گنجور

حاشیه‌ها

حسن جعفری در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳ - دزدیدن مارگیر ماری را از مارگیری دیگر:


با درود فراوان، به نظر می رسد هوش مصنوعی در معنی ابیات به ظاهر واژگان توجه کرده که معنی اش به نظر من گمراه کننده است؛ برداشت خودم از این ابیات به شرح زیر است:
دزدی از یک مارگیر چیزی می دزدد و آن را غنیمت می داند؛ در ظاهر نمی داند آن مار است. مار او را نیش می زند که در اثر نیش مار می میرد.
مارگیر که جان سالم از آن مار سمی برده، دزد مار خودش را می بیند و می شناسد؛ از عمق جان که نشانی از خوشحالی اش است می گوید مار من او را کشته است.
مارگیر با خود می گوید که من با تمام وجود از خدا(او) می خواستم که او را پیدا کنم و مارم را از او پس بگیرم.
خدا را شکر که آن دعای من اجابت نشد، من آن را زیان می دانستم اما تقدیری که پشت آن نهان بود، برایم سود بود و ....
نکته ای که در این تمثیل هست آن اتفاقی است که باید می افتاد ( نیش زدن مار) و در عین حال یک تناقض هست که مگر برای مارگیر، سمی بودن مار یک اتفاق تازه بوده ...

سیدکاظم محمدی در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۱۴ در پاسخ به محمد دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت با ناتوانان در حال توانایی:

منغص یعنی گلوگیر

 

سیدکاظم محمدی در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۱۲ در پاسخ به محمد دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت با ناتوانان در حال توانایی:

سلام منغص درست است؛ البته بیشتر فکر می‌کنند عیشمان را منغص کردی، یعنی عیشمان را ناقص کردی در صورتی که منغص به معنای گلوگیر است نه نقصان  

محمد هارون صادقی در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۹ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۲:

با عرض سلام و تقدیم احترامات خدمت دست اندرکاران سایت وزین گنجور!

در بیت یازدهم « بسوزم خوبش را چون شمع تا روشن شود شامم» خوبش تبدیل به خویش گردد ممنونم

کلاس اولی در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۱:

اگر دنیا نباشد، دردمندیم

وگر باشد، به مهرش پای‌بندیم

امروزه تو روانشناسی اثبات شده که چسبیدن فقط به یکی از  ارزش های درونی مثلاً کسب ثروت و بی توجهی به دیگر جنبه های انسانی، چیزی جز رنج عاید انسان نخواهد شد

Anya در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۳۲ در پاسخ به امیر دربارهٔ عطار » پندنامه » بخش ۶ - در بیان فواید خاموشی:

واقعا 

آمین

Shirin motadel در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۴۷ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲:

سلام بیت چهارم مصرع دوم از خلق برخاست در تصاویر و دیوان ها از خلق خاست نوشته شده. 

 

جهت اطلاع

Shirin motadel در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۲۵ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱:

سلام بیت سوم مصرع اول حبس مآبست را حبس مبست نوشته و در همه دیوانها مآبست آمده.  ممنون شویم جهت اصلاح اقدام کنید.  با تشکر

Shirin motadel در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۵۱ در پاسخ به علی دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵:

وزن را درست فرمودید ولی باتوجه به معنی و اصل دیوان ننشستنت صحیح است. 

Shirin motadel در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۴۹ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵:

سلام 

بیت چهارم انتهای مصرع دوم طبق وزن، معنی و حتی تصاویر موجود ننشستنت صحصح است و نه نشستنت!  که متضاد میکند مطلب را. 

با تشکر

خلیل شفیعی در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:

✅ نگاه دوم:
*عناصر برجسته‌ی غزل ۲۲۹*

*۱. ناکامی در عشق:*
عشق در این غزل با ناکامی و دست نیافتن همراه است. عاشق از دست‌یابی به کوچک‌ترین لطف معشوق محروم است و این حسرت در تمامی ابیات موج می‌زند.

۲ *. شکایت از بخت و اقبال:*
شکایت از بخت و بی‌مهری روزگار به‌عنوان عامل محرومیت از وصال معشوق، عنصری کلیدی در غزل است.

۳ *. فراق و دوری* :
دوری از معشوق و رنج ناشی از فراق یکی از محورهای اصلی است که عاشق آن را با لحنی دردناک بیان می‌کند.

۴ *. امید پنهان* :
هرچند شاعر از روزگار گلایه دارد، اما همچنان اشاراتی به امید و نتیجه‌ی صبر دیده می‌شود.

۵ *. راز و پرده‌پوشی:*
اشاره به پرده و پرده‌دار که مانع وصال است، نمادی از رازآلودگی عشق و دشواری‌های دست‌یابی به معشوق است.

