سید محسن در ۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۴۲ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱۴ - و برای او همچنین:
حذر از کید این زال مزور.....----درست است
سید محسن در ۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱۴ - و برای او همچنین:
برون کن عادت گرگی زسر ای روبه مسکین----درست است
سید محسن در ۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۳۷ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱۳ - و برای او همچنین:
در موسم عبور بباید از....----درست است
سید محسن در ۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۳۲ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱۲ - همچنین:
مکش روی....---هر انکس که لطف....---شکایت نداریم ما از...----درست است
مهدی در ۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۰۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:
دکتر سروش این خوانش را داشتند
خداوندان نعمت می توانند
که درویشان بیطاقت برانند
ولیکن دور گیتی را وفا نیست
هامن بهتر که قدر خود بدانند
عباس در ۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۹۱:
این شعر به جان خودم فکر کنم از سهیل محمودی است....
سید محسن در ۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱۱ - و برای او فی النصیحه:
کمند منت دون همتان....---ندیدی رنگ زردی گر تو از بهر طمع مردی----قبائی هست مردی بر تنت بر.....----تو خود را متصف بر هربر هر صفات حی.....----چو اخر خاک میگردد...---بطی منزل....--- درست است
سید محسن در ۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱۰ - ترکیب بند:
دیده ام رفتار او را تار تار------هرزه گردی سست عهدی....---ای زر مغشوش----پنبه ها در گوش از باد غرور-------پیکر پرورده....----سخت اورده تو...--- از زبان قطب امکان....----کوششی کن...------درست است
سید محسن در ۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۳۶ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۹ - و برای او علیه الرحمه:
اندر پی دنیا طلبی....---کنز خفی یار خدا.....---تورات و زبور و صحف.....---مردم همه در خواب گرانند چه خوابی----رفته اثر از خواندن اوراد عدیله----تجدید نمودند زن رسم جهالت----طاعات خلایق همه از فرط بطالت----شد منکر و معروف....---خون جای سرشک ار چکد از....----بر او نکند رحم کس از.....---- شیطان متحیر....----درست است
محمدکاظم امینی در ۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۰۸ دربارهٔ ظهیر فاریابی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰:
درموزدبیت دوم این غزل :
آبی که گر برابر آتش بداریش
واجب شود عبادت او نزد مزدکی
چنانکه معلومست (آتش /آنش پرستی)همانا ازاصول آیین ززتشتی/زردشتی است .نه آیین (مزدکیه)یا(خرمدینیه) بامراجعه به متون کهن پارسی درمی یابیم که دراینجاحظایی روی داده شایدهم ظخیرفاریابی (که همشهری نتده هم میشوذ)درقرن ششم این مطلب را نمیدانسته ویامجتملاً آیین های مزدکی وزرتشتی واصول دینی شان آنقدرباهم قاطی شده بوده که هردوراشاعری وذانشمندی به پایه ومایه ظهیرنتوانسته ازهم تفکیک نماید. باعرض ارادت
