشکار می سازند . ( شرح مثنوی معنوی مولوی ، دفتر اوّل ، ص 85 ) .

اندرین وادی مرو بی این دلیل / لا احب الافلین گو چون خلیل
در وادی سلوک و عشق ( که مولانا در بیت 13 آنرا راه پر خون دانسته ) بدون مرشد و ولی قدم مگذار و مانند حضرت ابراهیم (ع) از معبودهای آفل و معشوق های زائل رخ برتاب و بگو من معبودهای افول گر را دوست نمی دارم .
رو ز سایه آفتابی را بیاب / دامن شه شمس تبریزی بتاب
برو از سایه خدا ( ولی مرشد ) آفتابی را پیدا کن تا به وسیله او به خدا رسی و آن سایه همانا شمس تبریزی است 
ره ندانی جانب این سور و عرس / از ضیاءالحق حسام الدین بپزرس
اگر تو راه رسیدن به چنین ضیافت و محفل روحانی را نمی شناسی ، آنرا از حضرت حسام الدین چلبی بپرس
گر حسد گیرد تو را در ره گلو / در حسد ابلیس را باشد غلو
اگر در اثنای راه ، حسادت گلویت را گرفت بدانکه در حسادت فقط ابلیس ملعون زیاده روی می کند 
کو ز آدم ننگ دارد از حسد / با سعادت جنگ دارد از حسد
زیرا که شیطان از روی حسادت ننگ داشت که
بر آدم (ع) سجده کند و با چنین ستیز و حسادتی با سعادت خود جنگید

عقبه یی زین صعب تر در راه نیست / ای خنک آن کش حسد همراه نیست
در راه سلوک گردنه ای سخت تر و دشوارتر از حسادت نیست و خوشا به حال کسی که از حسادت دور باشد .
– حسد از سخت ترین امراض روحی و اخلاقی است که منشا آن احساس نقص خود و احساس کمال دیگران است یعنی حاسد همیشه در این دغدغه به سر می برد که از دیگری کمتر است و این احساس کمتری توام است با بدخواهی و کینه توزی که همه آنها از شرارت نفس نشات می گیرد . بدین سان حاسد به جای آنکه در صدد رفع نواقص خود برآید همواره آرزو می دارد که نعمت و کمال از محسود زوال یابد زیرا در تعریف حسد گفته اند : آرزو بردن بر زوال نعمت غیر . بنابراین حسد مرکب از چند صفت زشت نظیر تنگ چشمی ، بدخواهی ، خشم و کینه توزی است . مولانا می فرماید که در طریق سلوک ، گردنه ای سخت تر از حسد نیست و کمتر کسی توان رهائی از آن را دارد .

این جسد ، خانه حسد آمد ، بدان / کز حسد آلوده باشد خاندان
بدان که این کالبد بشری جایگاه حسادت است . حسادت خاندان ترا می آلاید .
– خاندان اگر بر معنی ظاهر حمل شود مراد این است که صفت حسادت به قدری زشت و پلید است که نه تنها آبرو و اعتبار شخص را لکه دار می کند بلکه به خاندان او نیز لطمه می زند و حسن شهرت را از آنان سلب می کند که این وجه بیان مبالغه آمیز از مضرت حسد است . اما نیکلسون از “خاندان” معنی مجازی به دست داده و گفته است که « مراد از “خاندان” در اینجا حواس و قوای دماغی است که بر اثر صفت حسادت به صحت و قدرت حواس و قوای معرفتی خلل وارد شود » .

گر جسد خانه حسد باشد ، ولیک / آن جسد را پاک کرد الله ، نیک
اگر چه کالبد آدمی خانه حسد است ولی این کالبد را حق تعالی به خوبی پاک کرده است مثل کالبد پیامبران و اولیاءالله .

طهرابیتی ، بیان پاکی است / گنج نور است ، ار طلسمش خاکی است
خانه دل را باید از پلیدیها پاک کرد اگرچه طلسم کالبد عنصری ، جسمی خاکی است ولی اگر با دیده باطنی بنگری خواهی دید که گنجینه انوار الهی است .
قسمتی از آیه 125 سوره بقره : ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه ام را پاک کنید برای طواف کنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان و سجده کنندگان .

چون کنی بر بی حسد مکر و حسد / زآن حسد ، دل را سیاهی ها رسد
اگر بر آن که درونش از صفات زشتی همچون حسد پاک است و هیچ غل و غشی ندارد حسد بورزی و بدو نیرنگ زنی ، بر اثر این حسادت دلت تیره و تار می شود .

خاک شو مردان حق را زیر پا / خاک ، بر سر کن حسد را همچو ما
زیر پای اولیاءالله خاک شو و مانند ما خاک بر سر حسد کن یعنی این صفت را محو و طرد کن و هرگز فرصت مده که حسد در دلت وجود پیدا کند .

کتایون فرهادی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۰۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۳ - در بیان آنک این اختلافات در صورت روش است نی در حقیقت راه:

عشق مولانایی:
گفت لیلی را خلیفه ، کان تویی / کز تو مجنون شد پریشان و غوی
خلیفه به لیلی گفت : آن لیلی تو هستی که از عشق تو مجنون پریشان و سرگردان شده است ؟
از دگر خوبان تو افزون نیستی / گفت : خامش چون تو مجنون نیستی
تو ای لیلی از زیبارویان دیگر که زیباتر نیستی ، لیلی گفت : خاموش باش که تو عاشق و مجنون من نیستی تا جمال من و مقام مجنون را دریابی .
هر که بیدار است ، او در خواب تر / هست بیداریش ، از خوابش بتر
هر کسی که در امور دنیوی و نفسانی بیدار است ، او خواب تر و غافل تر است و بیداری چنین شخصی از خواب بودنش بدتر است .
این بیداری که مورد نکوهش مولاناست بیداری مثبت نیست بلکه بیداری و هشیاری در امور پست دنیوی و نفسانی است که چنین اموری در نزد عارفان از سنخ اوهام و خیالات است . البته این بدان معنی نیست که عارفان بالله مخالف کار و کسب و فعالیت هستند . بلکه مرادشان از امور دنیوی ، حرص دیوانه وار در جهت مکاسب دنیوی است به نحوی که همه ارزش های اخلاقی و انسانی قربانی منافع شخصی کرد . مولانا خود شاگردان و مریدانش را به کار و کسب تشویق می کرد و از تنبلی و عطالت پرهیز می کرد .
چون به حق بیدار نبود جان ما / هست بیداری ، چو در بندان ما
اگر جان ما در بیداری خود به حق تعالی متکی نباشد و تنها به بیداری حسی اکتفا کند ، این بیداری برای ما به منزله حبس و زندان است و با چنین بیداری به سر منزل حقیقت واصل نتوانیم شد .

جان همه روز از لگد کوب خیال / وز زیان و سود ، وز خوف زوال
زیرا جان آدمی به سبب اشتغال به امور نفسانی و دنیوی که خیال محض است و نیز به خاطر اندیشیدن در سود و زیان های کاسبکارانه و ترس از زوال نعمت های مادی ، هماره از تنویر روح و صفای باطن خود باز می ماند .
نی صفا می ماندش ، نی لطف و فر / نی به سوی آسمان ، راه سفر
در نتیجه سیطره خیال ، صفا و لطافت جان از میان می رود و راه وصول به عالم بالا به رویش بسته می شود زیرا که بال و پر این پرنده عرشی به گل و لای شهوات و اغراض پلید آغشته شده است .

خفته آن باشد که او از هر خیال / دارد امید و کند با او مقال
در حقیقت خفته آن کسی است که به هر خیال بی اساس امید بندد و به قدری بدان دل خوش دارد که با آن گفتگو و مصاحبت کند .
– آن که به امور مبتذل دنیوی سرگرم می شود خفته حقیقی است . چنین کسی عمر گرانبهای خود را بیهوده بر باد می دهد و به دنبال تحقق خیالات یاوه خود به تب و تاب می افتد .

دیو را چون حور بیند او به خواب / پس ز شهوت ریزد او با دیو ، آب
مولانا در اینجا برای بیان حال خفتگان و غفلت زدگان که در پی خیالات یاوه دنیوی و شهوانی هستند تمثیلی می آورد و می گوید : حال این خفتگان بدان کسی ماند که در اثنای خواب ، شیطان را به صورت زنی زیبا ببیند و تحریک شهوانی شود و محتلم گردد .

چونکه تخم نسل او در شوره ریخت / او به خویش آمد ، خیال از وی گریخت
وقتی که آن شخص بذر تولید و تکثیر نسل خود یعنی نطفه اش را بیهوده از دست داد ، همینکه به خود می آید درمی یابد که همه این صحنه های هوسناکانه خیالی بیش نبوده است .
ضعف سر بیند از آن و تن پلید / آه از آن نقش پدید ناپدید
این شخص وقتی از احتلامی که بر او عارض شده به خود می آید احساس سردرد می کند و تنش را ناپاک و نجس می بیند . آه از آن نقشی که به اعتبار خیال موجود و به اعتبار حقیقت معدوم است .


مرغ ، بر بالا پران و سایه اش / می دود بر خاک ، پران مرغ وش
پرنده ای بر اوج آسمان به پرواز در می آید و سایه اش روی زمین می افتد . [ اکبر آبادی گوید : حق تعالی وجود حقیقی است که در صور تعینات ، مشهود است . پس کسی که عالم را موجود حقیقی پندارد مانند همان صیاد ابله است ] .
– مولانا کامجویی های دنیوی را بدین گونه به مثل بیان می دارد . پرنده ای در آسمان به پرواز در می آید و سایه اش روی زمین می افتد . صیاد نادانی که همواره چشم بر زمین می دوزد و به پهنه آسمان در نمی نگرد ، سایه پرنده را بر روی زمین می بیند و گمان می دارد که این سایه ، پرنده حقیقی است . وهم و خیال بر او غالب می آید و او به دنبال آن سایه شتابان می دود تا به دامش درآورد . این صیاد نادان هر قدر که در پی آن سایه می دود و به سویش تیر می افکند نمی تواند صیدش کند . سرانجام همه توش و توانش را بر سر این کار نابخردانه به هدر می دهد و ترکشش خالی می شود و عاجز و ناکام از پا درمی آید .
این تمثیل جذاب و دلکش در بیان حال دنیاپرستان خیال اندیش است که در ابیات قبل مذکور افتاد . به عقیده مولانا آدمیان دنیا پرست به سبب خیالات واهمی و انکیزه های نفسانی نمی توانند میان وجود حقیقی و مجازی تفریق قائل شوند . مرغ در اینجا نماد وجود حقیقی است و سایه نماد وجود مجازی .
مولانا می گوید : سرچشمه همه زیبایی های جهان ، جمال الهی است که سایه آن بر موجودات جهان افتاده و آنها را زیبا کرده است . آنان که نظر بر صورت اشیا دارند و زیبایی آنها را م
ستقل و قائم به ذات خود می پندارند . دل بر آنها می نهند و منبع حقیقی زیبایی ها را نادیده می گیرند و بدین سان عمر خود را در راه شکار سایه ها به هدر می دهند .

ابلهی صیاد آن سایه شود / می دود چندانکه بی مایه شود
صیادی نادان همینکه سایه آن پرنده را می بیند در صدد صید آن بر می آید و آنقدر می دود که همه توان خود را از دست می دهد .
بی خبر کان عکس آن ، مرغ هواست / بی خبر که عکس آن سایه کجاست
آن صیاد غافل است که این سایه ای بیش نیست و فقط عکس آن پرنده ای است که بر هوا پرواز می کند .
– کسانی که خوشی ها و زیبائی های این دنیا را اصل می پندارند و نه فرع ، مانند همین صیاد نادان اند .
تیر اندازد به سوی سایه او / ترکشش خالی شود از جستجو
آن صیاد ابله برای شکار سایه آن پرنده به سوی او تیر می اندازد و آن قدر به این کار ادامه می دهد که تیردانش از تیر خالی می شود .
– اشخاص خیال اندیش تیرهای لحظات و ساعات را از ترکشخانه عمر خود بیهوده رها می کنند و عمر خود را به پایان می رسانند در حالیکه دستشان از پرنده مراد خالی است .
ترکش عمرش تهی شد ، عمر رفت / از دویدن در شکار سایه ، تفت
تیردان عمر صیاد سایه خالی شد و از بس دنبال سایه ، شتابان دوید عمرش هم به پایان رسید 
سایه یزدان چو باشد دایه اش / وارهاند از خیال و سایه اش
اما اگر راهنما و مربی آن صیاد سایه ، ولی خدا باشد او را از دام خیالات و سایه سار اوهام می رهاند .
– سایه یزدان کنایه از ولی خداست و سایه بودن او بدین جهت است که از خود وجودی ندارد و هرچه دارد از شمس حقیقت است و تعبیر ولی خدا به دایه از آنروست که مریدان را با شیر عرفان می پرورد و آنها را تدریجا از اوهام عالم محسوس می گذراند و به وادی حقیقت می رساند . مولانا از اینجا تا بیت (427) لزوم داشتن مرشد حقیقی و هادی الهی را در امر سلوک مورد تاکید قرار می دهد و این از اهم مبادی سلوک در مکتب ذوقی و عرفانی اوست .
سایه یزدان بود بنده خدا / مرده این عالم و زنده خدا
مرد کامل خدا بنده اوست و چنین شخصی مرده این عالم و زنده به خداست .

