لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
مولانا

اگر آب و گل ما را چو جان و دل پری بودی

به تبریز آمدی این دم بیابان را بپیمودی

بپر ای دل که پر داری برو آن جا که بیماری

نماندی هیچ بیماری گر او رخسار بنمودی

چه کردی آن دل مسکین اگر چون تن گران بودی

اگر پرش ببخشیدی بر او دلبر ببخشودی

دریغا قالبم را هم ز بخشش نیم پر بودی

که بر تبریزیان در ره دواسپه او برافزودی

مبارک بادشان این ره به توفیق و امان الله

به هر شهری و هر جایی به هر دشتی و هر رودی

دلم همراه ایشان شد که شبشان پاسبان باشد

اگر پیدا بدی پاسش یکی همراه نغنودی

بپرید ای شهان آن سو که یابید آنچ قسمت شد

نحاسی را ز اکسیری ایازی را ز محمودی

روید ای عاشقان حق به اقبال ابد ملحق

روان باشید همچون مه به سوی برج مسعودی

به برج عاشقان شه میان صادقان ره

که از سردان و مردودان شود جوینده مردودی

بپر ای دل به پنهانی به پر و بال روحانی

گرت طالب نبودی شه چنین پرهات نگشودی

در احسان سابق است آن شه به وعده صادق است آن شه

اگر نه خالق است آن شه تو را از خلق نربودی

برون از نور و دود است او که افروزید این آتش

از این آتش خرد نوری از این آذر هوا دودی

دلا اندر چه وسواسی که دود از نور نشناسی

بسوز از عشق نور او درون نار چون عودی

نه از اولاد نمرودی که بسته آتش و دودی

چو فرزند خلیلی تو مترس از دود نمرودی

در آتش باش جان من یکی چندی چو نرم آهن

که گر آتش نبودی خود رخ آیینه که زدودی

چه آسان می‌شود مشکل به نور پاک اهل دل

چنانک آهن شود مومی ز کف شمع داوودی

ز شمس الدین شناس ای دل چو بر تو حل شود مشکل

تجلی بهر موسی دان به جودی که رسد جودی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

خداوندا تن خصمان برنج اندر بفرسودی

معادی بر زیان از تو تو از تائید بر سودی

مخالف را ز راه چشم خون دل بپالودی

موافق را بناز و نوش جان و دل بیالودی

بدل ز آئینه فرهنگ زنگ رنگ بزدودی

[...]

مسعود سعد سلمان

شها خورشید کیهانی چراغ آل محمودی

چو روی خویش مسعودی و چو رای خویش محمودی

به همت همچو خورشیدی به قدرت همچو گردونی

به سیرت همچو محمود به صورت همچو مسعودی

تو سیف دولت و دینی ابوالقاسم سرجودی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

اگر نه درد او بودی دوای دل که فرمودی

و گر نه عشق او بودی طبیب ما که می بودی

خیالش نقش می بندم به هر حالیکه پیش آید

نیابم خالی از جودش وجود هیچ موجودی

بیا و نوش کن جامی ز دُرد درد عشق او

[...]

بیدل دهلوی

درین محفل‌که پیدا نیست رنگ حسن مقصودی

چراغ حسرت آلود نگاهم می‌کند دودی

چو آن شمعی که از فانوس تابد پرتو آهش

درون بیضه‌ام پیداست بال شعله فرسودی

خروش بینوایی‌های من یارب که می‌فهمد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
حزین لاهیجی

دلم را، کرده یک پیمانه خون، لعل می آلودی

به جان دارم ز شکر خنده ای، داغ نمک سودی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه