احسان عباسی در ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۴۳ در پاسخ به ناشناس دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۳:
"متفکر در ره دین" به چه معناست و چه تناسبی با پیامبران دارد.
همایون در ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷۳:
در آتش خود بپز تو ما را زیرا که خمیریم و فتیریم
مفعول و فعول و فاعلیم ما در فعل تو فعلن چو اسیریم
تبریز کمند رستمت کو بفکن که امیریم و خبیریم
امین مروتی در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۰:
شرح غزل شمارهٔ ۶۱۰ دیوان شمس (آن نفس که شد عاشق)
مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
نان پاره ز من بستان، جان پاره نخواهد شد
آواره عشق ما آواره نخواهد شد
مولانا می گوید از دست دادن نان، به معنی از دست دادن جان نیست. از دست رفتن پاره ای نان، تمامیت جان مرا ناقص نخواهد کرد.
آن را که منم خرقه، عریان نشود هرگز
وان را که منم چاره، بیچاره نخواهد شد
از قول مرد خدا می گوید کسی که تحت نفس گرم من باشد، بی پوشش و لخت نمی ماند. یعنی من برای او پوشش هستم و از او حمایت می کنم. در واقع چنین کسی در بند پوشش ظاهری نیست.
آن را که منم منصب، معزول کجا گردد
آن خاره که شد گوهر، او خاره نخواهد شد
اگر دنبال منصب دل هستید، کسی نمی تواند شما را عزل کند. سنگ خارا اگر در اثر تابش نور خورشید(معرفت) به گوهر تبدیل شود، دیگر سنگ نمی شود. یعنی وقتی سالک تبدل یافت، دیگر به حال سابق برنمی گردد.
آن قبله مشتاقان، ویران نشود هرگز
وان مصحف خاموشان، سی پاره نخواهد شد
اهل دل، قبله و مصحفی دارند که نه ویران می شود و نه پاره می گردد. منظور این است که قبلۀ اهل دل از سنگ و گل نیست که روزی ویران شود و فهم اهل دل از قرآن، یکپارچه و وحدتبخش است نه تکه تکه و پراکنده.
از اشک شود ساقی، این دیدۀ من، لیکن
بی نرگس مخمورش، خماره نخواهد شد
چشم من چندان اشک می ریزد که می تواند مانند ساقی، همه را سیراب کند. با این وجود، چشمی با این کمالات، برای مست شدن و مست کردن، نیاز به چشمان مست تو دارد.
بیمار شود عاشق، اما بنمی میرد
ماه ار چه که لاغر شد، استاره نخواهد شد
بیماری عاشق را لاغر و رنجور می کند و لی نمی کشد. چنان که ماه به هلال تبدیل می شود ولی به ستاره تبدیل نمی شود و دوباره بدر کامل می گردد.
خاموش کن و چندین، غمخواره مشو آخر
آن نفس که شد عاشق، امّاره نخواهد شد
بیت الغزل شعر همین بیت است که می گوید عشق است که بیماری نفسانیت را درمان می کند و کسی که عاشق شد دیگر غصه ای ندارد زیرا نفس عاشق، تابع نفس اماره نمی شود.
در ضمن "خاموش"، تخلص مولانا هم هست.
14 آذر 1403
احمد رحمتبر در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۰ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۵ - حکایت هندو کی با یار خود جنگ میکرد بر کاری و خبر نداشت کی او هم بدان مبتلاست:
موذن که خواست اذان بگه، یکی از اون چهار نفر یک حرفی از دهنش پرید و گفت: ای موذن الآن که داری اذان میگی آیا وقتش شده؟
سیدعلی حسین زاده در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵:
سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان
در بیت: نام من رفته است روزی بر لب جانان به سهو / اهل دل را بوی جان می آید از نامم هنوز
آیا کلمه "بوی جان" می تواند مرتبط با "روح" باشد؟ و آیا کلمه "روح" با کلمه "رایحه" به معنای بو در عربی مرتبط است؟
کوروش در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۲ - عرضه کردن مصطفی علیهالسلام شهادت را بر مهمان خویش:
ور نشیند بر سر اسپ شریف
حاسد ماهست، دیو او را ردیف
یعنی چه
کوروش در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰ - گواهی فعل و قول بیرونی بر ضمیر و نور اندرونی:
احذروهم هم جواسیس القلوب
هم دوم چه معنایی داره؟
.فصیحی در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۰۱ در پاسخ به یکی (ودیگر هیچ) دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۴:
به کوری چشم کور دلان حافظ تمام مبنای غزلیاتش را از معارف الهی و قران گرفته چنان که خود میگوید هر چه کردم همه از دولت قران کردم قران هم مگر چیزی به جز صورت انسان کامل و بینهایت هست!؟
