گنجور

حاشیه‌ها

علی حاجی بلند در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰۴:

گویا جنانجه دهخدا کوید :غنجره . [ غ َ ج َ رَ / رِ ] (اِ) سرخی و غازه باشد که زنان بر روی مالند. (برهان قاطع). غنجر. غنجار. غنجاره . رجوع به همین کلمه ها شود :
پیش تو افتاده ماه بر ره سودای عشق
ریخته گلگونه اش یاوه شده غنجره .
مولوی (از فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ).

متاسینا در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۱۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۶:

جبهه بی گره آیینه خلق حسن است
جبهه بی گره ... یعنی چه؟؟

محمد در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۲۲ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۶:

عرض سلام و ارادت به عزیزان
بنده فک میکنم این رباعی برگرفته از ماجرای عارف بزرگ جنید بغدادیست که به نزد امام هادی فراخوانده شد و در راه عبور از یک کوچه باریک مستی دید
دامن خود جمع کرد و پیش خود گفت نزد فلان کس می‌روم لباسم مطهر بماند .
مرد مست گفت شیخ من همینم و چیزی از خلق پنهان نمیکنم توچونی؟
و آن شد که می‌یابد می‌شد. جنید بر خود براشفت و شد جنیدی که میباید میپاید!

غالب در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸:

بر عندلیب عاشق گر بشکنی قفس را
از ذوق اندرونش پروای در نباشد
لطفا جواب دهید.
منظور سعدی از عندلیب در شعر چیست؟

غالب در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۴۵ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹:

سلام.
منظور از عندلیب در شعر بیدل چیست؟

.. در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۳۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲ - شمشیر قلم:

درود علیرضای گرامی
به گمانم اگر زنده‌یاد شهریار صرفا اشعار ترکی می‌سرود، جایگاه هنری بالاتری می‌داشت..
اشعار ترکی او بسیار زیبا و دلنشین است

اکبر خدابخش جلفائی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۱۴ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶:

با سلام و سپاس، بنده در جای دیگری مصرع اول این شعر را به صورت «ای خوش اندر گنج دل در معانی داشتن» خوانده ام که با توجه به معمول بودن تشدید «را» در واژه «در» (به معنی مروارید) و نامانوس بودن «را» در واژه «زر» مانوس تر به نظر می رسد.

میثم رییسیان در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۲۶ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۱۰) حکایت بایزید و زنّار بستن او:

سلام.وقت بخیر
در مورد بیت زیر احساس کردم نیازه هفتاد ساله گبر یه توضیحی داده بشه، به امید مفید بودن
که چون این دم بریدم بند زنار
چو آن هفتاد ساله گبرم انگار
شیخ عطار، شیخ احمد حرب را بسیار ستوده و گفته است در تقوا به حدی بوده است که مادرش مرغی بریان کرده بود به او گفت بخور که این را خود پرورده ام و هیچ شبهه ای نیست. احمد گفت: من دیدم این مرغ به بام خانه همسایه رفت و دانه ای چند از گندم آن خورد.
احمد را همسایه گبری (آتش پرست) بود بهرام نام شریکی داشت به تجارت رفته در راه دزدان سرمایه او را بردند چون این خبر به شیخ رسید مریدان را گفت: برخیزید به احوال پرسی آن گبر رویم گرچه گبر است لکن همسایه است.
چون به در سرای او رسیدند ، آتش گبری می سوخت پیش دویده آستین شیخ را بوسید شیخ گفت: ما غمخوارگی آمده ایم چون شنیده ایم که مال شما را دزد برده است.
گبر گفت: آری چنان است اما سه شکر واجب است که خدای را بکنم، یکی آنکه از من برده اند نه از مال دیگری، دوم اینکه نیمه برده اند ، سوم آنکه دین من با منست دنیا خود آید و رود.
احمد را این سخن خوش آمد گفت: این را بنویسید که از این سه سخن بوی مسلمانی می آید پس شیخ روی به بهرام گبر کرده گفت: این آتش را چرا می پرستی؟گفت: تا مرا نسوزاند و دیگر اینکه امروز چندان هیزم به خورد او دادم که فردا بی وفائی نکند و مرا به خدا رساند.
شیخ گفت: عجب اشتباهی مرتکب شده ای آتش هم ضعیف است و هم جاهل که طفلی مشتی آب بر او ریزد خاموش گردد و دیگر آنکه جاهل است چون اگر مشک و نجاست بر وی اندازی بسوزاند و فرق نمی دهد که یکی بهتر و دیگر بد است و دیگر اینکه تو هفتاد سال است او را می پرستی و من نمی پرستم و اگر هر دو دستمان را در آن قرار بدهیم دست هر دو را می سوزاند و فرقی بین من و تو ننهد.
گبر را این سخن در دل افتاد گفت: چهار مسئله پرسم اگر پاسخ دهی ایمان آورم.بگوی حق تعالی چرا خلق را آفرید چرا روزی داد چرا می رانید چرا دوباره زنده نماید.
شیخ گفت: بیافرید تا او را بندگی کند رزق داد تا او را به رزاقی بشناسد و بمیراند تا او را به قهاری بشناسند و زنده گرداند تا او را به قادری و عالمی بشناسند.
گبر چون این بشنید گفت: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله، چون وی مسلمان گشت شیخ نعره ای زد و بیهوش افتاد پس از ساعتی بهوش آمد علت این امر را پرسیدند گفت: وقتی این گبر زبان به شهادت گشاد در سرم ندا کردند که ای احمد بهرام گبر هفتاد سال در گبری بود آخر ایمان آورد تو هفتاد سال در مسلمانی گذاشته ای تا عاقبت چه خواهی آورد.
نقل است که احمد در عمر خود شبی نخوابیده است به او گفتند: آخر لحظه ای بیاسای، گفت: کسی را که بهشت از بالا می آرایند و دوزخ در زیر او می تابند و او نداند که از اهل کدام است در این جایگاه چگونه او را خواب آید.

سید مهدی موسوی فاخر در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۳۲ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۰:

بیت دوم مصرع دوم حساب نوشته شده که صحیح آن حجاب است. در صورت امکان اصلاح شود

سید مهدی موسوی فاخر در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۲۸ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۰:

بیت دوم مصرح دوم حجاب درست است که اشتباه حساب نشود شده است.

آرش در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

منظور از معشوق در اشعار تمام عرفا چون حافظ و سعدی و مولانا، عطار و.... عالی مقام انسان کامل است که در هر دوره ای وجود دارد.
بهوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمائل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
و به قول مولوی :
قطب باید عالم افلاک را
محوری باید سکون خاک را
پس به هر دوری ولی ای قائم است
آزمایش تا قیامت دائم است
پس امام حی قایم آن ولیست
خواه از نسل عمر خواه از علیست

علیرضا پورمند در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۰۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲ - شمشیر قلم:

شهریار حقیقتا از تبار حافظ و سعدی و بسیار بالاتر از شعرای معاصر خود و شعرای زمان ماست.

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:

سلام اقای فرشید
منظورتان افزودن «آن» برای خراب کردن وزن یا برای درست کردن وزن است؟
چون افزودن «آن» وزن را نابود می کند و معنی هم الآن هیچ مشکلی ندارد

آرمین عبدالحسینی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۵:

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن
بحر:خفیف مثمن مخبون

آرمین عبدالحسینی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۲۷ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵:

این شعر بر وزن مفعول مفاعیل فاعلاتن و در بحر ((قریب اخرب مکفوف)) آمده است

۷ در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۵۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷ - کاوهٔ آهنگر و درفش کاویانی و ساخته شدن گرز گاوسر:

در یکسره کردن کار دشمن نوخاسته شتاب باید کرد.

گلی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۱ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محتسبی که مستی را میزد و گفتار آن مست:

غلط های زیادی تو حکایات هست.
مثلا همین حکایت بیت دوم اینطور هست:
زانکه گر مال حرام این جایگاه
مستی آوردی و افکندی به راه

alireza۰fa در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۰۳ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۸۸ - یک شب شوم‌!:

حاشیه بر حواشی!
یکی از دوستان دلیل سرایش این شعر را بیان کردند. بحقیقت. که یک ماجرای تاریخی بوده و نمودی از پستیهای یک شاه. یا یک دربار. ماجرای سوءقصد بجان بهار بزرگوار. و نمیگویم آیا اکنون هم شاهد چنین چیزهایی هستیم یا خیر. ولی در دور از انسانیت بودن این ماجرا نمیتوان کوچکترین شک و شبهه ای بخود راه داد.
یکی دیگر از دوستان بر شاعر عیب گرفتند. که جناب ملک الشعرا باشد. که ایشان پهلوی نمیدانست. عربی خوب نمیدانست. زبان خارجه نمیدانست.
سدیگر به هواداری از دوست دوم برخاستند که ایشان چنین و چنانند. تعریف کردن. از دانش و علم و ادب و هنرشان. بر منکرش لعنت. بنده نیز حاشیه های ایشان را میخوانم و لذت میبرم.
لا تنظر الی من قال انظر الی ما قال.
جالب اینکه بعضی گوینده را بر گفتارش ترجیح میدهند. چون فلانی اینطور گفته... چون فلانی مدارج عالیهء علمی و ادبی را طی کرده... . بالاخره توجیه کردن رفتار بد بدلیل اینکه از آدم دانشمندی صادر شده.

ملک الشعرای بهار جان بجان آفرین تسلیم کرده. و ما نیز در پی او میرویم. مدح و ذم ما تاثیری در او ندارد.
ولی چون طرفی از این یک بحث تاریخی است به دومورد اشاره میکنم. تحریف تاریخ عمل ننگینیست. و عزیزان خود قضاوت میکنند. والله اعلم.
1. استاد شفیعی کدکنی بعنوان یک ادیب و شاعر توانمند. کتاب رستاخیز کلمات. فصل "پویایی تاریخ و تکامل ادبی".
... و پس از فردوسی بزرگترین شاعر ملی ایران است. استواری شعر او دستمایهء استحکام هویت ملی ماست. ...
پر واضح است که شاعران ملی داشتیم و داریم. ولی بزرگترینشان، دانشمندترینشان است.و شاعرترینشان.
2. جناب ایرج میرزا. شکوهء دوستانه از بهار. که ماجرایش در دیوان ایرج میرزا با تفصیل موجود است.
...تو هنرمندی و من نیز ز اهل هنرم
در میانِ دو هنرمند مُعادا نشود
تو کسی هستی کاندر هنر و فصل و کمال
یک نفر چون تو در این دنیا پیدا نشود
شاهدِ علم و ادب چون به سرای تو رسید
گفت جایی به جهان خوشتر از اینجا نشود
هر که بیتی دو به هم کرد و کلامی دو نوشت
با تو در عرضِ ادب همسر و همّتا نشود
نه مَلِک گردد هر کس که به کف داشت قلم
با یکی جِقّۀ چو بینه کسی شا نشود...

الله الله. این چه شکوه ایست. به تعریف و تمجید میماند.

fatima در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۰۰ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۳۳:

هرکس به اندازه وسعت قلبش معشوقی دارد...عشق حضرت باری تعالی در هر دلی نمی گنجد.اما عشق زمینی هم اگر عشق باشد در نهایت به سمت عشق حقیقی رهنمون می شود انشاالله...و باباطاهر....نسبت زمینی بودن به این عاشق عارف بی انصافی در حق ایشان است
خوشا آنان که الله یارشان بی / بحمد و قل هو الله کارشان بی
خوشا آنان که دایم در نمازند / بهشت جاودان بازارشان بی

سرِ زمین در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۳۳ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۴۶ - نا آزموده:

بیت هفت مصرع اول
کس نمیاورد دیگر نامه اب

۱
۲۴۶۱
۲۴۶۲
۲۴۶۳
۲۴۶۴
۲۴۶۵
۵۴۹۵