شب چو دیوان به حصار فلکی راه زدند
اختران میخ بر این برشده درگاه زدند
راهداران فلک بر گذر راهزنان
به فراخای جهان ژرف یکی چاه زدند
چرخداران سپهر از مدد بارخدای
آتش اندر تن اهریمن بدخواه زدند
خاکیان نیز به برچیدن هنگامه دیو
بر زمین بانگ توکلت علی الله زدند
خصم درکثرت و قانونطلبان در قلت
به قیاسی که تنی پنج به پنجاه زدند
چارده تن به فضای فلک آزادی
نیم شب همچو مه چارده خرگاه زدند
خواستند اهرمنان تا ز کمینگاه مرا
خون بریزند از این رو ره و بیراه زدند
ناگهان واعظ قزوین به کمینگاه رسید
بر سرش ریخته و زندگیاش تاه زدند
خبر آمد بمهادیو که شد کشته بهار
زین خبر دیوچگان خنده به قهقاه زدند
بار دیگر خبر افتاد که زنده است بهار
زان تغابن نفس سرد به اکراه زدند
رهزنان راه زنند از پی نان پاره و زر
لیکن این راهزنان راه پی جاه زدند
بیدقی راه نه پیموده وزبری شد و گفت
تا دغلپیشه وکیلان بعری شاه زدند
بازیئی بود سراسر به خطا و به دغل
وین از آن بود که شطرنج به دلخواه زدند
خاک در دیدهٔ صاحبنظران افکندند
قفل خاموشی یک چند بر افواه زدند
پیه بد نامی یک عمر به تن مالیدند
بند بر دست و زبان و دل آگاه زدند
خویش را قائد و سردار و مقدم خواندند
تا بدین حیله قدم بر زبر .... زدند
... مولای وطن آمد و بر درگه وی
کوس ما فی یده کان لمولاه زدند
دوحهٔ فقر و عنا غرس نمودند به ملک
لوحهٔ عز و غنا بر سر بنگاه زدند
این گدا مردم نوخاسته بیزحمت و رنج
قفل بر گنج پر از تنسق و تنخواه زدند
سفلگانی که به کاغذ لغشان کاغذ نه
بر در خاتم و زر پردهٔ دیباه زدند
گرسنه محتشمان حلقهٔ دریوزه گری
نیمشب بر در پیلهور و جولاه زدند
*
*
بر تو ای واعظ مسکین دل من سوخت از آنک
خونیان بر تو چنان ضربت جانکاه زدند
ره دیرینه نهادی و گرفتی ره قوم
لاجرم ره به تو، آن فرقهٔ گمراه زدند
تا شدی فتنهٔ دیوان سلیمان صورت
مر ترا در حرم قدس به شب راه زدند
عوض موعظت و پند شدی صاحب رعد
زان رهت برق فنا برتن چون کاه زدند
شدی از قزوبن تا تمشیت رعد دهی
جای رعدت به جگر، صاعقه ناگاه زدند
به مراد دل درگاهی بردرگه داد
رفتی و دشنهٔ ظلمت به جگرگاه زدند
به هوا خواهی قومی شدی از ره که نخست
در تغنی ره مرگ تو هواخواه زدند
کشتهٔ وجه شبه گشتی و این بی بصران
بَدَل من رهت از جملهٔ اشباه زدند
آن سگان بودند آمادهٔ آزردن ماه
عفعفی کرده و پنهان همه شب آه زدند
ماه و ماهی چو به سه حرف شبیهند بهم
پنجه بر ماهی مسکین بَدلِ ماه زدند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، نویسنده به توصیف مبارزات و کشمکشهای بین خیر و شر میپردازد. او تصاویر زندهای از آسمان و زمین، دیوان و مردان، راهزنان و مختلکنندگان نظم اجتماعی ترسیم میکند. در روایت او، دیوان در تلاشند تا به انسانها آسیب بزنند و خونریزی کنند، اما در نهایت، سخنران قزوین به میدان میآید و به تقابل با این نیروها میپردازد. جامعه در حالتی از بینظمی و تفرقه قرار دارد و در این میان، خواص و قدرتمندان به نفع خود بهرهبرداری میکنند. با اشاره به نظرات و مشاهدات، نویسنده بر بیاعتمادی و خیانت میان مردم تأکید میکند.
در نهایت، واعظ مسکین که به رهنمود داده شده، به طعمه دیوان بدل میشود و پیامدهای این فتنه را در خود احساس میکند. شعر به نوعی نقد جامعه، سیاست و دین میباشد و چالشهای انسانی را در بسترهای مختلف به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: شب مانند دیوانی که به دور دژی گرد آمدهاند، ستارهها را به دیوار آسمان میخکوب کرده و به این درگاه که برآمده است، ضربه زدند.
هوش مصنوعی: راهداران آسمان در مسیر دزدان، به عمق وسیع دنیا یک چاه بزرگ حفر کردند.
هوش مصنوعی: در آسمان، چرخهای گردان از کمک و نعمت خدای آتش به اهریمن بدخواه ضربه زدند.
هوش مصنوعی: انسانها نیز برای مقابله با آشوبهای شیطانی بر روی زمین به قدرت و اعتماد به خداوند پناه بردند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که دشمنان در عدد و کثرت خود را به نمایش میگذارند و افرادی که به قوانین احترام میگذارند، در تعداد کم هستند، مانند مقایسهای که یک بدن با پنج پا را با یک بدن دیگر که پنجاه پا دارد، مورد بررسی قرار دهد. به عبارتی، میتوان گفت که در جمعیت یا قدرت، افرادی که به اصول پایبندند، تعداد کمتری دارند.
هوش مصنوعی: چهرههای پاک و نورانی که در آسمان پرواز میکنند، در نیمه شب مانند ماهی که در اوج زیباییاش است، کاروانی از شادی و آزادی تشکیل دادهاند.
هوش مصنوعی: اهریمنان قصد داشتند تا از مخفیگاه خود به من آسیب برسانند، به همین خاطر در مسیرهای مختلفی رفت و آمد کردند تا به هدف خود برسند.
هوش مصنوعی: یکباره، واعظ قزوین به دام افتاد و بر او یورش بردند و زندگیاش به هم ریخت.
هوش مصنوعی: خبرهایی به گوش رسید که بهار کشته شده است. از این خبر، دیوچگان با خوشحالی و خنده سر به قهقاه زدند.
هوش مصنوعی: خبر دوباره رسید که بهار زنده است، این در حالی است که نفس سرد و ناچاری از مشکلات به سختی و با اکراه به حرکت درآمده است.
هوش مصنوعی: دزدان به دنبال تکه نانی و طلا هستند، اما این دزدان در واقع به دنبال مقام و قدرت رفتهاند.
هوش مصنوعی: یک بیدق (چوبدستی چنیشی) که هنوز راهی را نرفته بود، از روی نادانی و بیتجربگی گفت که دغلکاران وکیلان برای شاه نقشهای کشیدهاند.
هوش مصنوعی: بازی در تمام مراحل خود پر از اشتباه و نیرنگ بود و این به این دلیل است که شطرنج به طور دلخواه و بیملاحظهای بازی شد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این موضوع است که با ایجاد غبار و نادیده گرفتن حقیقت، برخی از افراد با دانش و بینش، به نوعی سکوت و خاموشی دچار میشوند. به عبارت دیگر، به سبب شرایطی خاص، نتوانستهاند نظرات خود را به درستی بیان کنند و صدای خود را خاموش کردهاند.
هوش مصنوعی: این افراد، سالهاست که با بدنامی و رسوایی کنار آمدهاند و به خودشان زخمزبان زدهاند، در حالی که دست و زبان و دلشان با آگاهی به این وضعیت گرفتار است.
هوش مصنوعی: افراد خود را رهبر و سردار معرفی کردند تا به این شیوه به اهداف خود دست یابند و بر اوضاع تسلط پیدا کنند.
هوش مصنوعی: مولای وطن به صحنه آمد و بر درگاه او طنین آواز و پیامی از آنچه در دست دارد شنیده شد.
هوش مصنوعی: درخت فقر و مشکلات را در دل خود کاشتند، ولی در عوض، پرچم عزت و ثروت را در سرزمین خود بر افراشتند.
هوش مصنوعی: این شخص فقیر که تازه به دنیا آمده، بدون زحمت و تلاش به ثروتی بزرگ دست پیدا کرده که مملو از نعمت و آسایش است.
هوش مصنوعی: افرادی که به دنبال کاغذ و نوشتجات هستند، چیزی به جز کاغذ را بر در بستهای از طلا و پردهای زیبا ننوشتند.
هوش مصنوعی: در نیمهشب، افراد با احترام و مرفه به دلیل گرسنگی، به در خانهٔ یک پیلهور و بافنده زدند.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ چیز ثابت و دائمی نیست و همه چیز در حال تغییر است. ما باید با این واقعیت کنار بیاییم و با آن سازگار شویم.
هوش مصنوعی: ای واعظ! دل من از لطمههایی که بر تو وارد شده، میسوزد، زیرا دشمنان نیشهای سختی به تو زدهاند.
هوش مصنوعی: تو راهی طولانی را پیمودی و به گروهی رسیدی، اما در نهایت همان گروهی که گمراه بودند، به تو حمله کردند.
هوش مصنوعی: وقتی که تو به وسوسهٔ دیوان سلیمان دچار شدی، در شب به حرم قدس راه یافتند و به تو توجه کردند.
هوش مصنوعی: به جای اینکه از تو نصیحت و پند بگیرند، طوفانی چون رعد و برق به جانت میافتد و مانند کاهی که در باد میرقصد، به فنا میروی.
هوش مصنوعی: تو به جایی رسیدی که قدرت و شجاعت تو درخشان است، اما ناگهان حوادث غیرمنتظره و دشواریها به تو حملهور شدند.
هوش مصنوعی: تو به خواستهات دست یافتی و به درگاه عشق رفتی، اما در این راه، دشمنان تیرهای ناشناختهای به قلبت زدند.
هوش مصنوعی: برای جذب محبت دیگران، گاهی از راه زیادی پیش میروی، در حالی که در ابتدا خودت را در مسیر خوشی و لذت غرق کردهای، اما در این راه ممکن است فراموش کنی که مرگ و فنا نیز در کمین است و تو را دنبال میکند.
هوش مصنوعی: تو به خاطر شباهتی که به کسی داری، دچار سرنوشتی شبیه به او شدهای و افرادی که نمیتوانند درست ببینند، به خیال خود تغییراتی در مسیر تو ایجاد کردهاند.
هوش مصنوعی: سگهای وحشی که به شکار ماه مشغول بودند، در طول شب بدون اینکه کسی متوجه شود، آه و ناله کردند.
هوش مصنوعی: ماه و ماهی با هم شباهت دارند و به همین دلیل، چون به سه حرف میرسند، ماهی بیچاره را هدف حملهی ماه قرار میدهند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.