دامن او گیر زودتر بی گمان / تا رهی در دامن آخر زمان
ای کسی که صیاد سایه ها هستی و بر راه خیالات می روی ، دست به دامان ولی کامل شو تا از فتنه و بلای آخر زمان نجات پیدا کنی .
– آخرالزمان ، هزاره هفتم یا ششم از هبوط آدم که در آن بعثت حضرت رسول اکرم واقع شد و عامه تصور می کردند که با انقضاء آن عمر دنیا سپری خواهد شد و در مثل به پایان سیر الی الله عارفان گفته می شود .


کیف مدالظل نقش اولیاست / کو دلیل نور خورشید خداست
منظور از آیه کیف مد الظل اینست که ولی خدا مظهر کامل خداوند است و آن سایه یعنی آن ولی خدا دلیل بر نور خداوند و راهنمای مردم به سوی اوست .
– مصراع اول مقتبس است از آیه 45 و 46 سوره فرقان ” آیا ندیدی که پروردگات چه سان سایه بگسترانید ؟ و اگر می خواست (می توانست) آن را پایدار سازد . آنگاه آفتاب را بر وجود آن دلیل قرار دادیم و سپس آن سایه را آهسته به سوی خود جمع کنیم ” . مراد از دلالت خورشید بر سایه این است که اگر آفتاب نبود . مفهوم سایه بر آدمی روشن نمی شد . پس طبق قاعده ، آفتاب سایه را پدید می آورد و به بشر می شناساند .
مولانا در این بیت ، سایه را دلیل بر وجود خورشید دانسته است . مراد او از سایه در اینجا انسان کامل و ولیّ خداست . چنانکه حکیم سبزواری ظِل ( = سایه ) را عبارت از انسان کامل دانسته است زیرا او مظهر صفات خداوندی است . ( شرح اسرار ، ص 27 )
نیکلسون می گوید : شاعر وجود اولیاء را به سایه ای مانند می کند که راه به سوی خورشید را نشان می هند . کائنات ، خود سایه خداست و اولیاء ، بدان گونه که در دنیا ظاهر می شوند ، صورتِ ظاهری نور خورشیدِ خدا هستند . که آنان بدان نور رویت می شوند و آن نور را به نوبۀ خود بر نسل های متوالی بشر آشکار می سازند . ( شرح مثنوی معنوی مولوی ، دفتر اوّل ، ص 85 ) .

اندرین وادی مرو بی این دلیل / لا احب الافلین گو چون خلیل
در وادی سلوک و عشق ( که مولانا در بیت 13 آنرا راه پر خون دانسته ) بدون مرشد و ولی قدم مگذار و مانند حضرت ابراهیم (ع) از معبودهای آفل و معشوق های زائل رخ برتاب و بگو من معبودهای افول گر را دوست نمی دارم .
رو ز سایه آفتابی را بیاب / دامن شه شمس تبریزی بتاب
برو از سایه خدا ( ولی مرشد ) آفتابی را پیدا کن تا به وسیله او به خدا رسی و آن سایه همانا شمس تبریزی است 
ره ندانی جانب این سور و عرس / از ضیاءالحق حسام الدین بپزرس
اگر تو راه رسیدن به چنین ضیافت و محفل روحانی را نمی شناسی ، آنرا از حضرت حسام الدین چلبی بپرس
گر حسد گیرد تو را در ره گلو / در حسد ابلیس را باشد غلو
اگر در اثنای راه ، حسادت گلویت را گرفت بدانکه در حسادت فقط ابلیس ملعون زیاده روی می کند 
کو ز آدم ننگ دارد از حسد / با سعادت جنگ دارد از حسد
زیرا که شیطان از روی حسادت ننگ داشت که
بر آدم (ع) سجده کند و با چنین ستیز و حسادتی با سعادت خود جنگید

عقبه یی زین صعب تر در راه نیست / ای خنک آن کش حسد همراه نیست
در راه سلوک گردنه ای سخت تر و دشوارتر از حسادت نیست و خوشا به حال کسی که از حسادت دور باشد .
– حسد از سخت ترین امراض روحی و اخلاقی است که منشا آن احساس نقص خود و احساس کمال دیگران است یعنی حاسد همیشه در این دغدغه به سر می برد که از دیگری کمتر است و این احساس کمتری توام است با بدخواهی و کینه توزی که همه آنها از شرارت نفس نشات می گیرد . بدین سان حاسد به جای آنکه در صدد رفع نواقص خود برآید همواره آرزو می دارد که نعمت و کمال از محسود زوال یابد زیرا در تعریف حسد گفته اند : آرزو بردن بر زوال نعمت غیر . بنابراین حسد مرکب از چند صفت زشت نظیر تنگ چشمی ، بدخواهی ، خشم و کینه توزی است . مولانا می فرماید که در طریق سلوک ، گردنه ای سخت تر از حسد نیست و کمتر کسی توان رهائی از آن را دارد .

این جسد ، خانه حسد آمد ، بدان / کز حسد آلوده باشد خاندان
بدان که این کالبد بشری جایگاه حسادت است . حسادت خاندان ترا می آلاید .
– خاندان اگر بر معنی ظاهر حمل شود مراد این است که صفت حسادت به قدری زشت و پلید است که نه تنها آبرو و اعتبار شخص را لکه دار می کند بلکه به خاندان او نیز لطمه می زند و حسن شهرت را از آنان سلب می کند که این وجه بیان مبالغه آمیز از مضرت حسد است . اما نیکلسون از “خاندان” معنی مجازی به دست داده و گفته است که « مراد از “خاندان” در اینجا حواس و قوای دماغی است که بر اثر صفت حسادت به صحت و قدرت حواس و قوای معرفتی خلل وارد شود » .

گر جسد خانه حسد باشد ، ولیک / آن جسد را پاک کرد الله ، نیک
اگر چه کالبد آدمی خانه حسد است ولی این کالبد را حق تعالی به خوبی پاک کرده است مثل کالبد پیامبران و اولیاءالله .

طهرابیتی ، بیان پاکی است / گنج نور است ، ار طلسمش خاکی است
خانه دل را باید از پلیدیها پاک کرد اگرچه طلسم کالبد عنصری ، جسمی خاکی است ولی اگر با دیده باطنی بنگری خواهی دید که گنجینه انوار الهی است .
قسمتی از آیه 125 سوره بقره : ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه ام را پاک کنید برای طواف کنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان و سجده کنندگان .

چون کنی بر بی حسد مکر و حسد / زآن حسد ، دل را سیاهی ها رسد
اگر بر آن که درونش از صفات زشتی همچون حسد پاک است و هیچ غل و غشی ندارد حسد بورزی و بدو نیرنگ زنی ، بر اثر این حسادت دلت تیره و تار می شود .

خاک شو مردان حق را زیر پا / خاک ، بر سر کن حسد را همچو ما
زیر پای اولیاءالله خاک شو و مانند ما خاک بر سر حسد کن یعنی این صفت را محو و طرد کن و هرگز فرصت مده که حسد در دلت وجود پیدا کند .

سیدمحمد جواد فاضلیان در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۵۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱ - خدا حافظ:

هم از چاهم برآوری و هم راهم نشان دادی.
که هم حبل المتین بودی و هم نورالهدی حافظ.
جا افتاده و بیت سوم است.

کتایون فرهادی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۳ - در بیان آنک این اختلافات در صورت روش است نی در حقیقت راه:

عشق مولانایی:
او ز یکرنگی عیسی ، بو نداشت / و ز مزاج خم عیسی ، خو نداشت
آن وزیر مکار از یکرنگی عیسی ذره ای آگاه نبود و با طبیعت و سرشت وحدت گرای عیسی ، انس و الفتی نداشت .
– مولانا در این بخش جلیل بیان می دارد که اختلاف مذاهب ، صوری و عرضی است نه حقیقی و جوهری . چنانکه مهاتما گاندی گوید : همانگونه که درخت ، تنه ای واحد دارد و شاخه ها و برگ های متعدد . مذهب حقیقی و کامل نیز فقط یکی است اما وقتی که به وسیله افراد بشر منعکس می گردد متعدد و فراوان می شود . مولانا نیز فرماید : اگر راهها مختلف است ولی مقصد یکی است . نمی بینی که راه به کعبه بسیار است بعضی را از راه روم است و بعضی را از راه شام و بعضی را از عجم و بعضی را از چین و بعضی را از راه دریا از طرف هند و یمن . پس اگر در راهها نظر کنی اختلاف عظیم و مباینت ، بی حد است اما چون به مقصود نظر کنی ، همه متفق اند و یگانه
جامه صد رنگ از آن خم صفا / ساده و یکرنگ گشتی چون ضیا
لباسهای گوناگون و رنگارنگ آدمیان که به رنگهای دنیوی آغشته بود به برکت سادگی و صفای باطنی عیسی ، جملگی رنگهای دنیوی و اختلافات بی اساس را رها می کردند و به سادگی و صفای او در می آمدند .
– خم صفا ، صفای باطنی و قلبی انسان کامل و عارف واصل است که مردم را از اختلاف و دو بینی منزه می سازد و به وحدت و محبت می خواند و رنگ حقد و حسد و دشمنی را از جامه رنگ آنان پاک می کند .
– در میان معجزات حضرت عیسی (ع) داستانی نقل شده است : هنگامی که مادر عیسی وی را از مکتب درآورد بعنوان شاگرد پیش رنگرزی برد . بعد از مدتی استادش به او گفت : حالا شما در این کار ماهر شدی . من عازم سفری هستم . اینجا مقداری جامه است که روی هر کدام علامتی گذاشته ام تا به رنگ مخصوصی درآید . میل دارم شما این کار را به نحو نیکویی انجام دهی . همینکه استاد عازم سفر شد عیسی همه را در یک خم نهاده و گفت به اذن پروردگار رنگی پذیر که من می خواهم . پس از ده روز استادش از سفر بازگشت و با دیدن جامه ها در یک خم و یک رنگ دلتنگ شد و گفت : لباس ها را تباه کردی . عیسی گفت : لباس ها را چگونه و بر چه رنگ خواهی ؟ تا آنطور که تو خواهی از خم بیرون آورم . چنان کرد که یکی سبز و یکی زرد و یکی سرخ . آنطور که مراد استاد بود بیرون آورد . استاد و حاضران در این کار در شگفت شدند و ایمان آوردند . آنها حواریون بودند 