۶. *بی‌وفایی روزگار:*


روزگار به‌عنوان عاملی بی‌وفا معرفی می‌شود که حتی برای آرامش و وصال عاشق فرصتی نمی‌دهد.

۷. *عشق و ناله:*


آه و ناله‌ی عاشقانه و تأثیر آن بر روح عاشق در پایان غزل برجسته می‌شود و نشان‌دهنده‌ی شدت احساسات اوست.

۸. *زیبایی معشوق:*


تصویرگری زلف و لب معشوق در غزل، نمادهایی از زیبایی و جاذبه‌ی وصف‌ناپذیر او هستند که در کانون توجه قرار دارند.

✅ خلیل شفیعی
بهمن ماه ۱۴۰۳

خلیل شفیعی در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:

نگاه اول :
*شرح مختصر غزل ۲۲۹*

بخت از دهانِ دوست نشانم نمی‌دهد
دولت خبر ز رازِ نهانم نمی‌دهد

*واژه ها* :
بخت: شانس و اقبال
دولت: سعادت و کامیابی
نهان: پنهانی

*شرح* :
اقبال و سعادت به من اجازه‌ی درک و دستیابی به لطف و کلام معشوق را نمی‌دهد و مرا از کشف اسرار عشق محروم کرده است.

☘️☘️☘️

از بهرِ بوسه‌ای ز لبش جان همی‌دهم
اینم همی‌سِتانَد و آنم نمی‌دهد

*واژه :*
ستاند: می‌گیرد
*آرایه‌* :
تضاد: ستاندن (گرفتن) و ندادن

*شرح* :
برای دستیابی به یک بوسه از لب معشوق، حتی جان خود را فدا می‌کنم، اما او جان مرا می‌گیرد و بوسه نمی‌دهد.

☘️☘️☘️

مُردم در این فِراق و در آن پرده راه نیست
یا هست و پرده دار نشانم نمی‌دهد

*واژه ها* :
فراق: دوری
پرده: حجاب و فاصله
پرده‌دار: نگهبان پرده یا رازدار

*آرایه‌ها* :
تضاد: پرده‌دار و نشان دادن
استعاره: پرده استعاره  مانع

*شرح* :
از شدت دوری معشوق در حال جان دادن هستم و نمی‌توانم به وصال او برسم؛ شاید راهی وجود دارد، اما پرده‌دار آن را از من پنهان کرده است.

☘️☘️☘️

زلفش کشید بادِ صبا چرخِ سِفله بین
کانجا مجالِ بادِ وَزانَم نمی‌دهد

*واژه ها* :
زلف: موی یار
باد صبا: نسیم خوش‌بوی صبحگاهی
چرخ سفله: روزگار پست و بی‌وفا
وازان: وزنده، در حرکت

*شرح* :
باد صبا زلف معشوق را نوازش کرده، اما روزگار پست و بی‌وفا این فرصت را به من نمی‌دهد که مانند نسیم به معشوق نزدیک شوم.

☘️☘️☘️

چندان که بر کنار چو پرگار می‌شدم
دوران چو نقطه رَه به میانم نمی‌دهد

*آرایه‌ها* :
تشبیه: شاعر خود را به پرگار تشبیه کرده است

تمثیل: بیان دشواری وصال با مثالی از پرگار و نقطه
*شرح* :
هرچقدر تلاش می‌کنم که مانند پرگار به مرکز (وصال معشوق) نزدیک شوم، روزگار مانع می‌شود و اجازه نمی‌دهد به هدف برسم.

☘️☘️☘️

شِکَّر به صبر دست دهد عاقبت ولی
بدعهدیِ زمانه زمانم نمی‌دهد

*آرایه*
مراعات نظیر: شکر، صبر، زمان

*شرح* :
هرچند صبر می‌تواند در نهایت منجر به کامیابی شود، اما بی‌وفایی روزگار باعث می‌شود زمان کافی برای رسیدن به این نتیجه نداشته باشم.

☘️☘️☘️

گفتم رَوَم به خواب و ببینم جمالِ دوست
حافظ ز آه و ناله امانم نمی‌دهد

*واژه ها:*
جمال: زیبایی
امان: آسایش و راحتی

*آرایه‌* :
تشخیص: نسبت دادن "امان ندادن" به آه و ناله

*شرح* :
تصمیم گرفتم در خواب زیبایی معشوق را ببینم، اما اندوه و ناله‌های عاشقانه‌ ی حافظ حتی این آرامش را نیز از من گرفته است.

*مفهوم کلی غزل:*
این غزل بیانگر فریاد عاشقی است که از دوری معشوق و بی‌وفایی روزگار رنج می‌برد و با زبانی هنرمندانه، ناکامی‌های خود را در مسیر عشق توصیف می‌کند.