مرزبان در ۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۳۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۷:
هم چنین بی ذوقی و عدم شناخت اثار سعدی و بی خبری از غزلیات جانانه سعدی در سالهای اخیر باعث شده فضای سعدی ستیزی بین خود روشنفکرپنداران رواج یابد عده ای او را تنها از چند شعر پند اموزش میشناسند و اصلا از غزلیات سعدی خبر ندارند و عده ای با عارف شمردن دیگران و فاسق شمردن سعدی همتنی با همجنس را رذیله ای خاص سعدی شمرده حال انکه غزل مذکر سعدی بیشتر عفیف است و اگر ان را با غزل مذکر حافظ بسنجیم سعدی بسیار عفیفتر و خویشتن دار تر است تا شاعرانی چون حافظ و مولوی - البته باید اشعار شوخیانه و طنز شیخ را از اشعار غزلی اش باز شناخت -
نکته دیگر درباره حقیقی بودن این حکایت یا نبودنش و حقیقت سفر سعدی به کاشغر و خیالی بودنش گمانم سعدی در عنوان شبابش به خاطر غزلیات ابدارش به شهرت رسیده و این امکان بسیار محتمل است که سعدی پیش از سال 595 متولد شده باشد - همچنانکه این احتمال نیز است که سفر به کاشغر پس از 610 نیز امکان پذیر بوده و بعید نیست که سعدی در کودکی به نبوغ و مقام درک علم دست یافته و در نوجوانی به مشیخه گی رسیده باشد و در همان دوره یک دوره سفر شیدایانه و بی مقصد داشته است و سپس دوباره به بغداد به اکتساب بیشتر پرداخته باشد - در جهان اسلام نمونه هایی از کودکانی که شیخی رسیده اند و به سفر پرداخته کم نیست -
-
چگونه بی ذوقانی دلشان میاید که با فرض همجنسگرا بودن این حکایت انرا بچه بازانه و کثیف بخوانند و یا انکه در پی تنزیه ان باشد
شوخ طبعی حاضر جوابی انجذاب به زیبایی و شکوه خلقت و خویشتنداری و نظربازی و فصاحت و بلاغت و و همه خوبیها در این حکایت و اشعار ابدارش در اوج است
کدام دو بیت به این شیرینی و رندی و پاکی است
طبع ترا تا هوس نحو کرد
صورت صبر از دل ما محو کرد
ای دل عشاق به دام تو صید
ما به تو مشغول تو با عمرو زید؟
حتی بدبین ترین قضات و قوانین در محاکمه اشخاصی که پدوفیل بودنشان ثابت شده وجرم را بر اساس تماس بدنی میبینند انگاه چگونه میتوان این حکایت را بر فرض همجنسگرا بودنش نشان از الودگی سعدی دانست حال انکه اصلا این شاگرد نحوی خوان نمیتواند کودک کم سن و سال باشد -
مرزبان در ۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۲۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۷:
اهل دین و اعتقاد از هر نوعش که باشید اگر از اهل عرفان و اگر اهل پرهیز هستید اگر سعدی را پاک و یا الوده میدانید از خدای خودتان شرمتان باد مگر نه اینکه خالق و صاحب هستی خداست و شما باید بندگی کنید و مخلوقی - و عقاب و پاداش و و اختیار بندگان در دست خدا است میبینم که همگیتان پر از منی شده و جای خدا نشسته اید و تصمیم میگیرید و نظر میدهیتد سعدی همجنسباز و الوده به شما چه سعدی پاک و اسمانی باز هم به شما چه به کدام حق نیک و بدی سعدی را میسنجید که اگر همجنسگرا باشد بد است و اگر نباشد خوب است
و شرط بلند مرتبگی و قرب سعدی را در بود و نبود گناه و خواهش تنش میدانید
یعنی ان همه توحیدیه و حکمت و سوز دل شفاعت خواه این نمیشود و شما به جای خدا بخل میورزید ؟
- و تصمیم میگیرید شاید در دم اخر به مرتبه اولیآش رسانده و شاید سلسله مهرش جنبیده و فرموده هرچه خواهی کن که پس از برگ درختان سبز هر ورقش دفرتیست معرفت کردگار هیچ الودگی اثر نکند - به کوری چشم عیب گیران ترا ای سعدی به هر گناه صد حسنه دهم نامرد انکه اعتراض کند و زن باره انکه بخل ورزد - فضولان خود پرست عیبجو را با هزار سال عبادت به جهنم برید و به دست دیوان متجاوزشان دهید تا به گرز و الت هردو انچه را عیب میشمردید بر سرشان ارند و سعدی و جمله فاسقان و همجنسگرایان و مخنثان را در بهشت رحمت احدیت جای دهید تا ماتحت خرده گیر خود خدابین بسوزد -
اگر تیغ قهر برکشد، نبی و ولی سر درکشد. وگر غمزه لطف بجنباند بدان را بنیکان در رساند
گر به محشر خطاب قهر کند
انبیا را چه جای معذرتست
پرده از روی لطف گو بردار
کاشقیا را امید مغفرتست
--
بی معرفت تر از اهل عرفان و بیدین تر از مدعیان دین ندیدم به عیب و تنزیه خود مشغول باشید صد گناه و خودپرستی دارید که از مخنثی صد ساله بدتر است
همجنسباز اگر شامل رحمتش نشود جواب یک سوراخ میدهد شما هیچ حساب کرده اید باید پاسخگوی چند سوراخ باشید ؟ سوراخ دهان که نبستید یا سوراخ گوش که نپوشیدید یا سوراخ چاهی که در راه دیگران کندید یا حفره همکاریتان با ظالم یا گودال خودپرستی و بر خلق نبخشیدن یا سوراخ لایه ازن که با هر نفسی در خود بینی انرا گشاد و الوده کرده اید ؟ سوراخ سوراخید بیچارگان فکر شبی کنید که در حفره تنگ گورتان میاندازند و فریاد رسی ندارید برای پاکی و ناپاکی سعدی نسخه نپیچید
سعدی اگر در هر نفس فسقی کرده باشد همان قصیده اول دیوانش و همان مدایح نبویش و همان قصاید توحیدیه اش که ههفتصد سال است تسبیح خلایق است بس است چکارتان با مفتی ملت اصحاب نظر باز و شیخ العاشقین که نفسش حور را حامله و ملک را جنب میکند
شما حلال و حرا به سعدی نشناسانید او خود ان نیست که حلال از حرام نشناسد
که خوش گفته است
من ان نیم که حلال از حرام نشناسم
شراب با تو حلال است و اب بی تو حرام
نسخه ایش از این بیت پیوست شود به قاضی و بهجت العرفا و مفتی الظلمه و مرجع الحرامیه که سخن گفتنش چون زیزیگولو بود و در علم اسی پاسی و در خود بینی و ریا مگس - انکه نانش از خیرات ایران بود و نگهبانی اش برای اندلس - با سلطان داد و ستد داشت و با شیطان بده بستان مردم فریب با خدا غریب نمازش با جیغ بنفش بود و کردارش با فعل سیاه
مرزبان در ۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۲۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۷:
باید توجه داشت که روال غزل عاشقانه در ان دوره یعنی از زمان اولین خلیفه عباسی تا عهد معاصر بر غزل مذکر بوده و حتی در عربی که غزل مونث و تغزل به زنان از زمان جاهلی رواج داشته پس از دوره عباسی کاملا خطاب مذکر گرفت تا جایی که ابونواس علنا بر معشوق گرفتن جنس مونث عیب میگیرد
عدت ماهیانه و زاییدن را به زشت ترین توصیفها یاد میکنند و در مقابل جوانان مذکر را میستایند
مثلا به این شعر ابونواس توجه کنید
غنیت عن الکواعب بالغلام
و عن شرب المروق بالمدام
اتجعل من تحیض بکل شهر
و ینبح جروها فی کل عام4
کمن القاه فی سرا و جهرا
و اطمع منه فی رد السلام
دیوان ابی نواس ص 572
با وجود پسران از دختران نارپستان و با شراب ناب از نوشیدن ته ماننده درد بی نیازم
آیا آن را که هر ماهه غرق در خون حیض می شود و همه ساله توله هایش ناله می کشند با پسری زیبا رویی که در نهان و آشکارا بی خوف محتسب با من است و از او در جواب سلام طمع می کنم برابر می نهی.