نیست یکرنگی کزو خیزد ملال / بل مثال ماهی و آب زلال
این روش عیسی که بر عشق و محبت استوار بود هرگز ایحاد دلتنگی و ملال نمی کرد بلکه عالم بی رنگی او همچو آب زلال بود و مستغرقان این آب مانند ماهی بودند که حیاتشان به آب است و هرگز از آب سیر نمی شوند .
– لذت به حسب عادت از تفنن و تنوع قوت می گیرد و تکرار ، ملال انگیز است و آدمی را به ستوه می آورد . اما عشق و محبت که روش عیسی است . چنان نیست که ملال و رنجوری دل از آن ناشی گردد زیرا عشق با آنکه بی رنگ است . سرچشمه همه لذت هاست .
گر چه در خشکی هزاران رنگهاست / ماهیان را با یبوست جنگهاست
اگر چه در خشکی یعنی در جهان مادی هزاران نقش رنگین وجود دارد ولی پیامبران و اولیا که ماهیان دریای وحدت اند با خشکی کثرت و اختلاف ، جنگها دارند .

کیست ماهی ؟ چیست دریا در مثل ؟ / که بدان ماند ملک عزوجل
ماهی کیست ؟ دریا چیست که من بدان ها مثل آوردم تا خدا را بدان تشبیه کنم . من که وحدت هستی را به دریا تشبیه کردم از روی ناچاری است و خدا را نمی توان به دریا تشبیه کرد . بنابراین ماهی کیست و دریا چیست که بتوان حضرت حق را بدان تشبیه کرد . هر گونه تمثیلی در بیان حق ، ناقص و ابتر است . پس این تنها مَثَل است و در مَثَل مناقشه نیست


صد هزاران بحر و ماهی در وجود / سجده آرد پیش آن اکرام و جود
زیرا در جهان هستی ، صدها هزار دریا و ماهی در برابر آن صاحب کرم سر سجده فرود می آورند .
– تمثیل دریا برای بیان ذات الله تنها مثل است برای تقریب افهام مردم و الا هیچگونه سنخیتی میان دریا و عظمت حق تعالی نیست 

چند باران عطا باران شده / تا بدان آن بحر ، در افشان شده
چنانکه چند قطره باران بخشش و عطا از بارگاه حق باریدن گرفته و بوسیله آن چند قطره ، این همه دریاهای پر گوهر پدید آمده است .

چند خورشید کرم افروخته / تا که ابر و بحر ، جود آموخته
چند خورشید جود و کرم از بارگاه الهی تابیدن گرفته تا اینکه این همه ابر و دریا از او جود و بخشش را آموخته اند .

پرتو دانش زده بر خاک و طین / تا شده دانه ، پذیرنده زمین
از خورشید بخشش و کرم الهی ، پرتو دانش و معرفت بر روی خاک و گل تابیده تا آنکه زمین به واسطه پرتو معرفت ، دانه را در دل خود جای دهد و آنرا بپرورد .
خاک ، امین و هر چه در وی کاشتی / بی خیانت جنس آن برداشتی
خاک ، امین و درستکار است زیرا پرتو معرفت حق بر او تابیده و هر چیز که در دل آن بکاری بی آنکه خیانتی کند آن دانه را به نحو احسن پرورش میدهد و هرگز به جای گندم ، جو و
در عوض جو ، گندم نمی رویاند .

این امانت ، ز آن امانت یافته ست / کافتاب عدل ، بر وی تافته ست
زمین این امانتداری را از آن امانت الهی یافته است که آفتاب حق ، صفت عدالت و امانت را بر زمین ساطع کرده است .
تا نشان حق نیارد نوبهار / خاک ، سرها را نکرده آشکار
تا وقتی که امر الهی نرسد و نوبهار نیاید ، اسراری که زمین در دل خود نهفته داشته آشکار نشود .
آن جوادی که جمادی را بداد / این خبرها ، وین امانت ، وین سداد
آن خداوند بخشنده ای که این آگاهی و امانت و راستی و درستی را به جمادات عطا فرموده است . (بیت بعد متمم این بیت است) .

هر جمادی را کند فضلش خبیر / عاقلان را کرده قهر او ضریر
فضل و احسان خداوند جمادات را آگاه کرده است و خردمندان و عاقلانی که گاه بر سنت الهی عصیان می کنند با قهر خدا کوردل و بی بصیرت می شوند .
– عرفا با الهام از آیات قرآنی و با درک سنّت نبوی و مکاشفات ، واقف شده اند که جمیع موجودات و اجزای جهان هوشیار وناطق اند . چنانکه در آیه 44 سوره اسرا آمده است . « تسبیح می گویند خداوند را آسمانهای هفتگانه و زمین و هر آنچه در آنهاست و هیچ چیز نیست مگر آنکه به ستایش او مشغول است ولی شما ستایش آنها را در نیابید همانا اوست بردبار آمرزگار »

جان و دل را طاقت آن جوش نیست / با که گویم ، در جهان یک گوش نیست
برای درک اسرار حق تعالی ، جان و دل ، توانائی و طاقت لازم را ندارد پس این حقایق را با چه کسی در میان گذارم در حالی که در سراسر جهان حتی یک گوش شنوا هم وجود ندارد .

هر کجا گوشی بد از وی چشم گشت / هر کجا سنگی بد از وی یشم گشت
هر کجا که گوشی بود به لطف حق به چشم مبدل شد یعنی به برکت قدرت الهی ، مسموعات و منقولات آدمی که جزو علوم رسمی است به مرتبه مکاشفه و شهود عرفانی ارتقاء می یابد و پس از آن صاحب چنین علمی از حدس و گمان می رهد و از منزل علم الیقین به منزل عین الیقن و حق الیقین در می آید و نیز هر جا که سنگی بی مقدار بود به سنگ گرانقدر یشم مبدل شد . یعنی هر آدمی که همچون سنگ بی فرهنگ بود به فضل الهی و عنایت ربانی به مرتبه درک و معرفت رسید . [ یشم سنگی قیمتی که از چین و یا هند می آوردند و گویند هر که آنرا با خود داشته باشد از آفت برق (صاعقه) ایمن خواهد بود .
– منظور بیت این است که فیض الهی چنان مبدلی است که اگر شامل حال کسی شود او را از مرتبه مسموعات و محفوظات به مرتبه مکاشفه و شهود ارتقاء بخشد و وجود سنگ آسای آدمی را به گوهر معنوی مبدل فرماید .

کیمیا ساز است ، چه بود کیمیا ؟ / معجزه بخش است ، چه بود سیمیا ؟
خداوند کیمیاگر است ولی کیمیا چیست ؟ مانند کردن تبدیلات اعجاب انگیز الهی به کیمیا هیچ وجهی ندارد و تنها از روی ناچاری و اضطرار است واِلا فعل الهی با کیمیا هیچ سنخیتی ندارد . او به انبیای عظام معجزه بخشیده است که علم سیمیا در برابر آن بی ارزش است . [کیمیا = اکسیر ]
– کیمیا دانشی است که بوسیله آن مس را به طلا و قلع را به نقره تبدیل می کنند یعنی حق تعالی با کیمیای باطنی ولایت و نبوت ، مس کفر و عصیان آدمی را به طلای ناب یکتا پرستی مبدل می سازد .
– سیمیا دانشی است که بوسیله آن می توان کارهای عجیب و خارق العاده انجام داد و در عناصر طبیعت تصرف کرد که این دانش از راه ریاضت و کشف بدست می آید نه از راه مطالعه علمی محض و استدلال . و از جمله شعبه های مهمِ این علم ، دانش اسرار حروف است .دانایانِ به این علم حروف را بر حسبِ طبیعت و مزاج چهارگانه به چهار دسته تقسیم کرده اند . 1) حروف آتشی 2) حروف هوایی 3) حروف آبی 4 ) حروف خاکی .
علامه شمس الدین آملی ( از علمای قرن هشتم هجری ) سیمیا را علمی می داند که می توان بدان وسیله کارهای خارق عادت انجام داد . مثلاََ امراضِ لاعلاج را با استعانت از روحانیات درمان کرد . امّا برای حصولِ این دانش شروطی را ذکر کرده که از آن جمله است . شخص نباید در تأثیرِ این علم ، شک و تردیدی داشته باشد و نباید اسرارِ این علم را فاش کند و بویژه آن را به بَدکاران تعلیم ندهد که مایۀ شَر و فساد شود . و نیز طالب این علم باید شب ها بیداری کشد . زیرا آفتاب قاهر است و با قهرِ آن ، ارواح بر افعال قادر نتوانند بود . و دیگر آنکه این علم را باید در راهِ خیر بکار گرفت زیرا اساسِ عالِم بر خیرات است و باید همواره پاک و مطهر بود . چه از لحاظِ ظاهری و چه از لحاظِ باطنی . دیگر آنکه طالبِ این علم باید چهل روز ، روزه بدارد و در این مدّت تَرکِ حیوانی کند و دیگر شرطِ یادگیری این علم ، دانستن علمِ نجوم است تا به سِرشت و طبع ستارگان و خواصِ آنها و چگونگی برج ها و منازل ماه و … واقف گردد . ( نفایس الفنون ، ج 3 ، ص 183 تا 191 )
منظور بیت : افعالِ اعجاب انگیزِ الهی را با خوارق عادات معموله نظیر کارهایی که صاحبانِ علوم غریبه انجام می دهند نباید مقایسه کرد که این قیاس ، قیاسی مع الفارق است . اگر کیمیا و سیمیا در عناصر طبیعت اثر می نه
د . کیمیای ولایتِ الهی ، روح های مسیّن و نازل را به طلای متعالی توحید مبدّل می فرماید .

این ثنا گفتن ز من ، ترک ثناست / کین دلیل هستی و ، هستی خطاست
ستایش من از حضرت حق در حقیقت ترک ستایش اوست زیرا ستایش از آثار صحو و با خویشی سالک است و ثنا در مقامی است که “من” هنوز باقی است و بین حق و خلق جدائی دیده شود .
– ستایش و ثنا دلیل بر بقای وجود ستایشکر است و این نشان دهنده آن است که سالک هنوز به مقام فنا نرسیده است و ثنائی لایق حضرت حق میباشد که خود آن جناب خود را ثنا گوید و این وقتی صورت بندد که هستی بنده از میان برخیزد .

پیش هست او بباید نیست بود / چیست هستی پیش او ؟ کور و کبود
در مقابل هستی خدا باید وجود موهوم خود را از دست داد و به مقام نیستی و فنا رسید وجود غیر حق در برابر وجود حق چه ارزشی دارد ؟ مسلما ارزشی ندارد و ناقص و نارساست .
– کور و کبود به معنی ناقص و رسوا ، زشت و نادلپذیر

گر نبودی کور ، ازو بگداختی / گرمی خورشید را بشناختی
اگر وجود غیر ، کور نبود قطعا در برابر وجود حق می گداخت و به فنا می رفت درست مانند یخ از پرتو خورشید حقیقت فانی می شد .

ور نبودی او کبود از تعزیت / کی فسردی همچو یخ این ناحیت ؟
اگر وجود غیر حق به واسطه اینکه ذوق نیستی و فنا را نچشیده عزادار و افسرده نمی بود ، این جهان مادی به سبب جدایی از حق هرگز افسرده و جامد نمی شد .
اکبر آبادی معتقد است “حیات مادی که در اثر فیضان حق ، ایجاد شده مالامال از نشانه ها و جواهر الهی است . پس می توان آن را “یخ” نامید که اصل و ماهیت آن از آب است ” و نیکلسون با الهام از نظر اکبرآبادی گوید ” عالم خلق تعینی از تجلیات صفات الهی ست . و ذات الهی در آن ساری است . بدین سبب می توان آنرا به صورت “یخ” توصیف کرد که ذاتا “آب” است .

۱
۲۵۵۱
۲۵۵۲
۲۵۵۳
۲۵۵۴
۲۵۵۵
۵۵۲۵