✅ خلیل شفیعی
بهمن ماه ۱۴۰۳

مهدی زارعی در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۸ در پاسخ به Hamed Sadeqian دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۲:

درود بر شما

در ویکی پدیا آمده:

پَشَنگ در شاهنامه سه تن یا ممکن است بیش از سه تن باشد. پشنگ نخست برادرزاده فریدون و داماد ایرج است. پشنگ دوّم بانی و بنیانگذار کشور توران پس از تور است. پشنگ دیگر که سومین است معروف به شیده فرزند افراسیاب و نبیره پشنگ دوّم مؤسس سلطنت کشور توران است.

احمد نیکو در ‫۷ ماه قبل، یکشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۱:

تا تن با ماست در مغاکیم همه

چون تن برود روان پاکیم همه

احمد نیکو در ‫۷ ماه قبل، یکشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۲:

گلها چو به باغ جلوه را ساز کنند

وز غنچه نخست هفته ای ناز کنند

چون دیده به دیدار جهان باز کنند

از شرم رخت ریختن آغاز کنند

(رباعی شماره ۱۸۳ انوری )

احمد نیکو در ‫۷ ماه قبل، یکشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۵۶ دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۴۸:

تا تن با ماست در مغاکیم همه

چون تن برود روان پاکیم همه

امین مروتی در ‫۷ ماه قبل، یکشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۰:

شرح غزل شمارهٔ ۲۰۲۰(ای خدا این وصل را هجران مکن)

فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)

 

محمدامین مروتی

 

این غزل صیغه دعایی دارد و مثل همه دعاهای مولانا شورانگیز و تاثیرگذار است.

 

ای خدا این وصل را هجران مکن

سرخوشان عشق را نالان مکن

خدایا عاشقان را از هم جدا مکن تا از فراق ننالند.

 

باغ جان را تازه و سرسبز دار

قصد این مستان و این بستان مکن

بگذار باغ جان و حالمان سرسبز و خوش باشد. مگذار این خوشی زائل شود.

 

چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن

خلق را مسکین و سرگردان مکن

این سرسبزی جانمان را دچار خزان مکن تا فقیر و بی برگ و بار و سرگشته نگردیم.

 

بر درختی کآشیان مرغ توست

شاخ مشکن، مرغ را پران مکن

بر درخت احسان و کرم تو آشیان ساخته ایم. ما را از این آشیانه آواره مکن.

 

جمع و شمع خویش را برهم مزن

دشمنان را کور کن، شادان مکن

جمع عاشقانی را که بر گرد شمع وجودت شادی می کنند، به هم مزن تا دشمن شاد نشویم.

 

گرچه دزدان خصم روز روشنند

آنچ می‌خواهد دل ایشان مکن

دزدان شب رو هستند ولی تو برغم خواست ایشان، به عالم روشنایی ببخش و بدانان فرصت دزدی مده.

 

کعبه اقبال این حلقه است و بس

کعبه امید را ویران مکن

حلقه دراویش، حلقه سعادت و کعبه امید ماست. این حلقه را از هم مگسل.

 

این طناب خیمه را برهم مزن

خیمه توست آخر ای سلطان مکن

طناب و قائمه این خیمه و این حلقه ی دوستان و عاشقان خود را حفظ کن تا از هم نپاشند.

 

نیست در عالم ز هجران تلخ‌تر

هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن

خدایا هر کاری می کنی بکن ولی ما را دچار فراق مکن که برای عاشقان تلخ ترین چیز در دنیاست.

 

7 بهمن 1403

رزا آزاد در ‫۷ ماه قبل، یکشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹:

آه از این دو بیت :

هر چه گفتیم جز حکایت دوست .... در همه عمر از آن پشیمانیم

سعدیا بی وجود صحبت یار .... همه عالم به هیچ نستانیم

 

انگار این بیت خلاصه تمام زندگی ماست ... 

کاش سعدی صدای استاد شجریان رو می شنید که اونطور با سوز و گداز صداش میزد " سعدیا....." 

واقعا که بزرگان همه باهم پیوند دارند...

نجفی در ‫۷ ماه قبل، یکشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳:

ثوابت باشد ای دارای خرمن اگر رحمی کنی برخوشه چینی

چرا من باید با این بیت ده دقیقه اشک بریزم؟!

Ali Aghaei در ‫۷ ماه قبل، یکشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:

سلام، نمیدانم چرا دوستان دهان بندی را بصورت جدا از هم نمیگیرند، که خوردم از دهان بندی به معنای بند انگشتی (بسیار اندک) از این دریا و آنهم نه آب، بلکه کف روی آب، کفی افیون. من اینطور فهمیدم

۱
۲۳۲
۲۳۳
۲۳۴
۲۳۵
۲۳۶
۵۵۵۰