حال اشعار جانانه سعدی را بنگریم
در شعر سعدی عشق و حماسه به شهود مشترک رسیده اند عجز عاشقانه و عشق مردانه است غزل خطاب عاشقانه دو مرد است که روبروی هم ایستاده اند و سخن می پراکنند ـ مردِ عاشق و معشوقٍِ مرد
سخن از قضیه ای پست نیست سخن رو در روی دو دوست است سخن عاشق است و معشوق فارغ از هرچه می پنداری و نمی پنداری
من در وفا و عهد چنان کند نیستم
کز دامن تو دست بدارم بتیغ تیز
عاشقان کشتگان معشوقند
بر نیاید ز کشتگان آواز
بهر سلاح که خون مرا بخواهی ریخت
حلال کردمت الا بتیغ بیزاری
سر از کمند تو سعدی بهیچ روی نپیچد
اسیر خویش گرفتی بکش چنانکه تو دانی
دست بجان نمی رسد تا بتو برفشانمش
بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش
بهزار خون سعدی بحلند بندگانت
تو بگوی تا بریزند و بگو که من نگفتم
طاقت سر بریدنم باشد
از حبیبم سر بریدن نیست
دست بیچاره چون بجان نرسد
چاره جز پیرهن دریدن نیست
دست در خون عاشقان داری
حاجت تیغ بر کشیدن نیست
گر تیغ بر کشد که محبان همی زنم
اول کسی که لاف محبت زند منم
چه کند کشته عشقت که نگوید غم دل
تو مپندار که خون ریزی و پنهان ماند
نه من از دست نگارین تو مجروحم و بس
که چو من کشته بشمشیر غمت بسیارند
رمقی بیش نمانده است گرفتار غمت را
چند مجروح داشت بکش تا برهانی
زنهار نمی خواهم کز قتل امانم ده
تا سیرترت بینم یک لحظه مدارایی
سر که نه در پای عزیزان رود
بار گرانیست کشیدن بدوش
ز آنچه در پای عزیزان افکنند
ما سری داریم اگر داری سری
در پای تو افتادن شایسته دمی باشد
ترک سر خود گفتن زیبا قدمی باشد
زدیدنت نتوانم که دیده بر دوزم
و گر مقابله بینم که تیر می آید
من از کمند تو اول چو وحش می برمیدم
کنون که انس گرفتم بتیغ باز نگردم
بساط عمر مرا گو فرو نورد زمانه
که من حکایت دیدار دوست در ننوردم
ای که بحسن قامتت سرو ندیده ام سهی
گر همه دشمنی کنی از همه دوستان بهی
مبارزان جهان قلب دشمنان شکنند
تو را چه شد که همه قلب دوستان شکنی
نزدیک من آنست که هر جور و جفایی
کز صاحب وجه حسن آید حسن است آن
سعدی سر سودای تو دارد نه سر خویش
هر جامه که عیار بپوشد کفن است آن
گر من ز محبتت بمیرم
دامن بقیامتت بگیرم
از دنیی و آخرت گزیر است
از صحبت دوست ناگزیرم
یکروز کمان ابروانت
میبوسم و گو بزن بتیرم
سلام در ۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۱۴ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » فی فضائل خلفا » فیفضیلة امیرالمؤمنین ابوبکر رضی الله عنه:
چون دو عالم را به یک دم درکشید
لب ببست از سنگ و خوش دم درکشید
اشاره به سنگی که حضرت ابوبکر به زیر زبان می گذاشت تا به جای سخن گفتن مشغول یاد خدا باشد چنانکه در ابیات بعدی آمده است.عارفان این را در ذکر این که چرا سخنان زیادی از حضرت ابوبکر نقل نشده می آوردند.که مردی در این راه به قال وقیل نیست.
مرزبان در ۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۳۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۷:
جای تاسف دارد که دوستان با اینکه اهل ذوق و ادبند هنوز بسیار نگاه هموفوبیا و همجنسگراستیز دارند -
همجنسگرایی جدای از بحث حلال و حرامش و مکتسب و نطری بودنش گرایشی صادق و بی اختیار به زیبایی است اینکه جنسی و شهوت الود باشد یا عفیف و خویشتندار بحثی جداگانه میطلبد -
دیگر انکه ادبیات پارسی تقریبا در بیش از نود درصدش غزل مذکر است همانگونه که ادبیات عرب از دوران عباسی در این بستر غلطید -اما نمیتوان ان را کاملا تنانه و کامجو یا عفیف و عارفانه شمرد -
و این مختص به سعدی نیست بلکه برای هیچ شاعری در زمان سعدی و بعد و قبلش مقدور نبود حتی اگر معشوقی مونث داشت اورا با تانیث مورد خطاب قرار دهد -
انچه گفته شد درباره غزل عاشقانه است و درباره گلستان سخن جای دیگر است
باید هشداریم که سعدی در گلستان در پی تصویر جهان واقعی است او جهان را در گلستان انگونه که هست به تصویر میکشد و به قول قدما گلستان ایینه جهانی که هست است و بوستان اینه جهانی که باید باشد - دنیای بوستان دنیای متعالی و مورد نظر سعدی است اما گلستان دنیای پیرامون سعدیست دنیای واقعی با همه خوبی و بدی و زشت و زیبایش -
ما نمیتوانیم به شاعر و هنرمند دستور دهیم که اینگونه بگو و اگر اینگونه گفته بودی یا نگفته بودی بهتر بود -شاد یا ناشاد گلستان دنیای ماست سعدی انرا به تصویر کشیده خوب وبد و سیاه و سفیدش تقصیر تصویرگر نیست -
و اگر سعدی در تصویرگری خود رعایت امانت نکرده بود انگاه مقصر بود -
انگونه که از این حکایت و دیگر حکایات دیگر بر میاید سعدی به خوبان میل داشته است اما پیوسته خویشتندار و پاکدامن است - سعدی اهل سالوس و دروغ و ریا نیست سعدی در اثار صنع حیران است اما
در همجنسگرایی خویش نیز صادق است ـ عشقش را ریاکارانه به دم عرفان نمیبندد اما عشق زمینی اش اباحی نیست و سخت عفیف است او چون صوفیان عشق را دستاویز عرفان نگرفته است که المجاز قنطرة الحقیقه سعدی نه چون عرفا و صوفیه عشق نوخطان را پلی دانسته است که او را بخدا برساند و نه ذات احدیت و خدای آسمانها را به طرف پلی نزول داده است ـ او در آثار صنع حیران است اما مدعی نیست که این حیرانی او را به بارگاه قدس احدیت می رساند ـ عشق ورزی و زهد را با هم خلط نکرده است حلال را از حرام می شناسد ولی چه کند ای مسلمانان که از روی خوب شکیبش نمی باشد و اگر نظر بازی حرام باشد او بسی گناه دارد او میل به خوبان را گناه می داند و هر کس را که تو ببینی بسر خود دینی است.
و ما ابراً نفسی و لا ازکیها
که هر چه نقل کنند از بشر در امکان است
بعشق و مستی و رسواییم خوش است از آنک
روا نباشد با عشق زهد ورزیدن
مرا شکیب نمی باشد ای مسلمانان
ز روی خوب لکم دینکم ولی دینی
-
او بر خلاف صوفیه سالوس مدعی عشق اسمانی نیست و چون عرافانی زنباره بیصفای پر ریا مدعی چشم بر اسمان داشتن نیز نیست که مدعی عشق عرفانی اند عشق ورزی خود را از نوع عرفانی نمی داند سعدی در بوستان بر اینگونه عقاید صوفیه خرده می گیرد او در جواب آنان که مدعی اند نظر بازی آنها را به خدا می رساند می گوید چرا در آثار خلقت حیوانات به وجود خالق متعال پی نمی برند و چرا مطابق با نص قرآن به چگونگی خلقت شتر نظر نمی کنند که قرآن می گوید افلا ینظرون الی الا بل کیف خلقت
گروهی نشینند با خوش پسر
که ما پاکبازیم و صاحب نظر
زمن پرس فرسوده روزگار
که بر سفره حسرت خورد روزه دار
نگارنده را خود همین نقش بود؟!
که شوریده را دل بیغما ربود؟
چرا طفل یکروزه ات دل نبرد!
که در پیش دانا چه بالغ چه خرد
محقق همان ببند اندر ابل
که در خوبرویان چین و چگل
سعدی در همجنسگرایی خود همچون عرفا و صوفیه ادعای کشف و کرامات ندارد او خود در پی نظر بازی نیست عشق ناخواسته همچون قضای آسمانی فرود آمده و سراپای وجودش را فرا گرفته است جهد مرد با قضای آسمانی بر نمی آید و چاره درد عشق را با همه علم عاجز است معشوق او انسانی است که دست در آغوش او دارد حسنش دائماً به یک قرار نمی ماند و او نیک می داند که آنچه برقرار نیست دلبستگی را نشاید ولی چه کند که آنجا که قضا آید اختیار نماند.
گو همه شهرم نظر کنند و ببینند
دست در آغوش یار کرده حمایل
استاد بهار در کتاب سبکشناسی خود به این حکایت اشاره میکند و خویشتنداری و عفت شیخ را میستاید
نکته دیگر انکه دوستان نباید گمان کنند که واژگان پسر و بچه و کودک در ادبیات فارسی افراد کم سن و سال را منظور نظر دارد اگر به شعر حافظ و دیگر غزلسرایان رجوع کنیم میبینیم که معشوق در عین لطافت طبع سطبر بازو و سخت کمان و زور اور و قوی پنجه دلاور و بالابلند و معتدل و دلیر و دلاور است و اینگونه توصیفها نمیتواند درمورد کودکان کم سن و سال باشد - بلکه بیشینه معشوقان غزل پارسی صاحب خط و محاسن هستند
همه دانند که من سبزه خط دارم دوست
نه چو دیگر حیوان سبزه صحرایی را
-
دکتر صحافیان در ۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹:
باغ دلگشای جانم با شمشاد حضورت سرشار شور و شوق است چه نیازی به سرو و صنوبر دارد؟
بیت2: ای پسر زیبا و نازنین مگر چه مذهبی داری که برای تو خون ما از شیر مادر حلال تر است.(شاهد زیبا باعث رهایی)
بیت3:چون تصویر غم را از دور دیدی شراب حضور طلب کن که مداوا در آن است.
بیت4:از درگاه پیر راهنما دور نمی شویم.پادشاهی و گشایش درون در راهگشاییهای اوست.
بیت5:ماجرای عشق یکی بیشتر نیست( عشق خداوند به آفریده ها و بالعکس) اما هر آفریده ای با اثر وجود خود آن را بیان می کند( و طرفه این که عشق خود را منحصر به فرد می داند، زیرا با وصول به عشق تجلی آن عشق یگانه را می بیند)
بیت6: دیروز مست عشق بود، وعده دیدار داد تا امروز چه گوید و چه تصمیمی بگیرد( پس از عشق تسلیم اویم)
بیت7: از شیراز و آب رکناباد( محل دریافت حال خوش) عیبجویی نکن که زیباترین نقطه جهان است.
بیت8:آب شیراز از آب حیات نیز بالاتر است.آن در تاریکی و این از دروازه الله اکبر می جوشد.
بیت 9:ما ارزش درویشی را پاس می داریم و دست نیاز دراز نمی کنیم( نه در نیاز جسمی ونه نیاز روحی) روزی ما تعیین شده است.
بیت10: قلمت چه شاخه درخت یکدانه ای است حافظ! که شیرین ترین میوه را میدهد.( هنوز شهد حال خوش از آن می چکد.)
آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@اینستاگرام:drsahafian
ابوالیاس در ۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۱۴ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص:
گر ز لاتاء من بود ترسی مرا
هست از لاتیاء سو درسی مرا
با سلام
املای دو کلمه اصلاح شود:
لاتأمنْ / لاتیأسوا
محمد در ۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۴۰ دربارهٔ همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳:
از ابتدای مصرع اول بیت سوم «ا» را بردارید که وزن درست شود و بیت معنی پیدا کند.
زیبا روز در ۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳:
بجای تفسیر بیت که برای دوستان ادیب زیره به کرمان بردن است ترجیح می دهم تنها اشاراتی به کلمات کلیدی این غزل داشته باشم چراکه اغلب غزلیات مولانا را می توان به معانی متفاوتی دریافت . یکی از این کلمات " خود"
است که در اینجا می توان به شخصیت
فردی این جهانی مخاطب تعبیر کرد .
یک خود شناور بر آرزوها و ترس و لذت
فردی که اگرچه واقعیت دارد حقیقی نیست و می تواند به " بی خودی" مبدل
شود . بنابراین منظور مولانا از بی خودی
شور و مستی و امثال آن نیست . این بی خودی یعنی به خود یا نفس الهی رسیدن . آن خود و جان و نفسی که وابسته به غم و شادی این جهانی نیست . و دیگر تو خود حدیث مفصل بخوان ...
سید محسن در ۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۴۵ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱۵ - در موعظه و نصیحت: