گنجور

حاشیه‌ها

فرزام در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۸:

این هم اکتشاف جدید: هندو یعنی فارسی!
در ادبیات ما هندو و ترک استعاره اند: سپیدی و سیاهی، زیبایی و نازیبایی: مثلاً خاقانی در قصیده‌ی ایوان مدائن می گوید:
این است همان درگه کو را ز شهان بودی
دیلم ملک بابل، هندو شه ترکستان.
که اقتدار ساسانیان را نشان می دهد که می توانستند هندویی را ،با همه‌ی تضاد، به شاهی ترکستان بگمارند

سید محسن در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۳۲ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱۳ - وفات اسکندر:

شوم بر مرکب چوبین.....----ندیمانش به صد....----درست است

سید محسن در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۲۸ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱۲ - حکایت عابد با کور:

شاید این....در این شام تار---- داد ان نان را....----درست است

.. در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲۴:

گرت طالب نبودی شه
چنین پرهات نگشودی..

محمد ضیا احمدی در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۲۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳:

مقداری از داستان حذف شده است
آنکه جنگ آرد به خون خویش بازی میکند
روز میدان وانکه بگریزد به خون لشکری

س.م.ر. در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۰۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:

دوستانی که نوشتند : «به نظر من ...» چنین و چنان، توجه شما رو فقط به یک نکته جلب می‌کنم. حتما می‌دونید که این شاعر شهیر کشورمون، معروف به «حکیم عمر خیام نیشابوری» هستند.
نوجه فرمودید که بارزترین صفت ایشون، «حکیم» بوده. لطفا یک تحقیقی بکنید که حکیم به چه کشس گفته میشده و گفته میشه و حکمت از چه و کجا سرچشمه میگیره. قطعا متوجه میشید که طرز فکر حکما چگونه بوده و گفته‌هاشون رو چطور باید درک کرد و اصلا ربطی به بعضی از حرف‌هایی که اینجا نوشته‍شده، دارند یا خیر.
اگر کسی نظر شخصی خودش رو میخواد بگه، اشکالی نداره، ولی حرف توی دهن دیگران گذاشتن و به حکما نسبت دادن، روا نیست.
موفق و موید باشید.

امیر در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۸ - چالیش عقل با نفس هم چون تنازع مجنون با ناقه میل مجنون سوی حره میل ناقه واپس سوی کره چنانک گفت مجنون هوا ناقتی خلفی و قدامی الهوی و انی و ایاها لمختلفان:

بابا تو این آبادی یه فرد ادیب پیدا نمیشه تا با توضیحاتش این گنجینه را رمز گشایی کند و به مضامین بلندش دست رسی یابیم؟!

سید محسن در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۳۱ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱۱ - حکایت شخص مسافر:

ایمن و وارسته ز خوف و خطر------غصه جان.......ز سر ....----مانده عزازیل بره...---شهوت بیداد......به پیش----از ره وسواس ز راهت.....---زنده در ارند......---درست است

سید محسن در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۲۳ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱۰ - حکایت ابراهیم ادهم با درویش:

حاجبان شاه.....----گفت جائی.......... یک دو روز---- در پی تعمیر......---درست است

کیانا در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰:

معنی بیت:محبت با کسی دارم کز او باخود نمی‌آیم
چو بلبل کز نشاط گل فراغ از آشیان دارد
رو میشه بگید؟

حسین. ک در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۹ دربارهٔ وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳ - در راز و نیاز با خداوند:

بیت 43 اگر جسمانییند صحیح می باشد، در صورت امکان تصحیح شود.

محمدامین در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۴ دربارهٔ عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۲ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه):

سلام و درود
بسیار زیبا و بی‌نظیر و پرمعنا
ترجمانی برای سوره توحید است.

حسین. ک در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۶ - حکایت:

در بیت 34 باید " کاگردانی " با " کار گرانی " جایگزین شود.

افشین در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۵:

به نام او
داد جاروبی به دستم آن نگار
گفت کز دریا برانگیزان غبار
خداوند جاروبی به دستش می دهد و از او می خواهد غبارموجود اما نا پیدا ی دریای جانش را نمایان سازد تا بر او آشکار شود هنوز وجودش ضلال و صاف و پاک نشده و در اعماقش غل و غش و غبار وجود دارد.
باز آن جاروب را ز آتش بسوخت
گفت کز آتش تو جاروبی برآر
اما جاروب را راحت و رایگان به او نمی دهد بلکه در آتش می اندازد و از او میخواهد از آتش بیرون آورد. یعنی میگوید برای حتی کشف من حقیقی ات از آتش باید گذر کنی و راحت به دست نمی آید.
کردم از حیرت سجودی پیش او
گفت بی‌ساجد، سجودی خوش بیار
او که حالا سخت حیرت کرده و ترسیده شده است از سر ترس پیش او سجده می کند. اما خداوند که میخواهد حقیقت وجودی پنهان او را آشکار سازد به او میفهماند دلیل سجده تو خود تو هستی نه من .
آه بی‌ساجد، سجودی چون بود؟
گفت بی‌چون باشد و بی‌خار◦خار

حیرت کرده و می پرسد سجده بدون ساجد دیگر چگونه هست.
خداوند می گوید بدون هیچ دلیل و خواهش و تمنا و درخواست و ترس می باشد.
گردنَک را پیش کردم، گفتمش:
ساجدی را سر ببُر از ذوالفقار
تیغ تا او بیش زد، سَر بیش شد
تا برُست از گردنم، سر، صد هزار
اگر چه وجودش هنوز صاف نشده اما به مرحله یی رسیده هست که سرش را تسلیم بکند .
واین نشان می دهد تسلیم جان به حق راحت تر از ضلال و صافی گشتن هست.
مثل اینکه بین سختی زیاد و مرگ , مرگ را انتخاب کنی.
ودر عالم عروج صد ها سر میبیند که از گردنش می روید.
من چراغ و هر سرم همچون فتیل
هر طرف اندر گرفته از شرار
شمع‌ها می‌ورشد از سرهای من
شرق تا مغرب گرفته از قطار
شرق و مغرب چیست، اندر لامکان
گلخنی تاریک و حمامی به کار
ابیات بالا شاعرانه و خیال پردازانه نیست بلکه تجلیات واقعی از معراج حقایق است که برای ما انسانهای عادی غیر قابل درک نیست.
مولانا در اینجا خود برای مخاطلش لب به سخن میگشاید وظاهر دنیا را به گلخن یعنی محل ناخوشایند وآلوده برای استقرار آتش جهت گرم شدن حمام تشبیه کرده و باطن و هدف غایی دنیا گرمابه یی هست برای پاک شدن .
ای مزاجت سرد، کو تاسه ی دلت؟
اندر این گرمابه تا کی این قرار
ای انسانی که برای پاکسازیت سست و سرد عمل میکنی اون دل دردمندت که لازمه حرکت هست کجاست.
وارد گرمابه بشو این گرمابه تا ابد برقرارنیست.
بَرشو از گرمابه و گلخن مرو
جامه کَن، در بنگر آن نقش و نگار
تا ببینی نقش‌های دلربا
تا ببینی رنگ‌های لاله زار
چون بدیدی، سوی روزن درنگر
کان نگار از عکسِ روزن شد نگار
شش جهت حمام و روزن لامکان
بر سر روزن، جمال شهریار
به گرمابه وارد شو و در گلخن کثیف نمان
در این گرمابه لباس دست و پاگیر نیازهای دنیوی را برکن و دریاب نقشها و نگارگریهای دلربای الهی را و قتی این زیباییها را درک کردی میفهمی که تمام این نگارگریها فقط انعکاسی کوچکی از جمال اوست که از روزنی بی مکان وارد این محل پاکسازی شده است

شهرام زندی در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۴:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۰:

یکی از مهمترین بندهایی که مولانا در این غزل بی همتا برای معرفی شمس بدان اشاره میکند عار داشتن شمس از کرامت هایی است بسیاری از رهروان و مدعیان دین ، حتی بسیاری از پیران ، به داشتن آن تفاخر میکنند میباشد
کرامت‌ها که مردان از تفاخر یاد آن آرند
به ذات حق کز آن دارد هماره عار شمس الدین

شهرام زندی در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۴:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۰:

بانو شهلا اشاره درستی دارند ، منازلی هست که در آن حتی عشق که به تعریف مولانا اسطرلاب اسرار خداست ، حجابیست برای سیر الی الله

فرزام در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۸:

حضرت مولانا خود را خراسانی می دانست. ترک در ادبیات ما در برابر هندو قرار دارد. یکی نشان از عالم بالا و‌زیبایی و دیگری از عالم خاکی و نقصان.
البته در بیت بالا، از ترک مقصود قبایلی است که به روستاها شبیخون می زدند. می فرماید سلاح بسته ام که بتازم و بتاراجم

سید محسن در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۴۰ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۹ - صحبت غنی در وقت فوت با ملک الموت:

بد بخیل.....و بی خیرو....----پس بگوئیدش......گوئیافرموده ائی تو اشتباه---دیگری را کرده ائی گویا....---گشت گویا کی پلید....---درست است

سید محسن در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۳۳ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۷ - سخن گفتن خانه با صاحبخانه:

یکی گفت ار شود....----بسی پیرو جوان از ....----برای غصب طاق....----درست است

Roya در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۷:

در مصرع اول بیت اول کلمه بگه درست نیست و باید پگه باشد مخفف پگاه یعنی ای که از صبح زود شاد و سرمست برخاسته‌ای.

۱
۲۲۶۹
۲۲۷۰
۲۲۷۱
۲۲۷۲
۲۲۷۳
۵۵۲۳