فاطمه یاوری در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۶ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
محو اوگشتم و رازم به ملاء توفانکرد
هست حیرانی عاشق لبگویا،گویا
همایون در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۶:
مردم بجز آب و هوا و خوراک همیشه به یک آرام بخش هم نیاز دارند هرکس به آرامشی روی میآورد چپقی چاق میکند بهترین آن همانا مستی است در مستی میتوان بالاتر و بالاتر رفت و غم و شادی را در مستی آمیخت تا آنکه خواب فرا برسد که خواب آرامش همه جانداران است جلالدین و عارفان که شاید از می انگوری پرهیز میکردند ناگزیر می دیگری ساختند که با همنشینی و غزلخوانی و چنگ و رود و سماع بود
جلالدین بسیار مستی را دوست داشت و دشمن خواب بود چون غم و شادیاش از جهان سرشار بود هر چه عارف تر احساس بالاتر و آمیخته تر البته در جان هرکسی چنین آشفتگی ها و برانگیختگی ها و شورها موج میزند مانند صلاحدین دوست جانی
میثم ظفر در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۱۷ دربارهٔ عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۱:
سلام
سایتی میشناسید که معنی بیت به بیت این شعر را بشود پیدا کرد ؟
ابوالقاسم افشاری در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۱۷ در پاسخ به عباسی-فسا @abbasi2153 دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
سلام و عرض ادب، دوستان بجای تخریب دیگران، از سر ارزشهای ادبی هم میشود به مخاطب، دیدگاه خویش را انتقال و مورد انتقاد قرار داد.
فاطمه یاوری در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۹ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
به هرکجا ناز سر برآرد، نیاز هم پایِ کم ندارد
تو و خرامی و صد تغافل، من و نگاهی و صد تمنّا
همایون در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۰:
در مثنوی که ماهنامه است خرد سخن میگوید و ماه از آن بیرون می آید در دیوان شمس که عشق پله پله بالا میرود و به خورشید میرسد به همه جا میتابد آفتاب از آن بیرون می آید مهر نامه است و پهلوانی خرد میکند، این دو در کنار شاهنامه و پس از آن آمده است و شاهنامه کارنامه همه دین ها و دانش های پیش از خود است و راهنمای ایران و فرهنگ آینده
همیرضا در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۱۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » طهمورث » طهمورث:
بخشی از مقالهٔ «بررسی ابیات بحثانگیز پادشاهی هوشنگ و طهمورث» نوشتهٔ «علی صادقی» راجع به مصرع دوم این بیت:
ابهام بیت در مصراع دوم است. کزازی بیت را همانند خالقی به متن برده است و «کیی» را به معنی پادشاهی و «پای گرد کردن» را کنایهای از آسودن میداند و مینویسد: «آنگاه که جهان را از بدیها ستردم و پیراستم، در پادشاهی آرام خواهم گرفت و خواهم آسود» (کزازی، ۱۳۸۵، ج ۱: ۲۵۴).
جوینی و برگنیسی بیت را به این صورت به متن بردهاند: «جهان از بدیها بشوییم به رای / پس آن گه درنگی کنم گرد پای». جوینی «درنگی» را به معنی محکم و «گرد پای کردن» را اشاره به چهار زانو نشستن میگیرد و مینویسد: «چون جهان را به تدبیر و رای خویش از بدیها پاک کنم، پس از آن در جایی آسوده و استوار بمانم و روزگار به پایان برم» (جوینی، ۱۳۸۲، ج ۱: ۲۷۳–۲۷۴).
برگنیسی نیز که بیت را همانند جوینی آورده، در گزارش خود به صورت دیگر بیت در چاپهای مختلف اشاره کرده و نهایتاً ضبط نسخه فلورانس را برتر دانسته است. ایشان «درنگی کنم گرد پای» را به معنی «به طور چهارزانو مینشینم» گزارش کرده و آن را کنایه از آسودن گرفته است (برگنیسی، ۱۳۸۰: ۸۹).
لغتنامه دهخدا نیز «گرد پای» را چهارزانو نشستن معنی کرده است (دهخدا؛ ۱۳۷۷: ۱۹۰۳۴). نوشین این عبارت را در فرهنگهای لغت بررسی کرده و مینویسد: «با توجه به معنایی که لغتنامه آورده است، معنی بیت اینگونه است: «جهان را از بدیها میشویم و گوشهای چهارزانو مینشینم». نوشین همچنین نوشته است که ولف و وللرس نیز این معنی را آوردهاند و در ادامه مینویسد این عبارت تنها یکبار در شاهنامه به کار رفته است و در متون همعصر فردوسی نیز دیده نمیشود؛ گرشاسبنامه نیز این عبارت را به کار نبرده است.
وی احتمال میدهد «گرد پای» تصحیف شده باشد و به نقل از عبدالرضا آذر، «گرد پای» را به معنی چهارپا و «درگهی کردن» را به معنای اهلی و خانگی کردن میداند؛ یعنی «گرد پایان» (سمداران) را اهلی میکنم (نوشین، ۱۳۸۲: ۳۸۲–۳۸۴).
رواقی توضیحات لغتنامه و واژهنامک را بهطور کامل بررسی کرده و نوشته است که گفته نوشین مبنی بر اینکه «گرد پای» تنها یکبار در شاهنامه به کار رفته است، درست نیست. وی شواهدی از کاربرد این عبارت در شاهنامه آورده است: «بر این بوم شاهی و هم کدخدا / به تخت کیی گرد کرده دو پای» (دبیرسیاقی، ۱۳۸۳، ج ۱: ۱۷۸). رواقی همچنین نقد میکند که عبارت در متون همعصر فردوسی به کار نرفته است و شواهد متعددی از متون دیگر، از جمله گرشاسبنامه، آورده است: «به پیکر چو مردی نشسته به جای / سرافراخته گرد کرده دو پای» (گرشاسبنامه، ص ۴۰۱).
رواقی معنی چهارپا برای «گرد پای» و خانگی و اهلی برای «درگهی» را تأیید نمیکند. وی «درگهی» را محتمل میداند که تحریف «در کیی» باشد و «دو پای گرد کردن» را به معنی چهارزانو نشستن و در این بیت به معنی محکم نشستن میداند. شواهدی از متون مختلف آورده و بیت را اینگونه معنی میکند: «با کمک و اندیشه و رأی، جهان را از بدیها پاک میکنم و پس از آن راحت و آسوده بر روی تخت پادشاهی مینشینم» (رواقی، ۱۳۵۲: ۸–۱۵).
خالقی مطلق نیز «پای گرد کردن» را به معنی چهارزانو نشستن میداند که در شاهنامه (۱۴۱۸: ۲۶۱/۲ و ۷۲۷/۲۵۰/۲) به کار رفته است. ایشان توضیحات نوشین و رواقی را بررسی کرده و ضبط «در کیی» را درست میداند، اما با واژه «درگهی» نیز بیت را گزارش کرده است. وی «درگهی» را اینگونه معنا کرده است: «پس از آنکه جهان را از بدیها پاک کردم، پس از مرگ مرا در کوهی به خاک خواهند سپرد که اشاره به آیین تدفین در دین زرتشتی دارد.»
خالقی ضبط «در کیی» را مطمئن میداند و با این ضبط بیت را در متن آورده و اینگونه گزارش کرده است: «جهان را از بدیها پاک میکنم و سپس آسودهخاطر بر تخت پادشاهی خواهم نشست» (همان، ص ۳۳).
با توجه به توضیحات خالقی و رواقی که شواهد آنها معتبر است و با منطق درونی داستان نیز همخوانی دارد، توضیحات آنان برای بیت پیشنهاد میشود. البته اشاره خالقی به ضبط «درگهی» و گزارش بیت که نوشتهاند: «اشاره به تدفین در دین زرتشت دارد»، درست نیست؛ چراکه در آیین زرتشت مرده را دفن نمیکردند، بلکه لاشه را به حیوانات گوشتخوار عرضه میکردند تا گوشت آن خورده شود و سپس استخوانها را در استودان قرار میدادند. بنابراین، اموات زرتشتی گور ندارند، اما شاهان هخامنشی دارای مقبره هستند.
بابک چندم در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۰ در پاسخ به مجتبی رضایی بزرگمهر دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:
سپاس
بسیار ممنون بابت راهنمایی شما
همایون در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۸:
در پاسخ این غزل تنها میتوان گفت سلام علیکم حاج آقا آغور بخیر کجا بودی تا حالا خانم بچه ها خوبن کیفت کوکه آب دادی به گاوا سلامعلیکم باوفا غزل خویشتن بگو مه لقا خوش ادا عقرب زلف کجت با قمر قرینا
محمدرضا مدد در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۵۰ در پاسخ به ارغوان دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:
خدایا هر چی تلاش میکنم احساس میکنم توجهی به من نمیکنی از طرفی هم با تلاشهایی که به سمت تو کردم دیگه نمیتونم عاشق کس دیگه ای بشم.با عرض ادب.
همایون در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۹:
غزلی که هیچ نگفت و از هیچ نگفتن می بالد چون پاسبانی با چشمی عبهری نردبانی دارد و او رحیم است و باغ انگوری دارد و من را از دیوار باغ بالا میبرد میدانم او در گوش من این راز را گفته
احسان عباسی در ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۱۹ در پاسخ به فرهاد دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۳: